جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


شازده کوچولو


شازده کوچولو
قصه­ای از آنتوان دو سنت اگزوپری (۱)، (۱۹۰۰-۱۹۴۴) نویسنده فرانسوی که ظاهراً برای کودکان نوشته شده است. لیکن، در آن نکته­هایی از روانشناسی با شگفتیهای فوق طبیعی درآمیخته است که آگاهی ظریفی از روابط دوستی و عشق و محبت به دست می­دهد.
روش کار سنت اگزوپری این نبوده است که برای کودکان چیز بنویسد، چنانکه نوشته­های دیگرش (پرواز شبانه، زمین انسانها، دژ) هیچ­کدام برای کودکان نیست. شازده کوچولو نیز که در ۱۹۴۳ انتشار یافت، چیزی از ادبیات صرفاً کودکانه ندارد و روی سخنش چندان که با موجوداتی ذاتاً آسیب­پذیر و حساس و شیفته عزلت و تنهایی شاعرانه است با سن و سال خاصی نیست.
سنت اگزوپری، که پیش از اینکه نویسنده باشد، خلبان بود، در این کتاب چنین به تصور می­آورد که بر اثر خراب شدن موتور هواپیمایش ناگزیر شده است که در وسط صحرا و در فاصله هزار «مایل» دور از نقاط مسکون فرود آید. ناگهان می­بیند که پسربچه­ای با رفتاری بسیار عجیب، و به طرزی آشکارا بی­خیال و بی­پروا از بودن در آن بیابان خلوت، در برابرش ظاهر می­شود.
کودک که با مشغله­های فکری خاصی آمده است که نویسنده حدس نمی­زند چیست، کم­کم هویت خود را فاش می­سازد و سؤالهایی طرح می­کند که سنت اگزوپری داستان خود را برمبنای آنها تدوین می­کند. این پسربچه یکه و تنها ساکن سیاره کوچکی است که هرروز سه آتش­فشان آن را پاک می­کرد.
شازده کوچولو برای فرار از سیاره خود از پرواز مهاجرتی پرندگان وحشی استفاده کرده بود وبرای پایان دادن به بحثها و بگومگوهای غم­انگیز و به سوءتفاهمهایی که روز به روز بیشتر او را از گل سرخش دور می­کرد-گل سرخی که خود عاشقش بود و تا به آن دم از او مراقبت و پرستاری کرده بود-تصمیم به آن مهاجرت گرفته بود.
آن گل سرخ که به زیبایی خود می­نازید و خویشتن را در دنیا یگانه می­پنداشت، خیال داشت که همیشه شازده کوچولو را برای برآوردن کمترین هوسهای خود در خدمت خویش نگاه دارد؛ و این روشی تدافعی بیش نبود، زیرا آن گل از ضعف و ناتوانی خود آگاه بود. شازده کوچولوی سرگردان پیش از اینکه به زمین برسد، پی در پی از شش سیاره می­گذرد.
در طی این سفر، که جزئیات و شیوه بیان آن تا اندازه­ای یادآور قصه­ها )۲)ی ولتر (۳) است (لیکن بدون تمسخرهای نیش­دار و کنایه­های زننده) با پادشاهی و خودپسندی و می­خواره­،کارفرمایی سوداگر و فانوس­افروزی و جغرافیدانی ارتباط پیدا می­کند؛ فعالیت هریک از ایشان و مشغله­ای که دارند کم و بیش به نظرش عجیب می­آید، و پس از گشت و گذرهای بسیار، خود را در وسط باغی می­یابد که پر از گلهای سرخ است.
در آنجا احساس کرد که بسیار بدبخت است، چون گل سرخ خودش به او چنین تلقین کرده بود که در دنیا یگانه است. در آن هنگام بود که با روباه صحرایی ملاقات کرد؛ حیوانی با گوشهای دراز که در صحرا زندگی می­کند. در اینجاست که مهیج­ترین صحنه کتاب آغاز می­شود؛ صحنه­ای که به نظر می­آید توضیح و مفتاح رمز اثری است که در آن مدام از حال و هوای دوستی یاد می­شود. روباه از شازده کوچولو می­خواهد که او را اهلی کند و در توضیح خواهش خود چنین می­گوید: «تو برای من هنوز پسربچه­ای بیش نیستی، مانند صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم؛ تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد؛ تو برای من درعالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.»-شازده کوچولو می­گوید: «کم­کم دارم می­فهمم. گلی هست... و من گمان می­کنم که آن گل مرا اهلی کرده است». و چون شازده کوچولو دستخوش هوس بازگشت به سیاره­اش می­شود، از ماری زهردار می­خواهد که او را بگزد؛ و پس از آنکه به خلبانی که به این موجود شگفت­انگیز و آرام و پراحساس علاقه­مند شده بود به هرنحوی شده دلداری می­دهد شب هنگام ناپدید می­شود.
رمزهایی که تار و پود بافت این کتاب را تشکیل می­دهند نامشخص است و بهتر همان که چنین باشد. سبک کتاب، که در عین حال هم گویا و هم محرمانه است، حالت خودمانی بودن سخنانی را که به صدای بلند نزد آدمهای ساده گفته می­شود برای داستان نگاه می­دارد؛ آدمهای ساده­ای که منطقشان به تصورات رؤیایی خرسند است و با این حال، خواهان توضیحات بی­اندازه روشنی هستند.
محمد قاضی. فرهنگ آثار. سروش.
۱.Antoine de Saint-Exupery ۲.Contes ۳.Voltaire
منبع : کتاب نیوز


همچنین مشاهده کنید