جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مترجم در پی قتل فروید


مترجم در پی قتل فروید
زیگموند فروید در ۱۸۵۶ (حدودا ۱۵۰ سال پیش) در موراویا در شهر کوچکی که امروزه پریبور نام دارد و جزو خاک چک‌اسلواکی سابق است به دنیا آمد، خانواده‌اش سه سال بعد به وین کوچید. فروید تا ۷۹ سال بعد در وین ماند و بی‌وقفه کار کرد. بارها و بارها از شهر وین ابراز بیزاری کرد و البته همیشه از ترک آن اکراه داشت. در ۱۹۳۸ ناگزیر شد از ستم نازی‌ها که ناگهان به خاک اتریش یورش آوردند بگریزد و به انگلستان برود. واپسین سال زندگی را در انگلستان گذراند. در سپتامبر ۱۹۳۹ اندکی پس از آغاز جنگ دوم و نزدیک به هفتاد سال پیش در سن ۸۳ سالگی درگذشت. ۶۷ ساله بود که مبتلا به سرطان سقف دهان شد، مرض توان فرسایی که تا آخر عمر رهایش نکرد، هر چند که بیش از سی بار عملش کردند. هیچ‌گاه نتوانست دست از سیگار کشیدن بکشد. به آدم‌ها از آن حیث که حیوانی «اجتماعی شده»‌اند به‌دیده تحقیر می‌نگریست. یک بار در نامه‌ای نوشت: «من در موجودات بشری در مجموع چندان چیز خوبی ندیده‌ام، به نظرم بیشترشان آشغال‌اند.» شاید حق داشت، او در یکی از سیاه‌ترین دورهای تاریخ بشر می‌زیست، گو اینکه همه عمرش را وقف بهبود حال آدمیانی کرد که قلباً دوست‌شان نمی‌داشت اما به حقیقت «میل» و به حقیقت هستی انسانی‌شان عشق می‌ورزید. حدود ۶۰ سال پیش، آدورنوی بزرگ در سخنرانی‌‌ای به یادبود فروید به مخاطبانش گفت، «به گمان من، حس تحقیر فروید نسبت به آدمیان چیزی نیست غیر از جلوه عشقی آنچنان بی‌امید که احتمالا تنها جلوه امیدی است که هنوز به ما روا داشته می‌شود.» فروید باور به ماوراء و عاشق بودن را بزرگ‌ترین اوهام بشر می‌دانست و حیاتش بیش از همه به زندگانی مومنی شیفته حقیقت می‌مانست.
موسی و یکتاپرستی واپسین کتابی بود که فروید در زمان حیاتش کامل کرد آن را پس از ۸۰ سالگی به اتمام رساند. فروید که یهودی بود و البته هرگز مناسک دین یهود را به جا نمی‌آورد و مع‌الوصف استقلال فکری و موفقیت‌های عملی‌اش را مستقیما مرهون یهودی بودن خویش می‌دانست، در واپسین دهه زندگی‌اش یک باره تصمیم گرفت تیشه به ریشه دین آباء و اجدادی خویش بزند و بنا به فرضیه قتل موسی به دست بنی‌اسرائیل (که از مورخی به نام ارنست سلین گرفته بود) به یهودیان عالم گوشزد کند که اولا موسی ـ رهبر و بنیادگذار قوم یهود ـ در اصل مصری بوده و ثانیا کشف آیین یکتاپرستی و توحید نه کار یهودیان بلکه کار یکی از فراعنه قرن ۱۴ پیش از میلاد مصر به نام امن حوتپ چهارم که بعدا خود را آخناتون نامید بوده است. موسی نیز نجیب‌زاده‌ای مصری بود که از آیین آخناتون پیروی می‌کرد و بعدها سر کردگی قومی سامی را به عهده گرفت و برای متمایز ساختن آن قوم، آیین ختنه کردن را که متعلق به مصریان بود در بین امت خویش رواج داد. البته قومش تعلیماتش را تاب نیاوردند و سرانجام او را کشتند. فروید با تعمیم نظریه روان‌کاوی‌اش درباره مکانیزم دفع امیال، اظهار داشت که یهودیان خاطره‌ این قتل را به ضمیر ناآگاه خویش واپس زدند و بدین اعتبار، مسیحیت بازگشت همین احساس گناه به ذهن آگاه بود (فروید به پیروی از فرضیه از اعتبار افتاده لامارک معتقد بود صفات اکتسابی به ارث می‌رسند) عیسی مسیح در مقام منجی نوع بشر گناه آدمیان را با شهادت خود باز می‌خرد و آیین ختنه کردن را که به کار خاص کردن یک قوم ویژه می‌آمد ملغی می‌کند و راه را برای پایه‌ریزی دینی عام شامل همه آدمیان (universal) هموار می‌سازد. فروید یهودی دل به دریا می‌زند،‌ خطر می‌کند و بحث و جدلی مناقشه‌برانگیز به راه می‌اندازد و این همه با شروع از ریشه لغوی یک نام.
