سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


بررسی ساختاری دوران نامزدی و ازدواج


بررسی ساختاری دوران نامزدی و ازدواج
اگر به « چگونگی روابط میان زن و مرد » در جوامع گذشته و دوران معاصر نگاهی بیاندازیم ‍، نکته ای کاملا آشکار وجود دارد و آنهم این که اکثر جوامع در چگونگی تعریف این رابطه با مشکل مواجه بوده اند.
جوامع پیشین که اکثرا رنگ و روی مذهبی داشته اند ‍، و همچنین جوامع کنونی ، همواره با تعیین هنجارهای مشخص میان زن و مرد سعی داشته اند و دارند که از طریقی این ارتباط را قاعده مند و معین سازند که ایجاد نهاد خانواده و جلوگیری از ارتباط خصوصی با محارم ، از جمله روشهای آن بوده ، که در این امر مذهب نیز ( که خود بازتابی از نیازهای جامعه است ) به خوبی به کمک آنها شتافته است.
از منظر جامعه شناسی تاکید جوامع بر قاعده مندی ارتباطات خصوصی میان جنسهای مخالف ‍، غالبا از نیاز جامعه به برقراری تعادل در تراکم جمعیت و ایجاد نهاد خانواده به منظور تضمین حفظ ، بقاء و پرورش کودک که جزئی از کلیت جامعه را تشکیل می دهد ‍، می باشد. جامعه بدون ضمانت بقاء و پرورش اجزاء خویش امکان دوام ندارد ، بهمین لحاظ در تمامی جوامع بر حفظ نهاد خانواده تاکید فراوانی شده است.
اما به نظرم در حال حاضر و در جامعه ای که هم اکنون در آن زندگی می کنیم ‍، به علت تراکم جمعیت و افزایش و تسهیل ارتباطات ، و افزایش برخوردهای اجتماعی میان زن و مرد ، این مشخص کردن افراطی حدود و مرز میان جنسهای مخالف که حاوی تعریفهایی مربوط به دوران گذشته بوده اند ، مشکلات بزرگی را هم در سطح بزرگتر یعنی « روابط اجتماعی » در جامعه و هم در سطح کوچکتر آن یعنی بر چگونگی ایجاد نهاد خانواده یا همان ازدواج بوجود آورده است.
به عبارت دیگر در جامعه معاصر ما ‍، « وضعیت » به گونه ای شده است که دیگر تعریفهای پیشین از چگونگی ارتباطات اجتماعی و خصوصی میان زن و مرد « کارکرد » خویش را از دست داده اند و به « کژکارکرد » بدل گشته اند. که به نظرم در یک ازدواج سالم تاثیرات منفی آنرا در هر سه مرحله می توانیم ببینیم.
به نظرم تعیین افراطی حدود و مرزهای مشخص در ارتباط جنسهای مخالف ( اصلا همین اصطلاح « جنس مخالف » هم قابل بحث است ) بزرگترین تاثیر منفی ای که در بر دارد این است که به هر یک از طرفها اینطور القاء می کند که طرف مقابل موجودی « متفاوت » از اوست و این تفاوت هم نه در شیوه تفکر یا احساس که قبل از هر چیز در جسم او خلاصه می گردد. چرا که این محدودیتها به طور مکرر مستقیم یا غیر مستقیم بر تفاوتهای جسمانی و جلوگیری از برخی نیازهای غریزی تاکید دارند و ناخواسته آنها را برجسته می کنند.
نمود وحشتناک این بینش زمانی است که این دیدگاه به نوعی پارادایم ( جهان بینی ) در ذهنیت افراد تبدیل می گردد. زمانی که آنها تمامی جنبه های مختلف ارتباط با دیگری را به گونه ای « جنسی » تفسیر می کنند و کلیت انسانی طرف مقابل را به تفاوتهای جسمانی او تقلیل می دهند. که می بینیم در اکثر افراد در دوران جوانی بصورت آشکار و در بزرگسالی بصورت پنهان وجود دارد.
قرار گرفتن در این پارادایم نه تنها در امر ازدواج که بر تمامی جنبه های دیگر زندگی فرد تاثیرات منفی شدیدی ببار می آورد و او را از امکان برخورداری از بسیاری دستاوردهای انسانی در ارتباطات اجتماعی اش محروم می سازد. بدین ترتیب در بستر این برجسته سازی های ناهماهنگ در سطح جامعه ، یک نیاز طبیعی انسانی به یک مسئله اجتماعی تبدیل می شود.
به نظرم در تحکیم این بینش حتی نگرشهای علمی نیز در سده های اخیر کمک کرده اند. مثلا اگر از روانشناسی بگذریم ، به تعریف ازدواج در جامعه شناسی توجه کنید : « ازدواج عبارتست از امکان برقراری روابط جنسی تضمین شده و مشروع » ‍، که می بینیم چگونه کلیت ازدواج را به بخشی از آن تقلیل می دهد.
این تقلیلگرایی در تعریف ازدواج باز می گردد به تقلیلگرایی ایی که پیشتر در ذهن افراد نسبت به جنس مخالف ایجاد شده است. یعنی کلیت انسانی او با تمامی جنبه های عاطفی ، عقلانی و جسمانی اش را به بخشی از وجود او تقلیل داده شده اند.
به اعتقاد من ازدواج سالم چیزی جز « امکان ارتباط تحریف نشده » نیست. و این رابطه در سه سطح اتفاق می افتد :
▪ در سطح روحانی و عاطفی
▪ در سطح ارتباطات روزمره و عقلانی
▪ در سطح روابط خصوصی .
که به نظرم عدم توانایی در هر یک از این شیوه های ارتباط مانعی در تداوم ازدواج خواهد بود.
و اگر بازگردیم به بحث خودمان ، این جهت گیری پارادایمیک نسبت به جنس مخالف ، در مرحله آشنایی ، از آنجا که برای جامعه ارتباط پیش از نامزدی تعریف نشده است ، قبل از هر چیز باعث ترس از برقراری ارتباط می شود و اگر هم ارتباطی صورت بگیرد آنرا را بسوی پنهانی بودن پیش می برد که همین پنهان بودگی از جنبه های عقلانی آن کاسته و جنبه های عاطفی و جسمانی آنرا برجسته می کند و در نهایت امکان ایجاد ساختار هنجاری مشترک در فراسوی افراد را ناممکن می سازد.
● آسیب ها
اگر یادتان باشد در قسمت قبلی گفتیم که برای داشتن ازدواجی سالم از سه مرحله آشنایی ، نامزدی و ازدواج رسمی ‏‏، باید عبور کنیم. و خاطر نشان کردیم که در دوران آشنایی پدید آمدن ساختار هنجاری مشترک میان طرفین الزامی بوده و سپس چگونگی آنرا بررسی نمودیم.
اما اجازه بدهید حالا کمی هم درباره ایرادات و انتقاداتی که بر این روش وارد است صحبت کنیم. به نظر می رسد که وقتی بخواهیم ایجاد ساختار هنجاری مشترک را به پیش از دوران نامزدی موکول کنیم ‏‏، با توجه به شرایط فرهنگی جامعه ما که غالبا اینگونه روابط به شکل پنهانی صورت می گیرد ‏، مسئولیت این هنجار سازی به تمامی بر دوش دختر و پسری می افتد که خواهان برقراری این رابطه اند.
و با توجه به این که برقراری این ساختار هنجاری نیاز به حداکثری از عقلانیت و صراحت و حسن نیت دارد ‏، به نظر می رسد که انتظار چنین رفتار عقلانی از طرفین زمانی امکان پذیر است که طرفین قابلیت درک رابطه منطقی میان پدیده ها را دریافته باشند که این به نوبه خود مستلزم آن است که این رابطه در « سنین بالاتر » ی اتفاق بیفتد.
و بدین ترتیب وقتی سن ازدواج بالاتر می رود خود عوارض مختلفی را بهمراه دارد. که می توان به :
۱) ارضاء نشدن برخی نیازهای غریزی و عاطفی که در طی بلند مدت باعث برخی اختلالات روانشناختی همچون افسردگی و برخی انحرافات اجتماعی ( دقیقا در معنای جامعه شناختی آن یعنی سرباز زدن از برخی هنجارهای مورد پذیرش جامعه ) می گردد.
۲) طرفین در سنین بالاتر ، به علت آگاهی بیشتری که کسب می کنند ، توقع شان از طرف مقابل و از زندگی بالاتر می رود و ایده آل گراتر می شوند ‏، که همین باعث نارضایتی می گردد.
در حالیکه اگر ایجاد ساختار هنجاری مشترک را حداقل به پس از دوران نامزدی موکول کنیم تا حد زیادی از این دو عارضه جنبی کاسته می شود.
به نظرم برای بررسی ساختاری دوران نامزدی و ازدواج ، می توانیم از چهار نظرگاه که برای ساختار ارائه شده استفاده کنیم.
۱) تعریف ساختار به آن معنایی دورکیمی آن یعنی « هنجارهای مشترک » که در فراسوی افراد قرار دارد و بر روابط و رفتارشان نظارت می کند.
۲) ساختار به معنایی که پارسونز در ذهن داشت به عنوان « شبکه نقشها و منزلتها » یی که یک نهاد اجتماعی ( مثل خانواده ) را تشکیل می دهد.
۳)ساختار به آن معنا که جرج زیمل در نظریات بکار گرفت یعنی به عنوان برخی « وضعیتهای مشخص عینی » که بر روابط و رفتارهای افراد تاثیر می گذارد.
۴) ساختار به آن معنا که در مارکسیسم مطرح است یعنی « شیوه تولید زندگی مادی » که به عنوان عاملی فراانسانی بر روابط و رفتارهای افراد تاثیر دارد.
حال به نظرم یک ازدواج سالم با توجه به وضعیت فرهنگی ، اجتماعی جامعه فعلی ما ، دارای سه مرحله است :
▪ دوران آشنایی
▪ دوران نامزدی
▪ دوران ازدواج رسمی .
در دوران آشنایی ساختار به معنای دورکیمی آن اهمیت فراوانی دارد. از همان آشنایی های اولیه که طرفین به یکدیگر نزدیک می شوند ، در صورت تداوم صمیمیت برخی هنجارهای مشترک میان آن دو شکل می گیرد ، که این هنجارهای مشترک زمانی بدست می آید که طرفین در رابطه با « غایتها ، اعتقادات ، احساسها ، نگرشها و همچنین رفتارها و عادتهای شخصی شان » به حداکثری از تفاهم برسند. این هنجارهای مشترک که اختصاصی همین دو نفر می باشد ( و به کلی از هنجارهای جامعه جدا است ) به عنوان ساختاری فراسویشان شکل می گیرد که چون امکان « پیش بینی پذیری » رفتار دیگری را فراهم می آورد ، روابط میان آن دو را تسهیل نموده و « امنیت فرد » را در رابطه ممکن می سازد و از سویی دیگر به هر یک از آنها « آزادی » ای می بخشد تا بتوانند طبق امیال شخصی و مشترک شان رفتار کنند ( البته باید بپذیریم که این ساختار هنجاری حداقلی از خودبیگانگی را باعث می شود ). همین هنجارهای مشترک اختصاصی است که پس ازدواج به فرهنگ خانوادگی تعبیر می شود.
این هنجارهای مشترک به میزانی که در رابطه « صداقت ، صراحت و عقلانیت » حاکم هست ، و طرفین « زمان » مناسب برای شناخت بهتر را در اختیار دارند ، بیشتر امکان شکل گیری دارد. که به نظر من خطرناکترین دوران برای دو نفر همین آشنایی اولیه می باشد که آنها خودشان را در حین ارتباط تحریف نکنند و هر چه بیشتر سعی کنند آنچه را که هستند به نمایش بگذارند و نه آنچه را که می خواهند باشند. در واقع طرفین باید با همان چیزی که هستند به تفاهم برسند.
این مرحله مستلزم آن است که طرفین این آزادی را داشته باشند که هر زمان که اراده کردند بتوانند از ادامه رابطه خودداری کنند ( چون جدایی در این مرحله با حداقلی از هزینه همراه است ).
با پشت سر گذاشتن صحیح این مرحله ، طرفین به تصویر مشخص و واضحی از یکدیگر می رسند و می فهمند که طرف مقابلشان « چجور آدمی » است و نوع طرزفکر ، شیوه زندگی ، اعتقادات ، رفتارها ( بخصوص در موقعیتهای استثنایی مثل زمان عصبانیت ) و عادتهای زندگی شان چگونه است و به حداکثری از « تطبیق » میانشان برقرار می گردد.
شکل گیری یک ساختار هنجاری محکم و منسجم و با حداکثر شفافیت و تفاهم ، به میزان زیادی موفقیت رابطه آنها را در دوره های بعدی زندگی شان تسهیل می کند.
مرحله بعد دوران نامزدی است ، که ویژگی مثبت این دوران آشکار شدن این رابطه به دیگران و رسمیت یافتن آن می باشد. این مرحله با « تایید اجتماعی » همراه است و از برخی فشارهای اجتماعی که در دروان قبلی بر رابطه حاکم بود ، کاسته می شود و طرفین با ذهن و خیال راحت تری ارتباط می یابند.
حال با ورود در این مرحله اگر ساختار هنجاری ای که باید در مرحله پیشین به طور صحیحی شکل می گرفت ، هنوز ناقص باشد ، امکان شکسته شدن این رابطه می رود که در این مرحله هزینه های سنگین تری نسبت به دوران قبلی خواهد داشت.
و شاید همین هزینه های سنگین ( از لحاظ عاطفی و اقتصادی برای آقایان و از لحاظ عاطفی و اجتماعی برای خانمها ) باعث می گردد که شکل گیری ساختار هنجاری را به دوره قبلی موکول کنیم و این مرحله را صرفا به برخی ترمیم ها در عادتهای زندگی مجردی به متاهلی اختصاص دهیم ، یعنی طرفین زمانی باید به این مرحله قدم بگذارند که از وجود ساختار هنجاری قدرتمندی در فراسوی روابطشان و وجود حداکثری از تفاهم مطمئن شده باشند.
http://social-me.blogfa.com/
علیرضا عزیزی


همچنین مشاهده کنید