جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


درباره داستان کوتاه


درباره داستان کوتاه
« درباره داستان کوتاه » عنوان مقاله ای است از "مهدی عاطف راد" نویسنده و منتقد ایرانی که داستان "همزاد فرا کهکشانی من " اثر وی در سال ۱۳۸۳ خورشیدی توانست در کشور ایران جایزه اول داستانهای علمی تخیلی دانشگاه صنعتی شریف را از آن خود کند. وی کتابی نیز با همین نام شامل مجموعه داستان های کوتاه چا پ کرده است.
از روی این پل یا از درون این نقب است که نویسنده آهسته و پاورچین پاورچین می گذرد تا بدون آن که آرامش درون خویش را به هم بزند و آن را از خواب شبانه یا نیمروزی بیدار کند، به گشت و گذاری کوتاه در تپه ماهور ها، کوچه باغ ها، راه و بی راهه ها، فراز و نشیب ها ، و پیچ و خم های درون خویش بپردازد، نیم نگاهی گذرا به چشم اندازها و افق های درون خویش بیندازد، چیزهایی در آن خفیه گاه پر زاویه و هزار دهلیز کشف کند و ره آوردی از این سفر رمز آگین برای خود و دیگران به ارمغان بیاورد: رهاوردی یادمان و اثرگذار.
داستان کوتاه سفری مکاشفه آمیز است در سرزمین های شگفت انگیز خواب و بیداری. نویسنده در این سفر جادویی، راز های درون خویش را بر خود مکشوف و بر دیگران فاش می سازد. نویسنده از راه و در مسیر این سفر راز گشایانه می کوشد تا ناشناخته های درون خویش را بشناسد، نادیده های درون خود را ببیند، سرود های ناشنیده خویش را بشنود، نایافته ها را بیابد و سرچشمه های مضمر و مخفی نیرو و انرژی انباشته و آزاد نشده را درانباره روان و جان خویش کشف کند و از آن ها بر خود و بر دیگران، بر خوانندگان و مخاطبان، در بگشاید، تا آزادشان کند و از فشار عظیم ، خرد کننده و در هم شکننده آن ها بکاهد، مهارشان کند و رام و آرامشان سازد.
پس داستان کوتاه نه تنها راز گشایی ست که در گشایی نیز هست و رها سازی. بر سیل گدازه های درون سد گشودن و جاری کردن آن چه پشت سد روان مسدود مانده و در حال سرریز و طغیان است، و افزون بر این هر دو داستان کوتاه نوعی گره گشایی است: باز گشایی درهم پیچیدگی های درون. و نویسنده در آن مجال و فرصت می یابد که به گره های کور و پیچیدگی های ناگشوده و کلاف های سردرگم روان خود نظر اندازد و برای بازگشودن آن ها تلاشی کند و بختی بیازماید. و شاید هم ندایی باشد برای امداد طلبیدن از دیگران، تا به یاریش بشتابند و در گشودن این در های بسته و گره های کور امدادش کنند، تا همراهش شوند و در گذر از کوره راه های درون با او سرودی رهگشا سر دهند.
داستان کوتاه افزون بر تمام این ها میدانی ست برای پرسش و پاسخ. پرسیدن از خود و دیگران در باره معماهای حل نشده ذهن و اندیشه، و پاسخ دادن به برخی ازاین پرسش ها و معما ها. پس داستان کوتاه فضایی برای مکالمه و مفاهمه است، فرصت کوتاهی ست برای دیالوگ و گفت و گو، دمی و درنگی برای همدلی و همدردی، یا مجادله و مناظره، مکاشفه ، محادثه ومحاوره.
داستان کوتاه در باره هر کس و هر چیز نوشته شود و از هر چه سخن به میان آورد ، گونه ای حدیث نفس است، نوعی نوستالژی است.این همان اسرار درون است که در حدیث دیگران گفته می آید، و این خوشتر باشد از آن که بی پرده و مستقیم بیان گردد. حکایتی است که نویسنده از یکی از سایه های خود شنیده و برای سایه ای دیگر تعریف می کند.
هر یک از ما هزاران سایه داریم یکی از دیگری ناشناخته تر، و هر داستان کوتاه شناساندن یکی از این سایه هاست بر سایه ای دیگر و بر سایه های دیگران. تلاشی است برای پرتو افکندن بر تاریکنای بی روزن درون خویش و نگریستن بر ژرفنای ناپیدای آن.
داستان کوتاه آهی است، آهی از سر درد و رنج، یا اندوه و ملال. آهی کوتاه در واپسین دقیقه خستگی و در بحبوحه بیم و امید. آهی ست از پس ناله ای یا پیش در آمد ناله ای، گله و شکوه ای است از زمانه ناساز یا بخت ناهمساز. پس حکایت درد است و جست و جوی دارو یا تلاش برای درمان و بهبود.
داستان کوتاه تکاپویی است برای رهایی، رهایی از تمام قید و بند های دست و پا گیر که جان و روان را به اسارت می گیرد، و وجود نویسنده را گرفتار تنگناهای خفقان آور خویش می سازد، تقلایی ست شاید نومیدانه، شایدمضطرانه، شاید مذبوحانه،اما به هر حال نشان زنده بودن است و نمود عشق به زیستن.
داستان کوتاه گواهی درد است، گواهی رنج های جان اوبار، گواهی جراحت های ناسور روان خسته و رنجور، فریادی است در دل تاریکی تنهایی و بی کسی، فریادی ست به بوی و آرزوی فریادرسی و پناه بخشی که به جان بی پناه و سرگشته پناه ببخشد و بر زخم های مهلک مرهم نهد.
داستان کوتاه نجوای رانده شدگان است، زمزمه های قلب های مهجور و مطرود، آنان که بر حاشیه مانده اند و روزگار غدار و ستمکار ایشان را مجال و فرصت ورود به صحنه های مرکزی زیستن و میدان های اصلی خود نمودن نداده است، آن ها را به تحقیر و ناروا از کانون های پر شر و شور زندگی، به تیپا رانده و پس زده است، و به حاشیه های دور و متروک افکنده است، و این رانده شدگان با حکایت های کوتاه خود آواز سر می دهند، که ما رانده شدگان به سایه ها و حاشیه ها زنده ایم و سرشاریم از نیروی زندگی و از تجربه و جوهر زیستن، بسی بیش از آنان که ما را رانده اند و جای ما را به نا حق در مراکز اصلی و میدان گاه های عمده زندگی غصب کرده اند، باور نمی کنید؟ به داستان های ما گوش کنید تا بدانید که چه بس بیش از تمام غاصبان مقام و موقعیت و حق خویش، آکنده ایم از افسانه های پر شر و شور زیستن. اینک که نمی توانیم بازیگر اصلی صحنه نمایش زندگی باشیم و جز نقش سیاهی لشکر به ما نقشی واگذار نشده، پس بگذار تا گزارشگر بازی باشیم و راوی نمایش.
داستان کوتاه تنفس است، نفس کشیدن نویسنده است در هوایی خفقان آور و به شدت دم کرده و گرفته. در هوایی بدون اکسیژن، در هوایی پر از گرد و غبار و آلاینده های مسموم کننده، و نویسنده می کوشد تا با داستان کوتاهش برای خود و مخاطبانش اکسیژن بسازد، هوایی تازه فراهم آورد، و مخاطبانش را از خفقان نجات دهد. در حقیقت داستان کوتاه نقشی چون کنش فتو سنتز ایفا میکند و روشنایی های روان نویسنده را به اکسیژن زندگی بخش تبدیل می کند.
داستان کوتاه روشنایی امید آفرین شعله لرزان شمعی است در انتهای تاریکی. راهگشا و راهنما است. گرمی و شور می بخشد، دلگرمی و امیدواری عطا میکند، به مخاطب نوید می دهد که تو تنها نیستی، که کسی دیگر هم هست که با تو همراه است، با تو می آید، برایت قصه می گوید و ترا از تنهایی و بی کسی بیرون می آورد، و او نیز چشم امید به تو دوخته است، به امید همراهی و همآوایی تست که برایت قصه می گوید، قصه اش اگر لالایی ست برای آن است که دمی بیاسایی و از رنج و شکنجه عذاب آور زندگی دمی فارغ شوی، و اگر سرود بیدارباش است، برای آن است که به پا شوی و همراه خنیاگران روانه گردی و از پا در نیایی ...
داستان کوتاه پیام آشنایی ست. ندای همزبانی و همدردی ست. بر می خیزد تا اندوه خاطری فرو نشاند، بر دل می نشیند تا جنبشی بر انگیزاند، و پویشی. درد دل می گوید، تا مرهمی بیابد از نگاهی و همراهی بیابد در گذر از راه رنج بار زندگی.
داستان کوتاه فراخوان بیداری است و آگاهی، فراخوانی با چنین ندایی و پیامی:
- ای که به خواب ناز غنوده ای، من اینجا هستم، بیدار و دردمند، حرفی دارم با تو و خبری از خود و دیگران. قصه ای دارم ناگفته، حکایتی ناشنوده، رازی سر به مهر. به هوش باش و بنیوش! و کمکم کن تا دردم تسکین پذیرد و جراحت روان خسته ام مرهم یابد.
داستان کوتاه یک حرف است از میان هزاران حرف که به عبارت در می آید، و این شاید مهم ترین حرف نباشد، اما ناگفته ترین حرف است.
داستان کوتاه تاًویل نومیدی ست به امید، تفسیر شادی است از رنج، تعبیر خواب ها و خیال ها است و تقریر روًیا ها و کابوس های نانوشته .
داستان کوتاه در میان گذاشتن تجربه ای به کمال شخصی با دیگران است تا سهمی شود از گنجینه گرانقدر تجربیات مشترک و همگانی. داستان کوتاه ترجمه ای است از زبان درون، زبان اندیشه، عاطفه و حس، به زبان برون، زبان واژگان.
این اندوه ها و شادی ها، رنج ها و راحت ها، بیم ها و امیدها، شورها و سرمستی ها، خشم ها و نفرت ها، و عشق ها و عطوفت های نویسنده است که در داستان کوتاهش جاری می شود و سرود خوان و خنیاگر در جوی جان ما روان می شود و می گذرد. و نویسنده به جای آن که بر اندوه های خود بگرید و زار بزند ، یا بر شادی های خویش بخندد، آن ها را در داستان کوتاه خود روایت میکند. پس داستان کوتاه فرا فکندن و بازتاب دادن خویش است در سایه روشن واژگان روایت گر و جمله های حکایت پرداز.
منبع : بانک مقالات فارسی


همچنین مشاهده کنید