جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


من کیستم


من کیستم
سینمای ایتالیا پس از یک دهه افول (۱۹۹۵-۱۹۸۵) یک بار دیگر با ظهور نسل جدید کارگردانان درصدد احیای سینمایی است که تا پیش از این، بزرگی و عظمت جایگاهش در تاریخ سینما و هنر به اثبات رسیده است. آنچه همواره سینمای ایتالیا را متمایز ساخته است ذوق متعالی کارگردانان این کشور در ارائه سبک و شیوه روایی و بیانی آنها در مضامینی بوده که از درون اجتماع آشفته و سیاسی زده این سرزمین برآمده است و این قضیه حتی در نگاه کارگردانان مختلف نسبت به زندگی روحانیون و قدیسان محبوب این سرزمین مطرح بوده است. لذا برای نمونه، با رجوع به خوانش روبرتو روسلینی، لیلیانا کاوانی و فرانکو زفیرلی از زندگی قدیس فرانچسکو می توانیم اوضاع اجتماعی و سیاسی روز ایتالیا را در دوره های مختلف درک کنیم.
مذهب و دغدغه های مذهبی- به ویژه نگاه کاتولیکی آن- مضمونی است که در تاریخ سینمای ایتالیا سابقه دیرینه دارد، چه به عنوان موضوعی منفرد، چه در بدو ورود به عصر ماشینی، چه درباره یورش و نفوذ کمونیسم، چه در بحبوحه خواست های متجددانه اواسط قرن بیستم، و چه در نوستالژیای پایان قرن و ورود به هزاره سوم میلادی، مواجهه با درونیات اخلاقی- مذهبی حسب اهمیت واقع شده و هر کارگردان، زعم شخصی خویش را از آن در قالب اثری سینمایی تجلی بخشیده است. لذا بخش اعظمی از سینمای ایتالیا اعمال روح تهذبی است که با تاریخ این کشور عجین بوده و هست و بدون ملاحظه چنین سویه مهمی، هرگز نمی توان سینمای کارگردانان مهم ایتالیا، روبرتو روسلینی، فدریکو فلینی، پی یر پائولو پازولینی و... را مورد تحلیل و نقد قرار داد.
ساوه ریو کوستانزو (-۱۹۷۵) و خواهرش کامیلا کوستانزو هر دو به آخرین نسل از کارگردانان قرن بیستم ایتالیا تعلق دارند (هر دو فرزندان مائوریتزیو کوستانزو).
«به یاد خودم» (کاندیدای جایزه خرس طلایی برلین، برنده جایزه هوگوی طلایی از جشنواره شیکاگو و جایزه بهترین کارگردان از جشنواره فلاندرز)چهارمین و آخرین فیلم ساوه ریو کوستانزو و اقتباسی از نوول مهم «فوریو مونیچلی» است.
آندره آ (کریستو ژیکوف؛ بازیگر بلغاری که با فیلم «حرفه نظامیان» (۲۰۰۱) ارمانو اولمی مشهور شد) جوان روشنفکر و عقل مداری است که به مدرسه علوم دینی در ونیز می پیوندد. آندره آ تلاش می کند با نفوذ در حس و حال چند تن از اشخاصی که آنجا هستند، حس تشکیک آنها را درک کند و پیش از آنکه دیر شود تصمیم نهایی خود را بگیرد. او قصد دارد یک کشیش شود، اما سکوت اطرافیان در نهایتاً او را به طرزی دراماتیک ناامید می کند و او طی یک شب تصمیم می گیرد همراه با زانا (فیلیپو تیمی؛ بازیگر و آهنگساز اهل پروجا که با فیلم «در آغاز لباسی وجود داشت»(۱۹۹۹) ساخته آنا نگری مطرح شد) مدرسه را ترک کند، اما حرف های پدر روحانی (آندره هینکه؛ از مشهور ترین و بهترین بازیگران آلمان) با زانا، بر زانا تاثیری ندارد ولی آندره آ که از پشت در، آنها را می شنود متاثر می شود و تصمیم می گیرد بماند.
تصویربرداری بسیار زیبای ماریو آمورا و ساوندتراک منطبق با حال و فضای کلیسا، ریاضت تماشای ۱۱۵ دقیقه فیلمی را که کوستانزو درباره انسانی که در هزاره سوم تصمیم گرفته است، به جرگه آدم هایی بپیوندد که می خواهند از لذات ظاهری(،) جهان دل بکنند و خود و خدایشان را بشناسند، تلطیف می سازد اما آنچه در فیلم کوستانزو از پیش روی ما می گذرد و حائز اهمیت است، فرم روایی آن است. همان طور که داستان فیلم تعریف شد، پیچیدگی چندانی در آن مشاهده نمی شود و چیزی که سویه توجه قرار می گیرد، ضرباهنگ روایت فراز و نشیب کنار آمدن با خویشتن است.
داستان فیلم تماماً در کلیسای سلطنتی سان جورجیو ماجوره (معمار آن آندره آ پالادیو- در قرن ۱۶) در جزیره یی در ونیز رخ می دهد و بی مسما نیست که نام کاراکتر اصلی فیلم آندره آ انتخاب شده است. آندره آ که دچار اختلال در ایمان است و شکاکیت در غایت مندی هستی دارد و آنچنان که از جملات آغازین فیلم آشکار می شود به دنبال یافتن پاسخی برای سوالات خویش است، وارد این کلیسا می شود.
ساوه ریو کوستانزو در آفرینش این اثر از سینمای مارکو بلوکیو و فرانکو زفیرلی وام می گیرد، هر چند به لحاظ درونمایه در کنار فیلم هایی همچون «نام رز» (۱۹۸۶) ژان ژاک آنو و «در قلب خاموشی» (۲۰۰۵) فلیپ گرونینگ قرار می گیرد. حرکات دوربین، انتخاب نقطه نظری که دوربین نشان می دهد و حتی ضرباهنگ نماهای فیلم به شدت همتای نمونه فیلم های بلوکیو است. در این فیلم کوستانزو نیز تصویرپردازی کلوسترفوبیایی حضور دارد و لمس می شود. در واقع جز چند نمای سکانس پایانی دوربین همواره درون این کلیسا، درون تاریکی مبهم خلوت این طالبان تقوا باقی می ماند. ما ابداً نمی دانیم در جهان بیرون از این کلیسا چه می گذرد و شهر نخستین بار از چشم انداز کلیسا و از زاویه دید جزیره سان جورجیو رویت می شود، نمایی که شهر را در جشن و شلیک ترقه و فشفشه در آسمان نشان می دهد. در این سکانس برای نخستین بار بیننده به خود می آید و شاید برای نخستین بار تنهایی چنین مسیری را که کارآموزان این کلیسا متحمل شده اند، درک می کند. «من کیستم و چرا به اینجا آمده ام؟» این نخستین کلمات فیلم است که به صورت صدای خارج از قاب توسط آندره آ بیان می شود، لذا کوستانزو در همان آغاز خویش را در پاسخ دادن به چنین سوالاتی اساسی خارج می کند و پیشاپیش وعده یقین یافتن آندره آ و ما را انکار می کند، حتی در پایان فیلم به صیرورت آندره آ چندان استحکامی را ارائه نمی دهد و آنچه در یقین باقی می ماند رفتن زانا است و بازنگشتن او. در سکانس پایانی فیلم، در تصویری تداعی کننده سکانس پایانی «صبح بخیر شب،» (۲۰۰۳) بلوکیو و ادای دینی به تاریخ سینمای ایتالیا و خصوصاً «رم، شهر بی دفاع» (۱۹۴۵) روبرتو روسلینی، زانا ساک بر دوش در حال دور شدن از کلیسا است و در پس زمینه قاب گنبد کلیسای سان جورجیو به چشم می خورد.
سامی آستان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید