جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


فاجعه‌سازی دروغ


فاجعه‌سازی دروغ
با تاسف و تاثر فراوان باید گفت دروغ در جامعه ما که به سپهر سیاست پر کشیده به موضوعی فرهنگی- سیاسی تبدیل شده و مدت‌ها است که راستی در محاق قرار گرفته است. بسیاری با دروغ زندگی می‌کنند و قریب به اتفاق مردمان جامعه ایرانی سیاست‌ورزی را معادل دروغپردازی و فریبکاری می‌دانند. به همین سبب گروهی از متدینین به سیاست نگاه خوبی ندارند و ورود آن را به عرصه دین نامبارک و نامیمون تلقی می‌کنند و به هر دلیل حکومت دینی را برنمی‌تابند.
بر اساس باورهای اینچنینی است که پدیده فاصله اطلا‌عاتی ‌(Gap information) به مرور بین مردم و مسوولا‌ن به عنوان واقعیت غیرقابل انکار به وجود آمده است. در بین مردم نیز عنصر اعتماد متقابل که مبتنی بر باور و درک و خوش‌بینی به یکدیگر است تا حدود زیادی از بین رفته و نوعی از سلب اطمینان بلکه ناامنی، روابط متقابل بین‌فردی و اجتماعی را تهدید می‌کند، به همین سبب حتی به وعده‌های سازمان‌های رسمی کمتر اعتنا می‌شود. ‌ شاید باور اینکه فاجعه‌سازی دروغ بتواند مرز هویتی انسان را درهم نوردد و با توسل به ریاکاری که آن نیز شعبه‌ای از دروغ است دوگانگی شخصیتی برای فرد ایجاد کند، دشوار باشد اما مشکل آنجا است که مفهوم توسعه‌یافته دروغ را باید نقطه مقابل صداقت و راستی و مواضع و کردار و گفتار انطباق با واقع قرار داد. اگر راستی و صدق را همان اندیشه منطبق بر واقع، اتخاذ مواضع واقع‌بینانه، راستگویی و در نهایت راه درست منتهی به اثربخشی (عملگرایی اصولی منتهی به نتیجه) تلقی کنیم در آن صورت کذب یا دروغ، علا‌وه بر گفتار ناراست، از مواضع غیرواقع‌بینانه و صرفا آرمانی تا انکار حقوق مردم را شامل می‌شود. راستی بدی چه فوایدی دارد که اینگونه رایج می‌شود و این همه پیرو پیدا می‌کند؟ ولی در عین حال همگان از وجود آن رنج می‌برند و آرزوی نیستی‌اش را دارند؟ واقعا اگر در جامعه ما نیز مانند بسیاری از جوامع دیگر دروغ زشت و ناپسند می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ من نمی‌خواهم از فرض محال سخنی به میان آورده باشم بلکه از ارزشی فراموش‌شده به نام <راستی> سخن می‌گویم که فقدان آن حیات انسانی ما را مخدوش ساخته است. برای این منظور ابتدا به برخی از علل فراموشی فوق می‌پردازم.
۱) بهره‌گیری آگاهانه یا ناآگاهانه از روحیه و رویه تجاوز به حقوق دیگران؛ کسانی که به حق خویش قائل نیستند حقیقت و راستی برای آنان تلخ است و نیز عده‌ای با عبور از قانون یا با اتکای به زور و قدرت مناصب اجتماعی، حکومتی دنیای خویش را با <دروغ> پشتیبانی و تامین می‌کنند؛ توسل به دروغ برای آنان به نوعی راه فرار از پلیدی ماهیت عمل و توجیه آن برای خویشتن و دیگران می‌باشد.
۲) ساده‌گزینی و خودخواهی؛ اصولا‌ تفکر و مطالعه جزو دشوارترین کارهایی است که کمتر کسی بدون وجود فرهیختگی شخصی یا اجبار سیستماتیک سازمانی (از طریق گام اجتماعی پاسخگو) به آن اقبال نشان می‌دهد، لذا تصمیم‌های اتخاذ شده در نبود <نهاد< >نظم> و <تفکر> گرفتار ساده‌انگاری و سطحی‌گرایی شده است که بر فاصله ما با واقعیت‌ها و عینیات جامعه و زندگی مردم افزوده است. وقتی این اتفاق با خصوصیت اخلا‌قی تکبر و خودخواهی همراه شود و در فضای خودستایی از درون و ستایشگرایی از بیرون تقویت شود، آنگاه <دروغ> و <ناراستی> نهادینه و استوار شده و جایی برای راستی و درستی و اهل آن باقی نمی‌ماند.
۳) فراتر از نقد برآمدن و نقدناپذیری، همان‌گونه که در حوزه فردی نفس موعظه‌ناپذیر راه را برای اصلا‌ح کشور وجود می‌بندد، سیستم‌ها و مدیران نقدناپذیر ممکن است راه را برای وقوع هرگونه بهبود و اصلا‌ح مسدود نمایند. آنگاه ناگزیر بسیاری از ناراستی‌ها بر مبنای توجیهات دروغ، راست می‌نماید و مواضع خلا‌ف واقع و اغراق از منافع ملی، عین واقع و مطابق منافع ملی ظاهر می‌گردد و روند راه راست و راستگویان، ناسازگاران و منحرفین تلقی می‌شوند!
۴) گسترش اعضای فرهنگی و رسانه‌ای و اعمال سانسور بر سیستم‌های اطلا‌ع‌رسانی، فرهنگ دولتی و فقدان رسانه‌های مستقل و آزاد در هر جامعه‌ای می‌تواند مقدمه روابط مبتنی بر زور باشد. در این صورت کارسازی عقلا‌نیت، تفکر و انسان‌های اندیشمند برای جامعه سودی نمی‌بخشد و سخن و نظر آنان به جایی نخواهد رسید. در چنین جامعه‌ای حتی قدرت معنوی دین نیز از حرکت و سازندگی می‌ایستد و کمالی برای آحاد آن جامعه متصور نیست. با انحصار فرهنگی که چیزی جز کنترل دولت بر ساخت و ساز درونی و برونی فرهنگی نیست، خلق ارزش‌های نوین و تولید هنجارهای رفتاری هیچیک محقق نمی‌شود و حتی تفسیر دین نیز با چالش قرائت رسمی روبه‌رو می‌شود. بدین‌سان و در ادامه بر فهم بسیاری از فرهیختگان لجام زده می‌شود تا راه ترویج تفکرهای متفاوت مسدود شده و متفاوت زیستن به عنوان یک آرمان بشری و یا بخش اساسی حقوق‌بشر تعقیب نشود. سانسور و ممیزی اخبار و اطلا‌عات نیز که مقابله با آگاهی است از اراده غیرانسانی دروغپردازی و دروغ خواستن جامعه برمی‌خیزد. با توجه به خطرات ناشی از دروغ است که یک ضرب‌المثل اسپانیایی می‌گوید: <دست سیاه را غالبا با دستکش سفید پنهان می‌دارند.> یا مولوی بیان می‌دارد:
هرکه گفتارش دروغ است ای پسر
کجرو است و بی‌فروغ و بی‌بصر
ذوق مستی را نیابد خورده دوغ
جمله سر تا پاش لا‌ف است و دروغ
پیامبر اسلا‌م(ص) نیز ضمن دعوت به راستی و پرهیز از دروغ می‌فرماید: <النجاه فی الصدق> رستگاری و حسن عاقبت منوط به راستی‌ورزی است. ‌
▪ قرآن‌کریم نیز در ۳ آیه ۳ توصیه در این خصوص دارد:
۱) لا‌ تقف ما لیس لک به علم، بر آنچه نمی‌دانی تکیه نکن. یعنی <الزام به راستگویی> را از مومنین خود خواسته است.
۲) قتل الحراصون، دروغگویان هلا‌ک شده‌اند. این آیه واقعیتی از سرنوشت دروغپردازی را ارائه می‌کند و دروغگویی را راه هلا‌کت می‌داند.
۳) کونوا مع الصادقین، یعنی از راستگویان صداقت‌پیشه و همراه با آنان باشید.
نتیجه سیاسی اخلا‌قی آنکه، جامعه ما به صداقت‌پیشگی سیاستمداران و نیز رواج راستی سخت نیازمند است.
سیدحسن الحسینی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید