جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مدال ها رنگ می بازند


مدال ها رنگ می بازند
وقتی امیل زاپوتک دونده بزرگ چکسلواکی در سال ۶۶ در فرودگاه پراگ داشت با همه خداحافظی می کرد، یک پاکت داخل جیب ران کلارک استرالیایی انداخت. کلارک قبل از آن پشت «پرده آهنی» (لقب کمونیسم) زاپوتک را دیده بود. کلارک بعدها که خاطراتش را مرور می کرد، اعتقاد داشت که جمهوری چک میزبانی فوق العاده برای او بوده است. گرچه زاپوتک کارنامه فوق العاده یی به عنوان یک دونده چک داشت، اما دوستی نزدیکی با کلارک داشت که کارنامه اش هرگز درخشش زاپوتک را نداشت. مرد استرالیایی رکوردهای جهانی زیادی را شکسته بود اما تنها یک مدال المپیک؛ تنها یک برنز در کارنامه اش داشت.
همان موقعی که این دو انگار برای همیشه با هم خداحافظی می کردند، زاپوتک به آرامی در گوش کلارک گفت که پاکتش را تا زمانی که مرز هوایی چک را ترک نکرده، باز نکند. کلارک حرف های زاپوتک را این گونه به یاد می آورد؛ «این پاکت به خاطر دوستی مان نیست. تو لیاقتش را داری. آن موقع که این حرف را به من زد، یک لحظه پیش خودم گفتم شاید دارم چیزی را برایش قاچاق می کنم. وقتی سوار هواپیما شدیم، رفتم دستشویی تا تنها باشم. وقتی پاکت را باز کردم، اسمم را با تاریخ آن روز دیدم. داخل پاکت مدال طلای رشته ۱۰ هزار متر المپیک امیل بود. همان جا یک گوشه نشستم و گریه کردم.»
این دو هفته اخیر چیزهای وحشتناکی راجع به المپیک شنیده ایم آن هم درباره دوپینگ ژنتیکی، تبت و رنگ آسمان آلوده پکن. به قول جرج اورول، ورزش های جدی «جنگ بدون تیراندازی است.» با این تفاسیر، آن چیزی که بازی ها را نجات می دهد، این است که ورزشکاران آن را به این شکل تجربه نمی کنند. از دید آنها، المپیک فستیوالی بین المللی از حس برادری است که این روزها دیگر شکل سابقش را ندارد؛ برادری که روابط درخشان بین المللی همواره فراتر از داستان های جنسیتی به کمکش می آید. اکثر این برادری ها در دهکده المپیک رخ می دهد. اولین دهکده المپیک سال ۱۹۳۲ در المپیک لس آنجلس ساخته شد اما تنها میزبان ورزشکاران مرد بود. تا چندین دهه بعد «امنیت» در دهکده تحت عنوان ممانعت از معاشرت بیش از حد مردان و زنان تعریف می شد. جینی همپتون در کتاب بی نظیر خود «سادگی المپیک» می نویسد که حتی در المپیک ۱۹۴۸ لندن زن ها «قیم» داشتند،
کشورهای کمونیستی حتی از برادری و دوستی بیش از حد ورزشکاران مرد با یکدیگر هم می ترسیدند. وقتی اتحاد جماهیر شوروی برای اولین بار در سال ۱۹۵۲ وارد بازی های المپیک هلسینکی شد، مسوولان این تیم دور دهکده محل سکونت ورزشکاران روس تور سیمی کشیده بودند. اوضاع در زمان جنگ سرد هم چندان تغییری نکرد. رد اسمیت نویسنده ورزشی می نویسد در المپیک مونترال ۱۹۷۶ یک شناگر امریکایی دوستش از آلمان شرقی را به شام دعوت کرده بود. مرد آلمانی با مسوولان تیمش این مساله را در میان گذاشت و با ناراحتی پیش دوست امریکایی اش برگشته و گفته بود؛ «نمی گذارند با تو بیایم.»
اما حتی جنگ سرد هم نتوانست هرولد کانوی پرتابگر چکش امریکا و الگا فیکو تووا پرتابگر دیسک چک را از هم جدا کند. آنها در بازی های المپیک سال ۱۹۵۶ یکدیگر را دیدند، هر دو مدال طلا بردند، عاشق هم شدند و با یکدیگر ازدواج کردند (گرچه بعدها از هم جدا شدند). موانع زبانی برای آن دو معنایی نداشت. فیکو تووا آن موقع پرتاب چکش هرولد را این گونه شرح می داد؛ «شوهر... چکش... بوئینگ»
اصلاً جای تعجب نیست که ورزشکاران با هم متحد شدند. بسیاری از آنها زندگی شان را وقف شوری کردند که عملاً برای هیچ کس اهمیتی نداشت.
آنها به یکباره در دهکده المپیک آدم هایی را می دیدند که دقیقاً یک کار را انجام می دادند. آن وقت لحظه فوق العاده زندگی شان را با هم تقسیم می کردند. به همین دلیل بود که درارتو تولو دونده سیاهپوست اهل اتیوپی و الانا مه یر، بعد از اینکه در رشته دوی ۱۰ هزار متر زنان در المپیک ۹۲ به ترتیب اول و دوم شدند، دست در دست هم دور افتخار زدند.
برای همین بود که وقتی جس اوونز ورزشکار پرش طول در المپیک ۱۹۳۶ آلمان یا همان المپیک هیتلر دچار مشکل شد، لوتز لانگ همتای آلمانی اش با تکنیک خودش به او کمک کرد. جان وایت در کتاب «مجموعه گوناگون المپیک» می نویسد؛ بعد از اینکه اوونز مدال طلا را کسب کرد، دوشادوش لانگ داخل رختکن رفت.
این اتحادها گاهی اوقات تا آخر عمر ورزشکاران هم دیده می شد. بعد از دوی سرعت ۲۰۰ متر در المپیک ۱۹۶۸ تامی اسمیت و جان کارلوس دوندگان امریکایی از جایگاه مدال ها به سیاهپوستان ادای احترام کردند. این دو از المپیک اخراج شدند اما نفر دوم آن مسابقه که پیتر نورمن استرالیایی بود از همتایان امریکایی اش و حرکت آنها حمایت کرد. ۳۸ سال بعد در استرالیا و مراسم تدفین نورمن، اسمیت و کارلوس زیر تابوتش را گرفتند.
اغلب بهترین دوستی ها و اتحادها زمانی رخ می دادند که ورزشکاران کارشان در المپیک تمام می شد. آنها سال ها مثل کاهنان خودشان را آماده مسابقات می کردند، حالا دیگر ماموریتشان تمام شده بود، استرس از آنها دور شده بود و همه در دهکده المپیک - البته به غیر از پرتابگران چکش زن- زیبا به نظر می رسند.
گراهام ریچاردسن شهردار دهکده ورزشکاران در المپیک ۲۰۰۰ سیدنی کمی بعد از پایان مسابقات در گفت وگو با یک رادیوی استرالیایی گفته بود؛ «شما اینجا آدم هایی را می بینید که در دهه دوم زندگی شان بدن هایی بی نقص دارند. گاهی اوقات از دیدن آنها متحیر می شوید. یه جورهایی به خودت می گویید؛ کاش می توانستم آدم های عادی را اینجا ببینم.» فراتر از این می توان گفت این بدن ها در بهترین حالت ممکن خود قرار دارند اما صاحبان آنها دست از تمرین برداشته اند و حالا انرژی صرف نشده شان در المپیک منفجر خواهد شد.
سایمون کوپر/ ستون نویس «فایننشال تایمز»
ترجمه؛ محمدوالا یزدانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید