جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


تابستان بی نشاط برای بچه های حومه


تابستان بی نشاط برای بچه های حومه
تابستان ۸۷ به نیمه خود رسید و نهادهایی که خود را در بحث گذران اوقات فراغت میلیون ها دانش آموز سهیم می دانند همچنان به اعلام برنامه ها مشغولند، غافل از اینکه فقط تعداد محدودی هستند که از برنامه های آنها سهم می برند.
نوشتن حرفهای تکراری از مشکلاتی که خیل انبوه جوانان و نوجوانان این مرز و بوم برای غنی سازی اوقات فراغت خود در طول فصل تابستان با آنها مواجه اند، اگر هیچ فایده ای نداشته باشد ضرری هم ندارد و چه بسا تکرار حرف های به زبان آورده شده می تواند بهترین گواه برای روزهای مبادا باشد.
همان روزهای بعد از تعطیلات تابستانی که نهادها و دستگاه های مربوطه می خواهند از عملکردشان در سه ماه تعطیلی مدارس به رسانه ها و مسئولان بالاتر گزارش بدهند.
چون وقتی واقعیت ها را با گفته ها می سنجیم، می بینیم فاصله و شکاف زیادی بین اعلام برنامه ها و اجرای آنها وجود دارد که البته بهانه دستگاه های مربوطه همواره کمبود بودجه و اعتبار بوده است و نمی شود برای آن کاری صورت داد.
برای تهیه گزارشی از وضعیت ساخت و ساز، بازدیدی از یکی از مناطق پر جمعیت حومه تهران داشتم.
منطقه ای در حوزه استحفاظی شهرستان رباط کریم از توابع استان تهران که یکی از مناطق محروم و در عین حال پرجمعیت است.
این شهرستان به جهت موج مهاجرپذیری که بر آن و البته بر سایر شهرستان های تهران حاکم است، از تنوع قومی برخوردار بوده و عمدتا شاهد سکونت خانواده هایی از استان های ترک زبان و بعضا کرد زبان کشور در این مناطق هستیم.
خانه هایی با مساحت ۴۰ و ۵۰ متر مربع در کوچه های ۶ متری و بعضا باریک که البته باید جوی فاضلاب خانه ها را هم به این فضا اضافه کرد و حضور بچه هایی که به قول معروف هنوز دست چپ و راست خودشان را نمی شناسند و نمی توانند سره را از ناسره تشخیص دهند و کمتر پدر و مادرانی که سواد خواندن و نوشتن درست حسابی دارند و نمی دانند که هنجار چیست و ناهنجار کدام است.
شاید تنها وظیفه ای که این قبیل والدین برای خود ترسیم می کنند، این است که پدر نان بیاورد و مادر به بچه ها بدهد تا بخورند و سیر شوند که البته با شرایطی که بر جامعه حاکم است، اغلب آنان و شاید تمامی ساکنان این قبیل مناطق از عهده این تعهد نیز بر نمی آیند و ناچار بچه ها با شکم گرسنه و خوردن نان خالی، سر به بالین می گذارند.
بله، اینجا سلطان آباد است.
بخشی از شهرستان رباط کریم در۴۰ کیلومتری جنوب غربی پایتخت که ساکنانش همگی از مهاجران استان های دیگر هستند که امروز خود را ساکن تهران می دانند و هر وقت به زادگاه خود می روند، با افتخار اعلام می کنند که تهرانی هستند و از تهران فقط نامش را یدک می کشند و البته تمام بدبختی ها و نداری هایش را که نصیب این جماعت می شود.
ساعت ۴ بعدازظهر است. در یک شمارش سرانگشتی از کوچه ای که در آن ایستاده ام، حدود ۵۰ کودک را می بینم که هر کدام به نوعی خود را مشغول بازی ساخته اند.
بازی هایی که انجام آنها هیچ هزینه ای برای پدر و مادر ندارد و از این رو، دل نگرانی و دغدغه ای هم از دور بودن فرزندان از خانه وجود ندارد.
چون محل بازی این کودکان، جلوی در خانه است.
درست جایی که پدر یا مادر با سرک کشیدن به کوچه، متوجه حضور فرزندان خود می شوند.
متاسفانه اغلب مناطق حومه تهران با کمبود مراکز تفریحی و فرهنگی مواجه هستند و این موضوعی نیست که نتوان نبود آن را لمس کرد و بی اعتنا به پیامدهای زیانبار بی برنامگی برای نسل نوجوان و جوان ساکن در این قبیل مناطق شد. خساراتی که تبعات آن گریبان جامعه را خواهد گرفت و این نیست که کمبودها فقط متوجه همان منطقه شود.
بلکه این کمبودها و تبعیض هایی که از وجود چنین امکاناتی در برخی از نقاط تهران به وفور دیده می شود، خود به خود عقده ای می شود برای نوجوانی که تنها گناهش این است که در این مناطق ساکن است و لاجرم نمی تواند از آنچه که حق مسلم و طبیعی اوست، بهره مند شود.
از سوی دیگر، می بینیم دستگاه هایی مثل سازمان ملی جوانان، وزارت آموزش و پرورش و... در چنین روزهایی شروع می کنند به تبلیغات خبری پیرامون برنامه های تابستانی و ارائه آمارهایی که نشان می دهد چه تعداد از میلیونتها دانش آموز این مرز و بوم می توانند از برنامه های غنی سازی اوقات فراغت در طول تابستان استفاده کنند و هنگامی که با سوال خبرنگاران برای پوشش تعداد بیشتری از دانش آموزان مواجه می شوند، صحبت از کمبود امکانات و بودجه می کنند.
به واقع، گناه بچه هایی که در کوچه های تنگ و باریک مناطق محروم روز خود را به بطالت می گذرانند چیست که نمی توانند از ۹۰ روز تعطیلی روزهای درس و مشق، به نحو احسن و مفید استفاده کنند و می بایست تمام خطرات این روزها را به جان بخرند و دعا کنند که تابستان زودتر تمام شود.
شاید حضور کوتاه مدت مسئولان امر و متولیان غنی سازی اوقات فراغت بچه ها در مناطقی این چنین که از کمترین امکانات تفریحی و فرهنگی برخوردارند، بتواند وجدان های خوابیده را بیدار کند و نهیب بزند که اگر بچه ای در این روزها گرفتار نابسامانی و آسیبی شد که او را از خانه و مدرسه دور کرد، آنها مقصر هستند که نتوانسته اند حداقل یک زمین بازی برای بچه های محروم و بی بضاعت دست و پا کنند.
این بچه ها هرگز توقع ندارند که سالن های سرپوشیده بازی و استخرهای شیک و بزرگ برایشان ساخته شود که اگر شود هم جز انجام وظیفه چیزی فراتر نیست ،اما این پسر بچه ها قانع تر از آن هستند که چنین توقعاتی داشته باشند، آنها می خواهند که توپی داشته باشند و یک زمین خاکی برای بازی.
دخترهای این مناطق نیز دوست دارند حالا که تابستان از راه رسیده، ساعتی را در مکان های فرهنگی به آموزش نقاشی، خطاطی، خیاطی، ورزش های مورد علاقه و... بپردازند. چون ماندن در خانه و نشستن پای تلویزیون هم نمی تواند تمام آمال و آرزوهای آنها باشد.
چه بسا با دیدن تصاویری که از صفحه جادویی پخش می شود، بیش از پیش وسوسه شوند به بیرون از خانه قدم بگذارند و این بیرون رفتن های بدون هدف، می تواند خطرساز و آسیب زا برای آنان باشد.
سلطان آباد، کهریزک، باقرشهر و. . . مناطقی محروم هستند که زیرپای پایتخت جا خوش کرده اند، ولی بی نصیب از تمامی امکاناتی هستند که در شهر تهران وجود دارد. تابستان ۸۷ هم مثل تابستان ۸۶ و ۸۵ و قبل تر، می گذرد و آنچه تنها باقی می ماند، حسرت روزهای از دست رفته ای است که ما نتوانسته ایم کاری صورت دهیم.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید