جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


طبل توخالی


طبل توخالی
از بین اقتباس‌هایی که از داستان «سفر به اعماق زمین» (ژول ورن ـ۱۸۶۴) شده، نسخه سه‌بعدی آن(به کارگردانی اریک برویگ) احتمالا بهترین اقتباس است. این فیلم در تاریخ اکشن‌های حادثه‌ای از بیشترین میزان هیجان و تعلیق برخوردار است. اریک برویگ، چهره قدیمی و پرتجربه عرصه جلوه‌های بصری به‌راستی توانسته اقتباس خوبی از رمان فانتزی ژول ورن به عمل بیاورد؛ رمانی که سرزمین عجایبی را در قعر زمین تصویر کرده است. خوش شانسی بزرگ برویگ همکاری با برندان فریزر در این فیلم است؛ بازیگری که ماموریتش در هالیوود صورت بشری بخشیدن به جلوه‌های ویژه مبهوت‌کننده است. این اکشن سه بعدی پر سر و صدا از طنز و دلهره به طور یکسان استفاده کرده و با همین ترفند موفق شده تماشاگر را به بطن داستانی با موضوع زندگی در اعماق زمین پرتاب کند.
آثار ژول ورن که از پیشگامان داستان‌های علمی- تخیلی در فرانسه بوده است، سرشار از پیشگویی‌هایی است که خبر از پدیده‌هایی می‌دهد که در آینده کشف یا اختراع می‌شوند؛ پدیده‌هایی که وسعتی از اوج فضا تا عمق دریا را در بر می‌گیرند. اما در داستان «سفر به اعماق زمین» ورن، همه چیز به طرز غیر منتظره‌ای انتزاعی و مبهم است. خصوصا آنچه در درون زمین رخ می‌دهد؛ همان جایی که ورن آن را قلمروی دایناسورها، اقیانوس‌های مخفی و هزارتو‌های پدیده‌های طبیعی ترسیم کرده است. اقتباس هنری لوین از داستان ژول ورن که در سال ۱۹۵۹ ساخته شد، با بهره‌گیری از چهره یکی از ستاره‌های فیلم‌های موزیکال آن دوران یعنی پت بون و چهره مشهور اپرا یعنی آرلن دال و همچنین ستاره‌ای چون جیمز میسون به فیلمی خوش‌ساخت تبدیل شد. لوین داستان را از هامبورگ به ادینبورگ برد و به آن قصه‌ای فرعی اضافه کرد. در این قصه جست‌وجوگران در حالی که توسط رقبا تعقیب می‌شوند با برنامه سفری که ورن ترتیب داده است در ایسلند داخل زمین می‌شوند و پس از پشت سر‌گذاردن تجربیاتی وحشتناک و پرمخاطره، در ایتالیا خوشحال و موفق روی زمین ظاهر می‌شوند.
اما در نسخه خوش ظاهری که مایکل ویز، جنیفر فلکت و مارک لوین برای برویگ نوشته‌اند، قهرمان داستان ورن ترور اندرسون (فریزر) یک استاد زلزله‌شناسی در آمریکاست. پرفسور اندرسون برادری به نام مکسول داشته که چند سال قبل به طرز اسرارآمیزی ناپدید شده است. در همین حال شان (جاش هاچرسون)، پسر مکسول که جوانی مفلوک، مادیگرا و سرخورده به نظر می‌رسد برای ملاقاتی ۱۰ روزه به خانه عمویش می‌آید. شان جعبه‌ای از دست‌نوشته‌های پدرش را همراه می‌آورد که در آن نسخه‌ای از تئوری ورن راجع به سفر به اعماق زمین وجود دارد. در این تئوری مجاری آتشفشانی که گدازه‌ها را از اعماق زمین به قله کوه‌ها می‌رسانند به عنوان وسیله ورود به مرکز زمین مورد استفاده قرار می‌گیرند. مثل دیگر قهرمانانی که قصد سفر می‌کنند، ترور نیز به طور غریزی تمام داشته‌هایش از جمله کودک ۱۳ ساله‌ای که تحت سرپرستی‌اش قرار دارد را رها کرده و عازم ایسلند می‌شود.
برندان فریزر واقعا متاع جالبی است؛ خوش قیافه، فریبنده و دارای نوعی بذله‌گویی و حاضر جوابی. او تمام این ویژگی‌ها را یکجا دارد. (مثلا نگاه کنید به فیلم «آمریکایی آرام») او نمی‌تواند حتی در سفر به اعماق زمین و مواجهه با آتشفشان‌های زیرزمینی و درحالی‌که به سختی تحت تعقیب است، ارزش‌های انسانی را نیز به دست فراموشی بسپارد. آنچه که فیلم بدان نیازمند است، (چیزی که در کتاب ورن هم هست و در نسخه سینمایی ساخت ۱۹۵۹نیز به طور ناخواسته دیده می‌شود) طنز است که البته فریزر آن را به وجود می‌آورد. برای درک این نکته کافی است او را با بازیگر عصا قورت داده اهل اسکاندیناوی یعنی آنیتا بریم که شبیه یک توده یخ شناور زیباست، مقایسه کنید. جای شکرش باقی است که شخصیت بریم یک راهنمای صعود به قله کوه است که پیش از وی پدر فقیدش نیز همین شغل را بر عهده داشته است. پدر هانا نیز همچون مکس (برادر ترور) داستان‌های ژول ورن را واقعی و نه افسانه می‌دانسته ولی خود هانا به‌رغم آنکه با پدر موافق نیست قبول می‌کند که در ازای ۵ هزار کرون در روز، ترور و شان را به قله آتشفشان برساند. برخلاف شان که پر از حسادت، بدخلقی و آرزو‌های مبهم نسبت به هاناست، آب شدن یخ روابط ترور و هانا کاملا قابل پیش‌بینی است ولی خوب، طبیعی است که این روند مدتی طول بکشد.
سه قهرمان فیلم به تناوب دست به کارهای خطرناک و جسورانه‌ای می‌زنند که گاهی اوقات مسخره به نظر می‌رسند. آنها با کوپه‌های متحرکی که روی میدان‌های مین قدیمی تعبیه شده‌اند کیلومترها از سطح دریا پایین می‌روند تا به حفره‌ای مملو از جواهر که کف آن از مواد شکننده و بلورهای یخی تشکیل شده است، می‌رسند. این حفره به شکلی عجیب فرو می‌ریزد و قهرمانان ما پس از ثانیه‌هایی تردید باز هم در اعماق زمین پایین‌تر و پایین‌تر می‌روند تا با گیاهان گوشتخوار و موجودات بیگانه‌ای که شبیه ماهی‌های ماقبل تاریخ و تیراناسوروس‌ رکس‌ها هستند، برخورد کنند. واقعا کسی چه می‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فیلم «سفر به اعماق زمین» بر این نکته تاکید می‌کند که چگونه تکنولوژی قدرتش را بر محتوا تحمیل می‌نماید. برویگ ظاهرا مجبور است تا بارها و بارها به ما یادآوری کند که داریم در یک دنیای سه بعدی به سر می‌بریم، بنا بر این چیزهای زیادی را نشانمان می‌دهد که هیچ نقشی به جز توجیه بودجه فراوان فیلم ندارند. تصاویر تزئینی، فریبکارانه وکاملا غیر‌ضروری. در حالی‌که داستان فیلم و تکنولوژی تصاویر دوبعدی نیز به اندازه کافی گویا هستند.
مسئله مهم‌تر در این فیلم آن است که چیز خاصی به نحوه داستان‌پردازی اضافه نشده است؛ داستانی که میان هزارتویی از روابط در اعماق زمین می‌گذرد. چنین است که تکنولوژی جلوه‌های ویژه همچون طبلی جادویی، پر سر و صدا و در عین حال توخالی عمل می‌کند؛ طبلی که برویگ در فیلمش نهایت استفاده را از آن می‌برد. کیفیت تولید فیلم درجه یک است.
● سفر به مرکز زمین
▪ محصول کمپانی برادران وارنر، شرکت نیولاین و با همکاری Walden Media
▪ کارگردان: اریک برویگ
▪ نویسندگان: مایکل ویس، جنیفر فلاکت و مارک لوین
▪ بازیگران: برندان فریزر(ترور اندرسون)، آنیتا بریم (هانا)، جاش هاچرسون (شان اندرسون)
منبع: ورایتی
جان اندرسن
ترجمه: امیرحسین جلالی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید