جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی جوک و خنده


جامعه شناسی جوک و خنده
▪ تعریف برخی از فلاسفه یونان باستان از انسان، در عبارت "جانور خندان" خلاصه می‏شد. ایشان تنها وجه تمایز آدمی را از سایر جانوران، توانایی خندیدنش می‏دانستند. برخی دیگر، -بسته به جدیت فرهنگی که نماینده‏اش بودند- خنده را نشانه‏ی سبکسری، نادانی، و شیطنت می‏پنداشتند،
و یا برعکس نماد توانایی و خرد و خوشبختی‏اش می‏دانستند.در رهگذر تاریخ از این توجه معمول و فراگیر به خنده و مشتقات فرهنگی آن، آثاری فراوان بر جای مانده است. سرخپوستان توتوناک، مجسمه‏های خود را با خنده‏هایی فراخ بر چهره می‏ساختند، و هخامنشیان در سوی دیگر این کره خاکی، به نشاندن لبخندی به بر لب مجسمه‏های خویش بسنده می‏کردند. لبخند و خنده را در گستره‏ای فراگیر از فرهنگ‏های بشری -از نگارگری چینی گرفته تا چهره‏پردازی ابوالهول،- می‏توان دید. به سادگی می‏توان با تمرکز بیش از حد لزوم بر این شواهد، به همان نتیجه فلاسفه کهن یونان رسید، که "انسان آن جانوری است که می‏خندد."
اما اگر کمی زاویه دید خود را وسیع کنیم و با نگاهی دقیقتر به پدیده خنده بنگریم، چیزهایی دیگر را در پشت این حالت خوشایند و روزمره خواهیم دید. خواهیم دید که بخش مهمی از رفتارهای اجتماعی آدمی، به شکلی با این پدیده درگیر است. می‏بینیم که عناصر زبانی خاصی، برای القای این رفتار تکامل یافته‏اند، و سلسله مراتب اجتماعی مشخصی بر مبنای آن شکل گرفته است. با نگاهی کوتاه به دانش جانورشناسی و عصب‏شناسی، خواهیم دید که خنده هدیه‏ی خدایان و نفرین دیوان، یا وجه تمایز بشر از حیوان نیست. بلکه رفتاری است با ریشه‏ی تکاملی روشن، که علاوه بر انسان در میمون‏های عالی هم دیده می‏شود. از سوی دیگر با نگاهی جامعه‏شناسانه در خواهیم یافت که خنده به عنوان کنشی اجتماعی، نقشی برجسته را در تنظیم ارتباطات اجتماعی ایفا می‏کند. وقتی با این دید به پدیده‏ی خنده می‏نگریم، متوجه نکاتی می‏شویم، که در نگاه نخست، بعید و دور از ذهن می‏نمایند. در واقع، در پشت پرده‏ی خنده، اموری بسیار جدی پنهان شده‏اند.
▪ موضوع اصلی این متن، جوک و شوخی‏های زبانی است. دلیل اهمیت یافتن جوک، آن است که ساختاری به ظاهر ساده دارد، و می‏توان آن را به عنوان یکی از کوچکترین واحدهای اطلاعاتیِ تکثیر شونده در زمینه‏ی فرهنگ، مورد وارسی قرار داد. در نوشتاری دیگر این عناصر فرهنگی از سوی نگارنده منش خوانده شده‏اند و به عنوان مبنای مدلی برای تحلیل پویایی فرهنگ مورد استفاده قرار گرفته‏اند. پرسشی که در نظریه‏ی منش‏ها طرح می‏شود، این است که ساختار کمینه‏ی یک منش کدام است. یعنی کمترین حجم اطلاعات و کمینه‏ی ساختارهای معنایی که باید توسط این اطلاعات رمزگذاری شوند تا یک بسته‏ی اطلاعاتی به منش تبدیل شود، کدامند؟
جوک از این نظر برای ما اهمیت دارد که یکی از این منش‏های کوچک است. شاید با کالبدشکافی آن، بتوان به پرسش‏های یاد شده پاسخ داد. اما پیش از آن که به این پرسش دقیق و جزئی برسیم، باید نخست طبیعت خنده را بهتر بشناسیم، و چگونگی پیوند خوردنش با ساختارهای زبانی و اجتماعی را روشن سازیم. بنابراین در این پژوهش مسیری را در پیش خواهیم گرفت که ما را از مبانی زیست‏شناختیِ خنده تا کارکردهای معناشناسانه و جامعه‏شناسانه‏اش راهنمایی کند. از آنجا که به احتمال زیاد بخش مهمی از خوانندگان این متن، نظریه‏ی منشها را نخوانده‏اند، در حد امکان از ارجاع به مفاهیم پیچیده‏ی آن پرهیز خواهیم کرد، و بیشتر بر ماهیت مفهوم جوک و خنده تمرکز خواهیم داشت.
متن کنونی بخشی از پایان‏نامه‏ی کارشناسی ارشد نگارنده است که بخش اصلی آن را نظریه‏ی منشها تشکیل می‏داد و این بخشی از آن بود که به آزمودن میدانی کارآیی این نظریه اختصاص یافته بود. با توجه به آن که در این میان پژوهشی به نسبت فراگیر نیز در مورد جوکهای رایج در فرهنگ ایرانی انجام گرفته بود، فصلی از این متن به ارائه‏ی دستاوردهای آن پژوهش اختصاص یافته است. پژوهشی که شاید درکی ژرفتر از برخورد ما با یک جوکِ عادی را به دنبال داشته باشد.
▪ جوک، و رفتارِ اصلیِ مرتبط با آن -یعنی خنده- را می‏توان از سه زاویه مورد بررسی قرار داد:
الف) رویکردی تجربی و آزمایشگاهی وجود دارد که به خنده همچون رفتاری زیست‏شناختی و واکنشی فیزیولوژیک می‏نگرد و جوک را در مقام محرکی برای آزاد شدن این رفتار مورد وارسی قرار می‏دهد. این رویکرد را بیشتر زیست‏شناسان، عصب‏شناسان و روانشناسانِ تجربی می‏پسندند.
ب) رویکردی زبانشناختی هم هست که بیشتر بر ساخت زبانی و معنایی جوک تمرکز می‏کند و خنده را به عنوان پیامدی از موفقیت رمزگشایی این عنصر زبانی در نظر می‏گیرد. این رویکرد بیشتر مورد علاقه‏ی زبانشناسان و فیلسوفان زبان است.
پ( سومین رویکرد در این مورد، جوک را در زمینه‏ی اجتماعی‏اش مورد بررسی قرار می‏دهد و بر کنشِ نمادینِ جوک گفتن، ابزارهای ارتباطی به کار گرفته شده در جریان آن، و بستر جامعه شناختی پیرامون آن تأکید می‏کند. این رویکرد را جامعه‏شناسان و مردم‏شناسان بیشتر به کار می‏گیرند.
می‏توان پدیده‏ی جوک را به عنوان رخدادی با چهار عامل کلیدیِ )گوینده، شنونده، خودِ جوک، و خنده( در نظر گرفت. در این حالت سه رویکرد یاد شده به ترتیب از تمرکز توجه بر خنده، جوک، و مجموعه‏ی "گوینده- شنونده" پدید آمده‏اند. ما برای کامل کردن تصویری که از جوک به دست خواهیم داد، به شواهدی که توسط هر سه رویکرد تولید شده‏اند، اشاره خواهیم کرد.
در نظریه‏ی منش‏ها، که زیربنای نظری پژوهش کنونی را می‏سازد، کل آنچه که به سوژه )من( مربوط می‏شود، در چهار سطحِ سلسله مراتبی از مشاهدات صورتبندی می‏شود. این سلسله مراتبی بودنِ تجربیات ما، از تلقی زمینه‏ی نظری ما بر می‏آید که سوژه و امور مربوط به وی را سیستمی پیچیده می‏داند و آن را به عنوان نظامی پیچیده و خودسازمانده تحلیل می‏کند. در این نگرش، چهار مقیاسِ متفاوت و چهار درجه‏ی درشت نمایی گوناگون برای تحلیل رخدادها وجود دارد که عبارتند از سطوح زیست‏شناختی، روانشناختی، جامعه‏شناختی و فرهنگی. این سطوح را به طور خلاصه با ترکیب سرواژه‏هایشان، چهار سطحِ فراز می‏نامیم.
ناگفته پیداست که رویکردهای سه گانه‏ی یاد شده، با چهار لایه‏ی مورد نظر ما کمابیش همخوانی دارند. رویکرد زیست‏شناختی با سطح زیستی و روانی همخوانی دارد. رویکرد زبان‏شناسانه زیرمجموعه‏ای از سطح فرهنگیِ ماست و رویکرد جامعه‏شناسانه را هم می‏توان با سطح اجتماعی برابر گرفت. به این شکل سه رویکرد مرسوم در تحقیق درباره‏ی خنده با سطوح چهارگانه‏ی مشاهداتیِ ما به شکلی دست و پا شکسته همخوانی پیدا می‏کنند.
با توجه به رواج و اعتبار سه رویکردِ یاد شده، و نظم‏پذیریِ آسانترِ مراجع بر این سیاق، در این نوشتار داده‏های سه رویکرد یاد شده را به طور مستقل مورد وارسی قرار خواهیم داد، و مفاهیم هر رده را جداگانه جمع‏بندی خواهیم کرد.
اما باید بر این نکته پای فشرد که در تصویری گسترده‏تر، رویکردهای سه گانه را به عنوان زیرمجموعه یا برابرنهادهایی برای سطوح چهارگانه‏ی سیستمی‏مان می‏انگاریم و از روش‏شناسی به کار گرفته شده در نظریه‏ی سیستم‏ها برای مفصل‏بندیِ نتایجِ به دست آمده بهره خواهیم جست.
▪ بنابراین رویکرد به کار گرفته شده در این نوشتار، به محدوده‏ی هیچ کدام از سه نگرش یاد شده منحصر نیست. بلکه تلاشی است برای جمع کردن همه‏ی آنها در لوای نظریه‏ای یگانه. نظریه‏ی یگانه‏ای که از یکسو امکان صورتبندی عام تمام داده‏های مربوط به جوک و خنده رابه دست دهد، و از سوی دیگر امکان پاسخگویی به پرسش محوری ما را نیز در مورد منش‏ها و پویایی فرهنگ فراهم نماید. چنان که گفتیم، این چارچوب نظری از دید نگارنده عبارت است از نظریه‏ی سیستم‏های اجتماعی.
در این متن امکان پرداختن به اصول نظریه‏ی سیستم‏های اجتماعی وجود ندارد. از این رو به گوشزد کردن چند نکته‏ی روش‏شناختی بسنده می‏کنیم و علاقه‏مندان را به مطالعه‏ی متون معرفی شده در بخش منابع تشویق می‏کنیم.
نکته‏ی نخست آن است که نظریه‏ی منش‏ها، که این پژوهش یکی از نتایج تجربیِ آن محسوب می‏شود، خود زیرمجموعه‏ای از نظریه‏ی سیستم‏های اجتماعی است، و از به کار گرفتن آن در حوزه‏ی مدل‏سازی پویایی فرهنگ پدید آمده است.
دوم آن که نسخه‏ای از نظریه‏ی سیستم‏ها مورد نظرمان است که در دو دهه‏ی گذشته زیر تأثیر دستاوردهای جدیدِ نظریه‏ی سیستم‏های پیچیده، صورتبندی شده است. نزدیکترین چارچوب نظری کلاسیکی که به مدل مورد نظر ما وجود دارد، نظریه‏ی سیستم‏های اجتماعیِ نیکلاس لومان است.
سومین نکته‏ای که باید گوشزد شود، این حقیقت است که با وجود دینِ عظیم‏مان به مدل لومان، از نقض کردن برخی از پیش‏فرضهایش هم ابا نداشته‏ایم. به ویژه از داده‏های دانشِ جامعه‏شناسی زیستی بسیار بهره برده‏ایم و زیر تأثیر آرای ادوارد ویلسون در این حوزه بوده‏ایم.
روندی پیش رویمان در این متن چنین خواهد بود: نخست مواد اولیه و شواهد مربوط به این سه رویکرد را مرور خواهیم کرد، و به جمع‏بندی عمومی آنها خواهیم پرداخت. آنگاه به طور خلاصه به پژوهش نگارنده بر جوک‏های فارسی می‏پردازیم. در نهایت ساخت نامه‏های زنجیره‏ای را هم به عنوان آزمونی کمکی بررسی خواهیم کرد.
● رویکرد زیست‏شناختی: توصیف رفتار خنده
خنده، از نظر رفتارشناختی، نوعی الگوی رفتاری ثابت است. الگوهای رفتاری ثابت، مجموعه‏های پیچیده‏ای از رفتارها هستند که به صورت رشته‏ای از حرکات پیاپی سازماندهی شده‏اند. پایان هر واحد رفتاری در این مجموعه، محرکی است که رفتار بعدی را راه‏اندازی می‏کند، و به این ترتیب با ورود محرکی که نخستین حلقه‏ی این زنجیره را آغاز کند، کل الگوی رفتاری اجرا می‏شود. اطلاعات مربوط به کلیات هرکدام از حلقه‏های این زنجیره‏ی رفتاری توسط برنامه‏های ژنومی رمزگذاری می‏شود و به صورت پیش تنیده بر دستگاه عصبی سوار می‏گردند.
این الگوهای رفتاری ثابت در جانوران و انسان مشترک هستند و به شکلی ناخودآگاه و خودکار در برابر محرک‏های خاص محیطی آزاد می‏شوند. رفتار تار تنیدن در عنکبوت، راه رفتن خرچنگ، یا حرکات متناوب چشم به هنگام رویا دیدن (REM ) از زمره‏ی این الگوهای ثابت هستند. لبخند و خنده نیز در کلیت خود نوعی الگوی رفتاری ثابت هستند. ساده‏ترین راه برای بررسی این رفتار، مشاهده‏ی عینی و تجربیِ چگونگی ظهور خنده و لبخند در سطح عضلانی/حرکتی است.
عضلاتی که به هنگام خنده منقبض می‏شوند، عبارتند از:
۱) عضلات صورت، به ویژه در محور دور دهانی- دورچشمی، که مهمترین‏شان عبارتند از:
الف) عضله حلقوی دور چشم، که پلک و اطراف حدقه را در بر می‏گیرد. جمع شدن این عضله باعث چین خوردن پلکها می‏شود و بر اثر انقباض آن چشم حالت نیم بسته پیدا می‏کند. اگر انقباض این عضله خیلی شدید باشد، بخش اشکی آن هم فشرده می‏شود و اشک بر روی کره چشم جاری می‏شود.
ب) عضله‏ی گونه‏ای بزرگ که در گونه به قوس زیگوماتیک متصل می‏شود و تا لب بالا ادامه می‏یابد. این عضله با انقباض خود زاویه دهان را به بالا و عقب می‏کشد و شکل خاص دهان را به هنگام خنده ایجاد می‏کند. این مهمترین عضله‏ی تولید کننده‏ی خنده است.
پ) عضله حلقوی دهان، که در اطراف دهان به صورت بیضوی قرار گرفته. انقباض آن باعث جمع شدن و چین خوردن لب می‏شود و لب بالا را به زاویه بالایی دندانهای نیش نزدیک می‏کند. این عضله تنها به عنوان همکار با زیگوماتیک بزرگ عمل می‏کند.
ت) عضله بینی که تا پره بینی ادامه دارد و انقباضش به چین خوردن کناره بینی و باز و بسته شدن پره بینی می‏انجامد.
همه‏ی عضلات نام برده توسط شاخه‏های مختلف عصب پنجم مغزی )عصب سه قلو( عصب‏دهی می‏شوند و از راه هسته‏های سه‏قلوی موجود در پیاز مغز دستورات خود را دریافت می‏کنند. به این ترتیب حالت چهره به هنگام خنده به انقباض عضلات سطحی صورت بستگی دارد، که خود از راه اعصاب سه قلو فرامین هسته‏های پیاز مغزی را اجرا می‏کنند. مجموعه‏ی این حرکات عضلانی، همان است که تظاهرات عاطفی صورت را تولید می‏کند.
۲) عضلات سینه‏ای-شکمی، به ویژه rectus abdominiکه باعث فشرده شدن شش و حفره شکمی می‏شود. تخلیه‏ی شش صدای خاص خندیدن را به همراه دارد، و فشردگی حفره شکمی همان است که در صورت تداوم، دل‏درد ناشی از خنده را به وجود می‏آورد.
