پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

اومانیسم در اندیشه نصر و مجتهدشبستری


اومانیسم در اندیشه نصر و مجتهدشبستری
مقاله حاضر به بررسی وجوه معرفت شناختی دو اندیشمند معاصر ایران که می توان نظرات آن دو را به مثابه دو رویکرد متفاوت به مقوله معرفت و شناخت محسوب کرد، می پردازد. به میزانی که سیدحسین نصر تحت تأثیر قرائت های عرفانی از دین، به سوی وحدت در شناخت و رسیدن به کُنه و حقیقت شریعت گرایش دارد، شبستری با ارائه تلفیقی از دین به عنوان حقیقتی مسلم و تعلقات امروزین بشری به عنوان مفروضاتی غیر قابل اغماض، سعی دارد به "نقد قرائت رسمی از دین" پرداخته و تفسیری از شریعت ارائه دهد که حل کننده ی مشکلات انسان مدرن نیز باشد. این مقاله سعی دارد از نقطه نظری متفاوت، اندیشه های نصر را به عنوان فیلسوفی جهانی که دغدغه های او شامل جامعه ایرانی نیز می شود، با متفکری دیگر که اساساً زاده‌ جامعه ایرانی است مقایسه کند.
● مقدمه:
قرار دادن دو اندیشمند از دو منظرگاه متفاوت، اساس کار ما در این نگاشته است. سید حسین نصر را می توان یکی از مهمترین نمایندگان سنت گرایی در دوران معاصر به حساب آورد که می توان گفت به نقد تمام عیار مدرنیته و وجوه آن می پردازد. وی اگر چه از دوران جوانی در دیاری زیست که غرق در تمدن مدرن بود و کمتر می توان اندیشه هایی چنین یافت، ولی اندیشه ای متفاوت با سیر کلی اندیشه غربی را پی گرفت. نصر با بحث پیرامون معرفت قدسی به انتقاد از معرفت شناسی معاصر غربی می پردازد که امر قدسی را یکسره به کنار نهاده است و خود را فاعل نهایی شناخت دانسته است.
مجتهد شبستری بر خلاف نصر داعیه دفاع از سنت را ندارد، بلکه برخلاف وی همواره قرائت رسمی و سنتی از دین را رد می کند و درصدد فراتر رفتن از اندیشه ای است که غبار زمانه بر روی آن نشسته است. شبستری قرائت انسانی از دین را مناسبترین قرائت از دین می داند که در آن همانند قرائت رسمی از دین، آزادی به فراموشی سپرده نشده است. وی در یک مصاحبه، قرائت رسمی از دین را همان قرائت فقاهتی- حکومتی می داند.
● سید حسین نصر و جستجوی امر قدسی
نصر در کتاب معرفت و امر قدسی به بررسی مبانی اصلی معرفت شناسی مدرن می پردازد و آن را با بنیانهای معرفت شناسی سنتی مقایسه می کند. وی سنت را دارای سه مؤلفه می داند: الف) معرفت(قدسی) ب)هستی ج) سعادت. به عقیده وی در سنت همواره میان این سه ارتباط وجود داشته است، اما در دوران مدرن ما شاهد غیر قدسی شدن معرفت و بنابراین دست نیافتنی شدن سعادت برای انسان سنتی هستیم.
در سنت، تعقل پرتویی از نور الهی است که در تمام اشیاء به صور گوناگون انعکاس یافته است. عقل انسانی در مقام تجلی اصلی نور الهی است و وسیله اصلی رسیدن به حقیقت اصیل قوه عاقله منعکس از عقل کلی است. در دوران جدید اما به جای اینکه انسان را حیوان ناطق بدانیم که عقل کلی به وی عطا شده که می تواند موجود مطلق و خیر اعلی را بشناسد، به فاعل شناسایی تنزل یافته که فقط توانایی شناخت امور جزیی را دارد ... معرفت نیز فقط به امور سطحی محدود شده است و این یعنی همان تقدس زدایی از حیات آدمی.
از طرفی تحویل عقل کلی به عقل جزیی و محدود سازی تعقل به هوشیاری و زیرکی (عقل ابزاری)، نه تنها موجب شده که معرفت قدسی دست نیافتنی و حتی تا حدودی مهمل جلوه کند، بلکه به سخره نیز گرفته شود.
● معرفت و حقیقت
در اسلام حتی اولین قدم یعنی گفتن شهادت "لا اله الا الله" گزاره ای معطوف به معرفت است، نه عاطفه و میل احساسی و این اهمیت تعقل را بازگو می کند. بالاترین مرتبه معرفت، معرفت توحیدی است. البته نه توسط انسان در مقام یک فرد، بلکه توسط کانون الهی تعقل انسانی که در مرتبه شناخت هم فاعل شناسا است و مورد شناسایی. در اینجا است که مرز سوژه و ابژه به هم می ریزد. پس عارف و حکیم اشراق، عارف باالله نامیده می شود. عارف نه تنها خدا را می شناسد بلکه با خدا (باالله) و در خدا (فی الحق) به معرفت دست پیدا می کند. نصر در اینجا به نقد سوژه باوری و جدایی سوژه از ابژه می رسد که یک مؤلفه اصلی اندیشه مدرن است. به عقیده وی حتی آگوستین هم با تمام بدبینی خود نسبت به انسان می پذیرد که قوه عقل باطنی از جانب خداوند به آدمی اعطا شده است تا اشراق الهی را در برگیرد. برای اندیشیدن، عقل آدمی باید اشراق یابد. شهود محض، اشراق یافتن عقل جزئی توسط عقل کلی است.
نصر این سخن مایستر اکهارت را نیز تأیید می کند که خداوند در وهله اول عقل و در وهله دوم وجود است. در میان روح آدمی پرتویی وجود دارد که اکهارت آن را عقل منور می نامد. این پرتو جایگاه شعوری است که آدمی می تواند به وسیله آن به معرفت الوهیت یا اصل هستی دست یابد. روح با گذر از صور ناسوتی (جسمانی) به صور مجرد (لاهوتی) بالاخره به آن پرتویی می رسد که مهمترین بخش و نیز ریشه تعقل و ابزار شناخت خداوند است.
بنابراین معرفت قدسی که از راه قلب دست یافتنی است نه ذهن، آن هم زمانی که پیرایش یافته و چشم دل (به تعبیر صوفیه) باز شود، از معرفت غیر قدسی متمایز خواهد بود. در غرب ارسطو گرایی و ابن رشد گرایی یکی از عوامل تقدس زدایی از مسیحیت بود. گسست عقل کلی از عقل کلی نتیجه ای نداشت جز نفی یقین، شروع لا ادری گری، اصالت تسمیه، راسیونالیسم، اومانیسم و سکولاریسم. نصر وقتی از هر یک از این اصطلاحات رایج در فلسفه معاصر غرب سخن می راند، تنها لب به انتقاد از آنها می گشاید. به زعم نصر، نهایت جدایی از عقل کلی با دکارت که پدر فلسفه جدید خوانده شد صورت گرفت و به راسیونالیسم افراطی رسید.
● انسان خلیفه الله و انسان عاصی
انسان سنتی یا انسان پاپ گونه همان خلیفه الله است که پلی میان زمین و آسمان است. اما انسان مدرن یا انسان پرومته ای همان انسان عاصی است که موجودی عصیانگر و شورشی علیه آسمان است و نمود بارز آن را می توان در افرادی مثل فویرباخ دید. به عقیده نصر اومانیسم، صورت خداگونه انسان را از هم پاشاند و بدین ترتیب یک انحراف اصلی، جداسازی بیش از حد انسان به عنوان جایگاه شعور یا "من" است که به گمراهی آدمی، ماشینیزم و از خود بیگانگی انسان منجر شد.
انسان الهی بر ملکوت حکم می راند، جایی که صورت وی دیگر قابل تشخیص نیست. این را ذوب شدن در نور می گویند. او تقدیر خود را به اتمام می رساند. او در یک قالب هم با خداست و هم با خویش است. در دیدگاه شهودی نه تنها اصل آنسلمی (ایمان می آورم تا بفهمم) درست است بلکه می توان گفت (می فهمم تا ایمان بیاورم) بنابراین در سنت، فهم و ایمان یکی است معرفت شهودی (تعقل) به یک معنا در مقابل اصالت عقل (عقل ابزاری) و یا هوشیاری و زیرکی است.
نکته مهم در اینجا که تفکر سنتی را از تفکر جدید متمایز می کند، تفاوت در مفهوم من در دو انسان سنتی و مدرن است. در تفکر سنتی نمود عینی " من" را می توان در حلاج دید و در تفکر مدرن، نمود "من" را می توان در من دکارتی دید. در اولی انیت تماماً در خداوند است و نه غیر از او و بقاء عین فناست، ولی در کوگیتوی دکارتی انیت متوسل به خداوند نیست و خود را از توسل به هرگونه مرجعیت خارج می کند. در واقع با دکارت، هستی شناسی تبدیل به معرفت شناسی می شود، با مارکس و هگل هستی به شدن و صیرورت تبدیل شد و فقدان معنای ثبات مطرح شد و این گامی در جهت تقدس زدایی بود.
در تفکر سنتی که دیدگاهی وحدت وجودی است، حقیقت انسان، زن- مرد واره است و آدمی از جنسیت به دور است، چیزی که فلسفه معاصر سالهای متمادی به بحث پیرامون آن پرداخته و در نهایت نیز پاسخی برای آن نیافته است. در چنین دیدگاه وحدت وجودی، تفاوتی میان زن و مرد نیست، زیرا همه چیز ریشه در ذات الهی دارد که از جنسیت مبرا است. جنسیت انسان فراکیهانی است نه زمینی. انسان صورت خداوند است، پس فراتر از جنسیت است.
● دفاع از سنت
اگر بخواهیم از اطاله کلام جلوگیری کنیم، بهتر است موضع نصر در دفاع از سنت را در چند جمله وی خلاصه کنیم. به نظر نصر انسان سنتی از امر قدسی جدا شدنی نیست و همواره به امر قدسی رجوع می کند. از آنجا که امر قدسی ابدی و ازلی است، بنابراین لایتغیر است و در نتیجه سنت نیز که به امر قدسی رجوع دارد لایتغیر خواهد بود، زیرا به منبعی ابدی و ازلی توجه دارد. پس به زعم نصر سنت گرایی بدون راست کیشی به هیچ وجه ممکن نیست. وی معتقد است در سنت مرجعیت وجود دارد، چه عقلی و چه دینی. نکته مهم در نصر ضرورت احیای سنت است که معنای دیگر آن همان کشف دوباره امر قدسی است، زیرا در سنت امکان یأس و نا امیدی منتفی است و عقل کلی همواره وجود دارد و این ما هستیم که باید خود را در مقابل پرتو آن قرار دهیم.
● نتایج سیاسی
نتایج سیاسی از مباحث نصر را می توان در چند نکته به شرح ذیل آورد:
۱) هیچ چیز خارج از قلمرو سنت نیست و ماهیت همه گیر سنت، خصلتی است که باید مورد تأکید قرار گیرد.
۲) سنت شالوده اخلاق است و اخلاق غیر سنتی هیچ معنایی ندارد.
۳) سنت می تواند منشأ اصول و معیارهای سیاسی حیات جامعه باشد و مرجعیت سیاسی به مرجعیت روحانی متصل است.
● شبستری و نقد قرائت رسمی از دین
شبستری بحث خود را با تقسیم بندی سه نظریه درباره حقیقت ایمان شروع می کند و آنگاه به شرح
هریک ازآنها می پردازد:
۱) اشاعره
به نظر اشاعره حقیقت ایمان یعنی تصدیق وجود خداوند و پیامبران. این تصدیق از طریق علم و معرفت است، نه تصدیق منطقی. در واقع با سمع و نه با عقل.
۲) معتزله
به نظر معتزله عمل مؤمن نشان دهنده ایمان وی است. در این تعریف مکلف بودن و مسؤولیت داشتن در درجه نخست اهمیت است. معتقد بدون عمل، به زعم معتزله همانند فرد غیر مؤمن است و فرقی با آن ندارد. معتزله این سخن خود را به آیات و روایاتی همچون "ان الذین آمنو و عملو الصالحات" که به کرات در قرآن آمده است، ارجاع می دهند.
۳) فیلسوفان متکلم
حقیقت ایمان در نزد اینان سیر نفس انسان در مراحل کمال نظری است. ایمان هر شخصی با معیار مطابقت و عدم مطابقت اعتقادات دینی وی با عالم هستی سنجیده می شود. پس در چنین نگرشی ایمان از سنخ علم و معرفت فلسفی است.
شبستری بعد از توضیح هر یک از فِرق مورد نظر به شرح این نکته می پردازد که ایمان از آزادی جدا نشدنی است.
وی همچنین اندیشه آدمی را دارای دو ویژگی منحصر به فرد می داند؛ یکی آن که محدود است و دیگر آن که تهدید به عدم است. به عقیده وی بیان و تصور خداوند، تصوری است که توسط اندیشه سیال آدمی و متناسب با محدودیت های خودش به تصویر کشیده است. اگر خدا را در این صفات محدود کنیم، خداوند را از آن مطلق بودنش بیرون آورده ایم و این یعنی ادعای شناخت نهایی خدا و در واقع به معنی محدود کردن آن به شناخت خود و خارج کردن او از مطلقیت است. شبستری پس از آن به نقد قرائت رسمی از دین می پردازد و مشکل دین امروز را در نبود آزادی و ایجاد نهاد اجتماعی در دین می داند که در قرائت رسمی از دین نمود یافته است. به عقیده وی در اینجاست که خداپرستی نهادهایی پیدا می کند و دین متولیانی پیدا می کند و از آنجا که هر نهادی دارای رییس و مرئوس است، این نهاد نیز رییس و مرئوسی پیدا می کند و با مرور زمان آیین ها و آداب و رسوم و قوانینی برای آن وضع می شود و این یعنی پایان آزادی. به عقیده شبستری دین وقتی بصورت نهاد در می آید انسان را نفی می کند، زیرا انسان همواره مجبور است گوش به فرمان رییس باشد و از طرفی قوانین وضع شده، آزادی عمل را از انسان می گیرد.
● هرمنوتیک طرح قرائت انسانی از دین
شبستری با نقد قرائت رسمی از دین یا قرائت فقاهتی- حکومتی از دین، به زعم خود به قرائت انسانی از دین می رسد که دقیقاً در نقطه مقابل قرائت رسمی از دین قرار دارد. در قرائت انسانی از دین آزادی عمل انسان در درجه نخست اهمیت قرار دارد. بنابراین مشخص شد که شبستری با هرگونه ایمانی که فارغ از آزادی آدمی باشد و در واقع چیزی که وی آن را قرائت غیر انسانی از دین می نامد، مخالف است و همواره انسان را در محور مباحث خود قرار داده است. البته نباید این گمان را ببریم که شبستری از موضعی کاملاً اومانیستی سخن می گوید. او در صفحه ۳۰ کتاب ایمان و آزادی می گوید:
"مبادا به ذهن شما بیاید که این سخن، سخنی انسان گرایانه است. این یک بحث اومانیستی نیست، بلکه فلسفی و کلامی است."
اتخاذ چنین موضعی از شبستری بدون شک در تقابل با قرائت مسلط حکومتی در ایران قرار می گیرد و این چیزی است که خود وی نیز به آن اشاره دارد. وی در جایی از کتاب خود آورده است:
"اگر عده ای در جامعه امروز تصور کنند که ایمان نیز یک کالا است که می توان به ضرب تبلیغات مثلاً رادیو و تلویزیون آن را به خورد مردم داد، یا یک قانون است که می توان با قوه قهریه آن را اجرا کرد، یا یک ایدئولوژی است که می توان القاء کرد، سخت در اشتباه اند. ایمان به معنی رویارویی مجذوبانه با خداوند، تنها با آزادی میسر است."
شبستری در مباحث خود از طرح رویکرد هرمنوتیک به ضرورت پذیرش قرائت های مختلف در دین می رسد. وی تفسیر را در دین به منزله ارائه قرائت های جدید در دین و به قول خودش یک گام پیش رفتن در دین می پذیرد و بنابراین کار اندیشمندان در دین را بسیار مهم می داند. اما نکته عجیب در آثار شبستری، شبیه دانستن ابن تیمیه و ابن عربی است که اولی شریعت محور است و نه شریعتی پویا بلکه بسیار متسلب، و دومی طریقت محور است.
شبستری می گوید: در نظر ابن عربی وحیانی بودن سخن به چگونگی اثرگذاری آن در انسان مربوط می شود. لذا ممکن است یک سخن واحد برای یک شخص وحی باشد و برای دیگری نباشد. شبستری از این سخن ابن عربی تعبیری هرمنوتیک می کند و آن را اساس مباحث هرمنوتیک خود قرار می دهد. اما باید این را نیز بگوییم که شبستری تنها کسی است که ابن عربی را از مقام یک عارف تا سرحد یک هرمنوتیسین پایین آورده است.
گفتیم اساس تعبیر هرمنوتیک شبستری حول محور این سخن ابن عربی شکل می گیرد و در ادامه می آورد: هیچ سخنی به عنوان مجموعه ای از کلمات و جملات نمی تواند برای همیشه و برای همه وحی فی نفسه باشد. سخن فقط وقتی وحی است که اثری وصف ناپذیر بگذارد. کلمات و جملات قرآن بدین دلیل که چنان اثری در پیامبر اسلام داشت، برای او سخن وحیانی بود. اگر این کلمات در شخص دیگری نیز چنان اثری بگذارد، در اینصورت برای او نیز سخن وحیانی خدا می شود!
اما به نظر می رسد هر نوع پذیرش نسبیت انسان را به این وا می دارد که پای بر روی اندیشه خود نیز بگذارد. شبستری نیز از این قاعده مستثنی نیست و دچار تناقضات بسیاری در مباحث خود است. در بحث هرمنوتیک وی در جایی می گوید: هیچ کس وصول قطعی به معنا پیدا نمی کند. در واقع در اینجا معنا را واحد در نظر گرفته و از آن به عدم فهم بشری می رسد. اما در جای دیگر آورده: یک متن واحد می تواند معناهای متفاوت داشته باشد. در اینجا برعکس جمله قبل نسبیت را فرض کرده است و در واقع به این عقیده رسیده است که یک معنای واحد نهایی وجود ندارد. در اصل در این دو جمله معناهای متفاوت با تفسیرهای متفاوت، از هم متمایز نشده اند. بنابراین مشخص می شود که این دو جمله با هم دارای تناقض هستند.
نکته در خور توجه دیگر در آثار شبستری این است که بعد از رسیدن به نسبیت معرفت شناختی و تجویز آن به حوزه های دینی! نتیجه می گیرد که قرائت های مختلف از دین باید پذیرفته شود و هیچ کس نمی تواند ادعای شناخت حقیقت را بکند (حقیقت نسبی است نه مطلق)، وقتی در مورد مخالفان این نظر از او سؤال می شود، خود پاسخی متناقض با آرای کلی اش می آورد و آنها را به عدم فهم محکوم می کند. در واقع می توان تناقض بین نظر و عمل و یا رسیدن به بن بست، وقتی که پای خود به میان می آید را چیزی عادی دانست که روشنفکری ایران همواره از آن رنج می برد.
● مصالحه ایمان و آزادی
شبستری معتقد است معرفت جز با رهایی عقل از اسارت تقلید و با اندیشه آزاد بوجود نمی آید. اندیشه آزاد نیز در نظر وی اندیشه ای است که دائماً از خود عبور می کند و پوسته های خود را می شکند. به نظر شبستری اندیشه دائماً می خواهد آنچه را که دارد کنار بگذارد و به جلو رود. لذا ساکن نیست. اندیشه نمی تواند به شی تبدیل شود. بدین ترتیب می توان ریشه های پذیرش ابطال گرایی را در اندیشه شبستری مشاهده کرد. در اینجاست که شبستری راه خود را از اندیشمندانی همچون نصر که پای در سنت دارند، جدا می کند. نصر در موضعی متفاوت همانطور که در قبل آمد، سنت را لایتغیر می داند و بنابراین اندیشه سنتی را نیز که ریشه در سنت دارد، به طبع آن لایتغیر می داند. دلیل اصلی نصر در این ادعا نیز این است که منشأ سنت در امر قدسی است و امر قدسی نیز ازلی و ابدی و بنابراین لایتغیر است.
شبستری اما در موضعی متفاوت با رویکرد عرفان گرایانه نصر که در آن همواره مرشد و پیر، حضوری پررنگ دارد، ایمان را تنها در صورت آزادی کامل و فارغ از هرگونه تقلید می پذیرد. وی در جای دیگری می گوید: "ایمان نمی شود تقلیدی باشد. آنچه اصلاً ایمان با آن نمی سازد تقلید است. ایمان و تقلید یک تعبیر و ترکیب بسیار متناقض است."
شبستری بعد از نقد جدی چنین تفسیری از ایمان، تعریف خود از ایمان را اینگونه می آورد:
"ایمان یعنی رویارویی مجذوبانه با خداوند. چنین ایمانی مثل رفتن کودک در آغوش مادر می ماند که تنها آرامش را به آدمی عطا می کند و هیچگونه ترسی را در وجود انسان بوجود نمی آورد. تنها و تنها عشق و محبت مادری است و هیچ گونه رابطه رییس و مرئوسی در این رابطه وجود ندارد."
● نتیجه گیری
از نگاشته های متن فوق می توان به راحتی نتیجه بحث را پیش بینی کرد. در نظر نخست می توان یک خط تمایز را میان این دو اندیشمند فرض کرد. نصر به صراحت مخالفت خود را با هرگونه قرائت اومانیستی و انسان گرایانه نشان می دهد و سطور بسیاری از کتاب معرفت و معنویت خود را به این بحث اختصاص می دهد. وی چنین رویکردی را عامل اصلی جدایی انسان از منبع اصلی کسب معرفت می داند. انسان عصیانگر با شورشی علیه آسمان خود را در مقام خدایی قرار داد و تصور کرد که توانایی شناخت همه چیز را دارد، اما نمی دانست که خود را از موهبتی عظیم که همانا فیض الهی در شناخت و کسب معرفت است محروم کرده است.
اما از سوی دیگر شبستری را می توان در نقطه مقابل این تصور فرض کرد. وی هرگونه تفسیر سنتی را کنار می گذارد و همانطور که مشخص است نقد قرائت رسمی و سنتی یکی از مهمترین عناصر تفکر وی است. شبستری با طرح قرائت انسانی، بر خلاف نصر خود را در زمره اندیشمندان روشنفکر قرار می دهد و به نقد تمامی قرائت های سنتی از شریعت می پردازد. هر چند شبستری معتقد است که مباحث وی بحثی اومانیستی نبوده و بیشتر بحثی کلامی است، با اینحال باید این را پذیرفت که پیامدهای عقاید شبستری، چیزی جز همان اومانیسمی نخواهد بود که نصر شدیداً آن را نقد کرده و عامل همه محرومیت های انسان مدرن می داند.
بنابراین مفهوم اومانیسم در اندیشه این دو متفکر با دو موضع و رویکرد متفاوت بررسی می شود.
نصر با نقد راسیونالیسم و عقل برآمده از روشنگری، عقل جزئی در مسیر عقل کلی را مطرح می کند ولی شبستری عقل محاسبه گر را مطرح می کند. نصر انسان خلیفه الله را و شبستری انسان آزاد را مد نظر دارد. نصر معرفت اشراقی را و شبستری معرفت عقلی را در الویت قرار می دهد. نصر مطلقیت را و شبستری نسبیت را می پذیرد. نصر محو مرز سوژه و ابژه را و شبستری اهمیت سوژه را مطرح می کند. نصر به نقد سکولاریسم و مدرنیته و دفاع از سنت می پردازد، ولی شبستری به قرائت انسانی از دین و نقد سنت معتقد است. نصر سنت را ابدی و ازلی و لایتغیر می داند ولی شبستری به اصلاح و پیشروی مرتب و ابطال گرایی معرفتی معتقد است. نصر محافظه کاری را و شبستری نقد آن را مطلوب می داند. نصر به اهمیت مرجعیت اشاره دارد، ولی شبستری به هیچ وجه آن را تأیید نمی کند. نصر به مرشد و پیر اهمیت بسیاری می دهد، چیزی که برای شبستری مهم نیست و به نقد بعنوان یک رابطه مرجع - مقلد می پردازد.
همانطور که آمد این اصل، تبعات سیاسی بسیاری را با خود به همراه می آورد و نهایتاً می توان گفت نصر نماینده قرائتی الوهی و عرفانی از دین است و از منظر او حقیقت دین نیز همین است، اما شبستری دقیقاً در مقابل این دیدگاه نماینده قرائتی انسانی از دین است. انسان به معنی مدرن، آن نه انسانی که در سنت و در جهان راز و رمز زندگی می کند.
مهدی فدایی مهربانی / کارشناسی ارشد علوم سیاسی (اندیشه سیاسی) دانشگاه تهران
فهرست منابع
۱- نصر، سید حسین، معرفت و امر قدسی، ترجمه فرزاد حاجی میرزایی ، تهران، نشر فرزان، ۱۳۸۳
۲- نصر، سید حسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری ، قم، نشر طه، ۱۳۸۲
۳- نصر، سید حسین، سنت عقلانی اسلامی در ایران ، تهران ، نشر قصیده سرا، ۱۳۸۳
۴- نصر، سید حسین، آموزه های صوفیان، ترجمه حسین حیدری، تهران، نشر قصیده سرا، ۱۳۸۴
۵- مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۶
۶- مجتهد شبستری، محمد، تأملاتی در قرائت انسانی از دین، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۳
۷- مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک کتاب و سنت، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۴
۸- فولادی، حفیظ الله، معرفت و جامعه، تهران، نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۴
۹- Stenberg, Leif, The Islamization of Science: Four Muslim Positions Developing an Islamic Modernity, Lund: Lund Studies in History of Religions, ۱۹۹۶
۱۰- Nasr, S.H. The polarization of being , Pakistan philosophical journal ,vol ۳,No,۲,October ۱۹۵۹,pp۸-۱۳
۱۱- Rosenthal , Franz , Knowledge Triumphant : Concept of Knowledge in Islam , Leiden , ۱۹۷۰
منبع : کانون اندیشه جوان


همچنین مشاهده کنید