جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


خط آهن سیبری/ترانس سایبریا Transsiberian


خط آهن سیبری/ترانس سایبریا    Transsiberian
▪ کارگردان: براد اندرسون.
▪ فیلمنامه: براد اندرسون، ویل کانروی.
▪ موسیقی: آلفونسو ویلالونگا.
▪ مدیر فیلمبرداری: خاوی خیمه نز.
▪ تدوین: خائومه مارتی.
▪ طراح صحنه: آلن بینه.
▪ بازیگران: وودی هارلسون[روی]، امیلی مورتیمر[جسی]، کیت مارا[ابی]، اواردو نوریه گا[کارلوس]، تامس کرچمان[کولژاک]، بن کینگزلی[گرینکو].
▪ ١١١ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٨ انگلستان، آلمان، اسپانیا، لیتوانیا.
▪ ژانر: جنایی، درام، مهیج.
زوجی آمریکایی به نام های روی و جسی که برای گردش به چین رفته اند، برای بازگشت مسیر راه آهن پکن به مسکو را برمی گزینند. در میان راه اجباراً با زوجی دیگر به نام های کارلوس و ابی هم کوپه می شوند.
رفتار این دو کمی مشکوک است و ظاهر دو دوست عادی را ندارند. اما روی به این موضوع بی توجه است و امیلی نیز حرکت های کارلوس را که در جهت اغوای اوست، نادیده می گیرد. در میان راه بازرس پلیسی به نام گرینکو-مامور دایره مبارزه با مواد مخدر- نیز سوار قطار می شود و ظاهراً در راه رفتن به سمیناری در مسکو است.
بعد از رسیدن به ایستگاهی میان راه دو زوج برای استراحت و تازه کردن هوا پیاده شده و پس از گردشی کوتاه، زمانی که قطار به حرکت در می آید روی از آن جا می ماند. در ایستگاه بعد جسی پیاده شده و تصمیم می گیرد تا رسیدن روی در آنجا منتظر وی بماند.
کارلوس و ابی نیز به او می پیوندد و اتاقی در هتل می گیرند. فردای آن روز برای وقت کشی کارلوس از جسی می خواهد تا به دیدار از کلیسایی قدیمی بروند. در آنجا کارلوس قصد همخوابگی با جسی را می کند و جسی او را به قتل می رساند. پس از گریز نیز زمانی که روی از راه می رسد، به سرعت سوار قطار شده و تصمیم به فراموش کردن ماجرا می گیرد.
اما گرینگو با طرح سوال هایی پیچده از او نشان می دهد که از چیزهایی باخبر است و اینکه ساک کارلوس که اشتباهاً نزد وی جا مانده، پر از مواد مخدر است. جسی تحت فشار سرانجام چیزهایی به گرینکو می گوید و ساک را تسلیم می کند. اما گرینگو و دستیارش کولژاک واگنی از قطار را به همراه لوکوموتیو جدا کرده و روی و جسی را به مکانی دورافتاده می برند. در آنجا زوج آمریکایی با ابی که شکنجه شده روبرو می شوند و گرینکو از جسی می خواهد تا محل مخفی کردن پول هایی را که کارلوس از یک تبهکار بزرگ دزدیده، به وی نشان دهد. چیزی که جسی حاضر به افشای آن نیست، چون پول ها در کنار جسد کارلوس قرار دارد....
● چرا باید دید؟
براد اندرسون زاده ١٩٦٤ کانکتیکات آمریکاست. از بودوین کالج برانزویک در رشته مردم شناسی و زبان روسی فارغ التحصیل شده و بعدها در لندن و سپس بنیاد فیلم و ویدیوی بوستون سینما خوانده است. در ١٩٩٥ با نوشتن، فیلمبرداری و کارگردانی فیلم سیاره هیولاهای فرانکشتین شروع به فیلمسازی کرد. در ١٩٩٨ با کمدی/درام/عاشقانه ایستگاه بعدی سرزمین عجایب در جشنواره سندنس خوش درخشید و این واقعه را دو سال بعد با حادثه خوش تکرار کرد.
در سال ٢٠٠١ جلسه نهم را در گونه ترسناک و مهیج ساخت که در مقایسه با دیگر فیلم های معاصرش در این ژانر، فیلمی خوش ساخت تر و سنجیده تر بود تا جایی که جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره کاتالونیا ربود و نامزد جایزه بهترین فیلم از هیمن جشنواره شد.
شاه بیت کارنامه اش تا امروز فیلم مکانیک (٢٠٠٤) با شرکت کریستین بیل است که سیل ستایش منتقدان و جوایز را به سویش سرازیر کرد. یک درام رازآمیز جنایی پیچیده که بی اختیار بیننده را به تحسین از کارگردانی و بازی هنرپیشه اصلی اش وادار می کرد. اما ٤ سال از آن روزهای خوش با ساختن اپیزودهایی از سریال های تلویزیونی گذشته و ظاهراً اندرسون دچار خستگی شده است. نه خسته از آفرینش که از تکرار ملال و کلیشه های همیشگی این سریال ها و متاسفانه به دام همان کلیشه ها در سینما نیز افتاده است.
خط آهن سیبری یا سریع السیر سیبری همان طور که از نامش بلافاصله به ذهن هر سینما دوستی متبادر می شود، فیلمی دیرهنگام و متعلق به زمانی است که چنین اسم هایی می توانست نویدبخش هیجان و ماجرا برای بیینده سینما باشد. یعنی دهه ١٩٧٠ و نمونه الگویی آن قتل در قطار سریع السیر شرق و فیلم هایی که نام شان به Express ختم می شد.
ترانس سایبریا نیز مانند نیای خود جذابیت اولیه اش را از خط آهنی مشهور و افسانه ای می گیرد که شرق دور را با عبور از مغولستان و روسیه به اروپا وصل می کند. فقط کافی است با الگوهای قدیمی سینمای تریلر/مهیج آشنا و بانو ناپدید می شود هیچکاک را دیده باشید که طرح قصه و چیدمان حوادث و نحوه درگیر شدن افراد با ماجرا برایتان کسل کننده و تکراری بیاید و حتی بازیگر کهنه کاری چون کینگزلی نیز با لهجه روسی خود نتواند شما را وادار به تماشای بقیه آن کند.
تنها تاثیری که فیلم می تواند بر افراد ساده لوح بگذارد بیگانه هراسی است و دوری جستن از هر غریبه ای در طول مسافرت که نمی تواند دستاوردی جدی برای هیچ فیلمی باشد. مقایسه کنید کار اندرسون را با نیای وی آلفرد هیچکاک که فیلم سرتاسر از مولفه های وی انباشته شده، اما فاقد موتور محرکه لازم است. نه مک گافین مورد نظر استاد-که فیلم هایش امروز کند و کسل کننده به نظر می آیند- بلکه تعریف درست شخصیت ها و وادار کردن تماشاگر به همدلی با آنها!
بازیگران همگی از نوریه گا تا هارلسون و کینگزلی تا کرچمان به هدر رفته اند و درامی که باید میان جسی و روی شکل بگیرد، عملاً کلیشه مرد ابله و زن مرموز و زرنگ آمریکایی را به ذهن ها متبادر می کند. باعث تاسف است که کسی مانند اندرسون با بودجه ای سه برابر هزینه تولید مکانیک فیلم تازه ای بسازد که حتی یک سوم جذابیت های آن را نداشته باشد، چه برسد به سه برابر آن!!!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید