جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


پارودی اصل ۴۴


پارودی اصل ۴۴
« پارودی اصل ۴۴» مروری بر : مرگ و پنگوئن
ـ اندری کورکف
ـ ترجمه شهریار وقفی پور
ـ انتشارات روزنه
با تغییر شرایط سیاسی حاکم بر یک کشور تغییرات عمده ای در باورها فرهنگی ، شرایط اقتصادی و وضعیت هنری رخ می دهد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک کل، احتماملاً برای ساکنان بزرگ ترین کشور جهان در سالهای بعد همواره با یک "نوستالوژی وحدت" تجربه خواهد شد. زمانی که حزب و دولت حاکم به مثابه پدر، همواره پاسخگوی تمام نیاز های ریز و درشت شهروندان بود و حالا هر کس باید مراقب و مسئول خویش باشد."مرگ و پنگوئن" را نیز می توان در حاشیه این رخداد سیاسی - اجتماعی با اهمیت خوانش کرد. شاید باید برای ورود به داستان از این جا شروع کنیم که باغ وحشی در کیف پایتخت اوکراین قادر به نگهداری برخی حیوانات از جمله پنگوین هایش نیست. نویسنده جوانی به نام ویکتور که با وجود اشتیاق زیاد همواره در نوشتن رمان خویش ناکام مانده به باغ وحش می رود و یک پنگوئن را برای کاستن از تنهایی خویش به عنوان حیوان خانگی به خانه می برد. انتخاب پنگوئن به عنوان همدم نویسنده طنز بامزه ای را به کار تزریق می کند و با در نظر گرفتن وضعیت بصری حیوان طراوت نسبی خوبی را به نوشتار سرد کار می بخشد. از سویی دیگر نگهداری از یک پنگوئن غمگین در آپارتمان نیز به خودی خود نشان دهنده نوعی ناهمخوانی با شرایط نیز هست، که با در نظر گرفتن عدم توانایی دولت به مثابه باغ وحش در این داستان در غذا دادن به حیوانات تحت قیومیت خویش کار کردی کاملاً انتقادی می یابد.
نویسنده جوان در تکاپوی امرار معاش از طریق نوشتن ،‌ داستانی را به روزنامه ای برای چاپ می سپرد که به اتفاق جالب دوم می انجامد. سر دبیر روزنامه استعداد او را در نوشتن مطالب فشرده و تاثیر گذار کشف کرده و از او می خواهد که به عنوان نویسنده آگهی های ترحیم با آنها همکاری کند و این مسئله را می توان دومین ناهمخوانی فرد با شرایط و یا کلیت به شمار آورد. سومین ناهمخوانی را می توان در نوع کارکرد مصرفی نوشته های یک نویسنده در آگهی های ترحیم دید. دگردیسی ادبیات به نوعی فضای سانتی مانتالیستی و جای گیری آن در قطعات کادر بندی شده مربوط به تبریک و تسلیت روزنامه ها، چیزی شبیه به در نظر گرفتن یک ژانر برای اشعار سنگ قبر است، که نیاز عمومی به این متون را با حفره های کوچک بین کادرها بار سازی کرده و به نمایش می گذارند. روند جنایی و تعقیب و گریز های مربوط به رویدادهای بعدی که از بر خورد با کسانی که پیشاپیش سوگنامه آنها در حال تهیه است به دالانی برای سر خوردن به یک فضایی پارانوئیک خبر می دهد . فضایی که بعد از از بین رفتن اقتدار پدر به قولی به مدیران و پدر خوانده های کوچک و منطقه ای انتقال وضعیت داده است و به نوعی مافیای تو در تو امکان بروز و ظهور می دهد. چیزی که در "مرگ و پنگوئن" همواره و همواره با آن مواجهیم موضوع یا مسئله مراقبت است . صحنه ماهی دادن ویکتور به پنگوئن که در سرتاسر کار پراکنده است با اضافه شدن یک دختر بچه به مسئولیت های مراقبتی اش تشدید شده و به یک وضعیت مسئله ساز بدل می شود .در جایی از کار به روزهای نزدیک به کریسمس می رسیم و بخشی که دختر کوچک در انتظار گرفتن هدیه ای از بابا نوئل است. پدر سونیا او را به ویکتور سپرده و به دلیل وضعیت خود نمی تواند به آنها نزدیک شود. ویکتور می داند که بابا نوئلی در کار نیست. ولی گویی می خواهد نقش این پدر ناموجود را خود بازی کند و به همین ترتیب پیوندهای عاطفی، با مفاهیمی مثل وظیفه بدون بهره بری در کار، خود را می یابند و در هم حل می شوند .
ویکتور که خود را به دلیل نوشتن آگهی های ترحیم، قبل از مرگ افرادی که به سرعت در حال کشته شدن هستند مقصر می یابد، نا گزیر به ترک خانه می شود و بی سرپناهی و له شدن افراد که در این داستان بیشتر حاصل گذار از سوسیالیم به سرمایه داری است را به نقدی درونی می کشد و در این میان سهم او از جهانی تکه تکه شده تنها به مراقبت از یک پنگوئن و یک دختر بچه خلاصه می شود. زنان نقش چندانی در داستان ندارند گویی این عدم حضور در قصه نیز کارکرد خاصی دارد و ما با جهانی مواجهیم که آدمها، نه به صورت جفت های مکمل، بلکه تنهایی هایی در کنار هم، گاهی مجبور به کمک به یکدیگر و گاهی مجبور به فرار از همند . و طنز سیاه آندری کروکف بهترین ابزار برای نشان دادن این جهان است جهان به شدت خودآیین ، سرد و فرد گرا.
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید