جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
جامعه شناسی جوک و خنده
▪ تعریف برخی از فلاسفه یونان باستان از انسان، در عبارت "جانور خندان" خلاصه میشد. ایشان تنها وجه تمایز آدمی را از سایر جانوران، توانایی خندیدنش میدانستند. برخی دیگر، -بسته به جدیت فرهنگی که نمایندهاش بودند- خنده را نشانهی سبکسری، نادانی، و شیطنت میپنداشتند،
و یا برعکس نماد توانایی و خرد و خوشبختیاش میدانستند.در رهگذر تاریخ از این توجه معمول و فراگیر به خنده و مشتقات فرهنگی آن، آثاری فراوان بر جای مانده است. سرخپوستان توتوناک، مجسمههای خود را با خندههایی فراخ بر چهره میساختند، و هخامنشیان در سوی دیگر این کره خاکی، به نشاندن لبخندی به بر لب مجسمههای خویش بسنده میکردند. لبخند و خنده را در گسترهای فراگیر از فرهنگهای بشری -از نگارگری چینی گرفته تا چهرهپردازی ابوالهول،- میتوان دید. به سادگی میتوان با تمرکز بیش از حد لزوم بر این شواهد، به همان نتیجه فلاسفه کهن یونان رسید، که "انسان آن جانوری است که میخندد."
اما اگر کمی زاویه دید خود را وسیع کنیم و با نگاهی دقیقتر به پدیده خنده بنگریم، چیزهایی دیگر را در پشت این حالت خوشایند و روزمره خواهیم دید. خواهیم دید که بخش مهمی از رفتارهای اجتماعی آدمی، به شکلی با این پدیده درگیر است. میبینیم که عناصر زبانی خاصی، برای القای این رفتار تکامل یافتهاند، و سلسله مراتب اجتماعی مشخصی بر مبنای آن شکل گرفته است. با نگاهی کوتاه به دانش جانورشناسی و عصبشناسی، خواهیم دید که خنده هدیهی خدایان و نفرین دیوان، یا وجه تمایز بشر از حیوان نیست. بلکه رفتاری است با ریشهی تکاملی روشن، که علاوه بر انسان در میمونهای عالی هم دیده میشود. از سوی دیگر با نگاهی جامعهشناسانه در خواهیم یافت که خنده به عنوان کنشی اجتماعی، نقشی برجسته را در تنظیم ارتباطات اجتماعی ایفا میکند. وقتی با این دید به پدیدهی خنده مینگریم، متوجه نکاتی میشویم، که در نگاه نخست، بعید و دور از ذهن مینمایند. در واقع، در پشت پردهی خنده، اموری بسیار جدی پنهان شدهاند.
▪ موضوع اصلی این متن، جوک و شوخیهای زبانی است. دلیل اهمیت یافتن جوک، آن است که ساختاری به ظاهر ساده دارد، و میتوان آن را به عنوان یکی از کوچکترین واحدهای اطلاعاتیِ تکثیر شونده در زمینهی فرهنگ، مورد وارسی قرار داد. در نوشتاری دیگر این عناصر فرهنگی از سوی نگارنده منش خوانده شدهاند و به عنوان مبنای مدلی برای تحلیل پویایی فرهنگ مورد استفاده قرار گرفتهاند. پرسشی که در نظریهی منشها طرح میشود، این است که ساختار کمینهی یک منش کدام است. یعنی کمترین حجم اطلاعات و کمینهی ساختارهای معنایی که باید توسط این اطلاعات رمزگذاری شوند تا یک بستهی اطلاعاتی به منش تبدیل شود، کدامند؟
جوک از این نظر برای ما اهمیت دارد که یکی از این منشهای کوچک است. شاید با کالبدشکافی آن، بتوان به پرسشهای یاد شده پاسخ داد. اما پیش از آن که به این پرسش دقیق و جزئی برسیم، باید نخست طبیعت خنده را بهتر بشناسیم، و چگونگی پیوند خوردنش با ساختارهای زبانی و اجتماعی را روشن سازیم. بنابراین در این پژوهش مسیری را در پیش خواهیم گرفت که ما را از مبانی زیستشناختیِ خنده تا کارکردهای معناشناسانه و جامعهشناسانهاش راهنمایی کند. از آنجا که به احتمال زیاد بخش مهمی از خوانندگان این متن، نظریهی منشها را نخواندهاند، در حد امکان از ارجاع به مفاهیم پیچیدهی آن پرهیز خواهیم کرد، و بیشتر بر ماهیت مفهوم جوک و خنده تمرکز خواهیم داشت.
متن کنونی بخشی از پایاننامهی کارشناسی ارشد نگارنده است که بخش اصلی آن را نظریهی منشها تشکیل میداد و این بخشی از آن بود که به آزمودن میدانی کارآیی این نظریه اختصاص یافته بود. با توجه به آن که در این میان پژوهشی به نسبت فراگیر نیز در مورد جوکهای رایج در فرهنگ ایرانی انجام گرفته بود، فصلی از این متن به ارائهی دستاوردهای آن پژوهش اختصاص یافته است. پژوهشی که شاید درکی ژرفتر از برخورد ما با یک جوکِ عادی را به دنبال داشته باشد.
▪ جوک، و رفتارِ اصلیِ مرتبط با آن -یعنی خنده- را میتوان از سه زاویه مورد بررسی قرار داد:
الف) رویکردی تجربی و آزمایشگاهی وجود دارد که به خنده همچون رفتاری زیستشناختی و واکنشی فیزیولوژیک مینگرد و جوک را در مقام محرکی برای آزاد شدن این رفتار مورد وارسی قرار میدهد. این رویکرد را بیشتر زیستشناسان، عصبشناسان و روانشناسانِ تجربی میپسندند.
ب) رویکردی زبانشناختی هم هست که بیشتر بر ساخت زبانی و معنایی جوک تمرکز میکند و خنده را به عنوان پیامدی از موفقیت رمزگشایی این عنصر زبانی در نظر میگیرد. این رویکرد بیشتر مورد علاقهی زبانشناسان و فیلسوفان زبان است.
پ( سومین رویکرد در این مورد، جوک را در زمینهی اجتماعیاش مورد بررسی قرار میدهد و بر کنشِ نمادینِ جوک گفتن، ابزارهای ارتباطی به کار گرفته شده در جریان آن، و بستر جامعه شناختی پیرامون آن تأکید میکند. این رویکرد را جامعهشناسان و مردمشناسان بیشتر به کار میگیرند.
میتوان پدیدهی جوک را به عنوان رخدادی با چهار عامل کلیدیِ )گوینده، شنونده، خودِ جوک، و خنده( در نظر گرفت. در این حالت سه رویکرد یاد شده به ترتیب از تمرکز توجه بر خنده، جوک، و مجموعهی "گوینده- شنونده" پدید آمدهاند. ما برای کامل کردن تصویری که از جوک به دست خواهیم داد، به شواهدی که توسط هر سه رویکرد تولید شدهاند، اشاره خواهیم کرد.
در نظریهی منشها، که زیربنای نظری پژوهش کنونی را میسازد، کل آنچه که به سوژه )من( مربوط میشود، در چهار سطحِ سلسله مراتبی از مشاهدات صورتبندی میشود. این سلسله مراتبی بودنِ تجربیات ما، از تلقی زمینهی نظری ما بر میآید که سوژه و امور مربوط به وی را سیستمی پیچیده میداند و آن را به عنوان نظامی پیچیده و خودسازمانده تحلیل میکند. در این نگرش، چهار مقیاسِ متفاوت و چهار درجهی درشت نمایی گوناگون برای تحلیل رخدادها وجود دارد که عبارتند از سطوح زیستشناختی، روانشناختی، جامعهشناختی و فرهنگی. این سطوح را به طور خلاصه با ترکیب سرواژههایشان، چهار سطحِ فراز مینامیم.
ناگفته پیداست که رویکردهای سه گانهی یاد شده، با چهار لایهی مورد نظر ما کمابیش همخوانی دارند. رویکرد زیستشناختی با سطح زیستی و روانی همخوانی دارد. رویکرد زبانشناسانه زیرمجموعهای از سطح فرهنگیِ ماست و رویکرد جامعهشناسانه را هم میتوان با سطح اجتماعی برابر گرفت. به این شکل سه رویکرد مرسوم در تحقیق دربارهی خنده با سطوح چهارگانهی مشاهداتیِ ما به شکلی دست و پا شکسته همخوانی پیدا میکنند.
با توجه به رواج و اعتبار سه رویکردِ یاد شده، و نظمپذیریِ آسانترِ مراجع بر این سیاق، در این نوشتار دادههای سه رویکرد یاد شده را به طور مستقل مورد وارسی قرار خواهیم داد، و مفاهیم هر رده را جداگانه جمعبندی خواهیم کرد.
اما باید بر این نکته پای فشرد که در تصویری گستردهتر، رویکردهای سه گانه را به عنوان زیرمجموعه یا برابرنهادهایی برای سطوح چهارگانهی سیستمیمان میانگاریم و از روششناسی به کار گرفته شده در نظریهی سیستمها برای مفصلبندیِ نتایجِ به دست آمده بهره خواهیم جست.
▪ بنابراین رویکرد به کار گرفته شده در این نوشتار، به محدودهی هیچ کدام از سه نگرش یاد شده منحصر نیست. بلکه تلاشی است برای جمع کردن همهی آنها در لوای نظریهای یگانه. نظریهی یگانهای که از یکسو امکان صورتبندی عام تمام دادههای مربوط به جوک و خنده رابه دست دهد، و از سوی دیگر امکان پاسخگویی به پرسش محوری ما را نیز در مورد منشها و پویایی فرهنگ فراهم نماید. چنان که گفتیم، این چارچوب نظری از دید نگارنده عبارت است از نظریهی سیستمهای اجتماعی.
در این متن امکان پرداختن به اصول نظریهی سیستمهای اجتماعی وجود ندارد. از این رو به گوشزد کردن چند نکتهی روششناختی بسنده میکنیم و علاقهمندان را به مطالعهی متون معرفی شده در بخش منابع تشویق میکنیم.
نکتهی نخست آن است که نظریهی منشها، که این پژوهش یکی از نتایج تجربیِ آن محسوب میشود، خود زیرمجموعهای از نظریهی سیستمهای اجتماعی است، و از به کار گرفتن آن در حوزهی مدلسازی پویایی فرهنگ پدید آمده است.
دوم آن که نسخهای از نظریهی سیستمها مورد نظرمان است که در دو دههی گذشته زیر تأثیر دستاوردهای جدیدِ نظریهی سیستمهای پیچیده، صورتبندی شده است. نزدیکترین چارچوب نظری کلاسیکی که به مدل مورد نظر ما وجود دارد، نظریهی سیستمهای اجتماعیِ نیکلاس لومان است.
سومین نکتهای که باید گوشزد شود، این حقیقت است که با وجود دینِ عظیممان به مدل لومان، از نقض کردن برخی از پیشفرضهایش هم ابا نداشتهایم. به ویژه از دادههای دانشِ جامعهشناسی زیستی بسیار بهره بردهایم و زیر تأثیر آرای ادوارد ویلسون در این حوزه بودهایم.
روندی پیش رویمان در این متن چنین خواهد بود: نخست مواد اولیه و شواهد مربوط به این سه رویکرد را مرور خواهیم کرد، و به جمعبندی عمومی آنها خواهیم پرداخت. آنگاه به طور خلاصه به پژوهش نگارنده بر جوکهای فارسی میپردازیم. در نهایت ساخت نامههای زنجیرهای را هم به عنوان آزمونی کمکی بررسی خواهیم کرد.
● رویکرد زیستشناختی: توصیف رفتار خنده
خنده، از نظر رفتارشناختی، نوعی الگوی رفتاری ثابت است. الگوهای رفتاری ثابت، مجموعههای پیچیدهای از رفتارها هستند که به صورت رشتهای از حرکات پیاپی سازماندهی شدهاند. پایان هر واحد رفتاری در این مجموعه، محرکی است که رفتار بعدی را راهاندازی میکند، و به این ترتیب با ورود محرکی که نخستین حلقهی این زنجیره را آغاز کند، کل الگوی رفتاری اجرا میشود. اطلاعات مربوط به کلیات هرکدام از حلقههای این زنجیرهی رفتاری توسط برنامههای ژنومی رمزگذاری میشود و به صورت پیش تنیده بر دستگاه عصبی سوار میگردند.
این الگوهای رفتاری ثابت در جانوران و انسان مشترک هستند و به شکلی ناخودآگاه و خودکار در برابر محرکهای خاص محیطی آزاد میشوند. رفتار تار تنیدن در عنکبوت، راه رفتن خرچنگ، یا حرکات متناوب چشم به هنگام رویا دیدن (REM ) از زمرهی این الگوهای ثابت هستند. لبخند و خنده نیز در کلیت خود نوعی الگوی رفتاری ثابت هستند. سادهترین راه برای بررسی این رفتار، مشاهدهی عینی و تجربیِ چگونگی ظهور خنده و لبخند در سطح عضلانی/حرکتی است.
عضلاتی که به هنگام خنده منقبض میشوند، عبارتند از:
۱) عضلات صورت، به ویژه در محور دور دهانی- دورچشمی، که مهمترینشان عبارتند از:
الف) عضله حلقوی دور چشم، که پلک و اطراف حدقه را در بر میگیرد. جمع شدن این عضله باعث چین خوردن پلکها میشود و بر اثر انقباض آن چشم حالت نیم بسته پیدا میکند. اگر انقباض این عضله خیلی شدید باشد، بخش اشکی آن هم فشرده میشود و اشک بر روی کره چشم جاری میشود.
ب) عضلهی گونهای بزرگ که در گونه به قوس زیگوماتیک متصل میشود و تا لب بالا ادامه مییابد. این عضله با انقباض خود زاویه دهان را به بالا و عقب میکشد و شکل خاص دهان را به هنگام خنده ایجاد میکند. این مهمترین عضلهی تولید کنندهی خنده است.
پ) عضله حلقوی دهان، که در اطراف دهان به صورت بیضوی قرار گرفته. انقباض آن باعث جمع شدن و چین خوردن لب میشود و لب بالا را به زاویه بالایی دندانهای نیش نزدیک میکند. این عضله تنها به عنوان همکار با زیگوماتیک بزرگ عمل میکند.
ت) عضله بینی که تا پره بینی ادامه دارد و انقباضش به چین خوردن کناره بینی و باز و بسته شدن پره بینی میانجامد.
همهی عضلات نام برده توسط شاخههای مختلف عصب پنجم مغزی )عصب سه قلو( عصبدهی میشوند و از راه هستههای سهقلوی موجود در پیاز مغز دستورات خود را دریافت میکنند. به این ترتیب حالت چهره به هنگام خنده به انقباض عضلات سطحی صورت بستگی دارد، که خود از راه اعصاب سه قلو فرامین هستههای پیاز مغزی را اجرا میکنند. مجموعهی این حرکات عضلانی، همان است که تظاهرات عاطفی صورت را تولید میکند.
۲) عضلات سینهای-شکمی، به ویژه rectus abdominiکه باعث فشرده شدن شش و حفره شکمی میشود. تخلیهی شش صدای خاص خندیدن را به همراه دارد، و فشردگی حفره شکمی همان است که در صورت تداوم، دلدرد ناشی از خنده را به وجود میآورد.
(۳عضلات صاف پوشاننده حفرات داخلی بدن مانند مثانه. انقباض این عضله به هنگام خندهی شدید میتواند به دفع خودکارِ ادرار بینجامد.
(۴برخی از عضلات نگهدارنده بدن، مانند عضلات پا و نگهدارنده پشت به هنگام خنده به طور متناوب منقبض و منبسط میشوند. این توالی باعث خم و راست شدن بدن به هنگام خنده میشود. به هم خوردن تونوس عضلانی که پیامد آن است، باعث میشود که "آدم از زور خنده روی پایش بند نشود."
تلاشهای زیادی برای ردهبندی انواع گوناگون خنده و لبخند بر مبنای الگوی انقباضات عضلانی چهره انجام گرفته است. در یکی از اولین تلاشهای موفق در این زمینه توسط دانشمندی به نام گرانت انجام شد. گرانت از درجهی کشیده شدن لبها به سمت خارج و بالا، و محل لبهای زیرین و زبرین نسبت به دندانها، به عنوان شاخصهایی برای تفکیک انواع خنده از هم استفاده کرد.
بر مبنای این دو شاخصِ اصلی، هشت نوع خنده را میتوان از هم تفکیک کرد. شاخصهای یاد شده در فاصلهی سالهای بعد از سوی سایر پژوهشگران هم برای دستیابی به ردهبندیهای جدیدی از انواع خنده مورد استفاده قرار گرفتند. مشهورترین کارها در این زمینه، ردهبندی گرانت را تا ده نوع خندهی متفاوت بسط داده بود. پژوهشی دیگر این رفتار را در سه گروهِ لبخند، نیشخند و خندهی بیحال جای میداد یا حالت انقباضی )خنده( و انبساطی )لبخند( را از هم تفکیک میکرد.
در این تحقیق اخیر دو الگوی عمومی از بیان حالات روانی در همهی نخستیهای عالی تشخیص داده شد. یکی که با انقباض عضلات چهره همراه است و دندانهای نیش بالا را به دلیل کنار رفتن لب بالا عریان میسازد، این حالت در انسان همتای خنده است و به دلیل حالت خاصش با عبارت "چهرهی دنداننما" برچسب میخورد. دیگری با انبساط عضلات چهره و حالتی "آرام با دهان باز" نمایش داده میشود و با لبخند انسانی همارز میباشد.
دقیقترین ردهبندی در این میان، به اِکمن و فریزن تعلق دارد. این دو نظامی کمی و سنجشپذیر از انقباضات عضلات چهره را برای تفکیک حالات چهره از هم تدوین نمودند. این چارچوب با عنوان نظام رمزگذاری فعالیت چهره ( FACS) شهرت یافته است. در این سیستم چهل و چهار واحد حرکتی متفاوت در حالات چهره تشخیص داده میشود که هریک با انقباض مجموعهای از عضلات پیوند دارند. شاخصهای اصلی تفکیک این واحدها از هم عبارتند از: شدت انقباض در عضلات مهمی مانند زیگوماتیک )که در پنج پلهی متفاوت اندازهگیری میشود(، جانبی بودن یا متقارن بودن انقباض عضلانی در سوی راست و چپِ چهره، مدت انقباض )از زمان آغاز تا اوج شدت( و جایگری زمانی و ترتیب انقباضها در یک واحد حرکتی.
اکمن و همکارانش بر مبنای این متغیرها، پنج نوعِ متفاوت از خنده را از هم تفکیک کردند که در جدول صفحهی بعد خلاصهای از آن را میبینید.
زمانبندی ظهور خنده هم حالتی قانونمند دارد. اصولا خنده رفتاری انفجاری و ناگهانی است. نشان داده شده که بلافاصله پیش از آغاز خنده مجموعهای از انقباضات عضلانی در چهره پدیدار میشوند که میتوانند به عنوان پیش درآمد خنده در نظر گرفته شوند. جالب آن که این انقباضات در واقع نوعی اخم کردن هستند و با حالت چهره به هنگام خشم شباهت دارند.
در نوزادان، لبخند برخی از عناصر حرکتیِ این مجموعه را در بر میگیرد و میتواند به عنوان تمرینی برای خنده در نظر گرفته شود.
خنده و لبخندی که به صورت خودجوش و انفجاری عارض میشوند، تمام عناصر مقدماتی یاد شده را با زمانبندی یکسانی در خود دارند. به همین دلیل هم هست که این دو را میتوان نوعی الگوی ثابت رفتار در نظر گرفت.
کنش متقابل نمادین در ثلث نخستِ قرن بیستم، همزمان با دستاوردهای یاد شده در زمینهی مردمشناسی، توجه جامعهشناسان نیز به موضوع خنده و رفتار جوکگویی جلب شد. چارچوب نظری غالب بر پژوهشهای جامعه شناختیِ انجام گرفته در این مدت نیز مانند تحقیقات مردمشناسانه، بیشتر کارکردگرایانه بود، و بر عملکرد خنده و شوخی به عنوان واحدی از کنش متقابل دوستانه در میان اعضای یک جمع تأکید میکرد.
این توجه به جوک و خنده تا سال .۱۹۳۵م ادامه یافت و بعد با چرخشی که در آرای اندیشمندان انجام گرفت، مطالعهی این مفاهیم بیشتر به حوزهی بررسیهای عصبشناسانه و روانشناختی تحویل شد. از این زمان تا سالهای آغازین دههی هفتاد میلادی، بخش عمدهی مقالات منتشر شده در این زمینه به حوزههای یاد شده تعلق داشت و متون جامعهشناسانه در این زمینه سکوت اختیار کرده بودند. تازه در میانهی دههی هفتاد بود که بار دیگر توجه به این مقوله در میان جامعهشناسان باب شد و روشهایی میدانی برای بررسی تجربی خنده در زمینهی اجتماعیاش به کار گرفته شد.
با توجه به آن که یافتههای قلمرو عصب/روانشناختی را در ۳و (۲-۱-۲) به تفصیل دیدیم، در اینجا داستان را از دههی هفتاد پی میگیریم و یافتههای علوم انسانی را از آن زمان به بعد بررسی میکنیم.
مهمترین پرسشهایی را که در این دورِ جدیدِ توجه به شوخی و جوک )یعنی از دههی هشتاد .م تا به حال( در جامعهشناسی مورد توجه قرار گرفته است، میتوان به این صورت خلاصه کرد:
الف) چرا در تمام جوامع جوکهای دارای مضمون جنسی یا خشونتآمیز نسبت به جوکهای روشنفکرانهی مبتنی بر بازی با کلمات، موفقیت بیشتری دارد؟
ب) چرا جوکهایی که مضمون تابوشکنانه دارند، در جمعهای دوستانهی غیرخویشاوند-محور رایجتر هستند؟
پ) چرا در جوامع نانویسا نقش دلقک و جادوگر را معمولا یک نفر انجام میدهد و چرا مناسک دینی در این جوامع با مناسک شادیآفرین و شوخسرانه پیوند خوردهاند؟
ت) چرا دلقکها و کمدینها با وجود درآمد بالایشان و شهرت زیادشان احترام اجتماعی کمی دارند و معمولا خاستگاهشان طبقات پایین جامعه است؟
پیش از ورود به این پرسشها، باید چند نکته را در مورد اجتماعی بودن جوک و خنده روشن کنیم.
نخست آن که انسان یک گونه اجتماعی است، و به همین دلیل هم بخش مهمی از توانشهای رفتاری ابتداییاش، به صورت ابزارهایی کارآمد برای انتقال اطلاعات در کنش متقابل با دیگران در آمده است. بخش مهمی از رفتارهای موجود در خزانه رفتاری انسان، برای برخورد با جامعه و افراد دیگر همگونهاش سازگار شده، و خنده و لبخند هم از جملهی این رفتارها هستند. نشان داده شده که احتمال خندیدن یک آدم، آنگاه که در میان گروهی از افراد دیگر باشد، سی برابرِ موقعی است که تنها باشد. همچنین اگر کسی بوی خوبی را بشنود، و تنها باشد، لبخند نمیزند، اما اگر در جمع باشد، لبخند میزند.
چنانکه گفتیم، لبخند نوعی علامت رفتاری خوشایند محسوب میشود. کسی که به دیگری میخندد یا لبخند میزند، در واقع در حال ارسال این پیام است: "ما با هم دوست هستیم." به همین دلیل هم چهره خندان و به اصطلاح "گشاده"، به عنوان حالتی مثبت و زیبا ارزیابی میشود. یک پاسخ عادی در برابر لبخند یا خندهی دیگران، تکرار همین رفتار است. کسی که در برابر چهرهی خندان مخاطبش میخندد، در واقع به مخابرهی این پیام مشغول است: "پیامت دریافت شد، بله، دوست هستیم!"
به همین دلیل هم خنده و لبخند، میتوانند به صورت بازتابی در برابر خندهی دیگران تولید شوند. خنده از قدیم به عنوان پدیدهای مسری مشهور بوده، و مثالهای عجیب و غریبی از این واگیردار بودن در دست است. مثلا در سال .۱۹۶۲م در تانزانیا، یکنوع مرض عجیب رفتاری شایع شد، که عبارت بود از خنده! این بیماری از یک دسته ۱۲-۱۶نفریِ دخترهای دبستانی آغاز شد، و به تدریج در میان کسانی که میکوشیدند آنها را آرام کنند شیوع یافت. این بیماری -که گویا فقط علت رفتاری داشت و مربوط به مسمومیت نبود- در مدت کوتاهی در میان مردم منتشر شد، و هرکس که به دیگران در حال خنده برمیخورد، خود نیز به خنده میافتاد. در مورد شدت شیوع این مورد ذکر همین نکته کافی است که شیوع آن ماهها طول کشید و شش ماه باعث تعطیلی مدارس شد!
از این مثال استثنایی که بگذریم، به نمونههای معمولتری برمیخوریم که به صورت مصنوعی در آزمایشگاهها بررسی شدهاند. از بررسی رفتار کودکان چنین بر میآید که خنده را به عنوان ابزاری ارتباطی به کار میبرند. در یک آزمون میدانی، با دوربین مخفی از کودکان در موقعیتهای گوناگون فیلمبرداری شد و نشان داده شد که از ۲۲۳خندهی ثبت شده در یک کودک، تنها چهاردهتایش در تنهایی بروز کرده است.
همچنین نشان داده شده که با پخش صدای خنده برای یک جمع، % ۵۰از آنها با صدای بلند میخندند و % ۹۰دست کم لبخند میزنند. همچنین نشان داده شده که این القای خنده، با تکرار کاهش مییابد. به بیان دیگر، آزمودنی با تکرار این محرک، مانند هرگونه محرک بازتابی دیگر، عادت میکند تا پاسخی خفیفتر را بروز دهد. این امر، یعنی خوگیری، بیانگر پیشتنیده بودن این بازتاب در سطوح ناهشیار آگاهی است. این خوگیری را به این شکل، بیشتر در رفتارهای سادهای مانند پلک زدن در برابر دمیدن هوا میبینیم. به این ترتیب شواهد زیادی برای بازتابی دانستنِ خندیدن در برابر صدای خنده وجود دارد.
پس در مورد ارتباط تنگاتنگ خنده با کنش نمادین بینافردی، و پیشتنیده بودن مفهوم این رمزگانِ حرکتی تردیدی وجود ندارد. از سوی دیگر، نشان داده شده که جوک و خندهی ناشی از آن الگوی اندرکنش بینافردی را دگرگون مینمایند و به پایدار شدنش کمک میکنند. شوخی، باعث گسترش روابط اجتماعی میشود، بهرهوری آموزشی از کلاسهای درسی را بیشتر میکند، دوام ازدواج و پایداری خانوادهها را زیادمیکند، کیفیت روابط اجتماعی را در درون ساختارهای اجتماعی و گروههای همکاران بهبود میبخشد، باعث همکاری بیماران با پزشکانشان میشود و قدرت تحملشان را در برابر مراحل درمان بالا میبرد، و حتی توانایی پذیرش مرگ و کنار آمدن با پیامدهای محتوم یک بیماری مرگبار را افزایش میدهد.
شوخی در کنش متقابل میان دو جنس هم نقشی مهمی را ایفا میکند. زن و مردی که تازه با هم آشنا شدهاند با تعریف کردن جوک برای یکدیگر نوعی رابطهی خصوصی و کلیدواژگانِ خاص را برای ارتباطشان ابداع میکنند، و به این ترتیب رابطهی بینابینیشان را از سایر ارتباطاتشان متمایز میسازند. تعریف کردن جوکهایی که در آنها به تابوهای جنسی اشاره شده، به عنوان پیشنهادی آزمایشی برای آغاز رابطهای بسیار نزدیک تلقی میشود. معمولا آغازگر این نوع جوکگویی مرد است. با توجه به این که این جوکگویی از سوی طرف مؤنث رابطه با استقبال روبرو شود یا نه، میتوان با دقت زیادی تمایل طرفین به آغاز رابطهای نزدیک را پیشگویی کرد. نکتهی مهم در این نوع رابطه استعاری بودن آن است. بدان معنا که تعریف جوک، به دلیل نوع ویژهی تعریف شدنش در بافت اجتماعی کنشی متقارن در بین دو جنس محسوب میشود و نفی نوع خاصی از جوکها بدون این که به رابطهی بینافردی لطمه بزند، حد و مرزها را به شکلی استعاری تعیین میکند. یافتهی دیگری که با این شواهد سازگار است، آن که مردان به جوکهایی که زنی زیبا برایشان تعریف میکند، بیشتر میخندند تا زنی زشت رو. در مورد زنان هم چنین قاعدهای با استحکام کمتر وجود دارد.
شوخی، علاوه بر این نقشهای اجتماعی، به عنوان یکنوع استراتژی فردی هم کاربرد دارد. بسیاری از مردم، با به کارگیری این راهبرد، فاصلهی خود را با دیگران حفظ میکنند و در واقع از شوخی به عنوان یک ابزار دفاعی در برابر ارتباطات ناخواستهشان با دیگران استفاده مینمایند. بسیاری از افرادی که با عنوان شوخ و بذلهگو مشهورند، در واقع از نوعی ساز و کار دفاعی در برابر جامعهای که مهاجم میپندارند، بهره میبرند. این حقیقت که بیشتر مردمِ بذلهگو، شخصیتهایی درونگرا و منزوی دارند، چنین حدسی را تایید میکند. برخی از مردم برای حفظ حریم خود در میان دیگران، از نمودی} {P - Prasinos&Tittler,۱۹۸۱ Pخشن و متکبر استفاده میکنند، و برخی دیگر همین کار را با شوخی انجام میدهند. شوخی، مانند پدیده جوریدن در میمونها، نوعی رفتار اجتماعی} {P - grooming Pمثبت است که معمولا تولید کنندهاش را با پاداش -پول، توجه، قدرت و ...- خوشحال میکند.
اما با وجود تمام این توجیهها، هنوز پرسش اصلی در جای خود باقی است، چه چیزی یک شوخی را خندهدار میکند؟ چه عنصر مشترکی در یک جوک، یک اطوار مسخره، یک فیلم کمدی، و یک شوخی کلامی ساده وجود دارد؟ درجهی پاسخدهی به شوخی، به موقعیت فرد بستگی کامل دارد. بعضی از شوخیها در برخی از شرایط خندهدارند، ولی در بعضی شرایط دیگر رفتار خنده را آزاد نمیکنند. یک جوک بیمزه در یک جمع دوستانه که مدتی است با هم بگو و بخند میکنند، به سرعت رفتار خنده را ایجاد میکند، و یک جوک بسیار جالب و خندهدار، در یک مراسم عزاداری با ناکامی روبرو میشود. شرایط زمانی-مکانی، تا حدود زیادی آمادگی فرد برای خندیدن به یک شوخی را تعیین میکنند. مثلا نشان داده شده که افراد عادی، پس از نوشیدن مشروبات الکلی، به شوخیهای ساده و به اصطلاح بینمک بیشتر میخندند، اما در مورد جوکهای پیچیده و محتاج اندیشیدن واکنش خوبی نشان نمیدهند. در مقابل، همین افراد موقعی که کاملا هوشیار باشند و در شرایطی جدیتر با همان جوکهای پیچیده روبرو شوند، به راحتی میخندند.
} {P - Weaveretal,۱۹۸۵ Pخنده، یک تسهیل کننده و تنظیمگر کنش زبانی هم هست. یعنی بخشی از رمزگانِ پیرا-زبانیِ ما را تشکیل میدهد و نقشی کلیدی در واگشایی بسیاری از اطلاعات صورتبندی شده در عبارات زبانی ایفا میکند. در واقع خنده، رفتاری است که گوینده از آن برای نقطهگذاری و سازماندهی عبارتها و گزارههای متنی که ارائه میدهد بهره میبرد. چنین نقشی به ویژه در هنگام تعریف جوک نمود بیشتری مییابد. بر خلاف تصور رایج، خندهی گوینده جوک، از خندهی شنونده کمتر نیست. برعکس، به طور متوسط گویندهها % ۴۶بیشتر از شنوندگانشان میخندند! همچنین نشان داده شده که موقعیت زمانی خنده در جریان یک مکالمه، پراکنشی تصادفی و متقارن را ندارد. تقریبا همه خندهها در انتهای جملات انجام میشوند، و معمولا مکان بروز خنده از نظر زمانی منطبق است بر وقفههای عمدیِ معمول موجود در میان جملات گوینده.
} {P - Provine,۱۹۹۶ Pدر ضمن، نباید خنده را منحصر به کنش جوکگویی دانست. ثبتهای تصادفی که از مکالمات افراد به هنگام کنش متقابل طبیعی انجام گرفته است، نشان میدهد که در خوشبینانهترین حالت فقط یک پنجم خندههای یک آدم معمولی، در پاسخ به شنیدن جوک تولید میشوند. در یک آزمون آماری که بر اساس ثبت تصادفی ۱۲۰۰خندهی طبیعی انجام گرفته، دیده شده که در %۸۰موارد، خنده در پاسخ به گزارههایی معمولی و عادی تولید میشود. به این ترتیب باید همواره به خاطر داشت که خنده رخدادی بسیار پردامنهتر از محرکهایی مانند جوک است. خنده، چنانکه گفتیم یک علامت حرکتی گسترده در همه نخستیهاست، که برای رساندن اطلاعاتی مانند "پیام دوستی" یا "خطری نیست" به کار میرود. در یک گونه خاص -یعنی انسان- این رفتار با چیزی به نام جوک پیوند خورده، و بخش مهمی از آن را منحصر به گزارههای زبانی کرده است.
آرتور کُستلر، در اثر مشهور خویش، خنده را به نوعی انفجار در رفتارهای اجتماعی فرد تشبیه کرده است. انفجاری که انضباط فردی و کنترل خودآگاه و خونسردانهی یک عضوجامعه بر بدنش را متلاشی میکند و حرکاتی خودانگیخته و از پیش برنامه ریزی شده را جایگزین آن میسازد. از زاویهای،} {P - Koestler,۱۹۶۴ Pمیتوان نقش بیانی خنده را نیز در همین نمود انفجاری و اخلالگریاش خلاصه کرد.
فرد، چنان که فوکو نشان داده است، تنها در شرایطی عضو جامعه تلقی میشود که از قواعد حاکم بر بدنها در آن جامعه پیروی کند. آنچه که تمایز بین ما و آنها را در یک سیستم اجتماعی ممکن میسازد، و بین اعضای جامعه و بیگانگان حد و مرزی پدید میآورد، مجموعهای از قواعد ناگفته و زیربنایی است که خطوط قرمز حاکم بر الگوی رفتاری افراد را تعیین میکند و بایدها و نبایدهای جاری در کنشهای عمومی را بازتولید مینماید. این الگوی رفتاری مشترک، بیش از هرچیز به کمک مجموعه از قوانین، آداب و تابوها تداوم مییابند، که در قالب نظامهایی معنایی تعریف کنندهی آداب معاشرت، عقلانیت رفتار، و شایستگی عملکرد صورتبندی میشوند. به این ترتیب، قدرت اجتماعی بر بدنها اعمال میشود و این بدنهای سیاسی شده تنها در محدودهی تنگِ خاصی جواز تحرک مییابند. نویسندگان گوناگون، این نظامهای حاکم بر رفتار اجتماعی را با نامهای گوناگونی مورد اشاره قرار دادهاند. سرکوبِ اضافیِ مورد نظر فروید و مارکوزه، بیانی روانکاوانه از این امر است، و سیستمهای انضباطی فوکو روایتی پساساختارگرا از آن. اهمیت این نظامهای} - Pفوکو، {P ۱۳۷۸انضباط بدن در تحلیل فرآیندهای جامعهشناختی از نظر برخی بدان پایه است که فرآیند تجدد را بر مبنای تحولات این ساختهای انضباطی تعریف میکنند.
} - Pالیاس، {P ۱۳۷۲هنگامی که کسی میخندد، قواعد حاکم بر رفتارش برای لحظاتی نقض میشود. فرد ساخت منظم و هدایت شدهی تولید آواهای معنادار زبانی را از دست فرو میگذارد و مجموعهای از آواهای به ظاهر بیمعنا و آشفته را تولید میکند. رشتهی حرکات منظم و کنترل شدهای که در حالت عادی بر بدن حاکمند و آن را به مرتبهی نمادی از امنیت و همگونی بین وابستگان یک جامعه بر میکشند، ناگهان از هم گسیخته میشوند و جای خود را به حرکاتی نامربوط و به ظاهر کودکانه میدهند. با معیارهای جدی و سختِ حاکم بر نظامهای انضباط فردی، وقفهای در کنش متقابل نمادین پدید میآید، و رفتاری سخت آزادانه و کودکانه به نام خندیدن، جواز تمام این هنجارشکنیها را صادر میکند.
به این ترتیب، خنده را میتوان همتای نقض موقت چارچوب هنجارین رفتار دانست. خنده، نوعی رهایی موقت از زیر بار انضباط حاکم بر بدن است، و جوکگویی آن شکلی از کنش متقابل است که زمینهی ظهور این گریزِ کوتاه مدت را فراهم میکند. آنان که در این گناهِ کوچک نقض قواعد حاکم بر بدنشان شریک جرم هستند، قاعدتا باید از حدی بیشتر به هم نزدیک باشند، و از همین روست که جوک گویی کنشی دوستانه تلقی میشود. در جریان این کنش دوستانهی آزادیبخش، مجموعهای پیچیده از روندهای روانشناختی نیز جریان مییابند و تمام تحولات پیش گفتهی معنایی، زبانشناختی، هیجانی و پردازشی را شامل میشوند.
جوکگویی و خندهی پیامد آن، آشوبی در کنش متقابل هنجارین میان اعضای یک جامعه است، که واگیردار و بازتولید شونده هم هست. آنان که در این آشفتگی شرکت میکنند، در سطحی عمیقتر از نمادهای زبانی و قراردادی -یعنی سطح بیانهای هیجانی چهره و بدن- با هم پیوند مییابند. به این ترتیب شرکت کنندگان در یک ارتباط مبتنی بر جوکگویی منِ بدنشان، حالای حضورشان را نفی میکنند واحتیاطِ حاکم بر کنش متقابل میان افراد بدبین به} {P - Pollio,۱۹۸۳ Pیکدیگر را از دست فرو مینهند. آنچه که دستاویز این پیوند است، منشی است که به صورت مجموعهای کوچک از روایتهای زبانی صورتبندی میشود و به مخاطبان انتقال مییابد. این منش تنها در محدودهای قادر به شکستن هنجارهای حاکم بر رفتار است و اگر کارکردش به شرایطی فراتر از این محدوده تعمیم یابد، حالتی تهدید کننده و ناخوشایند به خود میگیرد. تعریف کردن جوکی که به تابوهای جنسی میپردازد در یک مهمانی رسمی خانوادگی، یا بیان جوکی خندهدار در مراسم عزاداری، نه تنها این رهایی دسته جمعی را ایجاد نمیکند، که ممکن است به مخدوش شدن روابط بینافردی هم بینجامد.
با این توضیحات میتوان برخی از پرسشهای پیش گفته را پاسخ داد. این که چرا دلقکها و کمدینها معمولا از اقلیتهای اجتماعی بر میخیزند و به خردهفرهنگها وابستهاند، به این ترتیب توجیه میشود که فشار نظامهای انضباط اجتماعی بر این گروهها کمتر است و بنابراین نوعی آمادگی ذاتی برای بازی کردن با ناهنجاری در ایشان وجود دارد. دوست داشتنی بودن افراد خندان، و پیوند دلقک باجادوگر در جوامع ساده نیز در همین چارچوب جای میگیرند. کسی که جوک میگوید، لحظاتی از رهایی و شادمانی را برای اطرافیانش به ارمغان میآورد، و از این رو دوست داشتنی پنداشته میشود. از سوی دیگر، نقض مداوم تابوها و عبورِ پیوسته از خطوط قرمز اجتماعی، هم از قدرتمندی و استثنایی بودن شخصیت دلقک حکایت میکند، و هم او را به نوعی متخصصِ نقض تابو تبدیل میکند که قاعدتا نقشی نزدیک به متخصص حفظ تابو -یعنی جادوگر- است. با این وجود، در جوامع پیچیدهتر این دو کارکرد از هم جدا میشوند و نقشهایی جداگانه برای کاهن/کشیشهای نگهبان و دلقک/ کمدینهای ناقض تابوها تعریف میشود. در این بین، آن که قدر و ارزش اجتماعی بیشتری دارد، کاهن و کشیش است. چرا که زندگی عادی و روزانه را او رقم میزند و دلقک تنها در وقفههایی کوتاه امکان غلبه بر وی را پیدا میکند.
منبع : جامعهشناسی ایران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب دولت رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم سریلانکا توماج صالحی پاکستان کارگران مجلس شورای اسلامی سید ابراهیم رئیسی
کنکور تهران سیل آتش سوزی قم هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی پلیس شهرداری تهران سلامت اصفهان
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار تورم قیمت دلار بازار خودرو بانک مرکزی ارز ایران خودرو مسکن سایپا
خانواده موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون فیلم ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال آلومینیوم اراک جام حذفی بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال
هوش مصنوعی بنیاد ملی نخبگان ربات تیک تاک ناسا فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه