پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


درباره فیلم ”همیشه پای یک زن در میان است“


درباره فیلم ”همیشه پای یک زن در میان است“
فیلم جدید کمال تبریزی اکران شده است. در شوره زار جشنواره فجر ۸۶ این فیلم با استقبال نسبی تماشاگران روبرو شد. تبریزی که در کارنامه خود کلکسیونی از آثار در ژانرهای مختلف را دارد، این بار ”کمدی فانتزی“ را تجربه کرده است. خیلی ها بعد از فیلم ”مارمولک“، کمال تبریزی را به عنوان یک فیلمساز با هوش می شناسند که قادر است دوربینش را به خط قرمزها نزدیک کند و با یک محاسبه دقیق، از صحنه های ”لب مرز“ تصویر بگیرد. به این که چنین برداشتی از کمال تبریزی تا چه اندازه صحیح است جلوتر خواهم پرداخت، حالا بیایید تا به ”همیشه پای یک زن در میان است“ نگاهی بیندازیم.
متن این فیلم بر اساس اقتباسی آزاد از مجموعه داستان های سید مهدی شجاعی نوشته شده است. رضا مقصودی، حبیب رضایی و کمال تبریزی مشترکاَ روی فیلمنامه کار کرده اند؛ سپس نگارش نهایی را به نغمه ثمینی محول کرده اند؛ احتمالاَ برای این که اثبات کنند همیشه پای یک زن در میان است! من با داستان های شجاعی آشنا نیستم ولی در مورد این فیلمنامه بدون رو در بایستی باید بگویم که یک ”کمدی فانتزی“ بیمزه از آب در آمده است. داستان فیلم به بحران در روابط زن و شوهری جوان به نام مریم (با بازی گلشیفته فراهانی) و امید (با بازی حبیب رضایی) مربوط می شود. این بحران به طلاق می انجامد؛ در حالی که هیچ یک از طرفین واقعاَ خواهان این جدایی نیست. مجموعه ای از حوادث مبهم و مشکوک بر متن روابط اجتماعی و فردی و خانوادگی، شخصیت های اصلی داستان را سرانجام به آنجا می رساند که رابطه از هم گسسته زناشویی را بعد از یک تجدید نظر مثبت، دوباره جوش دهند.
برای این که ”همیشه پای یک زن در میان است“ موفق شود، کمال تبریزی از فرمول زیر، استفاده کرده است: مشاجره ”پینگ پونگی“ یک زن و شوهر جوان + مهران مدیری + لحن انتقادی – اجتماعی! البته کارگردان از جذابیت داستان های پر رمز و راز جدید (به سبک ”رمز داوینچی“) هم غافل نبوده، تلاش کرده با ارجاع مستقیم و غیر مستقیم به آن داستان، چاشنی فیلمش را بیشتر کند.
بخش اول این فرمول را تبریزی از فیلم ”آتش بس“ تهمینه میلانی گرفته است. او گمان کرده که با تکرار یا تقلید مشاجراتی از نوع ”آتش بس“ می توان تماشاگران را به خنده آورد و جذب کرد. غافل از این که طنز واقع گرایانه نهفته در فیلم تهمینه میلانی، عامل موفقیت آن بود. من قبلاَ نظرم را در مورد کم و کیف ”آتش بس“ ابراز کرده ام. آن فیلم علیرغم ضعف های اساسی اش، از دیالوگ های موثری برخوردار بود که به راحتی باعث هم ذات پنداری تماشاگران با شخصیت های اصلی داستان می شد. اما ”همیشه پای یک زن در میان است“ اصلا در این کار موفق نیست. تا آنجایی که من حساب کردم در طول فیلم، تماشاگران فقط سه بار بلند می خندند که دو بار آن، کاملا خنده ای مردانه به ناتوانی مریم و همینطور به رفتار زنانه یک مرد همجنس گراست.
بخش دوم فرمول تبریزی، یعنی مهران مدیری هم نتوانسته کاری برای فیلم بکند. حضور مهران مدیری در سریال های تلویزیونی که خود کارگردانی می کند، و بر اساس فیلمنامه هایی که خود به شکل موثری آنها را دستکاری می کند، حتی بدون این که نیازی به حرف زدن داشته باشد تماشاگر را به خنده وا می دارد. اما در فیلم تبریزی، ما با یک مدیری نامأنوس روبرو هستیم که به زور تیپ سازی عجیب و غریب و انداختن مار به دور گردن و سیگار برگ، می خواهد نظر تماشاگر را به خود جلب کند. تبریزی نقش یک ”ماچو“ی تحول پذیر و شکننده را به مهران مدیری سپرده است. در سراسر فیلم، حرف های مردسالارانه و ضد زن را از زبان مدیری می شنویم. با این کار، تبریزی با یک تیر دو نشان زده است. یکم، آن حرف های کاملاَ جدی که بازتاب ستمگری عمیق و دیرینه علیه زنان است کاریکاتوریزه شده، جنبه جدی و زشت خود را از دست می دهد. دوم، سمپاتی عمومی نسبت به مهران مدیری باعث می شود که تماشاگران نتوانند از شخصیت ”ماچو“ (مردسالار و زن ستیز) احساس نفرت کنند.
بخش سوم فرمول فیلم در سکانس هایی که آقای مدیر کل (با بازی رضا کیانیان) در آن حضور دارد و نیز سکانس ”دادگاه طلاق“ مشاهده می شود. مدیر کل که شکل و شمایلی مذهبی دارد و روی صندلی چرخدار نشسته، نماد دو رویی است. کیانیان نقش خود بر روی صندلی چرخدار را به طور کامل از ”پیتر سلرز“ در فیلم ”دکتر استرنج لاو“ اثر استنلی کوبریک کپی زده است. او مدیر کل شرکتی است که مریم در آنجا کار می کند. به محض این که مریم از شوهرش طلاق می گیرد، مدیر کل به او پیشنهاد صیغه دائم یا موقت می دهد. در این صحنه، مدیر کل را می بینیم که دستمال گردن بسته است و از روی صندلی چرخدار بلند شده، راه می رود و مرتباَ از کلمات انگلیسی استفاده می کند. متوجه شگرد یا ترفند کمال تبریزی شدید؟ عین همان کاری که در ”مارمولک“ کرده بود. در ”مارمولک“ هم شخصیت آخوند منفی نبود. آخوند همان فرد خوش قلب و زحمتکش و روشن بینی بود که ”رضا مارمولک“ در بیمارستان با او آشنا شد. شخصیت منفی آن فیلم، دزدی بود که به جلد یک آخوند رفت و سرانجام متحول شد. البته نفرت مردم از آخوندها آنقدر عمیق است که همه تماشاگران هنگام تماشای ”مارمولک“ به آخوند جماعت می خندیدند و دلشان خنک می شد! همین واقعیت بود که باعث قطع زود هنگام نمایش عمومی آن فیلم شد. در واقع، این تماشاگران بودند که با خنده ها و تصورات خود از خط قرمز عبور کردند، نه کمال تبریزی. در ”همیشه پای یک زن در میان است“ نیز، ما با افکار و اعمال کثیف و فرصت طلبانه و مردسالارانه یک مدیر حزب الهی (که نظیرش در سطح مقامات درجه اول و دوم جمهوری اسلامی بیشمار پیدا می شود) روبرو نیستیم. بلکه آقای مدیر کل، در واقع یک تیپ مدرن و غربی و فکلی است که برای تامین منافعش به جلد یک آدم مومن مذهبی رفته، احتمالا خود را جانباز هم جا زده است!
لحن انتقادی ضعیف فیلم به معادل بودن شهادت دو زن در دادگاه با یک مرد، نگاه جنسی مردان (از بچه تا پیرمرد) نسبت به زن مطلقه و مسأله صیغه موقت، محدود می شود. شاید در شرایطی که بخش هایی از هیأت حاکمه و دستگاه روحانیت بر طبل حق مردانه چند همسری و صیغه می کوبند، بعضی ها فیلم کمال تبریزی را یک حرکت خلاف جریان قلمداد کنند؛ اما واقعیت جز این است. فلسفه وجودی این فیلم، چیز دیگری است. ”همیشه پای یک زن در میان است“ می خواهد با پنبه سر فمینیسم را ببرد. این که دستگاه سانسور جمهوری اسلامی، فیلم تبریزی را مجاز می شمارد، به جوهر ضد فمینیستی آن بر می گردد. بیایید فیلم را از این زاویه با هم مرور کنیم:
ـ مریم به کلاس زنانه آموزش تیراندازی با کمان می رود و در نخستین تمرینی که از او می بینیم، دست یک پیرمرد آبدارچی بیگناه را به درخت می دوزد! در طول فیلم متوجه می شویم که تیراندازی های زنان، نمادی از حملات و ستیزه جویی های آنان علیه مردان است.
ـ زنان از تیرهای مخصوصی علیه شخصیت های مختلف مرد استفاده می کنند که باعث فراموشی (یا به قول خودشان آلزایمر) مردان می شود و همه بلاهایی که زنان به سرشان آورده اند را از یاد می برند.
ـ برای به تسلیم واداشتن امید (شخصیت اصلی مرد)، همه زنان جامعه از قشرهای گوناگون (منجمله کسانی که آنقدر نفوذ و قدرت سیاسی و اقتصادی دارند که برای خود بزرگراه می خرند!) متحد می شوند و هر بلایی بگویید به سرش می آورند. این وجه از داستان فیلم، واقعاَ بیان هراس عمیق مردانه از همبستگی زنانه است!
ـ در کل ماجرا، ما با چیزی به عنوان ستم جنسیتی، مردسالاری و پدرسالاری روبرو نیستیم بلکه با سوء تفاهم مواجهیم. حتی شخصیت ”ماچو“ (با بازی مدیری) نیز در پی ”عشق در نگاه اول“ به زنی دل می بازد و همه جنبه های مردسالارانه خود را رها می کند. حالا دیگر او همه حرف های زن ستیزانه خود را بر عکس کرده، علیه مردان به کار می برد!
ـ پدر و مادر مریم که مخالف طلاق هستند به عنوان الگوی روابط زناشویی مثبت معرفی می شوند. جالب اینجاست که مادر مریم، بیشتر از پدر برای امید دل می سوزاند و رفتار دخترش را نقد می کند!
ـ در بخش جمعبندی پایانی فیلم، وقتی که آشکار می شود پشت همه بلاهایی که به سر امید می آید شخصیت های زنی که مریم در سر پرورانده قرار دارند، این جمله را می شنویم: علت این که زنان همه این کارها را انجام می دهند اینست که بفهمیم ما را دوست دارند! این لب کلام کمال تبریزی در توصیف فمینیسم و مقاومت و عکس العمل زنان نسبت به ستم جنسیتی است. در تفکر مردانه و مردسالارانه حاکم بر فیلم، تضاد و ستمی عمیق در کار نیست. بلکه درگیری های اجتناب پذیر و کج فهمی ها و سوء تفاهم های طرفین است که باعث دردسر می شود. البته کمال تبریزی لطف کرده، بخشی از بار این کج فهمی ها و سوء تفاهم ها را به دوش مردان می گذارد.
ـ اما مضحک ترین بخش فیلم آنجاست که کمال تبریزی خواسته ژست رادیکال بگیرد و جهت گیری سیاسی اش را هم مشخص کند. در این بخش، امید را می بینیم که سرانجام رمز و راز بلاها و تیرهای غیبی را گشوده، با زنی که مربی تیراندازی مریم است در محل آموزشگاه به گفت و گوی منطقی می پردازد. بر دیوار آموزشگاه تصاویر بزرگی از زنان مشهور آویخته است. در این میان فروغ فرخزاد، ایندیرا گاندی و معصومه ابتکار را هم می بینیم!! این درکی است که کمال تبریزی از حرکت و همبستگی زنان دارد؛ و البته این همان درکی است که امثال کمال تبریزی می خواهند در جامعه رواج دهند. حرفشان برای زنان اینست که اولاَ دچار سوء تفاهم نشوید؛ ثانیاَ ما شما را درک می کنیم و می دانیم که این حمله ها و بهانه جویی ها و تیراندازی های شما برای اینست که اثبات کنید دوستمان دارید؛ ثالثاَ حتی اگر طرفدار فروغ فرخزاد و آزادگی های او هستید بدانید که در کنار زنان حکومتی جای دارید؛ پس می توانید و می باید از طریق آنان به همین نظام امید ببندید و متکی شوید.
و بالاخره این که، در ”همیشه پای یک زن در میان است“ با زنان بسیاری روبرو می شویم اما مثل اکثر آثار هنری رسمی و ”خودی“ جمهوری اسلامی، در اینجا نیز مثل همیشه پای یک ایدئولوژی و نگرش مردسالارانه در میان است.
نشریه دانشجویی بذر
باربد کیوان
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید