سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

پزشکی کل نگر


پزشکی کل نگر
هنگامی که بشر خواست ماهیت جسم آدمی را به تسخیر علم پزشکی درآورد به جدا کردن جزئیات ،اندام ها و ارگان های بدن پرداخت.هرکدام را تا آنجا که میشد شکافت وعلمی بنام پزشکی را به دست آورد. اما فراموش نمود که دوباره این تکه های جداشده را به هم بچسپاند.
امروزه برای جایگزینی اعضای از دست رفته یا معیوب از بیومتریال ها استفاده میکنیم. آنها را خارج از بدن در محیطی شبیه سازی شده آزمایش می کنیم.اما موارد بسیاری وجود دارد که با ایمپلنت کردن بیومتریال در بدن پاسخی متفاوت در بدن میبینیم.
ما در محیط in vitro فاکتورهای بیشماری را حذف کرده و تنها جزئی از یک کل را مورد بررسی قرار میدهیم پس تعجب آور نیست که در کلی بنام بدن،بعدها پاسخ متفاوتی ببینیم.
ما در پی علت بیماری به کوچکترین واحدها پناه میبریم. علت افسردگی را کمبود سروتونین،پوکی استخوان را کمبود کلسیم و هورمون ها و ... میدانیم. پس دارویی طراحی میکنیم که سروتونین را افزایش ،جذب کلسیم را بهبود و ... کند.
اما با گذر زمان در گروه وسیعی از افرادی که دارو مصرف می کردند متوجه اثر معکوس ویا در حالت بهتر عدم تفاوت میشویم.
به همین دلیل پزشکی عملا از درمان بیماری های مزمن عاجز است و تنها می تواند با دارو درمانی علائم را سرکوب کند .
● مشکل کجاست؟
افسردگی فرد aبا b متفاوت است زیرا که فرد مجموعه ای از ماده و رابطه است که در کلیه تحقیقات ما رابطه حذف شده و ماده تا آنجا که لازم است کوچک میشود.
اینجا نیز مسیر جزنگر ما است که فاکتور ها را به حداقل رسانده و کل را فراموش نموده است.
اینجاست که متوجه میشویم بیماری وجود ندارد بلکه با بیمار طرف هستیم.
ما تنها با سروتونین یا شخص کلسیم سروکار نداریم.ما با تمام اینها همراه با روابطشان با سایر اجزا سروکار داریم.
دارودرمانی اخیر ما در پزشکی در واقع یک نوع(آنتی پاتی) ضددرمانی است، مثلا اگر اسید معده زیاد است دارو تنها یک ضد اسید است و غافل از آنیم که این افزایش اسید بر اساس رابطه اش با سایر اجزایی است که احتمالا از تعادل خارج شده اند.
به علت جدایی ذهن – بدن است که مثلا برای یک متخصص سیستم ادراری چندان اهمیت ندارد که بیمار دچار توهم هم باشد یا نه.
اسکافولد های استخوانی از پر کننده های عیوب استخوانی به شمار می آیند که توانایی القای استخوان سازی دارند. اما جالب است بدانیم که اخیرا محققان متوجه شده اند که شکل این اسکافولدها اثرات متفاوتی در این القا می گذارد.یعنی چنان چه نوک تیز باشد سلول ها برخورد کاملا متفاوتی با سطح بیومتریال خواهند داشت نسبت به زمانی که شکل به گونه ی دیگری است.
بیولوژی و بخصوص علم ژنتیک اعتقاد دارد که تمام خصوصیات موجودات زنده توسط ژن ها کنترل میشود. این برداشت زمانی درست خواهد بود که رابطه ای خطی بین اجزای موجودات زنده برقرار باشد که چنین نیست.
هنگامی که برای تست های زیست سازگاری ،سلول ها را روی بیومتریال کشت می دهیم در واقع سلولها را جدا کرده و در محیطی خارج بدن رشد می دهیم و اینجاست که گاهی بین آنچه در خارج از بدن مشاهده میکنیم با چیزی که در بدن اتفاق می افتد متفاوت است ، ازین جمله میتوان به بیواکتیویته ی بیوگلاس ها ذکر کرد. که شیشه ها با درصد های مختلف سیلیس در خارج بدن از لحاظ بیواکتیویته مشکلی ندارند و این در حالیست که در داخل بدن شیشه های با سیلیس بیشتر از ۶۰ درصد بیواکتیویته ی خود را از دست می دهند. خالی از لطف نیست که اشاره کنیم در علوم پزشکی کل نگر همیشه سیلیس به عنوان دارویی در نظر گرفته میشد که عامل خروج مواد خارجی از بدن میباشد.و برای کسانی که ایمپلنت در بدن دارند تجویز نمی شود.
در واقع ماده بدون رابطه بی معنی است و برعکس.
در جهانی واحد و یکپارچه رفتار هر جز توسط کل و از طریق شبکه رابط کوانتومی که اجزا را بهم مربوط می کند تعیین میگردد.
انچه ما به عنوان محیط شبیه سازی شده می شناسیم تنها محیطی بسته از بدن است که ارتباط خود را با "کل زنده" از دست داده است.
وازمایشات ما متغیری بنام" رابطه" را حذف نموده است.
انچیزی که در پزشکی کل نگر بنام "Vital force" شناخته میشود چیزی جز این رابطه نیست.که عدم ایجاد یک رابطه سالم بین اجزا به عنوان بیماری نامیده میشود.
از زیباترین شواهد برای تمایز بین دیدگاه کل نگر و جزنگر میتوان به تفاوت خواص مکانیکی استخوان مصنوعی و استخوان طبیعی با طراحی یکسان نام برد که در ارتباط با سایر اجزا بدن می باشد.
واقعیت اینست که حذف فاکتورها در بررسی بیومتریال در خارج بدن ضربه بزرگی به نتایج وارد میکند.
و این موضوع سبب شده که interaction بین بیومتریال و سلول ها از پیچیده ترین مسائل گردد که نقش تعیین کننده ای در ایمپلنت کردن بیومتریال و چسپیدن سلول ها به آن در بدن دارد.
همان طور که می دانبم اب با خواص ویژه ی خود در مقیاس ملکولی از لحاظ تحقیقاتی توجه زیادی رابه خود معطوف داشته است.در این خصوص پرفسورDoutremepuich از دانشگاهBordeaaux فرانسه یک مطالعه مقایسه ای را روی آثار بیولوژیکی تزریق رقتهای متفاوت آسپیریندر حلال اب (بین ۱۰۰mg/kg وبینهایت رقیق) انجام داد که نتایج این مطالعه از این قرار است:
۱) غلظت بالای آسپیرین(۱۰۰mg/kg ) موجب کاهش تجمع پلاکتها و ترمبوآمبولی شریانی و وریدی می گردد.
۲) غلظت بسیار پایین آسپیرین موجب افزایش تجمع پلاکتی و افزایش احتمال ترومبوآمبولی می گردد.
این تضادها شاهدی بر عدم توجه غیر آگاهانه و شاید هم آگاهانه ماست که بر نصف علم چشم پوشیده ایم و خود را گول میزنیم.
و به یاد نمی اوریم که مکانیک نیوتونی حالت خاصی از سرعت پایین در تئوری نسبیت است. نمی پذیریم در هند و چین طب کل نگر درمان می کند.از یاد برده ایم پدیده هایی وجود دارد که قادر به تشریح ان نیستیم . چشم فرو بسته ایم بر زمانی که سخن از اتم مانند سخن از روح بود.
زیاده روی در دیدگاه جزنگر ی است که ما را از یک روی دیگر سکه غافل کرده و همان طور که Brenner بیولوژیست می گوید:
"دیگر کسی روی تئوری خاصی کار نمی کند ، هیچ کس به فکر تئوری جدید نیست،تنها چیزی که مهم است کشف یک پروتئین جدید است"
"واقعیت شامل مجموعه حقایق و ضد حقایق است.در مقابل هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود یک حقیقت است. وقتی تنها حقیقت یا ضد حقیقت را در نظر میگیریم فقط نیمی از حقیقت در برگرفته میشود که از کمال و وحدانیت بی بهره است" هرمان هسه .
نسیم نوسودی


همچنین مشاهده کنید