(۳عضلات صاف پوشاننده حفرات داخلی بدن مانند مثانه. انقباض این عضله به هنگام خنده‏ی شدید می‏تواند به دفع خودکارِ ادرار بینجامد.
(۴برخی از عضلات نگهدارنده بدن، مانند عضلات پا و نگهدارنده پشت به هنگام خنده به طور متناوب منقبض و منبسط می‏شوند. این توالی باعث خم و راست شدن بدن به هنگام خنده می‏شود. به هم خوردن تونوس عضلانی که پیامد آن است، باعث می‏شود که "آدم از زور خنده روی پایش بند نشود."
تلاشهای زیادی برای رده‏بندی انواع گوناگون خنده و لبخند بر مبنای الگوی انقباضات عضلانی چهره انجام گرفته است. در یکی از اولین تلاش‏های موفق در این زمینه توسط دانشمندی به نام گرانت انجام شد. گرانت از درجه‏ی کشیده شدن لبها به سمت خارج و بالا، و محل لب‏های زیرین و زبرین نسبت به دندان‏ها، به عنوان شاخص‏هایی برای تفکیک انواع خنده از هم استفاده کرد.
بر مبنای این دو شاخصِ اصلی، هشت نوع خنده را می‏توان از هم تفکیک کرد. شاخص‏های یاد شده در فاصله‏ی سالهای بعد از سوی سایر پژوهشگران هم برای دستیابی به رده‏بندی‏های جدیدی از انواع خنده مورد استفاده قرار گرفتند. مشهورترین کارها در این زمینه، رده‏بندی گرانت را تا ده نوع خنده‏ی متفاوت بسط داده بود. پژوهشی دیگر این رفتار را در سه گروهِ لبخند، نیشخند و خنده‏ی بیحال جای می‏داد یا حالت انقباضی )خنده( و انبساطی )لبخند( را از هم تفکیک می‏کرد.
در این تحقیق اخیر دو الگوی عمومی از بیان حالات روانی در همه‏ی نخستی‏های عالی تشخیص داده شد. یکی که با انقباض عضلات چهره همراه است و دندان‏های نیش بالا را به دلیل کنار رفتن لب بالا عریان می‏سازد، این حالت در انسان همتای خنده است و به دلیل حالت خاصش با عبارت "چهره‏ی دندان‏نما" برچسب می‏خورد. دیگری با انبساط عضلات چهره و حالتی "آرام با دهان باز" نمایش داده می‏شود و با لبخند انسانی هم‏ارز می‏باشد.
دقیق‏ترین رده‏بندی در این میان، به اِکمن و فریزن تعلق دارد. این دو نظامی کمی و سنجش‏پذیر از انقباضات عضلات چهره را برای تفکیک حالات چهره از هم تدوین نمودند. این چارچوب با عنوان نظام رمزگذاری فعالیت چهره ( FACS) شهرت یافته است. در این سیستم چهل و چهار واحد حرکتی متفاوت در حالات چهره تشخیص داده می‏شود که هریک با انقباض مجموعه‏ای از عضلات پیوند دارند. شاخص‏های اصلی تفکیک این واحدها از هم عبارتند از: شدت انقباض در عضلات مهمی مانند زیگوماتیک )که در پنج پله‏ی متفاوت اندازه‏گیری می‏شود(، جانبی بودن یا متقارن بودن انقباض عضلانی در سوی راست و چپِ چهره، مدت انقباض )از زمان آغاز تا اوج شدت( و جایگری زمانی و ترتیب انقباض‏ها در یک واحد حرکتی.
اکمن و همکارانش بر مبنای این متغیرها، پنج نوعِ متفاوت از خنده را از هم تفکیک کردند که در جدول صفحه‏ی بعد خلاصه‏ای از آن را می‏بینید.
زمان‏بندی ظهور خنده هم حالتی قانونمند دارد. اصولا خنده رفتاری انفجاری و ناگهانی است. نشان داده شده که بلافاصله پیش از آغاز خنده مجموعه‏ای از انقباضات عضلانی در چهره پدیدار می‏شوند که می‏توانند به عنوان پیش درآمد خنده در نظر گرفته شوند. جالب آن که این انقباضات در واقع نوعی اخم کردن هستند و با حالت چهره به هنگام خشم شباهت دارند.
در نوزادان، لبخند برخی از عناصر حرکتیِ این مجموعه را در بر می‏گیرد و می‏تواند به عنوان تمرینی برای خنده در نظر گرفته شود.
خنده و لبخندی که به صورت خودجوش و انفجاری عارض می‏شوند، تمام عناصر مقدماتی یاد شده را با زمان‏بندی یکسانی در خود دارند. به همین دلیل هم هست که این دو را می‏توان نوعی الگوی ثابت رفتار در نظر گرفت.
کنش متقابل نمادین در ثلث نخستِ قرن بیستم، همزمان با دستاوردهای یاد شده در زمینه‏ی مردم‏شناسی، توجه جامعه‏شناسان نیز به موضوع خنده و رفتار جوک‏گویی جلب شد. چارچوب نظری غالب بر پژوهش‏های جامعه شناختیِ انجام گرفته در این مدت نیز مانند تحقیقات مردم‏شناسانه، بیشتر کارکردگرایانه بود، و بر عملکرد خنده و شوخی به عنوان واحدی از کنش متقابل دوستانه در میان اعضای یک جمع تأکید می‏کرد.
این توجه به جوک و خنده تا سال .۱۹۳۵م ادامه یافت و بعد با چرخشی که در آرای اندیشمندان انجام گرفت، مطالعه‏ی این مفاهیم بیشتر به حوزه‏ی بررسی‏های عصب‏شناسانه و روانشناختی تحویل شد. از این زمان تا سالهای آغازین دهه‏ی هفتاد میلادی، بخش عمده‏ی مقالات منتشر شده در این زمینه به حوزه‏های یاد شده تعلق داشت و متون جامعه‏شناسانه در این زمینه سکوت اختیار کرده بودند. تازه در میانه‏ی دهه‏ی هفتاد بود که بار دیگر توجه به این مقوله در میان جامعه‏شناسان باب شد و روش‏هایی میدانی برای بررسی تجربی خنده در زمینه‏ی اجتماعی‏اش به کار گرفته شد.
با توجه به آن که یافته‏های قلمرو عصب/روانشناختی را در ۳و (۲-۱-۲) به تفصیل دیدیم، در اینجا داستان را از دهه‏ی هفتاد پی می‏گیریم و یافته‏های علوم انسانی را از آن زمان به بعد بررسی می‏کنیم.
مهمترین پرسش‏هایی را که در این دورِ جدیدِ توجه به شوخی و جوک )یعنی از دهه‏ی هشتاد .م تا به حال( در جامعه‏شناسی مورد توجه قرار گرفته است، می‏توان به این صورت خلاصه کرد:
الف) چرا در تمام جوامع جوک‏های دارای مضمون جنسی یا خشونت‏آمیز نسبت به جوک‏های روشنفکرانه‏ی مبتنی بر بازی با کلمات، موفقیت بیشتری دارد؟
ب) چرا جوک‏هایی که مضمون تابوشکنانه دارند، در جمع‏های دوستانه‏ی غیرخویشاوند-محور رایج‏تر هستند؟
پ) چرا در جوامع نانویسا نقش دلقک و جادوگر را معمولا یک نفر انجام می‏دهد و چرا مناسک دینی در این جوامع با مناسک شادی‏آفرین و شوخ‏سرانه پیوند خورده‏اند؟
ت) چرا دلقک‏ها و کمدین‏ها با وجود درآمد بالایشان و شهرت زیادشان احترام اجتماعی کمی دارند و معمولا خاستگاهشان طبقات پایین جامعه است؟
پیش از ورود به این پرسشها، باید چند نکته را در مورد اجتماعی بودن جوک و خنده روشن کنیم.
نخست آن که انسان یک گونه اجتماعی است، و به همین دلیل هم بخش مهمی از توانش‏های رفتاری ابتدایی‏اش، به صورت ابزارهایی کارآمد برای انتقال اطلاعات در کنش متقابل با دیگران در آمده است. بخش مهمی از رفتارهای موجود در خزانه رفتاری انسان، برای برخورد با جامعه و افراد دیگر هم‏گونه‏اش سازگار شده، و خنده و لبخند هم از جمله‏ی این رفتارها هستند. نشان داده شده که احتمال خندیدن یک آدم، آنگاه که در میان گروهی از افراد دیگر باشد، سی برابرِ موقعی است که تنها باشد. همچنین اگر کسی بوی خوبی را بشنود، و تنها باشد، لبخند نمی‏زند، اما اگر در جمع باشد، لبخند می‏زند.
چنانکه گفتیم، لبخند نوعی علامت رفتاری خوشایند محسوب می‏شود. کسی که به دیگری می‏خندد یا لبخند می‏زند، در واقع در حال ارسال این پیام است: "ما با هم دوست هستیم." به همین دلیل هم چهره خندان و به اصطلاح "گشاده"، به عنوان حالتی مثبت و زیبا ارزیابی می‏شود. یک پاسخ عادی در برابر لبخند یا خنده‏ی دیگران، تکرار همین رفتار است. کسی که در برابر چهره‏ی خندان مخاطبش می‏خندد، در واقع به مخابره‏ی این پیام مشغول است: "پیامت دریافت شد، بله، دوست هستیم!"
به همین دلیل هم خنده و لبخند، می‏توانند به صورت بازتابی در برابر خنده‏ی دیگران تولید شوند. خنده از قدیم به عنوان پدیده‏ای مسری مشهور بوده، و مثال‏های عجیب و غریبی از این واگیردار بودن در دست است. مثلا در سال .۱۹۶۲م در تانزانیا، یکنوع مرض عجیب رفتاری شایع شد، که عبارت بود از خنده! این بیماری از یک دسته ۱۲-۱۶نفریِ دخترهای دبستانی آغاز شد، و به تدریج در میان کسانی که می‏کوشیدند آنها را آرام کنند شیوع یافت. این بیماری -که گویا فقط علت رفتاری داشت و مربوط به مسمومیت نبود- در مدت کوتاهی در میان مردم منتشر شد، و هرکس که به دیگران در حال خنده برمی‏خورد، خود نیز به خنده می‏افتاد. در مورد شدت شیوع این مورد ذکر همین نکته کافی است که شیوع آن ماهها طول کشید و شش ماه باعث تعطیلی مدارس شد!
از این مثال استثنایی که بگذریم، به نمونه‏های معمول‏تری برمی‏خوریم که به صورت مصنوعی در آزمایشگاه‏ها بررسی شده‏اند. از بررسی رفتار کودکان چنین بر می‏آید که خنده را به عنوان ابزاری ارتباطی به کار می‏برند. در یک آزمون میدانی، با دوربین مخفی از کودکان در موقعیت‏های گوناگون فیلمبرداری شد و نشان داده شد که از ۲۲۳خنده‏ی ثبت شده در یک کودک، تنها چهارده‏تایش در تنهایی بروز کرده است.
همچنین نشان داده شده که با پخش صدای خنده برای یک جمع، % ۵۰از آنها با صدای بلند می‏خندند و % ۹۰دست کم لبخند می‏زنند. همچنین نشان داده شده که این القای خنده، با تکرار کاهش می‏یابد. به بیان دیگر، آزمودنی با تکرار این محرک، مانند هرگونه محرک بازتابی دیگر، عادت می‏کند تا پاسخی خفیفتر را بروز دهد. این امر، یعنی خوگیری، بیانگر پیش‏تنیده بودن این بازتاب در سطوح ناهشیار آگاهی است. این خوگیری را به این شکل، بیشتر در رفتارهای ساده‏ای مانند پلک زدن در برابر دمیدن هوا می‏بینیم. به این ترتیب شواهد زیادی برای بازتابی دانستنِ خندیدن در برابر صدای خنده وجود دارد.
پس در مورد ارتباط تنگاتنگ خنده با کنش نمادین بینافردی، و پیش‏تنیده بودن مفهوم این رمزگانِ حرکتی تردیدی وجود ندارد. از سوی دیگر، نشان داده شده که جوک و خنده‏ی ناشی از آن الگوی اندرکنش بینافردی را دگرگون می‏نمایند و به پایدار شدنش کمک می‏کنند. شوخی، باعث گسترش روابط اجتماعی می‏شود، بهره‏وری آموزشی از کلاس‏های درسی را بیشتر می‏کند، دوام ازدواج و پایداری خانواده‏ها را زیادمی‏کند، کیفیت روابط اجتماعی را در درون ساختارهای اجتماعی و گروههای همکاران بهبود می‏بخشد، باعث همکاری بیماران با پزشکان‏شان می‏شود و قدرت تحملشان را در برابر مراحل درمان بالا می‏برد، و حتی توانایی پذیرش مرگ و کنار آمدن با پیامدهای محتوم یک بیماری مرگبار را افزایش می‏دهد.
شوخی در کنش متقابل میان دو جنس هم نقشی مهمی را ایفا می‏کند. زن و مردی که تازه با هم آشنا شده‏اند با تعریف کردن جوک برای یکدیگر نوعی رابطه‏ی خصوصی و کلیدواژگانِ خاص را برای ارتباطشان ابداع می‏کنند، و به این ترتیب رابطه‏ی بینابینی‏شان را از سایر ارتباطاتشان متمایز می‏سازند. تعریف کردن جوک‏هایی که در آنها به تابوهای جنسی اشاره شده، به عنوان پیشنهادی آزمایشی برای آغاز رابطه‏ای بسیار نزدیک تلقی می‏شود. معمولا آغازگر این نوع جوک‏گویی مرد است. با توجه به این که این جوک‏گویی از سوی طرف مؤنث رابطه با استقبال روبرو شود یا نه، می‏توان با دقت زیادی تمایل طرفین به آغاز رابطه‏ای نزدیک را پیشگویی کرد. نکته‏ی مهم در این نوع رابطه استعاری بودن آن است. بدان معنا که تعریف جوک، به دلیل نوع ویژه‏ی تعریف شدنش در بافت اجتماعی کنشی متقارن در بین دو جنس محسوب می‏شود و نفی نوع خاصی از جوک‏ها بدون این که به رابطه‏ی بینافردی لطمه بزند، حد و مرزها را به شکلی استعاری تعیین می‏کند. یافته‏ی دیگری که با این شواهد سازگار است، آن که مردان به جوکهایی که زنی زیبا برایشان تعریف می‏کند، بیشتر می‏خندند تا زنی زشت رو. در مورد زنان هم چنین قاعده‏ای با استحکام کمتر وجود دارد.
شوخی، علاوه بر این نقشهای اجتماعی، به عنوان یکنوع استراتژی فردی هم کاربرد دارد. بسیاری از مردم، با به کارگیری این راهبرد، فاصله‏ی خود را با دیگران حفظ می‏کنند و در واقع از شوخی به عنوان یک ابزار دفاعی در برابر ارتباطات ناخواسته‏شان با دیگران استفاده می‏نمایند. بسیاری از افرادی که با عنوان شوخ و بذله‏گو مشهورند، در واقع از نوعی ساز و کار دفاعی در برابر جامعه‏ای که مهاجم می‏پندارند، بهره می‏برند. این حقیقت که بیشتر مردمِ بذله‏گو، شخصیت‏هایی درون‏گرا و منزوی دارند، چنین حدسی را تایید می‏کند. برخی از مردم برای حفظ حریم خود در میان دیگران، از نمودی} {P - Prasinos&Tittler,۱۹۸۱ Pخشن و متکبر استفاده می‏کنند، و برخی دیگر همین کار را با شوخی انجام می‏دهند. شوخی، مانند پدیده جوریدن در میمون‏ها، نوعی رفتار اجتماعی} {P - grooming Pمثبت است که معمولا تولید کننده‏اش را با پاداش -پول، توجه، قدرت و ...- خوشحال می‏کند.
اما با وجود تمام این توجیه‏ها، هنوز پرسش اصلی در جای خود باقی است، چه چیزی یک شوخی را خنده‏دار می‏کند؟ چه عنصر مشترکی در یک جوک، یک اطوار مسخره، یک فیلم کمدی، و یک شوخی کلامی ساده وجود دارد؟ درجه‏ی پاسخ‏دهی به شوخی، به موقعیت فرد بستگی کامل دارد. بعضی از شوخی‏ها در برخی از شرایط خنده‏دارند، ولی در بعضی شرایط دیگر رفتار خنده را آزاد نمی‏کنند. یک جوک بی‏مزه در یک جمع دوستانه که مدتی است با هم بگو و بخند می‏کنند، به سرعت رفتار خنده را ایجاد می‏کند، و یک جوک بسیار جالب و خنده‏دار، در یک مراسم عزاداری با ناکامی روبرو می‏شود. شرایط زمانی-مکانی، تا حدود زیادی آمادگی فرد برای خندیدن به یک شوخی را تعیین می‏کنند. مثلا نشان داده شده که افراد عادی، پس از نوشیدن مشروبات الکلی، به شوخی‏های ساده و به اصطلاح بی‏نمک بیشتر می‏خندند، اما در مورد جوک‏های پیچیده و محتاج اندیشیدن واکنش خوبی نشان نمی‏دهند. در مقابل، همین افراد موقعی که کاملا هوشیار باشند و در شرایطی جدی‏تر با همان جوک‏های پیچیده روبرو شوند، به راحتی می‏خندند.
} {P - Weaveretal,۱۹۸۵ Pخنده، یک تسهیل کننده و تنظیمگر کنش زبانی هم هست. یعنی بخشی از رمزگانِ پیرا-زبانیِ ما را تشکیل می‏دهد و نقشی کلیدی در واگشایی بسیاری از اطلاعات صورتبندی شده در عبارات زبانی ایفا می‏کند. در واقع خنده، رفتاری است که گوینده از آن برای نقطه‏گذاری و سازماندهی عبارت‏ها و گزاره‏های متنی که ارائه می‏دهد بهره می‏برد. چنین نقشی به ویژه در هنگام تعریف جوک نمود بیشتری می‏یابد. بر خلاف تصور رایج، خنده‏ی گوینده جوک، از خنده‏ی شنونده کمتر نیست. برعکس، به طور متوسط گوینده‏ها % ۴۶بیشتر از شنوندگانشان می‏خندند! همچنین نشان داده شده که موقعیت زمانی خنده در جریان یک مکالمه، پراکنشی تصادفی و متقارن را ندارد. تقریبا همه خنده‏ها در انتهای جملات انجام می‏شوند، و معمولا مکان بروز خنده از نظر زمانی منطبق است بر وقفه‏های عمدیِ معمول موجود در میان جملات گوینده.
} {P - Provine,۱۹۹۶ Pدر ضمن، نباید خنده را منحصر به کنش جوک‏گویی دانست. ثبت‏های تصادفی که از مکالمات افراد به هنگام کنش متقابل طبیعی انجام گرفته است، نشان می‏دهد که در خوش‏بینانه‏ترین حالت فقط یک پنجم خنده‏های یک آدم معمولی، در پاسخ به شنیدن جوک تولید می‏شوند. در یک آزمون آماری که بر اساس ثبت تصادفی ۱۲۰۰خنده‏ی طبیعی انجام گرفته، دیده شده که در %۸۰موارد، خنده در پاسخ به گزاره‏هایی معمولی و عادی تولید می‏شود. به این ترتیب باید همواره به خاطر داشت که خنده رخدادی بسیار پردامنه‏تر از محرک‏هایی مانند جوک است. خنده، چنانکه گفتیم یک علامت حرکتی گسترده در همه نخستی‏هاست، که برای رساندن اطلاعاتی مانند "پیام دوستی" یا "خطری نیست" به کار می‏رود. در یک گونه خاص -یعنی انسان- این رفتار با چیزی به نام جوک پیوند خورده، و بخش مهمی از آن را منحصر به گزاره‏های زبانی کرده است.
آرتور کُستلر، در اثر مشهور خویش، خنده را به نوعی انفجار در رفتارهای اجتماعی فرد تشبیه کرده است. انفجاری که انضباط فردی و کنترل خودآگاه و خونسردانه‏ی یک عضوجامعه بر بدنش را متلاشی می‏کند و حرکاتی خودانگیخته و از پیش برنامه ریزی شده را جایگزین آن می‏سازد. از زاویه‏ای،} {P - Koestler,۱۹۶۴ Pمی‏توان نقش بیانی خنده را نیز در همین نمود انفجاری و اخلال‏گری‏اش خلاصه کرد.
فرد، چنان که فوکو نشان داده است، تنها در شرایطی عضو جامعه تلقی می‏شود که از قواعد حاکم بر بدن‏ها در آن جامعه پیروی کند. آنچه که تمایز بین ما و آنها را در یک سیستم اجتماعی ممکن می‏سازد، و بین اعضای جامعه و بیگانگان حد و مرزی پدید می‏آورد، مجموعه‏ای از قواعد ناگفته و زیربنایی است که خطوط قرمز حاکم بر الگوی رفتاری افراد را تعیین می‏کند و بایدها و نبایدهای جاری در کنشهای عمومی را بازتولید می‏نماید. این الگوی رفتاری مشترک، بیش از هرچیز به کمک مجموعه از قوانین، آداب و تابوها تداوم می‏یابند، که در قالب نظامهایی معنایی تعریف کننده‏ی آداب معاشرت، عقلانیت رفتار، و شایستگی عملکرد صورتبندی می‏شوند. به این ترتیب، قدرت اجتماعی بر بدنها اعمال می‏شود و این بدن‏های سیاسی شده تنها در محدوده‏ی تنگِ خاصی جواز تحرک می‏یابند. نویسندگان گوناگون، این نظام‏های حاکم بر رفتار اجتماعی را با نام‏های گوناگونی مورد اشاره قرار داده‏اند. سرکوبِ اضافیِ مورد نظر فروید و مارکوزه، بیانی روانکاوانه از این امر است، و سیستم‏های انضباطی فوکو روایتی پساساختارگرا از آن. اهمیت این نظام‏های} - Pفوکو، {P ۱۳۷۸انضباط بدن در تحلیل فرآیندهای جامعه‏شناختی از نظر برخی بدان پایه است که فرآیند تجدد را بر مبنای تحولات این ساختهای انضباطی تعریف می‏کنند.
} - Pالیاس، {P ۱۳۷۲هنگامی که کسی می‏خندد، قواعد حاکم بر رفتارش برای لحظاتی نقض می‏شود. فرد ساخت منظم و هدایت شده‏ی تولید آواهای معنادار زبانی را از دست فرو می‏گذارد و مجموعه‏ای از آواهای به ظاهر بی‏معنا و آشفته را تولید می‏کند. رشته‏ی حرکات منظم و کنترل شده‏ای که در حالت عادی بر بدن حاکمند و آن را به مرتبه‏ی نمادی از امنیت و همگونی بین وابستگان یک جامعه بر می‏کشند، ناگهان از هم گسیخته می‏شوند و جای خود را به حرکاتی نامربوط و به ظاهر کودکانه می‏دهند. با معیارهای جدی و سختِ حاکم بر نظامهای انضباط فردی، وقفه‏ای در کنش متقابل نمادین پدید می‏آید، و رفتاری سخت آزادانه و کودکانه به نام خندیدن، جواز تمام این هنجارشکنی‏ها را صادر می‏کند.
به این ترتیب، خنده را می‏توان همتای نقض موقت چارچوب هنجارین رفتار دانست. خنده، نوعی رهایی موقت از زیر بار انضباط حاکم بر بدن است، و جوک‏گویی آن شکلی از کنش متقابل است که زمینه‏ی ظهور این گریزِ کوتاه مدت را فراهم می‏کند. آنان که در این گناهِ کوچک نقض قواعد حاکم بر بدنشان شریک جرم هستند، قاعدتا باید از حدی بیشتر به هم نزدیک باشند، و از همین روست که جوک گویی کنشی دوستانه تلقی می‏شود. در جریان این کنش دوستانه‏ی آزادی‏بخش، مجموعه‏ای پیچیده از روندهای روانشناختی نیز جریان می‏یابند و تمام تحولات پیش گفته‏ی معنایی، زبانشناختی، هیجانی و پردازشی را شامل می‏شوند.
جوک‏گویی و خنده‏ی پیامد آن، آشوبی در کنش متقابل هنجارین میان اعضای یک جامعه است، که واگیردار و بازتولید شونده هم هست. آنان که در این آشفتگی شرکت می‏کنند، در سطحی عمیقتر از نمادهای زبانی و قراردادی -یعنی سطح بیان‏های هیجانی چهره و بدن- با هم پیوند می‏یابند. به این ترتیب شرکت کنندگان در یک ارتباط مبتنی بر جوک‏گویی منِ بدنشان، حالای حضورشان را نفی می‏کنند واحتیاطِ حاکم بر کنش متقابل میان افراد بدبین به} {P - Pollio,۱۹۸۳ Pیکدیگر را از دست فرو می‏نهند. آنچه که دستاویز این پیوند است، منشی است که به صورت مجموعه‏ای کوچک از روایت‏های زبانی صورتبندی می‏شود و به مخاطبان انتقال می‏یابد. این منش تنها در محدوده‏ای قادر به شکستن هنجارهای حاکم بر رفتار است و اگر کارکردش به شرایطی فراتر از این محدوده تعمیم یابد، حالتی تهدید کننده و ناخوشایند به خود می‏گیرد. تعریف کردن جوکی که به تابوهای جنسی می‏پردازد در یک مهمانی رسمی خانوادگی، یا بیان جوکی خنده‏دار در مراسم عزاداری، نه تنها این رهایی دسته جمعی را ایجاد نمی‏کند، که ممکن است به مخدوش شدن روابط بینافردی هم بینجامد.
با این توضیحات می‏توان برخی از پرسشهای پیش گفته را پاسخ داد. این که چرا دلقک‏ها و کمدین‏ها معمولا از اقلیت‏های اجتماعی بر می‏خیزند و به خرده‏فرهنگها وابسته‏اند، به این ترتیب توجیه می‏شود که فشار نظام‏های انضباط اجتماعی بر این گروه‏ها کمتر است و بنابراین نوعی آمادگی ذاتی برای بازی کردن با ناهنجاری در ایشان وجود دارد. دوست داشتنی بودن افراد خندان، و پیوند دلقک باجادوگر در جوامع ساده نیز در همین چارچوب جای می‏گیرند. کسی که جوک می‏گوید، لحظاتی از رهایی و شادمانی را برای اطرافیانش به ارمغان می‏آورد، و از این رو دوست داشتنی پنداشته می‏شود. از سوی دیگر، نقض مداوم تابوها و عبورِ پیوسته از خطوط قرمز اجتماعی، هم از قدرتمندی و استثنایی بودن شخصیت دلقک حکایت می‏کند، و هم او را به نوعی متخصصِ نقض تابو تبدیل می‏کند که قاعدتا نقشی نزدیک به متخصص حفظ تابو -یعنی جادوگر- است. با این وجود، در جوامع پیچیده‏تر این دو کارکرد از هم جدا می‏شوند و نقش‏هایی جداگانه برای کاهن/کشیش‏های نگهبان و دلقک/ کمدین‏های ناقض تابوها تعریف می‏شود. در این بین، آن که قدر و ارزش اجتماعی بیشتری دارد، کاهن و کشیش است. چرا که زندگی عادی و روزانه را او رقم می‏زند و دلقک تنها در وقفه‏هایی کوتاه امکان غلبه بر وی را پیدا می‏کند.
منبع : جامعه‌شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید