پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


تئوری تحسین برانگیز ویلیام ایسترلی


تئوری تحسین برانگیز ویلیام ایسترلی
پایان فقر نام کتابی است از اقتصاددان مشهور و پرآوازه جفری ساکس که در عالم اقتصاد و سیاست بسیار مشهور است و حتی روسای جمهور مختلف، نهادهای جهانی از جمله سازمان ملل، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول این کتاب را تحسین کرده اند و برخی آن را راهنمای عمل خود قرار داده اند به طوری که این کتاب توانسته است از فروش بسیار بالایی در میان کتاب های اقتصادی برخوردار شود. جفری ساکس استاد اقتصاد در دانشگاه کلمبیا و رئیس موسسه زمین در این دانشگاه است. او همچنین در حال حاضر مشاور مخصوص بان کی مون (دبیرکل سازمان ملل) و بنیان گذار و رئیس موسسه MillenniumPromise Alliance است که قصد ریشه کنی فقر شدید و گرسنگی را در دنیا دارد. از افتخارات وی همچنین ریاست بر پروژه هزاره سازمان ملل طی سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ است. شایان ذکر است که از او به عنوان یکی از جوان ترین پروفسورهای اقتصاد در دانشگاه هاروارد نام برده می شود. وی همچنین در میان ۱۰۰ فرد تاثیر گذار در دنیا به انتخاب مجله تایمز قرار گرفته است. اما ساکس و کتابش منتقدان مشهوری در همان بانک جهانی و در میان لیبرال های موسوم به لیبرال های غیر برساخت گرا دارد. مقاله پیش رو که اولین مقاله در معرفی این کتاب به زبان فارسی است، نقد این کتاب هم هست. این مقاله توسط پروفسور ویلیام ایسترلی اقتصاددان مشهور آمریکایی و استاد اقتصاد در دانشگاه نیویوک نوشته شده است. تخصص وی در زمینه اقتصاد رشد و توسعه خصوصاً بحث کمک های خارجی است. وی از سال ۱۹۸۵ تا سال ۲۰۰۱ یکی از اقتصاددانان بانک جهانی و مشاور ارشد بخش اقتصاد کلان و توسعه بوده است. او یکی از مشهورترین منتقدان کمک های خارجی که منجر به طرح های نگاه از بالا به توسعه در کشورهای در حال توسعه است، محسوب می شود.
این مقاله در واشنگتن پست به چاپ رسیده است. راهنمایی توری توسط جفری ساکس به فقیرترین نقاط زمین مفتون و دیوانه کننده بود؛مفتون کننده بود زیرا فصاحت و قدرت بیان او موجب می شود تا شما به ناامیدترین مردم جهان توجه کنید و دیوانه کننده بود زیرا راه حل های پیشنهادی او تمامی شیوه های عملی را پوچ و بی معنی می کرد. این باعث شرمندگی است که نسخه تجویزی ساکس را قانع کننده ندانیم، زیرا او در مورد انعکاس دادن تراژدی فقر جهانی محق است. طبق نظر او، روزنامه ها باید هر روز صبح می نوشتند: «بیش از ۲۰۰۰ نفر دیروز در اثر فقر شدید هلاک شدند.» زنگ خطر موجود در این زمینه باعث شد تا ساکس یک ماموریت برای زندگی خود تعیین کند. در طول مدت زمانی که او به نصیحت کردن سردمداران دولت ها در مورد ملت های ضعیف می پرداخت، موضوع بارها تکرارشد و این مطلب به صورت تاریخچه و با جزئیات جذاب در کتاب او آمده است.
اولین رویکرد مورد علاقه او «شوک درمانی» (او خود این عبارت را دوست نداشت ولی جایگزینی آن به نظر غیرممکن می رسد) نام گرفت: یک بسته فراگیر از تغییرات اقتصادی که سعی در حل مشکلات به صورت کاملاً سریع داشت. مطلب دوم این بود که او به اینکه غرب باید همیشه پول زیادی برای پشتیبانی این بسته ها بپردازد، اعتقاد داشت. این دو موضوع کتابی را به وجود آوردند که به نظر کلکسیونی از تجارب ساکس در بولیوی، لهستان، روسیه و آفریقا را در خود گرد آورده است. مباحث این کتاب شامل متوقف کردن تورم های بالا، تبدیل کمونیسم به کاپیتالیسم، صرف نظرکردن از بدهی های جهان سوم، معالجه مالاریا و ایدز و درحال حاضر حذف فقر در آفریقا و هرجای دیگر جهان هستند. طی دو دهه گذشته ساکس بزرگ ترین اصلاح گر اقتصادی در جهان بوده است. او حتی بونو را در فهرست خود قرار داد - خواننده اصلی گروه موسیقی U۲ و یکی از فعالان توسعه - تا مقدمه ای به این شکل بنویسد: «ستاره موسیقی راک به عنوان اقتصاددان با اقتصاددانی به عنوان ستاره موسیقی راک ملاقات می کند.» شاید بتوان کسی که سخت کوش و مورد لطف خدا باشد را به خاطرکمی خودپسندیش مورد بخشش قرار داد مثلاً هنگامی که او نقشه های خود را به عنوان علت موفقیت های اخیر در بولیوی و لهستان تصویر و فخرفروشی می کرد. در همان زمان، او بررسی های پیچیده تری را برای شکست هایی که در آنها نقش داشت مانند هرج و مرج در روسیه، رکود اقتصادی بعدی در بولیوی و بحران مداوم در آفریقا ترتیب داد. (و بهانه ای همانند وضعیت جغرافیایی آنان بد بود، آنها نصیحت های او را گوش نمی دادند، غرب به آنها کمک های کافی را نرساند و... مطرح شد.) راس مساله پایان فقر ساکس، برنامه ثروتمندسازی برای پایان بخشیدن به فقر جهانی است که نوعی جهش بزرگ به سمت جلو به حساب می آمد. رویکرد جامع و ویژه او برای حذف فقر جهانی از این باور او نشات می گیرد که هر چیزی به چیز دیگر وابسته است به عنوان مثال شما نمی توانید فقر را در آفریقا بدون از بین بردن ایدز ریشه کن کنید که این امر نیازمند زیرساختارهای مناسب است که به دولت مربوط می شود و این «که» ها همین طور ادامه می یابند.
اصلاح گران اجتماعی دو راه برای پاسخ دادن به این پیچیدگی ها یافته اند و کارل پوپر در نیم قرن پیش این دو را به بهترین نحو در مقابل هم قرارداد: «مهندسی اجتماعی آرمانی» در مقابل «اصلاح دموکراتیک تدریجی.» ساکس رهبر روشنفکر گروه اول یعنی گروه آرمانی(اتو پیایی) است. برای ریشه کن کردن فقرجهانی به صورت یکباره و برای همیشه، ساکس یک برنامه دقیق پیشنهاد می کند که تقریباً همه چیز را پوشش می دهد. در واقع به عبارت تکنیکی این برنامه شامل موارد زیر می شد: کاشت درختان لگومینوس حلال نیتروژن برای باروری خاک، معالجه جهانی ایدز، بهره گیری از تلفن های همراه ویژه برای مهیاکردن اطلاعات همزمان برای سلامتی کارکنان، بهره گیری از آب باران، ایستگاه های شارژ باتری و باقی چیزها. ساکس پیشنهاد داد سازمان ملل متحد خود اجرای این برنامه را به عهده بگیرد. در واقع این سازمان باید فعالیت های هزاران کارمند در شش آژانس سازمان ملل متحد، تیم های کشوری سازمان ملل متحد، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را هدایت می کرد. برنامه بزرگ ساکس همان طور که از نام کتاب پیدا بود باعث رهایی کشورهای فقیر از «دام فقر» وپایان فقر جهانی در سال ۲۰۲۵ می شود. کشورهای ثروتمند جهان سهم عمده این برنامه را برعهده دارند و این کار از طریق یک «ارزیابی نیاز» مالی دقیق انجام می شود. بخشندگان (کشورهای توسعه یافته) چیزی را که او «فاصله مالی» می نامید پر می کنند و البته این کار توسط دو برابر کردن ملت های بخشنده خارجی در سال ۲۰۰۶ و دو برابر کردن دوباره آن در سال ۲۰۱۵ قرار است انجام شود. جایگزین این طرح جامع و مانع ساکس چیست؟ رویکرد اصلاحات تدریجی (که برخلاف روح کتاب او است) خاطرنشان می کند هیچ کس به طورکامل نمی تواند پیچیدگی های سیاسی، اجتماعی، تکنیکی، اکولوژیکی و سیستم های اقتصادی موجود در فقر را کشف کند. این بیان باعث اجتناب از این غرور بی جا می شود که «ما» دقیقاً می دانیم که چگونه «آنها» را درست کنیم.در واقع برچسب «موقعیت نفس گیر» که به شرایط کشورهای فقیر زده شد باعث شد اعتماد به نفس لازم برای این غرور بی جا تامین شود، به این صورت که «ما» باید دموکراسی، تکنولوژی، ثروت و صلح ابدی را در این سیاره توسعه دهیم.
برنامه های ذاتاً غیرکارآمد در مقیاس وسیع، مخصوصاً توسط خارجی ها اغلب باعث پیدایش عواقب ناخواسته در کشورهای فقیر می شود. این رویاپردازی ها در «بالا» باعث داشتن دانش ناکارآمد درمورد واقعیت های پیچیده در «پایین» می شود. برنامه های جامع به طور علمی قادر به ارزیابی نتایج خود نیستند. همچنین نمی توان هیچ موسسه ای را برای شکست یا پیروزی اش در آفریقا یا هر جای دیگر مورد حساب و کتاب قرار داد. اصلاحات تدریجی در مقابل باعث انگیزش بازیگران مشخص در این زمینه برای برداشتن قدم های کوچک می شود، در هر زمان یک قدم، سپس می توان آزمود که آیا قدم های کوچک باعث بهبود اوضاع مردم فقیر شده است یا خیر. می توان نقش موسسه ها در قدم های کوچک اجرا شده را سنجید و قدم های بعدی را مورد توجه قرارداد. شواهد مرتبط با چگونگی کارکرد این دو رویکرد متفاوت چیست؟ ساکس به طور غیرمنتظره ای توجه اندکی به تاریخچه رویکردهای کمکی و نتایج آنها دارد و به نظر می رسد که از شباهت برنامه بزرگش با ایده های اخیر در دهه های ۱۹۵۰ و۱۹۶۰ که الهام بخش کمک های خارجی بوده، ناآگاه است. برنامه ریزان توسعه همانند ساکس، کشورها را گرفتار «تله فقر» می دانند. آنها پس از کمک های خارجی برای از بین بردن «فاصله مالی»، برای معین کردن مقدار مورد نیاز «فشار بزرگ» به منظور رهایی از فقر و دستیابی به مرحله رشد، یک ارزیابی ترتیب دادند. این فعالیت ها رویکرد بوروکراتیک توسعه اقتصادی را که تا آن زمان دنبال می شد تحت تاثیرقرارداد. این تاثیر توسط بانک جهانی، بانک های توسعه منطقه ای، آژانس های کمک مردمی مانند USAID و آژانس توسعه سازمان ملل به صورت بعضی خدمات دوره ای به بازارهای آزاد انجام شد که ارزش آن ۳/۲ تریلیون دلار (به دلار امروز) به منظور کمک در پنج دهه گذشته است اما منصفانه این است که بگوییم هنوز هم بیشتر مناطقی که نیاز به کمک دارند مثل آفریقا در رکود ممتد دست و پا می زنند، بنابراین می توان گفت این رویکرد یک موفقیت بزرگ نبوده است. (در هر صورت مهندسی اجتماعی آرمانی تنها در گذشته عدم موفقیت را تجربه نکرده، زیرا اکنون در عراق نیز به موفقیت دست نیافته است). اما در مقابل برخی اوقات، مداخله های جزئی و به عبارت دیگر همان اصلاحات تدریجی به موفقیت دست یافته است. برنامه های کمک های مالی برای سلامت و جلوگیری از مرگ و میرکودکان و درمان هایی مانند هیدراته کردن دهان برای جلوگیری از اسهال در هر منطقه ای از جمله آفریقا به کار رفته اند. پروژه های کمک رسانی احتمالاً باعث افزایش دسترسی به تحصیلات اولیه و ثانویه همچنین آب تمیز و بهداشت عمومی شده است. شاید محاسبه کار آژانس های کمکی در این مناطق قابل لمس باشد. (بسیاری از نظریه های روشن ساکس شاید در اصلاح تدریجی قابل فهم باشند مثلاً اگر یک فعالیت در زمان مشخص با برداشتن قدم های کوچک انجام شود آن گاه ارزیابی عواقب آن قابل محاسبه است). موفقیت های گسترده در توسعه در دهه اخیر، خصوصاً بیشتر در آسیا، حقیقتاً بدون برنامه های جامع و کمک های خارجی اتفاق افتاده است. اصلاحات تدریجی بازار آزاد در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در چین و هند (جایی که ساکس برعکس اتفاقاً به طور غیر موجه به «شوک درمانی» اعتقاد داشت)موجب رشد سریع اقتصاد شد. از سوی دیگر مگر فراموش کرده ایم که غرب بیش از همه چیز دیگر از طریق اصلاحات تدریجی دموکراتیک و بازاری و نه از طریق برنامه های جامع بالا به پایین که توسط خارجی ها پیشنهاد شده باشد به موفقیت های تدریجی دست یافت. آیا ما تنها شوک درمانی را در مورد ضعیفان به کار می بریم؟ ساکس در «از بین بردن موفقیت آمیز دام فقر» (یکی از فصول کتاب) می نویسد: «بسیار ساده تر از چیزی است که ممکن است به نظر بیاید.» واقعاً؟ اگر این قدر ساده است چرا پنج دهه تلاش نتیجه ای در بر نداشته است؟ ساکس باید ایده های خود را دوباره بررسی کند تا بتواند به این سوال پاسخ دهد که اگر ۳/۲ تریلیون دلار قبلی نتوانسته نتیجه ای در بر داشته باشد چطور ۳/۲ تریلیون بعدی خواهد توانست؟ در آن پنج دهه پیشین محققان فقر به موارد مهمی از جمله درباره پیچیدگی های سیاست های مسموم و ناکارآمد از جمله تاریخچه بد (شامل استعمارهای انتفاعی و ناشایست)، تضادهای نژادی و منطقه ای، برگزیدگان دست نشانده در سیاست و نهادهای قدرتمند، رشوه های اداری، خدمات عمومی بدون کارآیی، ارتش و پلیس فاسد، مشکلات مربوط به قراردادها و حقوق مالکیت و ... دست یافتند اما به هر حال ساکس این عوامل را مهم نمی داند، او حتی به سخنان سرهم بندی شده آژانس های سازمان ملل که برای اجرای برنامه جامع خود آنها را گردآوری کرده بود، گوش فرا نمی دهد، چه رسد به آژانس های غیرشفاف و ناکارآمد دیگر. این مهم است که بدانیم در نظر ساکس چه چیز باعث ایجاد فقر می شود؟ کتاب او درک غرب از حکومت های بد در آفریقا که بر پایه تعصبات نژادی بنا شده اند را مقصر می شناسد و این دشنامی به تعداد زیادی از آفریقایی های دلیر است که علیه قانون گذاران مخوفشان برخاسته اند. در نظر ساکس کاهش فقر یک مبحث علمی و تکنیکی است (چرا که زبان نامفهوم تکنیکی باید جایگاه خود را داشته باشد،) در این زاویه باید دید دلارهای کمکی می توانند یک سری دخالت های ارزان را برای حل مشکلات توسعه ای موجب شوند. این مساله بسیار روشن است اما در مورد مطالعات بانک جهانی در گینه، کامرون، اوگاندا و تانزانیا جایی که تخمین زده شده است که ۳۰ تا ۷۰ درصد داروهای دولتی به جای آنکه به دست بیماران برسد در بازار سیاه ناپدید می شود، چه می توان گفت؟ ساکس برای کشورهای مورد علاقه خود- مالاوی و اتیوپی - با نادیده گرفتن ویژگی های ناشایست و وضعیت بد آنها درخواست کمک های بزرگی را مطرح کرد. این کشورها دچار مشکلات فراوانی هستند که عملاً این کمک ها را بلا اثر می سازد؛ مشکلاتی همانند بدتر شدن وضعیت قحطی در مالاوی به دلیل اینکه کارمندان رشوه گیر و فاسد غلات استراتژیک انبارشده را می فروشند و همچنین اینکه حاکم مستبد اتیوپی شروع به متحدکردن اقلیت های نژادپرست مورد علاقه خود تحت عنوان گروه ببرها کرد. ساکس به درستی می گوید که دولت های بد، متناسب با شرایط آفریقا هستند که در این زمینه حق با او است. هرچند دموکراسی در آفریقا پیشرفت هایی داشته است اما هنوز حکمرانان زیمبابوه، کامبوج و... حاکمان مطلقی چون توماس جفرسون آفریقایی هستند اما نسخه ضد فقر ساکس همچنان بر مهربانی با برخی رژیم های ناکارآمد اصرار می ورزد، بدون آنکه به ناکارآمدی بوروکراسی کمک های جهانی توجهی بکند. شاید بتوانیم عذر این به قولی رویاهای «به آسانی در دسترس» را به عنوان تاکتیک های «بنیانگذار پایان فقر» از طرف کسی که به شستشو دادن اذهان عمومی برای بازگشت به دوران کمک های خارجی گسترده مشهور است، بپذیریم. ساکس متولد شده است تا نقش بنیانگذار را بازی کند. راحت تر آن است که در مورد فعالیت های گاه و بی گاه او برای کمک های خارجی احساس خوبی داشته باشیم البته اگر این فعالیت ها در جهت پرداخت دلارهای بیشتری به مردم فقیر واقعی پرداخت شود نه اینکه به گونه ای گزاف اسراف یا بیهود خرج شود. خطر آنجا است که مردم کشورهای ثروتمند هنگامی که رویاهای آرمان شهری (اتوپیایی) شکست می خورد، در مورد اثرات کمک های خارجی بیشتر آگاه خواهند شد. ساکس به درستی می دید که نیازی به نگرانی در مورد میزان اندک کمک های خارجی ایالات متحده که در آن چیزی بیش از ۱۰ سنت به ازای هر دلار از درآمد آمریکا هدر می رود، وجود ندارد. کمک های خارجی و چشم انداز آنها تنها هنگامی که موسسه های کمک رسان شفاف و جوابگو در مقابل نتایج باشند، جواب خواهد داد و به مردم نشان خواهد داد که برخی از اصلاحات تدریجی و دخالت های کوتاه و اندک می تواند باعث بهبود زندگی مردم بینوا شود. بنابراین توضیحات ساکس در مورد فقر و الزامات اخلاقی او برای کمک ثروتمندان به افراد فقیر خواندنی هستند، ولی باید به برنامه های جامع و بزرگ «نه» گفت.
ترجمه: محسن قاسمی، محمدصادق الحسینی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید