جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا
ستاره، گیشه، و دیگر هیچ
سخن گفتن راجع به اینکه «زنها فرشتهاند» یک فیلمفارسی است و چه و چه، تا حدی بی انصافی در حق فیلمفارسی است. تفاوت این فیلم با فیلمی که فیلمنامه و ساختاری کاملا معمولی داشته باشد و حتی یک فیلمفارسی، مثل تفاوت یک کتاب کاملا معمولی یا حتی کتابی از مثلا فهیمه رحیمی است با مجموعه نوشتههایی که یک نفر آنها را تند تند روی کاغذ آورده و هر کاغذ را بلافاصله روی کاغذ دیگری گذاشته و به آن چسبانده است.
حدس این مسئله چندان سخت نیست که احتمالا فیلم بر مبنای یک ایده یک خطی شبیه به این ساخته شده که یک شاگرد پادوی سابق با میراث بجا مانده از صاحبکار سابق یا همان پدرزنش مشغول عیاشی است و زن او با فهم این موضوع تصمیم به انتقام میگیرد و موفق هم میشود. حال برای جذابیت بیشتر چنین داستانی کافی است کمی تغییرات تماشاگر پسند به آن داده شود. مثلا تحت تاثیر قرار دادن داستان اصلی با حواشی کمیک.
و از آنجایی که یکی از ریشههای طنز اغراق است با یکی از سادهترین و البته معمولترین راهها برای انجام این کار میتوان به مقصود رسید که همانا ساختن شخصیتی اغراق شده است. ساده از این نظر که در این صورت هر کاری که او بکند خودش یک موقعیت اغراق شده است و احتیاجی به پرداخت ندارد. بهترین گزینه برای این کار نیز یکی از شخصیتهای اصلی فیلم است و در اینجا چه کسی بهتر از همسر فریب خورده که وضعیت نامتعادلی نیز در فیلم دارد. بنابراین او به شکل آدمی احساساتی نشان داده شده است که دیوانهوار که نه، بلکه مثل دیوانهها عاشق شوهرش است.
آدمی که ترکیب ضریب هوشی و احساسش بین ملخ و یک انسان عادی در نوسان است و کم کم رفتار و حرکاتش (با بازی وحشتناک مهتاب کرامتی) به شکلی غیر قابل تصور غیر قابل تحمل میشود. شخصیتی که بیننده بخت برگشته باید چندین بار نمای نزدیکاش را در حال زنجموره کردن یا ابراز علاقه کردن تا پایان فیلم تحمل کند و به شوخیهای بی مزهای مثل بیرون آوردن چند دستمال کاغذی مصرف شده و روی میز ریختن آنها و گریه کردن او مثلا بخندد و دم برنیاورد. حال برای اینکه وضعیت فیلم کمی معقولتر و کمی چند رنگتر بشود و در عین حال جا برای ایجاد چند صحنه مثلا طنز نیز به وجود بیاید چه چیزی لازم است؟ اینکه این زن عضو یک گروه زنانه - دخترانه باشد که مثل فیلمهای ژانر «گَنگ زنان قدر نادیده» این سالها از قبیل «عینک دودی» و «توفیق اجباری» حتما یکی از اعضای آن باید وکیل باشد و این چند نفر در یک مکان ثابتی که باز هم باید متعلق به یکی از همان اعضا باشد جلسات فراماسونی خود را تشکیل بدهند و متمدنانه کباب بخورند و با محوریت همان وکیل علیه مرد بد داستان نقشه بکشند و آن را پیاده کنند.
در نقطه مقابل هم مرد داستان یک رفیق گرمابه و گلستان کاربلد دارد که سعی میکند در حین خوردن آبگوشت سنتی راه و چاه را به او نشان بدهد.
مردی که همه آن چیزهایی را میداند که مرد اول داستان نمیداند و در مقابل همه آن چیزهایی را ندارد که مرد اول داستان دارد. یک نظریه پرداز ِبه ظاهر موفق که هیچ پیش زمینهای از او نمایش داده نمیشود و تمام حضورش به دیالوگهایی است که با قهرمان داستان دارد که اگر به طور کل از فیلم حذف شوند هم هیچ خللی در روند داستان پیش نمیآید.
سایر اتفاقات فیلم نیز مثل نمونههای مشابه ایدههای مقطعیای هستند که با اندکی فکر به سادهگی میتوان فهمید اکثر آنها بدون در نظر گرفتن جایگاه منطقیاشان در داستان و صرفا به لحاظ ایجاد تاثیر لحظهای در فیلم گنجانده شدهاند. مثلا کادوی گرانقیمتی که مشخص نیست چرا فرهاد در سالگرد ازدواجش با لیلا برای زن دومش سیمین خریده! و کارکردی ندارد جز این که وقتی سیمین با لیلا روبرو میشود با همان ماشین خانه راترک کند و باعث شعله ور شدن آتش دعوا بشود. یا کفشها و لباسهای سیمین که به این قصد زیر تخت انداخته میشوند که لیلا لحظاتی بعد آنها را پیدا کند. وگرنه در وضعیت عادی باید سیمین آنها را با خود به مخفیگاهش می بُرد.
حال با در نظر گرفتن این میزان بی دقتی و سردستی جمع کردن همه چیز در کلیات، واقعا اهمیت دارد که ایدههای طنز فیلم عمدتا به حدی دستمالی شدهاند که همچنان که در نگاه اول خندهدار نیستند، در مرتبه دوم اعصاب خرد کن نیز میشوند و حضور تکراری احمد پورمخبر در نقش پیرمردی خوش مشرب و حاضرجواب نیز این تکرارها را تکمیل میکند؟
یا اینکه راکوردهای حرکتی در بخش اول فیلم عمدتا به بهانه نوع خاص تدوین رعایت نشدهاند و دچار درهم ریختگی زمانی هستند؟ یا گردنبندی که از روی روسری بسته میشود که معلوم نیست وقتی ساخت چنین صحنههایی در سینمای ما ممکن نیست چه اصراری بر وجود آنهاست؟ یا سوتیهایی از این دست که فرهاد بدون اینکه شماره تلفن همراه نازنین را از او بگیرد با آن تماس میگیرد؟ یا اینکه در پایان فیلم مرد خطاکار به جای اینکه تنبیه شود تا بیننده با دیدن این صحنه دلش خنک شود، از هستی ساقط میشود تا بینندهی معلق در حس دلسوزی نفهمد حق را باید به کدام طرف بدهد؟
یا اینکه ایدههای کلی فیلم کاملا از کمدیهای زنانه کارگردان معاصر اسپانیایی پدرو آلمودوار کپی شدهاند؟ یا حتی اینکه بر خلاف ادعای کارگردان در مصاحبهاش که خواسته نامی کلاسیک! برای فیلمش انتخاب کند، فیلمی با همین نام در سال ۱۳۴۲ با بازی فردین ساخته شده است؟ واقعا چه اتفاقی افتاده که فیلمسازی مثل شهرام شاه حسینی که سیمرغ بلورینی نیز برای یک فیلم کوتاه از جشنواره فجر برنده شده، معجونهای عجیبی مثل «کلاغ پر» و «زنها فرشتهاند» میسازد؟
داوود زادمهر
منبع : لوح
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
اسرائیل ایران حمله ایران به اسرائیل گشت ارشاد ایران و اسرائیل سفر استانی ارتش جمهوری اسلامی ایران دولت دولت سیزدهم وعده صادق جنگ جنگ ایران و اسرائیل
سیل زلزله قتل قوه قضاییه هواشناسی تهران سیلاب شهرداری تهران آموزش و پرورش پلیس سلامت سازمان هواشناسی
بانک مرکزی خودرو مالیات قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو ایران خودرو حقوق بازنشستگان بورس قیمت سکه دلار
تلویزیون احسان علیخانی شبکه نمایش خانگی سینمای ایران کتاب دفاع مقدس سریال تئاتر موسیقی
دانشگاه تهران دانشگاه آزاد اسلامی
رژیم صهیونیستی فلسطین حسین امیرعبداللهیان عملیات وعده صادق آمریکا جنگ غزه روسیه چین سازمان ملل اسراییل حماس حزب الله لبنان
پرسپولیس فوتبال صنعت نفت آبادان استقلال لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بارسلونا بازی لیگ برتر کشتی فرنگی تراکتور سپاهان
هوش مصنوعی سامسونگ تلگرام اپل وزیر ارتباطات ایلان ماسک ناسا عیسی زارع پور
چاقی پیاده روی درمان و آموزش پزشکی دیابت سلامت روان