پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

وحشت یک سلام به جنگ سرد جدید


وحشت یک سلام به جنگ سرد جدید
شامگاه ۷ آگوست ۲۰۰۸ زمانی است که زنگ های بیدار باش برای رسمیت یافتن جنگ سرد جدید با تجاوز نظامی گرجستان به منطقه خودمختار اوستیای جنوبی و محاصره خونین «تسخینوالی» پایتخت آن به صدا درآمد. کمتر از یک روز وقت کافی بود تا «مشت آهنین » روسیه بر سر تفلیس و «میخاییل ساکاشویلی» رهبر ماجراجوی آن فرود آید. از سال ۱۹۹۱ و شروع فروپاشی شوروی تا آغاز جنگ قفقاز در این روز، جهان، سیاستمداران و کارشناسان در چنبره یک توهم شیرین مبنی بر پایان جنگ سرد آنچنان سرگردان مانده بودند که در آستانه هزاره سوم تمام پارامترهای آشکار وجود یک جنگ سرد جدید را نادیده می گرفتند و آن را ناشی از یک نگرش بدبینانه نسبت به تحولات نوین در نظام بین المللی می دانستند. بسیار گفته شد و با استدلال نشان داده شد که جنگ سرد به جهت تفاوت منافع و حتی تضاد منافع بین اضلاع قدرت جهانی و مناطق ژئوپولتیکی در شرایط یک جهان تک قطبی که سیاست یکجانبه گرایی را مبنای عمل خویش قرار داده است، اجتناب ناپذیر تلقی می شود، ولی این استدلال در میان هیاهوهای مد زمان چون حبابی بر آب به نظر می رسید. یک دوره کمای موقت به جهت فروپاشی شوروی سابق و بلوک سوسیالیستی و تغییر در مبانی حاکم بر جنگ سرد که تا قبل از آن در قالب نبرد و تقابل ایدئولوژیک مفهوم می یافت منجر به کوررنگی در خصوص ریشه و زیرساخت های لازم برای تحقق جنگ سرد شد که در وضعیت جدید از چارچوب ایدئولوژی به قالب پراگمای کسب منافع و رقابت برای هویت بخشی و تثبیت جایگاه سوق یافته بود. جنگ کنونی قفقاز و آرایش میدان نبرد حول آن دقیقاً نشانگر تعارض و تضاد منافع بین دو بلوک قدرت، حداقل در قامت غرب و روسیه قابل تعریف است. نگاه به چرایی و دلایل حمله تجاوزکارانه گرجستان به اوستیای جنوبی و پاسخ ویرانگر روسیه که نظامیان این کشور را تا پشت دروازه های تفلیس رهنمون ساخت بیش از آنچه یک نبرد محلی و ناشی از محاسبات اشتباه یک فرد تلقی شود، باید در چارچوب یک شطرنج ژئوپولتیک در محیط بین المللی به حساب آید. از یک سو ایالات متحده و غرب قرار دارند که عامل مستقیم خود در قفقاز را تحریک به شروع یک بازی خونین و آزمودن اراده قدرت در حال ظهور روسیه کردند، از طرف دیگر در این بازی روسیه یی نقش ایفا می کند که برای تعیین هویت، تثبیت جایگاه و تایید اعتبار خود در باشگاه قدرت های بزرگ بین المللی لاجرم باید هزینه پرداخت کند. مسکو تحت هیچ شرایطی نمی توانست و نباید از این بازی پا پس بگذارد چرا که این موضوع با «هست و نیست» و «بود و نبود» قدرت این کشور در نظام هژمونیک بین المللی ارتباط مستقیم داشت. روسیه در این جنگ همان کاری را انجام داد که بدون هیچ تردیدی باید انجام می داد و هر نوع برخورد دیگری در این خصوص پایانی بر ادعای هژمونی منطقه یی و بازی بزرگ در باشگاه قدرت بین المللی توسط این کشور به حساب می آمد. جنگ قفقاز و حمله به اوستیای جنوبی درست در راستای سیاستی رقم می خورد که دو ماه قبل از آن با «کارت تبت» و راهبان سرتراشیده بودایی علیه چین انجام گرفته بود، با این تفاوت که در مورد چین بازی آزمون اراده در قالب فشارهای سیاسی و رسانه یی انجام گرفت و به مسالمت ختم به خیر شد و در مورد روسیه شلیک توپ، تانک و بمب، خرس قطبی را به جنگ گرم دعوت کرد. تجربه دوران جنگ سرد قدیم نشان داده است که روس ها در بازی چالش با غرب از فقر سیاسی بیش از فقر قدرت رنج می برند و این واقعیت در جنگ قفقاز نیز خود را نشان داد. در حالی که متجاوز اصلی در این جنگ تفلیس بود و منافع مشروع روسیه و اعتبار اخلاقی این کشور برای تعهد به محافظت از جمهوری خودمختار اوستیا و صلح بانان روس در معرض تهدید، ایجاب می کرد که عکس العمل قاطع نشان دهد، اما به جهت در نظر نگرفتن ظرافت های دیپلماتیک هم اکنون فشار زیادی را باید تحمل کند. روس ها همزمان می توانستند ارتش دیپلماتیک و نظامی خود را به حرکت وادار کنند در صورتی که آنان راه حل را فقط در فاز سخت افزاری دنبال کردند. اهرم شورای امنیت سازمان ملل متحد، سازمان همکاری و امنیت اروپا، باشگاه کشورهای مشترک المنافع و هر آنچه به لحاظ حقوقی در آینده بتواند در قالب یک کمیسیون تحقیق مستقل واقعیت این جنگ کثیف را روشن کند الزامی است که رهبران مسکو حداقل از این پس به عنوان مرحله دوم بازی باید مدنظر خود قرار دهند. مسکو در مرحله اول جنگ بدون هیچ تردیدی پیروز شد و رهبران بادکنکی و با کلسترول بالای خون را به خوبی تنبیه کرد و توانست قدرت خود را حداقل در منطقه پیرامونی تثبیت کند. گرجی ها با این اقدام جنون آمیز و ناشی از محاسبات اشتباه رهبران خود نه تنها سودی از این جنگ به دست نیاوردند که حتی تمامیت ارضی خود را نیز برخلاف تمام حمایت های غرب بیش از همیشه در معرض آسیب قرار دادند. اوستیای جنوبی و آبخازیا حتی اگر بنا به قول «سرگئی لاوروف» که می گوید این دو جمهوری دیگر حاضر به پیوستن به گرجستان نیستند، در این مرحله قابل تحلیل نباشند ولی بدون تردید بروز این جنگ و مشت آهنینی که مسکو برای دفاع از این دو منطقه اعمال کرد به لحاظ نظامی، اقتصادی، امنیتی، سیاسی و اجتماعی به زیان یکپارچگی گرجستان تمام شده است. امضای قرارداد سامانه موشکی ایالات متحده در لهستان که در بحبوحه این جنگ اتفاق افتاد و متعاقب آن نیز رهبران اوکراین از غرب برای الحاق به ناتو استمداد کردند نیز ابعاد متفاوت جنگ سرد جدیدی است که با جنگ قفقاز عینیت خود را به رخ می کشد. هر یک از بازیگران شرقی و غربی که در این مرحله از بازی جا خالی کند در آینده باید تبعات بسیار سنگین و هزینه های هنگفتی را متحمل شود. به همین دلیل به لحاظ دیالکتیکی و در چارچوب دیپلماسی- امنیت هر دو گروه الزام اراده گرایی خود را با پیوند زدن به واقعیت پارامترهای قدرت دنبال خواهند کرد. اینکه توسط بعضی از تحلیلگران گفته می شود جنگ قفقاز یک «جنگ وکالتی» است به درستی نشان دهنده موقعیت اصلی روسیه و غرب در صحنه اصلی این چالش گری است و رهبران تفلیس و اوستیای جنوبی تنها به عنوان ابزارهای این شطرنج سیاسی قابل تحلیل هستند. حمایت ها سیاسی غرب و تفلیس گرایی بیش از اندازه آنان برای حمایت از متحد گرجی خود درست همچون موقعیت تبت در روزهای حمل مشعل المپیک است و روس ها نباید مرعوب تهدیدات سیاسی جرج بوش شوند، چرا که کارت های بازی مسکو در این تقابل بسیار سنگین تر از رقیب است. اینکه تاکنون هیچ رهبر غربی برای مردم تسخینوالی دل نسوزانده و قتل عام آنان را که توسط نظامیان گرجی در شامگاه ۷ آگوست انجام گرفت محکوم نکرده است، نشان می دهد که این جنگ و تبعات پیرامونی آن نه در قالب حقوق بشر که به یقین یک بازی در چارچوب هژمونی و ژئوپولتیک مفهوم می یابد.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید