جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


آیا قیمت‌ها علایم نادرستی ارسال می‌کنند؟


آیا قیمت‌ها علایم نادرستی ارسال می‌کنند؟
در اقتصادهای امروز جهان که مبتنی‌بر پول هستند، هر کالایی دارای یک قیمت است که برحسب واحد پول کشورها بیان می‌شود؛ اما آن چیزی که در این میان اهمیت دارد خود قیمت یا قیمت اسمی نیست، بلکه قیمت‌های نسبی یا واقعی هستند که مهم هستند؛ یعنی قیمت یک کالا بر حسب قیمت کالا یا کالاهای دیگر. اگر قیمت شیر ۴‌دلار و قیمت بنزین نیز همین ۴‌دلار باشد، پس ما می‌دانیم خرید یک گالن بنزین به معنای صرف‌نظر کردن از مصرف یک گالن شیر است. اگر خرید شیر با ارزشمندترین انتخاب ما به جای خرید بنزین باشد، پس این شیر است که هزینه خرید بنزین برای ما را تعیین می‌کند. بنابر این هزینه یک کالا، باارزش‌ترین چیزی است که شما از دست می‌دهید (از آن صرف‌نظر می‌کنید) تا این کالا را به‌دست آورید و این را به صورت قیمت نسبی محاسبه می‌کنند.
قیمت‌های نسبی علامت‌های مهمی برای مصرف‌کنندگان و تولید‌کنندگان فراهم می‌کنند. قیمت‌های نسبی به مصرف‌کنندگان روش تصمیم‌گیری در چگونگی تخصیص بهینه خریدهایش را می‌دهند و جریان منابع را به سودآورترین مکان‌‌ها هدایت می‌کنند. به همین دلیل بسیار مهم است که علایم قیمتی تا جایی که امکان دارد، دقیق باشند.
وقتی در یک اقتصاد، قیمت‌ها به کندی تعدیل می‌شوند، عمل علامت‌‌دهی دقیق به مشکل برخورد می‌کند؛ زیرا برخی قیمت‌های نسبی از ارزش‌های بهینه‌شان فاصله می‌گیرند و این باعث جهت‌گیری اشتباه منابع در بین تمام بخش‌های اقتصاد می‌شود. نتیجه اینکه‌ترکیب نادرستی از کالاها تولید و مصرف می‌شود و پیامد این عمل غیربهینه است.
تورم می‌تواند این وضعیت را حتی بدتر کند؛ زیرا باعث می‌شود تا نرخ منحرف شدن قیمت‌ها از مقادیر بهینه شتاب پیدا کند؛ اما اگر همه قیمت‌ها کاملا انعطاف‌پذیر بوده و در واکنش به هر شوکی بی‌درنگ تعدیل شوند، پس از آنجا که قیمت‌های نسبی همیشه در ارزش‌های مناسب شان نگه داشته می‌شوند، تورم مشکلی جدی نخواهد بود. اما اگر قیمت‌ها کاملا انعطاف‌پذیر نباشند، یا سایر مقاومت‌ها و انعطاف‌ناپذیری‌ها وجود داشته باشند، در این صورت بانک مرکزی باید جلوی تورم را بگیرد تا باعث اخلال در قیمت‌های نسبی و ایجاد مشکلات بیشتر نشود.
بنابراین یکی از وظایف بانک مرکزی این است که مطمئن شود علامت‌های قیمت در اقتصاد تا جایی که امکان دارد خالص هستند. این موضوع مهمی است که در پشت هدف‌گذاری تورم قرار دارد و یک روش برای به حداکثر رساندن حجم اطلاعات موجود در قیمت‌های نسبی است؛ در نتیجه منابع تا حدی که امکان دارد تحت شرایط ایده‌آل به آن سمتی که باید تخصیص یابند، هدایت می‌شوند.
اما اینک بیاییم و درباره قیمت یک کالا مثل نفت فکر کنیم. آیا بالا رفتن قیمت‌ نفت نشانه واقعی از کمیاب شدن نسبی این کالا است؟ آیا افزایش قیمت‌ها دقیقا انعکاسی از شرایط زیربنایی حاکم بر بازار است؟ اگر این طور باشد، پس این شرایط آن نوع تغییر قیمتی نیست که بانک مرکزی باید برای کاهش دادن آن تلاش کند، حتی اگر به خاطر این افزایش قیمت، افزایش موقتی در نرخ تورم به‌وجود آید. این افزایش قیمت به عاملان اقتصادی علامت می‌دهد که به سمت مصرف کالاهای جایگزین بروند، منابع (نفت) بیشتری وارد بازار کنند، نوآوری کنند، کمتر رانندگی کنند و از این قبیل. پس تغییر در قیمت‌های نسبی علایم مهمی برای مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان ارسال می‌کند.
اما اگر این افزایش قیمت به علت گمانه‌زنی، سفته‌بازی و سوداگری دلالان در بازار باشد، قضیه فرق می‌کند. در این صورت، افزایش قیمت، علامت اشتباه برای شرکت‌کنندگان در بازار ارسال کرده و جریان‌های منابع را مختل می‌کند. در اینجا بانک مرکزی اگر می‌تواند باید تلاش کند افزایش در قیمت‌ها را تعدیل کرده و تغییرات لازم دیگری ایجاد کند تا اجازه دهد یک بار دیگر مبانی واقعی بازار، زمام امور را به دست گیرند.در حال حاضر بحث و جدل داغی در این باره درگرفته است که آیا جهش کنونی در قیمت نفت و به طور کلی سایر کالاها بیشتر به خاطر بنیان‌های واقعی بازار است یا به خاطر سفته‌بازی‌ که قیمت‌ها را از مبانی واقعی عرضه و تقاضای بازار دور ساخته است؛ به عبارت دیگر آیا ما شاهد وجود حباب‌هایی در بازار هستیم یا خیر؟ اوضاع نشان می‌دهد شناسایی و انجام دادن کاری در مورد حباب‌هایی که متورم می‌شوند چقدر برای بانک مرکزی مشکل است. پرسش‌های اساسی عبارتند از اینکه آیا ما در بازار کالاها حباب داریم یا خیر؟ آیا بانک مرکزی در این میان مقصر است؟ آیا قیمت‌ها تا حدی به‌خاطر مبانی بازار و تا حدی به خاطر سفته‌بازی افزایش یافته‌اند؟ اگر این طور است هر کدام چقدر اثرگذار بوده‌اند؟ (به نظر می‌رسد مردم زمانی از واژه سفته‌بازی استفاده می‌کنند که منظور واقعی آنان این است که تولیدکنندگان نفت قدرت بازاری و انحصاری زیادی دارند که به آنان اجازه می‌دهد تقریبا به میل و دلخواه خود قیمت‌ها را افزایش دهند. شکست بازار و ایجاد انحصار نیز می‌تواند باعث اخلال در قیمت‌ها شود؛ اما به غیر از کنترل و تنظیم بازارهای مالی، این مقوله خارج از حیطه وظایف بانک مرکزی است، بنابراین در حالی که حفظ بازارهای رقابتی اهمیت دارد، این به بحث دیگری نیاز دارد).
ما نمی‌توانیم همیشه در هر بازاری در هر لحظه از زمان سود (اقتصادی) صفر داشته باشیم. برای اینکه منابع در یک اقتصاد پویا، جذب بهترین استفاده‌ها شوند، باید سودهایی وجود داشته باشند - باید ثروتی، برای جنگیدن و رقابت کردن بر سر آن وجود داشته باشد – و برخی اوقات آن ثروت و سود عظیم خواهد بود. اگر شوک بزرگی به یک بازار خاص وارد شود، سود زیادی در این میان نصیب عده‌ای می‌شود. این یک حباب نیست، این کاری است که بازار موظف به انجام دادن آن است و ما نمی‌خواهیم در توانایی بازار به حرکت دادن منابع به آن سمتی که بیشترین نیاز را دارند خللی ایجاد کنیم (هرچند ممکن است گاهی دلایلی برای کاهش دادن تعدیل وجود داشته باشد، اما این هم بحث دیگری است). وقتی مقدار زیادی عرضه یا تقاضای مازاد وجود دارد ممکن است بسیار شبیه به حباب باشد اما به اصطلاح، ‌ترکاندن اینها یک اشتباه خواهد بود.
بنابر این در حالی که قطعا فکر می‌کنیم برای بانک مرکزی مطلوب است که حباب‌های سفته‌بازی را بترکاند،‌ اما باید توجه داشت که این کار تا چه حد سخت بوده و نیز اشتباهات تا چه حد پرهزینه خواهد بود. اگر بانک مرکزی به گونه‌ای نسبتا مطمئن شود که حباب وجود دارد، کارشان موجه است؛ اما چنین اتفاقی نسبتا نادر است.
تهیه و‌ترجمه:دکتر جعفر خیرخواهان
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید