شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نقد -یاداشتی بر فیلم خانه فاطمه کجاست برنده پروانه زرین ۲۲ جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان همدان


نقد -یاداشتی بر فیلم خانه فاطمه کجاست برنده پروانه زرین ۲۲ جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان همدان
مهم نیست که ((خانه دوست کجاست)) یا (( خانه فاطمه کجاست))
مهم این است که هر گلی یک بویی دارد
۱) کودک
«وقتی که بچه ، بچه بود » وقتی کودک هنوز آن سیب را نچیده بود.وقتی که هنوز سر خوشانه و بازی گوش از خانه اش دور نشده بود ‏‏‏، وقتی که هنوز از بشکه های نفت سنت و دلار بیرون نمیریخت ، وقتی که هنوز دیواری در چین ودربرلین نساخته بود « وقتی که بچه ، بچه بود » وقتی که در جستجو خانه فاطمه بود
اگر هنر در تکاپوی معصومیت است برای رسیدن به کمال،آیا حرکت وتوجهش به سمت کودکی نیست ؟ آیا وسوسه بازگشت در ساقهایش نیست که او را به گذشته ها می خواند ؟[به زمانی که هنوز از بهشت او را نرانده بودند] واگر استعاره ای در کار باشد آیا کودکی ، استعاره ای نیست از فضای معصومانه ای که هرچه هست زیباست و به هرچه نگاه کنی زیبا میشود و بازی ها و شوخی ها جدی اند ودر این جدیت موجودیت انسان رقم می خورد ؟ واگر اینگونه باشد خانه فاطمه زیاد دور نیست . همین که سر بچرخانی و بی صدا فریادش کنی .
۲) روستا :
مترو ـ کافه های روزانه و شبانه ـ بلوار های در هم و بر هم ـسینمای فردین وهرچه غیر آن ـ کارخانه های عجیب ـ قرارهای معطل ـ برج های میلاد ، برج های مرگ ، برج های حقوق ها و اجور معوق ، برج های عاج …………..
چقدر پر حسرت اند جاده هایی که به شهر میروند و باز میگردند و چقدر دست ما به شاخه های درختان روستا نمی رسد . سهراب از زبان گوته رنگ را رنج نور میداند اما نور در روستا چندان هم رنجور نیست به ویژه اگر پتویی از برف بروی خود کشیده باشد . سفید است و وسوسه انگیزتا هرچه خواستی رویش بنویسی ـ سفید است و هراس انگیز، اگر مثلا شاعر بوده باشی و از سفیدی کاغذ ترسیده باشی.اما در میان این سفیدی ، در لابلای این همه سفیدی خانه فاطمه کجاست ؟ اصلا من نویسنده کجام ؟ ـ خواستم گفته باشم فراموش نکردم که قرار بوده یادداشتی بر یک فیلم بنویسم ـ البته قبل از اینکه رسما وارد موضوع فیلم بشوم این را بگویم که فرق هست میان فیلم کودک و فیلم در باره ی کودک (که بحثی همیشگی بوده است) . صراحتا بگویم که خود من هم دقیقا نمیدانم چه چیزی فیلم کودک است و چه چیزی فیلم درباره کودک . مثل اینکه شاید نتوانستیم دقیقا بگوییم که شعر چیست اما تا حدودی امکان این هست که بگوییم چه چیزهایی شعر نیستند .وچون این امکان فراهم باشد ، شعر خود به خود تعریف می شود . در مورد فیلم کودک می دانند که اگرکارگردان و فیلمنامه نویسش نتوانسته باشد خود را از آگاهی گزنده و شهری شده شان رها کنند و وسواس بی نشان از جهان را به کودک تزریق کرده باشند فیلم بیشتر از آنچه فیلم کودک بشود فیلمی درباره خواهد شد . «در مورد خانه فاطمه کجاست» به نظر میرسد که فیلم در مرحله فیلمنامه از این نظر به خوبی پردازش شده (جز در یکی دو مورد مثلا آواز خواند کودک آنجا که سوار سیر سنگی است ) . مادری که هرساله نظر هفت فاطمه (س) را ادا می کرد امسال بیمار است و کودکش تصمیم میگیرد خانه به خانه وده به ده بگردد تا هفت نفر فاطمه نام را پیدا کند و مصالح آش هفت فاطمه را از آنها بگیرد و نذر هر ساله ی مادر را اد ا کند. اما آن پردازش قابل ملاحظه اینجاست که جدیت کودک به گونه ای آمیخته با طنز در سراسر قصه جریان پیدا میکند مثلا آنجا که متوجه میشود نام یکی از این فاطمه ها در شناسنامه اش بی بی حکیمه است واز گرفتن نذریش ازو منصرف میشود یا آنجاکه فاطمه ای دیگر به عروسش میگوید : سهم نذری امسال را به پسر بدهد و پسر میگوید که نه ! خود فاطمه شخصا باید این کاررا انجام دهد . و نمونه های دیگری از این دست وآنچه این فیلم نامه را اصالتا ازلحاظ شخصیت پردازی یک فیلم نامه کودک میکند همین نکته است
آنچه بازی کودک را زیبا وجذاب میکند جدیت کودک است ( نمیدانم شاید نقل قولی باشد از فوکو ) واین جدیت آنقدر معصومانه است که گاهی هم به طنز مینماید . برای روشنتر شدن موضوع یکبار با کودکی مشغول بازی شوید و دقت کنید که کدام یک لذت بیشتری میبرید شما که بازی را به بازی گرفته اید با کودکی که بازی را جدی کرفته است . مثلا اگر شما به فرض گرگ شوید کودک عمیقا از شما خواهد ترسید ( البته چهره هم بی تاثیر نیست ! ) ودر این ترس برای کودک لذتی جاوید خواهد بود . و در قصه خانه فاطمه کجاست هم تا حدود زیادی به این امر توجه شده است.
ـ به همان دلایلی که دو سه موردش را مثال آوردم ـ
● اما آن روی سکه
گفتیم که از معیارهای معتبری که یک فیلم را به فیلم کودک تبدیل می کند توجه به بعد روان شناختی کودک است و نیازهای روانی او . و نیز اینکه مطالعات روان شناختی باکارکردی زیبا شناختی وارد فیلم شوند ودر اینجا نیز اساسی ترین مسئله ای که مطرح میشود ریتم است . به بیان دیگر ریتم یک فیلم کودک چگونه باید باشد تا با نیازهای روانی کودک منطبق گرددوبرای او حاوی لذت ودرک زیباشناسانه باشد؟جواب این سؤال پیش از آنکه به مفهوم ریتم بپردازیم خالی از اشکال نخواهد بود.
در یک تعبیر خیلی کلی می توان گفت ریتم آهنگ ورود اطلاعات به فیلم است البته به این تعبیر کلی میتوان تبصره هاومخصص های دیگری نیز اضافه کرد . مثلا اینکه ، اطلاعاتی میتواننددر نوع ریتم تاثیر گذار باشند که حاوی درجه ای مشخص از ارزش دراماتیک باشند . ناگفته پیداست که این ارزشمندی بر اساس محتوای فیلم تائین شود . اما موضوع به این جا ختم نمیشود بلکه عواملی چون حرکت دوربین ، موسیقی متن ، کادر و … نیز مستقیم یا غیر مستقیم نوع ریتم را رقم میزنند.
عواملی که در بالا گفته شد در فیلمنامه شکل متفاوتی دارند . همان طور که گفتیم ، اطلاعاتی در ایجاد ریتم موثر اند که حاوی درجه مشخصی از ارزش دراماتیک باشند . حال اگر این اطلاعات نسبت به هم تفاوت چندانی نداشته باشندیعنی در پیشبرد جریان داستان دارای ارزش و تاثیر یکسانی باشند . حتی اگر ، سریع و بی وقفه وارد داستان شوند باز هم قصه دچار لختی خواهد شد چرا که اتفاقات همگی در یک سطح قرار خواهد گرفت .
در فیلمنامه خانه فاطمه کجاست هم دقیقا چنین اتفاقی است که در فیلمنامه می افتدزیرا موقعیت دراماتیک کودک در برخورد با فاطمه های فیلم کاملا یکسان است ، کودک لحظه ای دچار شک و تردیدنمی شود و هیچ تغییری در کار نیست . و این اشکال در مرحله ساخت و کار گردانی به گونه دیگر بروز می کند .
شما نیز مثل من این سوال را از خود بپرسید که : اگر « خانه فاطمه کجاست » قهرمانی ۲۰ یا ۳۰ ساله داشت نوع حرکت دوربین ، زوایا ، کادر ، موسیقی متن و دیگر پارامتر های فیلم کننده آن تفاوتی با شکل اکنونی اش پیدا میکرد یا نه ؟ آیا انتخاب دشت های پوشیده ازبرف و سراسر سفید(که هرچند از لحاظ محتوایی دارای کارکرد است) به لحاظ بصری دارای هیجان میباشد؟( آسمان سراسر آبی را هم خودتان اضافه کنید )پس شور و هیجان کودک چه میشود ؟ مگر مخاطب فیلم نیست ؟
این مسئله و نیزحرکت سنگین کودک در برف ، انتخاب زبان و لهجه کاملا بومی برای دیالوگها هرچند همانطور که اشاره شد کارکرد معنایی مثبتی پیدا می کننداما به نظر می رسد بدون توجه به روحیات و نیازهای کودک که انگار قرار بود ، مخاطب اصلی فیلم باشد در نظر گرفته شده .
باز هم آن روی سکه :
پایان فیلم ، آنجا که حاصل زحمت وریاضت کودک درکیسه ای به آب می افتد . آب که روشنی است و رود که میرود به سمت دریا شدن ، به سمت کمال . فاطمه ای دیگرمانده است ، فاطمه هفتم . – که کودک او را نیافته است - « هرچند او را نمی بینیم ولی هست » همین که سر بچرخانیم ؛ سکانس آخررا میگویم ، آش هفت فاطمه را می پزند . کودک مبهوت به کیسه نگاه میکند که به نردبانی آویخته است وکودک انگار هنوز به هفتمین فاطمه فکر میکند؛ می داند که هست[وسر میچرخاند] . دوربین به سوی آسمان بالا میرود همانطور که در سکانس افتتاحیه آنجا که کودک روی پشت بام ایستاده بودو آسمان اورا احاطه کرده بود ، آهسته آهسته پایین آمده بود اما دیگر به نردبام نیازی نیست و ماموریت کودک تمام شده است هرچند که کودک ادامه دارد .
نویسنده نقد یاداشت : پژمان بهادری
عبارتهای داخل گیومه از گفتو گو های فیلم « فرشتگان بر فراز برلین » ساخته « ویم وندرس » .
امین بسیم


همچنین مشاهده کنید