در باب دوم سفر خروج (Exodus) کتاب مقدس آمده که دختر فرعون وقتی برای آب‌تنی به کنار رودخانه نیل می‌آید ناگهان چشمش به سبدی در میان نیزارها می‌افتد. در داخل سبد کودک زیبایی می‌یابد که والدینش برای نجات وی در آنجا رهایش کرده‌اند. شاهد‌‌خت کودک را به فرزندی می‌پذیرد و او را «موسی» و البته به عبری «موشه» (Mousche) می‌نامد و می‌گوید او را چنین نامیدم «چون او را از آب بیرون کشیدم» ـ «موشه» در عبری یعنی «از آب گرفته شده». فروید با تشکیک در این اشتقاق لغوی و با تذکر این نکته که بسیار عجیب است دختر فرعون با ریشه‌شناسی عبری آشنایی داشته باشد، می‌کوشد ثابت کند که موسی نامی مصری است. چون در زبان مصری mose به معنای فرزند (child) است و در ترکیب‌هایی چون Ptah-mose , Amon - mose می‌آید. (این نظر را فروید از بریسته نویسنده کتاب معتبر «تاریخ مصر» در ۱۹۳۴ می‌گیرد) «آمون» و «پتح» اسامی خدایان مصری‌اند و منظور از ترکیب‌های مذکور این است که این فرزند را فلان خدا به من ارزانی داشته. «s»‌ای که در پایان اسم Moses (موسی) آمده، افزوده مترجمان یونانی کتاب مقدس است و بخش اول اسم موسی با گذر زمان حذف شده است.
«موسی و یکتاپرستی» دنباله منطقی فرضیه‌ای بود که فروید در کتاب «توتم و تابو» درباره اساس جوامع بشری پرداخته بود، فرضیه‌ای که می‌گفت جوامع بشری اساسا استوار بر میل ناآگاه به امحای پدر هستند. موسی در روایت فروید در واقع فرزند دختر فرعون بوده و اصلا نسب یهودی نداشته. موسی مردی انقلابی بوده وفادار به آن انقلاب فکری که فرعون آخناتون برانگیخته بود. وقتی آختاتون (بانی آیین توحید در مصر) مرد، واکنشی شدید و تهدید‌آمیز در رد عقاید توحیدی پدید آمد، موسی تن به آوارگی داد، خود را با اقلیت یهودی تحت فشار، «هم‌سرنوشت» کرد و کوشید با اصرار بر توحید و آیین ختنه بدیشان هویت ببخشد و با برنامه‌ای دقیق ایشان را به جست‌وجوی ارض موعد از مصر بیرون ببرد. منتها قوم بی‌تمدن او مانند مصریان متمدن که صبر کردند که تا دست تقدیر آخناتون را به کام مرگ بسپارد شکیبا نبودند و خود دست به کار شدند و موسی را کشتند. فروید حدس زد قتل موسی این احساس گناه موروثی را که از همان پدرکشی اولیه در ذهن‌ها مانده بود تقویت کرد و در قوم یهود «احساس ناخودآگاه گناه» را پدید آورد. نیاز به ظهور منجی ناشی از فانتزی قوم یهود بود که دل‌شان می‌خواست روزی از آوارگی و احساس گناه به در آیند و بر جهان سلطه یابند... فروید گویی می‌خواست با افشای حقیقت، قوم یهود را از پدر و بنیادگذارش محروم کند.
هفت دهه پس از انتشار نظریه تهورآمیز فروید، «موسی و یکتاپرستی» (البته با املای «موسا و یکتاپرستی») به فارسی برگرانده شده است. فروید زبان‌های یونانی و لاتین و آلمانی و عبری را از نوجوانی نیک بلد بود و زبان‌های فرانسوی و انگلیسی را نیز آموخت و با اسپانیایی و ایتالیایی هم آشنایی داشت ـ البته هرگز فکر نمی‌کرد که روزی می‌باید فارسی هم یاد بگیرد تا ببیند چه بلایی سر متن بنیادستیزش آورده‌اند. فروید تحریف یک متن را به کشتن تشبیه می‌کرد. ما ایرانیان ید طولایی در ارتکاب قتل‌هایی از این دست داریم و سال‌هاست که دست‌های‌مان به خون چنین متن‌هایی آلوده است. خب، دلمان را خوش کنیم به اینکه هر کتابی روحی دارد مانند روح پدر هملت (شاهکار نویسنده‌ای که فروید خواندن آثارش را در هشت سالگی آغاز کرده بود، آن هم به انگلیسی)، که آواره و سرگردان می‌گردد تا انتقامش گرفته شود...
ترجمه فارسی کتاب فروید با این جمله آغاز می‌شود: «نادیده انگاشتن قومی که انسانی را به عنوان بزرگ‌ترین فرزند خویش ستایش می‌کند کرداری نیست که آن را با خوش‌بینی و سبک‌سری بپذیریم، به‌ویژه این عمل از جانب فردی باشد که به این قوم تعلق دارد.»
مترجم در مقام قاتل متن فروید کار خود را خوب بلد است. جمله‌ای که خواندید متاسفانه معنا «دارد» و ایراد‌ گرامری ندارد، کمی به این «معنا» فکر کنید: نباید با خوش‌بینی و سبک‌سری قومی را نادیده بگیریم، به ویژه اگر به این قوم تعلق داشته باشیم. اما چرا؟ چون این قوم «انسانی را به عنوان بزرگ‌ترین فرزند خویش ستایش می‌کند»(!) متوجه شدید؟ وقتی قومی انسانی را بدین عنوان می‌ستاید نباید نادیده‌اش بگیریم... قتل در همان ابتدای کتاب اتفاق افتاده، تسلیت می‌گویم! رجوع کنیم به متن انگلیسی:
To deny a people the man whom it praises as the greatest of its sons is not a deed to be undertaken lightheartedly – especially by one belonging that people
مترجم، نمی‌داند (و البته شک هم نمی‌کند) که فعل deny ممکن است در انگلیسی دو مفعول بپذیرد و اگر احیانا به جمله «I was denied the chance» برخورد کند خدا می‌داند چه کار ‌خواهد کرد. فروید در آغاز تکان‌دهنده کتابش اشاره می‌کند به کار خطیری که برعهده خودش گذاشته، این‌که می‌خواهد قوم خودش (خلق یهود) را از مردی محروم کند (یعنی با اعلام اینکه موسی مصری بوده) که آن قوم او را بزرگ‌ترینِِِ فرزندان خویش می‌داند.
از این جمله‌های عجیب در ترجمه فارسی تا بخواهید پیدا می‌شود، به نمونه ذیل بنگرید:
«با وجود این، هنوز تمایز دیگری میان این دو دین وجود دارد که من تلاش کرده‌ام تبیینات دست‌نیافتنی از آن ارائه کنم. هیچ یک از اقوام عهد کهن کوشش زیادی برای انکار مرگ به خرج نداده، بلکه پیش‌بینی دقیق بی‌نظیری در خصوص زندگی پس از مرگ کرده بودند» (ص ۳۷).
دقت کردید؟ فروید تلاش کرده تبیینات دست‌نیافتنی ارائه کند(!!)
There is yet another difference [...] which the explanations I have attempted do not touch. No other people of antiquity has done so much to deny death, has made such careful provision for an after – life…(p۲۰)
فروید می‌گوید «یک فرق دیگر هم بین این دو دین هست که تبیین‌هایی که من آزمودم برای توضیح آن افاقه نمی‌کنند. هیچ قومی در جهان باستان [به اندازه مصریان] این همه مرگ را انکار نکرده و با این همه دقت برای زندگی آخرت تدارک ندیده است.»
برای پی بردن به دانش و وسعت معلومات مترجمی که کتاب فروید را برای ترجمه برگزیده باز هم کتاب را ورق بزنید: «تصادفا آنچه که شاعر یونانی هینه در قرن نوزدهم بیان کرده اظهار نارضایتی او از دین خویش است.» فروید از شاعر بزرگ آلمانی هاینریش هاینه (Heinrich Heine) سخن می‌گوید که یهودی بوده و به رغم یهودی بودن از تبار مصری‌مذهب خود گله می‌کرده: «راستی چه چیز هاینه شاعر یهودی قرن ۱۹ را واداشت از دین خویش به عنوان «طاعونی برآمده از دره نیل و عقاید مشمئز‌کننده مصریان باستان» شکوه کند؟» جای دیگر، مترجم نوشته است «در این ارتباط می‌توانید قسمت سوم نمایش معروف «شاخه طلایی» متعلق به فریزر «خدای میرنده» (۱۹۱۱) را مقیاس قرار دهید.»
گذشته از جمله بی‌معنای مترجم، ایشان نمی‌داند که کتاب «شاخ زرین» نه نمایش مشهور بلکه کتاب پرآوازه سرجیمز فریزر و «خدای محتضر» بخش سوم همین کتاب است. کتاب فریزر در زمینه شناخت اساطیر اقوام ابتدایی در کنار «هبوط انسان» (شاهکار داروین) جزو منابع اصلی فروید در تألیف «توتم و تابو» و «موسی و یکتاپرستی» بودند.
چنان که دیدید این ترجمه ارزش خواندن و نقد کردن را ندارد اما به هر حال قتلی است که روی داده و دادگاهی برای رسیدگی بدان در کار نیست. در ادامه، شماری از اغلاط این کتاب را می‌آورم تا یادمان نرود که در چه خراب‌آبادی می‌نویسیم و می‌خوانیم و ترجمه می‌کنیم و ترجمه می‌کنیم...
«پدر موسا بی‌هیچ تردیدی می‌دانست که خدای مصر و دوستدار پتاح یا آمون است، از این رو آن را به ابتدای نام پسر خویش برگذاشت....» (ص ۱۷)
The father of moses Without doubt prefixed to his son,s name that of an Egyptian god like Amon or ptah (p ۵)
«پدر موسی بی‌گمان جلوی نام پسرش نام یکی از خدایان مصری مانند آمون یا پتح را قرار داد...»
(مترجم کلمه like را به معنای «دوست داشتن» گرفته، یعنی نفهمیده که like در این‌جا حرف اضافه است!)
«این امکان با مانعی روبه‌رو می‌شود: تعارض آشکاری که در دین یهود وجود دارد به موسا و دین مردمان مصر نسبت داده می‌شود. دین یهود دینی متعالی است که در آن فقط یک خداوندگار [...] وجود دارد. بر تماشای منظر او نمی‌توان نقطه پایانی متصور شد» (ص ۳۵)
«… the sharp contrast between the Juish religion attributed to moses and the Egyptian one. The former is a grandiously rigid monotheism. There is only one God [...] The sight of his countenance cannot be borne …» (p۱۸)
«این احتمال [که این دین جدید، آیینی مصری بوده] به مانعی برمی‌خورد: تضاد شدید میان دین یهودی که منسوب به موسی است [یعنی موسی را موسس آن می‌دانند] و دین مصری. (مترجم نفهمیده که عبارت «attributed to moses» صفت دین یهودی است)... تماشای سیمای او را نمی‌توان تاب آورد [به جمله ادبی بی‌معنای مترجم دقت کنید]».
هنوز این امکان وجود دارد که دین اعطا شده توسط موسا به قوم یهود، از آن خود او باشد، دینی مصری اگر چه مصری نبوده» (صص ۳۸ – ۳۷)
»It is [...] possible that the religion [...] was yet his own ]=Moses[ ,»an« Egyptian religion though not »the« Egyptian one« (P۲۱)
مترجم نمی‌داند یکی از کاربردهای حرف تعریف the این است که پیش از اسم‌های دارای مصداق واحد می‌آید، مانند the sun. فروید می‌گوید «ممکن است دینی که موسی به قومش ارزانی داشت از آن خودش بوده باشد، «یکی» از ادیان مصر، هر چند نه «یگانه» دین مصر باستان.»
هم اینک انتظار دارم در خصوص تعبیری که ارائه نموده‌ام مورد سرزنش قرار بگیرم – تعبیری که موسا را مصری تبار تشخیص داده و هم دوره آخناتون دانسته‌ام. این تعبیر ریشه در موقعیت سیاسی آن سرزمین دارد، سرزمینی که موسا تصمیم می‌گیرد تا آن دوره قوم یهود را در آن جا مورد حمایت قرار دهد و دینی همچون دین آتون را که برای قوم خویش آورده یا بر آنها تحمیل نموده و در همان زمان در خود مصر منسوخ شده بود به رسمیت بشناسد...» (ص ۵۳)
«…I have built up my construction – which places Moses Egyptian in Ikhnaton,s era, derives From the political stote the country was in at that time his decision to protect the Jewish people, and recognizes as the Aton religion the religion he gave to his people[...] , which had just been abolished in Egypt itself – [...] ,with too great a certainty …» (p۳۵)
مترجم حواسش نیست که فاعل همه جمله‌های معترضه، «my construction» است. فروید می‌گوید «منتظرم تا از من خرده بگیرند که چرا تفسیرم را که استوار بر حدسیات و فرضیات است با حتمیت و قطعیت ارائه کرده‌ام ـ تفسیری که موسی را مردی مصری در عهد فرمان روایی آخناتون می‌داند و تصمیم او را مبنی بر نجات قوم یهود ناشی از اوضاع سیاسی مصر در آن دوره می‌بیند و دینی را که موسی برای قومش به ارمغان آورد یا بر ایشان تحمیل کرد همان دین آتون می‌داند که البته آن هنگام در خود مصر بر افتاده بود...»
«تلاش‌های مایر به منظور بازشناختن موسا به عنوان شخصیتی متعالی در میان کاهنان قادش و تایید اشتهار وی که در سنت ناگفته و پنهان مانده بود بعدها توسط گریسمان و دیگران تداوم یافت...» ( ص ۶۰)
The efforts to recognize in Moses a Figure transcending the priest of Qades, and conforming the renown with which tradition had invested him, were continued …»(p۴۲)
مترجم معنای فعل invest را در ترکیب با حرف with‌ نفهمیده و وارونه ترجمه کرده: «تلاش‌های برای بازشناختن آن وجه از شخصیت موسی که از حد کاهن قادش فراتر می‌رود و تایید آوازه‌ای که روایات سنتی بدو اعطا کرده بود، پس از ماید به همت گرسمان و دیگران ادامه پیدا کرد.»
به‌طور کلی، براهینی که این پژوهش را تداوم می‌بخشد تاثیری یکسان بر آن دارند. کتاب مقدسی که پیش‌روی ماست نه تنها شامل رویدادهای تاریخی ارزشمند بلکه غیر ارزشمند نیز هست» (ص۶۸)
On the whole, the arguments in favor of continuing this work in the same direction prevail. The Biblical record before us contain valuable-nay, invaluable – historical evidence.(p۵o)
مترجم خیال کرده invaluable متضاد valuable ‌ است و آن را مترادف با valueless پنداشته، جمله اول را هم مطلقا غلط فهمیده: «در کل متقاعد شدم با در نظر گرفتن همه جوانب، تحقیق را به همان سیاقی که آغاز کرده بودم ادامه دهم. اسناد کتاب مقدس شواهد تاریخی باارزشی _ نه، گران سنگ [یا به تعبیری، بی‌قیمتی] در خود دارد (یعنی حاوی اطلاعاتی فوق‌العاده‌ گران‌بهاست که روی‌شان قیمت نمی‌توان گذاشت)».
«حدیث آوارگی در بیابان [...] به توصیف سلسله شورش‌هایی می‌پردازد که بر علیه قدرت موسا صورت می‌گرفت. به طوری که این شورش‌ها که به فرمان یهوه برپا می‌شد با اعمال مجازات‌های شدید مورد سرکوب قرار می‌گرفتند» (ص ۷۷)
[…] a series of grave revolts against his authority which, by jahve,s command, were suppressed with savage chastisement.« (p۵۸)
طبق گفته مترجم شورش‌ها به فرمان یهوه برپا می‌شده!! فروید می‌گوید به فرمان یهوه شورش‌های مزبور به شدت و با سبعیت سرکوب شدند.
این داستان از گوساله‌ای طلایی روایت می‌کند که با چالاکی لوح‌های قانون را در هم می‌شکند [...] گوساله‌ای که به خود موسا نسبت داده می‌شود وبه رنجش خشم‌آلود وی اشاره می‌کند.»
(طبق ترجمه، «گوساله طلایی» بوده که لوح‌های قانون را شکسته!)
It is the story of golden calf where by an adroit turn the breaking of the tables of the law [...] is ascribed to moses himself and imputed to his angry indignation. (p۵۸)
«این همان داستان گوساله طلایی است که در آن شکستن الواح قانون، با چرخشی زیرکانه، به خود موسی نسبت داده می‌شود و ناشی از خشم و غضب او تلقی می‌شود».
«آنچه را که می‌توان انتظار داشت این است که [...] اندیشه‌های او منسوخ نشده باشد، مگر آن که تحت تاثیر باورها و رسوم قرار گرفته و دیر یا زود متأثر از پیشامدهای خاص[...] بار دیگر با شدت بیشتری نقض و همراه با توده وسیعی بر آن غلبه شده باشد» (صص ۸۳-۸۲)
«[...]That his ideas have not died out, but have quietly influenced beliefs and customs until [...] they broke forth again more strongly and gained dominance (p۶۴) »
«فقط می‌شد آرزو کرد[...] اندیشه‌های او نمیرند بلکه به آرامی در باورها و رسوم نفوذ کنند تا [...] سرانجام با قوتی هرچه بیشتر باز شکوفا شوند و بر توده‌های خلق غلبه یابند».
«من (Ego) از این رضایت‌مندی پیشی می‌جوید، خواه به دلیل از بین رفتن این رضایت‌مندی که به سبب شدت نیاز ایجاد می‌شود یا به دلیل خطری که در آن تشخیص می‌دهد» (ص ۱۸۵).
مترجم فعل «to forgo» را «پیشی جستن» ترجمه کرده که در اینجا به معنای خودداری ورزیدن و صرف‌نظر کردن است. ترجمه درست این است: «اگو از ارضا یا برآورده ساختن این [تقاضای غریزی] صرف‌نظر می‌‌کند، خواه از آن روی که مفرط بودن آن تقاضا اگو را از پای درمی‌آورد، خواه از آن روی که اگو در آن خواهش خطری را در کمین می‌بیند».
وین در دهه‌های آغازین قرن گذشته شهری کاتولیک‌نشین و دارای تعصبات مذهبی بود و فروید بیم داشت انتشار کتابش باعث قدغن شدن کل فعالیت روانپزشکی و روانکاوی در کشورش شود. پس به قول خودش تا با جامعه باز انگلستان روبه‌رو شد وسوسه‌ای مقاومت‌سوز در نهادش سرکشید که حرف‌هایش را به گوش جهانیان برساند و در واپسین سال حیاتش کتاب «موسی و یکتاپرسی» را به انجام رساند. پیشنهاد ما این است که مثل فیلم سطحی و ایدئولوژی‌زده «مدار صفر درجه»، فروید از ستم نازی‌ها به ایران پناه می‌آورد و حرف‌هایش را اینجا مطرح می‌کرد تا مترجمان جوان و فرهیخته ایرانی تمام کوشش‌شان را برای تخریب و تحریف گفته‌هایش به کار می‌بستند، شادمان باشیم که این جرم و جنایتی است که از بابتش هیچ قانونی در ایران مواخذه‌مان نمی‌کند و این یعنی اوج آزادی...
▪ موسا و یکتا پرستی
ـ نویسنده: زیگموند فروید
ـ ترجمه: هورا رهبری
ـ انتشارات فرهنگ صبا
ـ ۱۳۸۷
ـ شمارگان: ۱۶۵۰ نسخه
صالح نجفی

* نقل قول‌های انگلیسی از:
Moses And Monotheism (Vintage Book، ۱۹۶۷
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید