پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

چیستی فلسفه


چیستی فلسفه
شاید در هزاره سوم که سخن از علوم جدیدی همچون بیوتکنولوژی، نانوتکنولوژی و نظایر اینها است، به زعم عده ای سخن گفتن از فلسفه امری بی معنا و مهمل و فاقد فایده عملی و از روی سرخوشی روشنفکری باشد. اما به یاد داشته باشید، جهان فاقد فلسفه همانند بنای خانه در توفان می باشد. پس به جهت آنکه اسیر بازی ها و ژست های روشنفکرمآبانه و قضاوت های سطحی طرفداران ماتریالیسم جدید نشویم، لازم است در این مجال ولو هرچنداندک، پرده ای از پرده های هزار توی فلسفه را کنار زده، امید که این تلاش مثمر ثمر واقع شود.
۱) واژه فلسفه
«واژه فلسفه»، معرب (عربی شده) «فیلوسوفیا» به معنای دوستدار دانایی است (۱) افلاطون، سقراط را «فیلوسوفوس» یعنی دوستدار دانایی معرفی می کند. ولی در نوشته های افلاطون این کلمه هنوز صورت مفهوم به خود نگرفته است؛ و افلاطون به جای مفهوم فلسفه به معنای کنونی آن، کلمه «دیالکتیک» را به کار می برد. ارسطو در جایی که می خواهد مفهومی را که بعدها فلسفه نامیده می شود، تعریف کند، می گوید: «باید دانشی یافت شود که درباره اولین اصول و اولین علت ها بحث کند» و در جای دیگر «دانش» را به دانش شعری، دانش عملی و دانش نظری بخش می کند، دانش نظری که برای او همان فلسفه است عبارت است از ریاضی، فیزیک و خداشناسی فلسفی. خداشناسی فلسفی، نخستین دانش و فیزیک، دانش دومی است و به همین مناسبت است که در دوران های بعد که کلمه فلسفه را به کار برده اند، خداشناسی فلسفی یعنی تئولوژی را فلسفه اول و فیزیک را فلسفه دوم نامیده اند.(۲)
۲) معانی فلسفه
معمولا فلسفه را در دو معنای ذیل در نظر می گیرند:
الف) معنای عام: مقصود از معنای عام فلسفه، «جهان بینی شخصی هر کس»(۳) و مقصود از جهان بینی، «بینشی است که هر کس در باب مسائل فلسفی یعنی مسائل مربوط به خدا، جهان و انسان می تواند داشته باشد» (۴)پس بر اساس این معنا، آدمی از همان ابتدای خلقتش از فلسفه بهره مند بوده است. زیرا برای یافتن پاسخی برای سوالاتش، راهی جز اندیشیدن (هرچند به صورت سطحی و خام) نداشته است.
ب) معنای خاص: فلسفه در معنای دقیق و خاص خود عبارت است از: «بینش ژرف و تامل سنجیده در باب مسائل فلسفی، یعنی مسائل مربوط به خدا، جهان و انسان» که این بینش ژرف و سنجیده، توام با دو ویژگی بنیادی خردمندانه و آزادانه بودن است.
۳) خاستگاه فلسفه
باتوجه به سهم تمدن های ایران، مصر، هند، چین و... در شکل گیری فلسفه در معنای خاص آن، در قرن ششم پیش از میلاد در منطقه ملطیه، بخشی از سرزمین ایونیا در مغرب آسیای صغیر (ترکیه فعلی) توسط تالس بحث های منظم فلسفی آغاز گردید.
۴) قلمرو فلسفه
قلمرو اصلی فلسفه، همانا پهنه بی پایان هستی است. فلسفه، علم هستی شناسی است و با بود و نبود اشیا کار دارد و می خواهد احکام و قواعد اشیا را از آن جهت که هستند و وجود دارند، نه از آن جهت که کمیت دارند یا حیات دارند یا جرم و انرژی دارند، کشف کند. در واقع، فلسفه در شناخت هستی اشیا تا آنجا ریشه یابی می کند که به وجود محض برسد و پرده از چهره های گوناگون یک موجود مثل رنگ، شکل، جرم، انرژی، حرارت، حیات و... کنار بزند و با واقعیت آنها روبه رو شود.
۵) فلسفه و سایر علوم
فلسفه می کوشد تا کلی ترین اموری را که انسان با آنها روبه رو است، تبیین عقلانی کند. مثلا انسان در حوزه علوم تجربی برای تبیین عقلانی مبانی کلی و پایه های اصلی این علوم، مانند اصل واقعیت داشتن جهان خارج، اصل علیت و اصولی نظیر اینها، به فلسفه نیازمند است. این اصول و مبانی اگرچه نقطه اتکای همه علوم به حساب می آیند ولی خود در هیچ یک از این علوم مورد بررسی قرار نمی گیرند. دانشی که عهده دار تحقیق در این اصول است، فلسفه نام دارد.
در واقع این پرسش که چگونه و با تکیه بر کدام مبانی و روش ها می توان طبیعت را شناخت و به این شناسایی اعتماد کرد، به پاسخی قانع کننده نیاز دارد. پاسخ گویی به این پرسش تنها از فلسفه انتظار می رود. فلسفه، هم مبانی علوم را تحکیم می کند و هم درباره اعتبار و ارزش روش تجربی در شناخت طبیعت سخن می گوید و حدود و توانایی روش تجربی را تعیین می نماید.
فلسفه علاوه بر تحقیق درباره مبانی کلی همه علوم تجربی، درباره مبانی خاص علوم انسانی نیز به پژوهش می پردازد. به طوری که رشته های مختلف علوم انسانی مانند روان شناسی، جامعه شناسی، سیاست، حقوق، هنر و... هر یک بر نوعی بینش فلسفی نسبت به انسان متکی است و بر اساس دیدگاه های متفاوت فلسفی، مکاتب و روش های گوناگونی در رشته های علوم انسانی پدید می آید. در انتها ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد؛ اول این که قطار اندیشه همچنان بدون توقف به مسیر خود ادامه می دهد، زیرا برای تفکر هرگز نقطه پایانی نیست و نهایتا اینکه همان طوری که فیلسوف شهیر آلمانی امانوئل کانت می گوید: «کار فلسفه آموختن اندیشه ها نیست، بلکه آموختن اندیشیدن است»، بایستی در برابر اندیشه های فلسفی هرگز مرعوب نشده بلکه با سنجش درست، خود دست به اندیشیدن بزنیم.
محمدعلی خزاعی
کارشناس ارشد فلسفه غرب
پی نوشت ها
۱- کلیات فلسفه، دکتر اصغر دادبه، دانشگاه پیام نور، چاپ نوزدهم تهران، بهمن ،۱۳۷۵ ص۱. ۲- تاریخ فلسفه، (کتاب اول، از آغاز تا نخستین آکادمی)، دکتر محمود هومن، کتابخانه طهوری، چاپ دوم تهران ،۱۳۴۸ صص ۲۱-۲۰.
۳- کلیات فلسفه، دکتر اصغر دادبه، ص۱۱.
۴- همان
۵- همان، ص۱۲
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید