شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


دنیای پر از هیجان داستان های پلیسی


دنیای پر از هیجان داستان های پلیسی
ادبیات پلیسی ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی دارد با بزنگاه های داستانی، دلهره، فضاهای مبهم و مه آلود، اضطراب و در پایان ضربه ناگهانی کشف؛ اتفاقی که خرده خرده در طول روایت پیش می خزد و در واپسین لحظه ها ورق را برمی گرداند و گره از معماها می گشاید.
درابتدا برای آغازاستراتژی نقد درزمینه ی ادبیات پلیسی هیچ راه دیگری برای برخوردصحیح با مسئله نیست جز اینکه صراحت به خرج دهیم و بنویسیم که ادبیات پلیسی در ایران به مفهوم درست و دقیق کلمه هنوز به وجود نیامده است. اما موانع و اشکالات بر سر راه خلق و نوشتن داستان های پلیسی و جناییدر ایران کجاست؟ بی تردید علت بخشی از این وضع و شرایط باز می گردد به ساختاراجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور. شاید بنابر پژوهش های سردستی بتوان مدعی شد که دستکم تا دو سه دهه اخیر خشونت ناشی از پیچیدگی جوامع توسعه یافته در پرتو رشد طبیعی سرمایه داری در سرزمین ما وجود نداشته یا اگر بوده، برای ما به وضوح قابل درک نبوده است.
از طرف دیگر، موانع ذهنی، فرهنگی و نوعی پرهیز از گرایش به نوشتن آثار مبتنی بر زشتی و خشونت، شاید از دیگر علت های به عرصه نیامدن رمان ها وداستان های پلیسی در کشور ما بوده است. با اندکی تامل می توان دریافت که در دیگرکشورهای به اصطلاح توسعه نیافته یا در حال توسعه نیز این نقصان در قلمرو وسیع ادبیات مشخصاً قابل مشاهده است.
حالا اگر که تصمیم بگیریم درباره ی ژانر ادبیات پلیسی حرف بزنیم مطمئناً بخشیاز صحبت ها برمی گردد به شخصیت های محوری و متداول این نوع ادبی که همان «کارآگاه» باشد. کارآگاه از چشم مخاطب، نقش چراغ قوه روشنی را دارد که در ظلمت قیرگون جنایت،قتل، خشونت، آدم ربایی و فساد، زوایای تاریک و پنهان مجموعه ای به هم پیچیده ومعماگونه را تکه تکه، به هزار ترفند و گاه به مدد بخت و اقبال کشف می کند و برملامی سازد. آدمیزاد هم که دلباخته جست وجو و سرک کشیدن به پشت و پسله قضایای پرهیاهوو مه آلود است. پس جاذبه های جادویی این نوع ادبی را که خیلی زود پا به عرصهتلویزیون و سینما گذاشت نمی توان منکر شد. اما وقتی می خواهیم از ادبیات پلیسی درایران حرف بزنیم چه می گوییم؟ به واقع می توان به کدام نشانه های درخشان و ماندگاراشاره کرد؟ بیایید کمی روی موضوع دقیق شویم و سال های دوردست را بکاویم. شاید حاصلقسمتی از این تمرکز به مجموعه ای از کتاب های جمع و جور با کاغذهای زرد کاهی برگرددو تعداد معدودی اسم که در کمتر از ده سال در عرصه ی این ژانر مطرح شدند سپس محو شده و دیگر بازنگشتند.
ناگفته نماند که جوهره این رمان و داستان های شبه جنایی نیز بسیار دور از ماهیت و سرشت ویژه رمان های پلیسی جنایی (معروف به سیاه در غرب) بوده است، اگر تحولات و دگرگونی های چند دهه اخیر را در نظر بگیریم شایدپربیراه نباشد که انتظار داشته باشیم با نوعی رویکرد مبتنی بر جامعه شناسی در آیندهای نزدیک رمان ها و داستان هایی در ژانر پلیسی و جنایی به معنای کامل این نوعادبیات داستانی در ایران نیز نوشته و منتشر شود. دلیل این پیش بینی تا حدودی بازمیگردد به ساختاری شدن خشونت در لایه هایی از مردم جامعه های پیرامونی شهرهای بزرگ کشور ما که علاوه بر قسمت حومه ی شهرها شامل حلبی آباد ها نیز می شود .
ناگفته نباید گذاشت که برآمدن رمان های جنایی و پلیسی در کشورهای غربی سابقه ای همسو با ورافتادن «نقاب پیشرو و مترقی» از چهره بورژوازی درآن سرزمین ها داشته است و شاید نخستین آثار در این زمینه داستان هایی است از «سرآرنور تو کانن دویل» که با شخصیت نمونه وارش یعنی همان «شرلوک هولمز» یکی ازشاخص ترین چهره های جنایی نویس تاریخ ادبیات سیاه به شمار می رود. از همان دورانتاکنون جنایی و پلیسی نویسان در کشورهای غربی غالبا با واقع نگری، جایگاه مشخص خودرا در عرصه داستان نویسی می شناسند و حساب خود را از نویسندگان راستین و خالقانادبیات به مفهوم گسترده، جدا می دانند. این مفهوم پیش از آنکه به فروتنی یا مقولاتیاز این دست بازگردد نشان از واقع بینی آنها در متن جامعه ای قاعده مند در عرصه هایمختلف دارد. در پاره ای از گفت وگوها از زبان آن نویسندگان می خوانیم که :«ماداستان ها و رمان هایی می نویسیم که مردم را سرگرم کند». به واقع این آثار ادبیتندارند. مردم آنها را در ایستگاه های قطار یا جاهایی این چنینی، در ساعت هایی کهباید انتظار را سپری کنند می خوانند و پس از به پایان رساندن، کتاب و مجله را می گذارند و می روند.
اما نویسندگانی چون «ژرژ سیمنون» فرانسوی زبان بلژیکی تبار هم بوده اند که به رغم پرکاری در عرصه رمان پلیسی، آثاری واجد ارزش هایی چند سویهدر متن ادبیات پلیسی خلق کرده و به جا گذاشته اند. نمونه برجسته این قلمرو «فریدریشدورنمات» است؛ داستان نویس سوئیسی آلمانی زبان که قالب و شکل رمان پلیسی را برایبیان مفاهیم فلسفی و جست وجوی معنا در مناسبات انسانی انتخاب کرده است. از ایندیدگاه می توان حساب او و نویسندگانی نظیر او را از قصه نویسان عامه پسند به کلیجدا دانست. رمان کوتاه «قول» را به خاطر بیاورید؛ همان اثری که آقای «شون پن» هنرپیشه آمریکایی، براساس آن فیلمی را با بازی «جک نیکلسون» ساخت. عجب رمانی و چه فیلم حیرت انگیزی از آب در آمدند.
به هر صورت حال پرسه در جهان داستان های پلیسی می تواند سفری اعجاب انگیز و دور و دراز باشد در دهلیزهای تودرتو و به هم پیوسته قصر باشکوهادبیات داستانی. مسافرتی که می توان از خلال آن نمونه های درخشان و ماندگار این نوعادبی را دستچین کرد و به مثابه سوغات به کناری نهاد و سال های سال با آنها زیست. ادبیات پلیسی ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی دارد با بزنگاه های داستانی، دلهره، فضاهایمبهم و مه آلود، اضطراب و در پایان ضربه ناگهانی کشف؛ اتفاقی که خرده خرده در طولروایت پیش می خزد و در واپسین لحظه ها ورق را برمی گرداند و گره از معماها میگشاید. در واقع به مدد همین شیوه و شگرد است که مخاطب به دنبال کردن داستان ترغیبمی شود و گاهی نوشیدن یک لیوان چای را هم به خاطر دنبال کردن باقی ماجرا و سررشتهحوادث به تعویق می اندازد. او نمی خواهد به هیچ عنوان از ضرباهنگ کشف و تپش روشنگرروایت عقب بماند. جاذبه، کشش و تعلیق همراه با ریتم تند وقایع در لفافه یک معمایپیچیده، همه چیز را ملتهب و فراموش نشدنی جلوه می دهد. همین حال و هواست که حس کنجکاوی را قلقلک می دهد و ما را به خود می خواند.
البته احنمال دارد که در پی همین انگیزه اولیه و ظرفیت است که بسیاری از داستان نویسان مطرح و صاحب نام وسوسه شدهاند برای طبع آزمایی در این نوع ادبی دورخیز کنند و آثاری در این دایره بیافرینند. برای اثبات این مدعا، دست و پا کردن فهرستی از اسامی اهالی قلم با ذکر نمونه ها،چندان دشوار به نظر نمی رسد. می شود دوباره از خود شروع کرد. در میان آثار داستاننویسان ایرانی «شراب خام» و «داستان جاوید» اسماعیل فصیح در همین ردیف قرار دارندکه اولی مربوط به سال ۱۳۴۷ است و جزء نخستین کارهای نویسنده اش محسوب می شود و دومیتاریخ انتشار ۱۳۵۹ را بر خود دارد. هوشنگ گلشیری نیز داستان هایی دارد که در قالبداستان پلیسی می گنجند، نمونه اش داستانی که راجع به «احمد میرعلایی» مترجم ،نوشتهاست. صادق هدایت هم «سه قطره خون» را دارد که معمایی رازآلود و داستانی است و در آنصحبت از قتل و کشف معماست. این داستان البته چنان شکیل و پخته و تمام عیار واستعاری است که همچنان بر آن نقدهای متعددی نوشته می شود. علی موذنی، داستان نویس،در این باره می گوید: «اخیرا سه مطلب درباره سه قطره خون خواندم که هر چند هر یک قابل تامل و مفید بودند، مرا راضی نکردند. بهتر بگویم، مرا سیراب نکردند.
منبع:sheikhoshazdeh
منبع : گیگاپارس


همچنین مشاهده کنید