جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یک «محاکمه» و چند قصه در این چند ماه


یک «محاکمه» و چند قصه در این چند ماه
آنچه می خوانید مرور کارنامه نه چندان پربار نشر ادبیات داستانی است در این سه ماه. تنها با نگاهی به آثار داستانی ایرانی و خارجی منتشرشده در همین دو، سه ماه اول سال ۸۷ و مقایسه کمی این آثار با آثار داستانی منتشر شده در سه ماهه اول سال گذشته می توان نتیجه گرفت که اوضاع نشر کتاب به نسبت سال قبل اگر نگوییم بدتر شده، دست کم تغییری نکرده است. بیشتر نویسندگانی که کتاب هایشان سال گذشته منتظر مجوز بود، هنوز هم منتظرند و در زمینه ترجمه هم وضع چندان بهتر نیست. تاثیر این فرآیند نه فقط بر روند نوشتن قصه و رمان که بر نقد ادبی هم مشهود است. در غیاب آنچه قرار است منتشر شود و انتشارش به هزار و یک علت عقب می افتد، نقد جدی هم وجود نخواهد داشت و جدی ترین نقدها هم نمی توانند از دام کلی گویی های بی ارتباط با متن- چه از سر ذوق زدگی و چه از سر نوعی بدبینی تقدیرگرایانه- در امان بمانند. فقط می توان مرور کرد و گهگاه هم چیزکی نوشت بر کتابی، برای خالی نماندن عریضه، همین.
● محاکمه
در این چند ماه اول سال ۸۷ مهم ترین اتفاق در زمینه نشر رمان، ترجمه علی اصغر حداد بود از رمان «محاکمه» فرانتس کافکا که در هفته های اول اردیبهشت توسط نشر ماهی منتشر شد. «محاکمه» را پیش از این با ترجمه امیر جلال الدین اعلم خوانده بودیم و البته این رمان سال ها قبل یعنی حوالی سال ۵۴ هم با ترجمه حسینقلی جواهرچی توسط انتشارات فرخی منتشر شده بود که این ترجمه اکنون نایاب است. اما وجه تمایز ترجمه علی اصغر حداد با ترجمه های دیگر «محاکمه» این است که حداد این رمان را مستقیم از زبان آلمانی به فارسی برگردانده است و این ترجمه بیش از ترجمه های قدیمی تر به سبک کافکا نزدیک است. اساس ترجمه حداد ظاهراً متنی است که ماکس برود ویرایش کرده و پسگفتارهای ماکس برود بر چاپ های اول، دوم و سوم متن اصلی «محاکمه» هم در ترجمه حداد آمده است. ضمن اینکه خود مترجم هم یک پیشگفتار و یک پسگفتار بر این رمان نوشته. «محاکمه» رمانی است که ظاهراً هنوز هم بر سر ترتیب فصل هایش بین ویراستاران اختلاف نظر وجود دارد، چنان که علی اصغر حداد هم در پسگفتارش بر ترجمه این رمان به این اختلاف نظر اشاره کرده و نوشته است؛ «تنظیم فصول محاکمه مساله یی است که از زمان مرگ فرانتس کافکا پژوهشگران آثار او را به خود مشغول کرده است و آن طور که ماکس برود در پسگفتار چاپ سوم محاکمه آورده است، چه بسا در این زمینه بسیاری پرسش ها تا ابد بی پاسخ بمانند. به راستی اگر کافکا به عمد می خواست زندگی را بر ویراستاران آینده خود هر چه سخت تر کند، راهی زیرکارانه تر از این پیدا نمی کرد. در حالی که آشفتگی دست نوشته هایش که بعدها به بحث و جدلی ده ها ساله در میان پژوهشگران آثارش دامن زد، ربطی به علاقه او به پنهانکاری ندارد. تمام این دردسرها- هرچند عجیب به نظر می رسد- حاصل رسیدن به راه حل عملی بود که به او کمک می کرد با انضباط بیشتری محاکمه را بنویسد.» حداد در جای دیگری از این پسگفتار درباره این راه حل عملی که در واقع اختلاف نظر ویراستاران بر سر تنظیم فصل ها حاصل آن است، نوشته است؛ «فکری که به ذهن کافکا رسید این بود که هر بار روی صحنه یی کار کند که با شدت بیشتری پیش چشمش ظاهر می شد. گاهی در این دفتر گاهی در آن دفتر و هر وقت هم برای ادامه نوشتن دفتری دم دست نبود، اوراق نوشته شده را برمی گرداند و پشت آن به نوشتن ادامه می داد. در ضمن از آنجا که آغاز و پایان کار به وضوح مشخص بود و می بایست تمام رمان در این چارچوب گنجانده می شد این دو فصل را نخست و چه بسا همزمان نوشت.» و دست آخر اینکه در وصف ترجمه حداد از محاکمه به جای هرگونه قلمفرسایی بهتر است شروع رمان را در یکی از ترجمه های قدیمی (همان ترجمه چاپ شده توسط انتشارات فرخی) و ترجمه حداد کنار هم بگذارم و قضاوت را بسپارم به خواننده. «آن روز صبح، ژوزف کا... هنگامی که بستر خواب را ترک می گفت زنگ را به صدا درمی آورد تا خدمتکار پانسیون را احضار کند. کا... اتاقی را در پانسیون مادام گورباخ اجاره کرده بود و بهای صبحانه را نیز یکجا با کرایه اتاق حساب می کرد و به این ترتیب هر روز صبح ساعت هشت خدمتکار پانسیون موظف بود صبحانه کا... را به اتاق او ببرد.» (از ترجمه حسینقلی جواهرچی)
«بی شک کسی به یوزف کا تهمت زده بود، زیرا بی آنکه از او خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد. از آشپز خانم گورباخ، صاحبخانه کا، که هر روز صبح حدود ساعت هشت صبحانه او را می آورد، این بار خبری نشد. چنین چیزی هرگز سابقه نداشت.» (از ترجمه علی اصغر حداد)
● در رویای بابل
کارآگاه «سی .کارد» در بابل آدم موفق تری است تا در امریکا. برای همین بیشتر اوقات «در رویای بابل» غرق می شود و از کار و زندگی می افتد. چنان که خودش مثلاً درباره دلیل قبول نشدنش در آزمون استخدامی اداره پلیس می گوید؛ «فقط پنج نمره با پلیس شدن فاصله داشتم. رویای بابل گرفتارم کرد. من هم پلیس لایقی می شدم، اگر و تنها اگر می توانستم از فرو رفتن در رویای بابل دست بردارم. بابل برای من یک چنان لذت و در عین حال یک چنین مصیبتی بوده. ۲۰ سوال آخر آزمون را جواب ندادم. به همین دلیل هم مردود شدم. من آنجا نشستم و در رویای بابل فرو رفتم، در حالی که دیگران سوال ها را جواب دادند و پلیس شدند.» (در رویای بابل، ص ۲۹)
در رویای بابل تازه ترین رمانی است که از ریچارد براتیگان به فارسی ترجمه شده و سبک آن قدری با سبک دیگر آثاری که از او خوانده ایم متفاوت است. «در رویای بابل» ماجرای یک کارآگاه خصوصی آس و پاس است که قرار است در ازای دزدیدن یک جسد از سردخانه پزشکی قانونی پول خوبی به جیب بزند و... این رمان «براتیگان» پر از شوخی ها و شیطنت هایی است که نمونه هایشان را پیش از این در «صید قزل آلا در امریکا»، «اتوبوس پیر» و «در قند هندوانه» هم دیده بودیم. هرچند این بار شوخ طبعی براتیگان قدری کمتر توی ذوق می زند. «براتیگان» این بار ژانر رمان پلیسی و فیلم ها و پاورقی های گنگستری و حتی علمی- تخیلی را دستمایه شوخی های هجوآمیزش قرار داده است. «در رویای بابل» با ترجمه پیام یزدانجو و توسط نشر چشمه منتشر شده است.
● تو خودت را دوست نداری
از ناتالی ساروت پیش از این رمان هایی چون «صدایتان را می شنوید؟» و «افلاک نما» را خوانده بودیم و همچنین «عصر بدگمانی» اش را که شامل مقاله هایی بود خواندنی درباره رمان. ساروت در کنار نویسندگانی مثل روب گری یه، میشل بوتور و... از سرآمدان جنبش رمان نو در فرانسه است و یکی از بهترین نویسندگان این جریان. لوسین گلدمن در مقاله «رمان نو و واقعیت» درباره ساروت می نویسد؛ «ناتالی ساروت - به کامل ترین و عالی ترین شکل- رمان نویس دوره یی است که آن را دوره انحلال شخصیت نامیده ایم. ساختارهای فراگیر دنیای اجتماعی چندان مورد توجه او نیستند، او در همه جا واقعیت بشری اصیل و تجربه زندگی بی واسطه را جست وجو می کند.» (جامعه شناسی رمان، ترجمه محمدجعفر پوینده)
تلاش برای بازنمایی حالت های درونی از طریق ترجمه آنها به تصویرهایی که با کلمات ساخته می شوند ویژگی آثار ساروت و دغدغه اصلی او به عنوان نویسنده است. تصویرهای کلامی که ساروت برای ترجمه این حالت ها خلق می کند در نگاه اول نسبت به حالت هایی که این تصویرها، ترجمه شان هستند غریب و انتزاعی به نظر می رسند و درست به همین دلیل دقیق ترین شیوه برای بیان حالت هایی هستند که بیان شان به زبانی سرراست تر، آنها را گنگ تر و نارساتر می کند و عمق آنها را به سطحی پیش پا افتاده تقلیل می دهد و شکلی تحریف شده، دم دستی و به شدت ناقص از آن حالت ها به دست می دهد. به همین دلیل تصویرهای کلامی ساروت یکی از بهترین شکل های بازنمایی آن حالت ها است. ساروت خودش در کتاب عصر بدگمانی درباره این حالت ها می نویسد؛ «اینها حالاتی تعریف ناپذیرند که برق آسا تا منتهی الیه اعماق آگاهی ما نفوذ می کنند؛ بن مایه حرکات ما، سخنان ما و عواطفی اند که ما از خود نشان می دهیم و می پنداریم که به تعریف درمی آیند. این حالات در نظر من همواره سرچشمه نهانی زندگی ما بوده اند و هنوز هم در نظر من چنین اند. چون هنگامی که دستخوش این حالات می شویم هیچ کلمه یی ، ولو کلمات گفتار درونی، آنها را بیان نمی کند (چه درون ما نشو و نما می یابند و به یک چشم زدن و بی آنکه به روشنی دریابیم که چه هستند محو می شوند، و با این همه، احساساتی غالباً بسیار شدید، ولی زودگذر در ما به جای می گذارند)، از این رو برای من ممکن نبود آنها را جز با تصاویری هم ارز آنها که همان احساسات را برانگیزند به خواننده انتقال دهم.» (عصر بدگمانی، ترجمه اسماعیل سعادت)
«تو خودت را دوست نداری»، رمانی است که دقیقاً حول محور دغدغه های اصلی و بنیادین ناتالی ساروت - همان ها که بارها در مقالاتش از آنها سخن گفته- شکل گرفته است. این رمان با ترجمه مهشید نونهالی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
● مثلاً برادرم
محمود حسینی زاد مثل همیشه سراغ نویسنده یی رفته که در ایران چندان شناخته شده نیست. بعد از نویسندگانی مثل یودیت هرمان و شولتسه، حسینی زاد این بار با ترجمه رمان «مثلاً برادرم» اووه تیم را به خواننده فارسی زبان معرفی کرده است. اووه تیم هرچند بین نویسندگان آلمانی، نویسنده یی قدیمی است اما به دلیل سبک و نگاه خاص خود، در مقایسه با نویسندگان هم نسلش، نویسنده یی نامتعارف به شمار می رود. جنگ جهانی دوم و حواشی و عواقب هولناک آن یکی از دستمایه های اصلی اووه تیم برای نوشتن رمان «مثلاً برادرم» بوده است. «مثلاً برادرم» اولین رمانی است که از اووه تیم به فارسی ترجمه شده است. این رمان با ترجمه س. محمود حسینی زاد توسط نشر افق منتشر شده است.
● اختراع انزوا
پل استر نویسنده یی است که در ایران هر سال معمولاً بیش از یک کتاب از او به فارسی ترجمه می شود. سال گذشته «کتاب اوهام»، «دیوانگی در بروکلین» و «مون پالاس»اش ترجمه و منتشر شدند و امسال هم هنوز چیزی از شروع سال نگذشته دو کتاب «اختراع انزوا» و «دفترچه سرخ»اش اولی با ترجمه بابک تبرایی و دومی با ترجمه شهرزاد لولاچی منتشر شده. این دو کتاب را نشر افق منتشر کرده است.«اختراع انزوا» اولین رمان پل استر است. او در این رمان مرگ ناگهانی پدر را دستمایه طرح دغدغه های همیشگی اش قرار داده و تجربه یی شخصی را با تجربه های روایی درآمیخته است. استر در این رمان هم، مثل همه رمان های دیگرش قصه گو است. هرچند «اختراع انزوا» از رمان هایی است که خیلی با زندگی شخصی نویسنده اش گره خورده است؛ «حتی قبل از بستن چمدان هامان و عازم سفر سه ساعته به نیوجرزی شدن، می دانستم که باید درباره پدرم بنویسم. نه طرحی داشتم و نه هیچ ایده دقیقی که می خواهم چه کار کنم. حتی نمی توانم به یاد بیاورم که تصمیمی هم درباره اش گرفته بودم یا نه. چون و چرایی در کار نبود، قطعی بود، اجباری بود که از لحظه شنیدن خبر خودش را به من تحمیل می کرد. فکر کردم؛ پدرم درگذشته. اگر سریع دست به کار نشوم کل زندگی اش همراه با او محو خواهد شد.» (ص۸)
● قصه های کوتاه سلینجر
احتمالاً اگر باد به گوش جروم دیوید سلینجر برساند که قصه های کوتاهی که در دهه چهل میلادی در نشریات چاپ کرده، در جایی بی اجازه او در قالب کتاب منتشر شده، اگر هم دیگر حال و حوصله سر و صدا راه انداختن و دادگاه و دادگاه کشی نداشته باشد، دست کم خم به ابرو می آورد و غرولندی می کند. اما چندان جای نگرانی نیست چون آن نسیمی که این سر دنیا بوزد و در آن سر دنیا آن هم درست وسط حریم اساطیری نویسنده «ناطور دشت» به توفان بدل شود حتماً فقط در دیوان خواجه شیراز پیدا می شود. «نغمه غمگین» و «هفته یی یه بار آدمو نمی کشه» دو مجموعه قصه از سلینجر است که اخیراً توسط نشر نیلا منتشر شده.این دو مجموعه، شامل قصه هایی هستند که سال ها پیش برای نخستین بار در نشریاتی مثل «استوری»، «ستردی ایونینگ پست»، «نیویورکر» و... منتشر شده اند. در این قصه ها هر چند بارقه هایی از سلینجر «ناطور دشت» و «دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم» به چشم می خورد، اما در قیاس با این آثار، به طرح هایی شبیه هستند که نطفه بسیاری از قصه های خوب سلینجر در سال های بعد در آنها بسته شده، چنان که برخی از این قصه ها بعدها در دل قصه های شاخص سلینجر جای گرفته اند و کامل تر شده اند که از آن میان می توان به قصه «من خلم» در مجموعه «هفته یی یه بار آدمو نمی کشه» اشاره کرد که همان فصل ملاقات هولدن کالفیلد با «آقای اسپنسر» در رمان «ناطور دشت» است. «نغمه غمگین» را امیر امجد و بابک تبرایی و «هفته یی یه بار آدمو نمی کشه» را امید نیک فرجام و لیلا نصیری ها ترجمه کرده اند.
● رازی در کوچه ها
دیگر نویسنده نام آشنای ایرانی که امسال کتابش به نمایشگاه رسید، فریبا وفی بود با رمان «رازی در کوچه ها» که آن هم توسط نشر مرکز منتشر شد. فریبا وفی از نویسندگانی است که آثارش همواره توجه منتقدان و مخاطب های غیرنویسنده و غیرمنتقد ادبیات داستانی ایران را همزمان برانگیخته است. چاپ های متعدد رمان های او و جوایزی که این رمان ها برایش به ارمغان آورده گواه این مدعا است. چنان که رمان «پرنده من» اش جوایز گلشیری، مهرگان، یلدا و اصفهان و «رویای تبت» اش جایزه گلشیری را از آن او کرد.«رازی در کوچه ها» چهارمین رمان فریبا وفی است. وقایع رمان در محله یی کوچک می گذرد. محله یی که شخصیت زن رمان که مدتی دور از زادگاهش بوده، بار دیگر به آن پا می گذارد تا در روزهای آخر زندگی پدرش در کنار او باشد. وفی در این رمان از خلال آنچه روایت می کند به وضعیت زن در جامعه مردسالار پرداخته است و رئالیسم او در این رمان هم مثل دیگر آثارش سمت و سویی اجتماعی یافته است.
● بیژن و منیژه
بین نویسندگان قدیمی تر ایرانی، جعفر مدرس صادقی تنها نویسنده یی بود که امسال رمان تازه اش به نام «بیژن و منیژه» به نمایشگاه کتاب رسید. پیش از این آخرین کتابی که از مدرس صادقی منتشر شد، مجموعه «وقایع اتفاقیه» بود که البته پیش از آن هم در روزنامه «شرق» به صورت هفتگی منتشر شده بود. مضمون محوری «بیژن و منیژه» رابطه پدر و پسر است. اما این بار نه به آن صورتی که در «گاوخونی» وجود داشت. مدرس صادقی نویسنده یی است که مضمون ها و شیوه قصه گویی اش به طرز غریبی با مضمون ها و شیوه های کهن روایی پیوسته است. هر چند که این پیوند نه پیوندی آشکار به صورت ارجاع مستقیم و تقلید از نثر کهن که پیوندی پنهان است؛ پیوندی که ساخت های فکری کهن همچنان حاضر در فرهنگ و زندگی معاصر از طریق آن در قصه های او احضار می شوند. شکل روایی «بیژن و منیژه» همان شکل آشنای قصه های قبلی مدرس صادقی است. هرچند این بار وهم و واقعیت بیش از پیش درهم تنیده اند. «بیژن و منیژه» را نشر مرکز منتشر کرده است
● عشق روی چاکرای دوم
پس از آثاری چون مجموعه قصه «هولا... هولا» و رمان «با من به جهنم بیا»، ناتاشا امیری امسال تازه ترین مجموعه قصه اش را با عنوان «عشق روی چاکرای دوم» منتشر کرد. «عشق روی چاکرای دوم» مجموعه ده قصه از ناتاشا امیری است که توسط نشر ققنوس منتشر شده. ویژگی اصلی این مجموعه تنوع در نحوه روایت قصه ها و همچنین تمرکز نویسنده بر شخصیت های نامتعارف در آنها است. چنان که در برخی قصه های این مجموعه، شخصیت بر موقعیت غالب است. زنان طبقه متوسط شهرنشین و بحران های روحی آنها مضمون اصلی بسیاری از قصه های این مجموعه است. در برخی از این قصه ها نویسنده به سمت فضاهایی وهم آمیز و خلق شخصیت های خیالی رفته که قصه «هاروت و ماروت» نمونه یی است از این دست. گاهی هم این شخصیت های خیالی و مرموز در متن زندگی روزمره شهری آشکار می شوند، هر چند مرزشان از واقعیت مشخص است و حضورشان چارچوب رئالیستی قصه ها را در هم نمی شکند مثل آن دختر مو سرخ که راوی قصه «من به توان تو» در آینه می بیند.
● آن ها چه کسانی بودند
از احمد آرام، پیش از این مجموعه قصه «غریبه در بخار نمک» و رمان «مرده یی که حالش خوب است» را خوانده بودیم. «آن ها چه کسانی بودند» نام تازه ترین مجموعه قصه احمد آرام است که توسط نشر افق منتشر شده است. ترکیب شکل های گوناگون روایی، حرکت در لایه های پنهان و تودرتوی ذهن و واقعیت بیرونی، عناصر بومی و اسطوره یی و درآمیختن کابوس و واقعیت خصلت اصلی بسیاری از قصه های احمد آرام است. او نویسنده یی است که فرم و نحوه روایت در قصه هایش نقشی محوری دارد. قصه «نگاه گاو سهل الوصول به مینوتورهای خاکستری» یکی از بهترین قصه های احمد آرام در این مجموعه است؛ قصه یی که در آن نوعی روایت گزارش گونه و در عین حال طنز آمیز، بستری می شود برای درآمیختن کابوس و واقعیت و درنهایت روایت شکلی غریب از مسخ شدگی.
● تویی که سرزمینت اینجا نیست
بین نویسندگان افغان که به فارسی می نویسند، بدون شک محمدآصف سلطانزاده، بین منتقدان جایگاه ویژه یی دارد و این را با انتشار همان مجموعه قصه اولش یعنی«در گریز گم می شویم» اثبات کرده است. سلطانزاده نویسنده یی است که آثارش همواره توجه منتقدان را به خود جلب کرده است و تاکنون دو بار- یک بار با «در گریز گم می شویم» و بار دیگر با «عسگرگریز»- جایزه گلشیری را گرفته است. جنگ و بحران های ناشی از آن مثل آوارگی، فقر، بی وطنی و گسست، مضمون اصلی بسیاری از قصه های محمدآصف سلطانزاده هستند. او سال گذشته با «عسگرگریز» توجه منتقدان را بار دیگر به خود جلب کرد. امسال مجموعه قصه تازه سلطانزاده با عنوان «تویی که سرزمینت اینجا نیست» توسط نشر آگه منتشر شده است. این مجموعه شامل هشت قصه کوتاه از او است. باید دید سلطانزاده این بار هم می تواند توجه منتقدان را به خود جلب کند. اگر این اتفاق بیفتد، او برای سومین بار جایزه گلشیری یا جوایز ادبی دیگری را که در پیش هستند از آن خود خواهد کرد.
● کافه پری دریایی
«کافه پری دریایی» پس از مجموعه قصه «مادموازل کتی» دومین کتاب میترا الیاتی است که امسال منتشر شده است. الیاتی که پیش از این با «مادموازل کتی» جایزه گلشیری را گرفته بود، اکنون پس از شش سال دومین مجموعه اش را منتشر کرده است. «کافه پری دریایی» که توسط نشر چشمه منتشر شده، مجموعه هشت قصه کوتاه است. قصه های الیاتی در این مجموعه قصه هایی خوشخوان و رئالیستی است. «خاطره سه شنبه برفی»، «نامه به یک دوست قدیمی» و «زیر باران» از جمله قصه های این مجموعه است. رویکرد اجتماعی، رویکرد اصلی الیاتی در بسیاری از قصه های این مجموعه از جمله خود قصه «کافه پری دریایی» است.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید