جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دیو ابزار و دلبر عقل


دیو ابزار و دلبر عقل
مادامی که انسان دارای عقل ابزاری باشد نمی تواند با سهروردی ارتباط برقرار کند. مانند ما که عقل را مثل چکش به کار می گیریم. نوع اندیشه فلاسفه معاصر خاصه دکارت مبین این موضوع است. بنیاد تفکر دکارت: کوجیتو یا همان: «فکر می کنم پس هستم» بود. جهان قبل از دکارت با دنیای بعد از دکارت به قدری متفاوت است که می توان دنیای جدید را مدیون او دانست. این اندیشه به همان اندازه که مهم است، سهمناک نیز هست. بشری که به عقل ابزاری خو کند نمی تواند با عقل اشراقی بیامیزد. گفته می شود در دهه اخیر به آثار سهروردی توجه بیشتری شده ولی برعکس من گمان می کنم که بهتر بود آن آثار خوانده نمی شد. زیرا شاهد بدفهمی های عجیبی هستم. جایی خواندم که شخصی «طبایع تام» سهروردی را با «ناخودآگاه» فروید یکی دانسته بود که از عجایب است.
سهروردی فضای خاص خود را دارد که با توجه به آثار خویش و سنتی که در آن قرار دارد معنا می یابد. دو جمله مهم برای فهمیدن او در کتاب های سهروردی اینچنین هستند: «بر تو باد قرآن خواندن. زمانی که وجد و طرب داری و آن را به گونه ای بخوان که گویی گمان می کنی فقط تو مخاطب قرآن هستی» و دیگر: «دستخوش بازی الفاظ نشوید زیرا وقتی در قیامت همه محشور می شوند شاید از هر هزار نفر، ۹۰۹ نفر کشته الفاظ هستند». انسان های زیادی سربریده اشارات و زخمی عبارات هستند. ما روزانه با مغالطاتی روبه رو هستیم. این مربوط به نشناختن کلمات نیست بلکه درنیافتن ترکیبی است که کلمات در قالب جمله می سازند. سهروردی یک سوم کتابی از کتاب هایش را به صناعت مغالطه اختصاص داده و بحث ارسطو را باز کرده است. زیرا عقیده داشت زندگی معنوی را تباه می کند. یکی از اولین مغالطات، تصور ابزاری داشتن برای عقل است. در حالی که این سؤال باقی می ماند که عقل ابزاری چیست آیا ابزار اهمیت دارد یا به کار برنده آن و از همه مهمتر این که انسان، منهای عقلی کیست که می خواهد عقل را به کار برد آیا هر یک از ما «منهای عقل» انسان است
به گمان من، عقل هدف و مقصدی است که ممکن است کار ابزاری نیز بکند. عقل ابزار و حتی منطق می سازد و هر آنچه او می سازد در محدوده خاصی معتبر است. دکارت عقل را ابزار دانست و روش به کارگیری آن را ارائه کرد. بعدها «کانت» آن را در طبیعت محدود نمود. کانت گفته بود می خواهد عقل را خلع سلاح کند تا جایی برای دین باز شود. شاید او خود را خدمتکار مسیحیت می دانست. به هر رو سراسر دوران پس از وی زیر سیطره فلسفه اش باقی ماند. حال عجب است اگر بپرسیم آیا عقل نامحدود است به نظر ما عقل در حصار فیزیک نیست، بلکه متافیزیک نیز جولانگاه عقل است از طرفی تنها لایتناهی خداست. پس مرز عقل کجاست مرز عقل نیستی و عدم است. زیرا ماهیت خاصی ندارد و وزن نمی پذیرد. غیر از نیستی، تمام دار هستی محل حضور عقل است. پس حضور عقل از اولین سپیده دم هستی آغاز می شود. این «اولین» زمانی نیست بلکه ورای زمان است. انفجار بزرگ، تکامل و همه حیطه های زمانمند در درون آن قرار دارند. زمان نه تنها جزئی از هستی است بلکه درجه نازلی از آن هم محسوب می شود. اولین طلیعه هستی از منبعی بی نشان ساطع شد. وقتی از فعل «شد» استفاده می کنیم به نظر می رسد در درون زمان هستیم زیرا فعل معطوف به زبان است. اما اولین طلوع خارج از وضعیت «فعل» بود. نور اول به نظر سهروردی عقل است. آن عقل، عقل انسانی نبود بلکه عقل کل بود. عقل خالصی که همه عقلا فقط بهره ای از آن دارند. در حدیثی از امام صادق(ع) نیز عقل اولین مخلوق به شمار می رود. اختلاف میان سهروردی و ارسطو در همین جا مشخص می شود. جایی که اختلاف ایران باستان و یونان روشن می شود. یونان از هستی سخن می گوید و ایران باستان از نور. در این میان ملاصدرا جانب یونان را می گیرد. به نظر او همه موجودات به وجود، موجود هستند در حالی که سهروردی وجود را یک اعتبار ذهنی می داند. به گمان او همه چیز در پرتو نور دیده می شود و این نور همان عقل است. اشراق از عقل می آید. در حالی که گمان می کنند تفکر اشراقی تفکری غیرعقلانی است. اشراق معطوف به عقل غیرابزاری است. پس از عقل از مرتبه ای پائین تر «نفس» قرار دارد. نفس ناطقه یا عاقله و سپس «طبیعت». آنچه گفتم وزان عالم از نظر سهروردی بود. پیش از او کسانی مانند «زردشت» و «هرمس» نیز چنین برخوردهایی باطنی داشته اند. و این معنا به موضوع تاریخی مهمی اشاره دارد. گروهی مایلند تاریخ جهان را به تاریخ «یونانی ها و بربرها» فرو بکاهند، اما سهروردی تلاش می کند نشان دهد افلاطون تا چه پایه تحت تأثیر فرهنگ ایرانیان بوده است. افلاطون در جمهور از حاکم حکیم یا شاه فیلسوف سخن می گوید و آن را منجی می شمارد. این عقیده مفاهیمی چون «سوشیانت ها» یا «بخت یارها» را به یاد می آورد. همچنین افلاطون جهان را محل تقابل خیر و شر می داند که یادآور تقابل اهورا و اهریمن در ایران باستان است. به علاوه در کتاب دهم جمهور ناگهان شخصیتی ظهور می کند که از عالم پس از مرگ سخن می گوید. «ارداویراف» در فرهنگ ایرانی چنین مشخصاتی دارد. این تشابهات ما را به تأثیراتی رهنمون می کند که افلاطون از فرهنگ ایرانی پذیرفته بود. اما شیخ شهاب الدین سهروردی از فرهنگ ایرانی صرف عبور می کند. همچنان که افلاطون عبور کرده بود و سپس نور را با محک روایات اسلامی در حضرت رسول(ص) می یابد. به عقیده ما باطن یا نورانیت رسول الله(ص) ازلی است. انبیا، همه انسان های کامل هستند و به حسب اعتقادات ما کمال انسان در کمال عقل انسان است.
به این ترتیب، نبی همان عقل کل است و کامل ترین عقل در خاتم انبیا محمد مصطفی(ص) ظهور می کند. عقل کل، عقلانی سخن می گوید. هرچند همه حرف ها را نمی توان فهم کرد. گاه عدم درک فهم حرف ها به خاطر ضعف شنونده نیست بلکه به عظمت سخن بازمی گردد. چنانکه حضرت موسی که پیامبری اولوالعزم بود نمی توانست سخن «خضر» را درک نماید. پس گاه پیش می آید که حرف هایی که از عقل کل صادر می شود در ظرف عقل جزئی نمی گنجد. اما این بدان معنا نیست که نمی توان هرگز دورنمای کلی آنها را دریافت. در مسیحیت، حضرت مسیح فرزند، بلکه خود خدا فرض می شود در حالی که در اسلام خداوند منبع بی نشانی است که وصال با ذات اش هجران ابدی از بودن است. تنها نوری از او صادر می شود که انبیا هستند.
به این ترتیب سهروردی با مفهوم نور از ایران باستان آغاز می کند و به رسول اکرم(ص) ختم می نماید. رسولی که طبق روایتی خود گفته بود پیش از هر موجودی نور من آفریده شد. فجر صادقی که صبح و آغاز هستی بود. آغازی خارج از حیطه زمان. سهروردی چه در حیطه دستگاه فلسفی و چه در حیطه عبارت پردازی بیش از هر فیلسوف دیگری با قرآن محشور بود. با این که ۱۰ سال در سفر به سر می برد و در ۳۸ سالگی به دیار باقی شتافت تسلط عجیبی به کلام الله داشت و من گمان می کنم شاعری مانند حافظ بیش از هر کس دیگری با آثار سهروردی مأنوس بود؛ با فلسفه کسی که شعاع اندیشه اش از ایران باستان تا خاتم نبوت ادامه یافت.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
* مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده سخنرانی دکتر دینانی با عنوان «سهروردی و نورمحمدی» است که در تاریخ ۸ مردادماه در شهر کتاب ایراد شد.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید