جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


زندگی در مکان‌های بسته


زندگی در مکان‌های بسته
اگر بخواهم برای نوشتن یادداشتی دیرهنگام در مورد یک کتاب دلیل منطقی‌ـ به زعم خودم ـ بیاورم، به احتمال زیاد به توجیه نزدیک خواهد شد.
به هر حال، با این شتاب دنیای معاصر که حتی بیم آن می‌رود زمان هم از خود عقب بیفتد، تعلل و درنگ به هیچ وجه موجه نمی‌نماید. یادداشت کرده‌ام: خانواده و غیاب یکی از اعضا (یا به تعبیری: خانواده ناقص)، مخدوش شدن مناسبات خانوادگی، مکان‌های بسته، یادداشت کرده‌ام: تمایلات ممنوعه، نقش محوری زنان، لایه‌های روان‌شناسانه و جامعه شناسانه، مداخله کمرنگ راوی در جریان روایت، برجستگی اشیا و... حین خواندن مجموعه داستان «زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود» نوشته امیر حسین خورشیدفر اینها را یادداشت کرده‌ام. در ابتدا باید گفت که بحث خانواده در تمامی داستان‌های این مجموعه، به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم مطرح می‌شود.
اما نمونه‌هایی که برای خانواده ناقص می‌توان ذکر کرد از این قرار است: پسر و مادر (بدون پدر) در داستان اول، برادر و خواهر (با مادری دچار فراموشی، بدون پدر) در داستان دوم، پدر و مادر و خواهر (بدون برادر) در داستان سوم، زن (بدون شوهر) در داستان چهارم، دو قلوها و مادر (بدون پدر) و داستان هشتم. در چند داستان دیگر نیز همچنان با مسئله ناقص بودن خانواده مواجه هستیم؛ البته به اشکال دیگر، این موارد از آن جهت ارائه شد تا تصویری از ذهنیت نویسنده به دست داده شود. اما چرا باید به چنین تصوری رسید؟ آیا نویسنده بر این باور است که بافت سنتی خانواده در جامعه امروز در حال فروپاشی است و دیگر نمی‌توان به خانواده کامل امید بست؟
آیا او زندگی شهری در مکان‌های بسته را مقصر می‌داند؟ و یا اینکه به مسائل کلان‌تر و اساسی‌تری نظر دارد؟ اصلا شاید خواست نویسنده ارائه تصاویر و برش‌هایی از زندگی کنونی بوده باشد و جز روایت به چیز دیگری نیندیشیده باشد؟
بهتر است به خود کتاب مراجعه کنیم و از نشانه‌های آن کمک بگیریم. اکثر وقایع داستان‌ها در درون مکان‌های بسته، یا به عبارت بهتر، آپارتمان‌ها رخ می‌دهد. در همین تنگ‌جا است که شخصیت‌ها با هم روبه‌رو می‌شوند، به گفت‌وگو می‌پردازند و روایت را پیش می‌برند. آپارتمان را اگر بتوان یکی از مظاهر زندگی شهری و جامعه معاصر قلمداد کرد، پس به واسطه نقش پررنگ آن در این داستان‌ها می‌توان از آن به‌عنوان یک عامل مهم در جهت ایجاد شرایط و مناسبات جدید یاد کرد.
حبس بودن در چنین مکان‌هایی انگار منجر به شکل‌گیری انسانی دیگر با خصوصیاتی دیگر شده است (نمونه بارز آن شخصیت آقای پناهی در داستان «خارق‌العاده»؛ انسانی که رفتاری سرد دارد و خلاء عاطفی در وجود او احساس می‌شود. رفتار راویان داستان‌های «رنگ‌های گرم»، «فراموشی»، «دوقلوها» و نیز شخصیت‌های «روح»، «یک تکه ابر واقعی»، «همسایه»، «زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود» و علفزارهای آسمانی، موید این ادعا است.
فقط یک استثنا وجود دارد که در جای خود به آن اشاره خواهد شد. نکته حائز اهمیت در این میان، حضور پررنگ زنان و شخصیت‌پردازی‌های مربوطه است، به نحوی که حتی می‌توان گفت آنها موشکافانه‌تر از مردان به تصویر کشیده شده‌اند. این مدعا را به‌خصوص داستان «همسایه» تایید می‌کند که در آن قصه اساسا بر محور مواجهه دو زن با دیدگاه‌های مختلف استوار است: زنی شوهر‌دار با افکار و آداب تقریبا سنتی و زنی دیگر که ظاهرا تنها زندگی می‌کند و دیدگاهی غیر شرقی دارد.
بازنمایی رفتار و سکنات این دو از نقاط قوت این داستان است ضمن آن تماس دو شخصیت از گرایش ممنوعه‌ای حکایت می‌کند که آن را به صورت‌های دیگر در دو داستان «خارق‌العاده» و «زندگی مطابق...» نیز شاهد هستیم. اشیا نیز در این مجموعه نقش مهمی ایفا می‌کنند که شاید بهره‌گرفتن از فضاهای بسته و ثابت داستان‌ها عامل آن بوده باشد.
البته جزء‌پردازی به مدد اشیا می‌تواند کارکردی دو گانه داشته باشد: هم به شخصیت‌پردازی کمک کند و هم از سویی دیگر، حالتی غیر حسی و تا حدودی مکانیکی به روایت‌ها ببخشد. اگر بتوان به دلایل مختلف یک داستان را در برابر سایر داستان‌های این کتاب قرار داد، آن «عشق آقای جنود» است. در این یکی، هم با محیط باز و فضای بیرونی مواجه هستیم و هم بیان و احساس رها شده است، به‌گونه‌ای که حتی دورترها با حالتی پرشور توصیف می‌شود. اینجا دیگر، نه فاصله و جدایی بلکه بحث بر سر وصل و عشق است؛ به همین دلیل فضا گسترده و سیال می‌شود.
نظرگاه در بیشتر داستان‌های خورشیدفر (در این کتاب) ترکیبی از دانای کل محدود و نظرگاه عینی (نمایشی) است. سه روایت هم با نظر گاه اول شخص نوشته شده است. با این یکی کاری ندارم اما در خصوص آن نظرگاه‌های ترکیبی باید گفت که فقط در دو داستان نویسنده موفق می‌شود حضور خود را به کمترین میزان برساند: «همسایه» و «زندگی مطابق...». در این دو، سوای یکی دو مورد، فقط شاهد توصیف صحنه، اشیا و حرکات و گفته‌های شخصیت‌ها هستیم و دنیای ذهنی کاراکترها بر ما نامکشوف است؛ مگر آنکه به کمک عوامل یاد شده به یک جمع‌بندی برسیم و آن دنیا را در ذهن خود تکمیل کنیم. ما ناگزیریم به یاری اعمال جزئی شخصیت‌ها ـ برای مثال، نحوه نشستن یا لم دادن آنها روی کاناپه، باز کردن در یخچال و نگهداشتن آن با پا یا گفته‌های آنان ـ پی ببریم که چه خصوصیات و چه باطنی دارند. در باقی داستان‌ها شاهد حضور گاه و بیگاه راوی هستیم تا برای پیشبرد روایت دست به کاری، حتی غیر معمول بزند (برای نمونه، در داستان «یک تکه ابر واقعی»، ما در حالی که کنار داوود هستیم، می‌توانیم صدای مخاطب او را از آن سر خط [تلفن] بشنویم.)
شاید فرناندو سورنتینو، نویسنده آرژانتینی، پر بیراه نگفته باشد که: من فقط با راوی اول شخص می‌نویسم و چیزی جز آن نمی‌دانم (نقل به مضمون).
ذکر یک نکته دیگر را لازم می‌دانم: زبان و نثر، شسته و رفته و دقیق است و کلمات با وسواس به کار گرفته شده‌اند. همچنین، لحن متناسب با ذهنیت و نگرش هر فرد، از ویژگی‌های دیگر این مجموعه داستان است.
▪ زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود (مجموعه داستان)
▪ امیرحسین خورشیدفر
▪ نشر مرکز
▪ ۱۳۸۵
▪ ۲۴۰۰ تومان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید