پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پیدایش مذاهب اسلامی


پیدایش مذاهب اسلامی
بزرگ ترین اختلافی که از صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) تاکنون در میان مسلمانان باقی مانده و موجب پیدایش دو فرقه بزرگ شیعه و سنی شده است، اختلاف در جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است. درباره وقوع این اختلاف، شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود می نویسد:
و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة اذا ماسل سیف فی الالسلام علی قاعدة دنییة مثل ما سل علی الصاقة فی کل زمان و قد سهل الله تعالی و فی صدر الاول.[۱]
بعد از رحلت پیامبر گروه مسلمین در دو طیف معتقدان به امامت علی بن ابی طالب، بر اساس نص و بیعت کنندگان با ابوبکر قرار گرفتند. شهرستانی در این باره چنین می گوید: الاختلاف بعده الی قسمین: احدهما اختلاف فی الامامة و الثانی الاختلاف فی الاصول و الاختلاف فی الامامة علی وجهین: احدهما القول بان الامامة تثبت بالاتفاق و الاختیار و الثانی القول بان الامامة تثبت بالنص و التعیین; فمن قال ان الامامة تثبت بالاتفاق و الاختیار قال بامامة کل من اتفقت علیه الامة او جماعة معتبرة من الامة.[۲]; «بعد از او در دو امر اختلاف پیش آمد: نخست، اختلاف در امامت; دوم، اختلاف در اصول. اختلاف در امامت بر دوقسم است: اول اینکه امامت به اتفاق و اختیار مسلمین تعیین و ثابت می شود; لذا کسانی که این قول را اختیار نمودند، قایل به امامت کسی شدند که امت اسلام یا جماعت معتبری از آنان بر امامت او اتفاق نمایند.» چنان که در صدر اسلام، مسلمین بر انتخاب حضرت ابوبکر(رضی الله عنه) اتفاق کردند. این گروه اهل سنت و جماعت می باشد که به مرور زمان، گروه های مختلفی از آن منشعب گردید.گروهی نیز می گویند که امامت بالنص و التعیین مشخص می شود: و من قالوا ان الامامة تثبت بالنص اختلفوا بعد علی(رضی الله عنه)[۳]; یعنی درباره تعیین امامت اختلافات زیادی میان قایلان به نصّ امامت پیش آمد که به طور مختصر بدان اشاره می شود. بعضی معتقدند که حضرت علی(رضی الله عنه)فرزندش محمد بن حنفیه را به امامت برگزید; که این گروه را «کیسانیه» گویند.آنهاکه به این امر قایل نشدند، می گویند نص بر امامت حضرت امام حسن(رضی الله عنه) و امام حسین(رضی الله عنه) و اولاد ایشان دلالت دارد. همچنین در این زمینه که امامت در اعقاب کدام یک بماند، اختلاف وجود آمد. می گویند، امامت در اعقاب حضرت امام حسن(رضی الله عنه) می باشد; به این صورت که پس از حضرت امام حسن(رضی الله عنه)فرزندش، پس از او عبدالله، پس از او محمد بعد از او برادرش، ابراهیم، امام می باشند که در ایام منصور خروج کردند و شهید شدند. برخی نیز معتقدند امامت در اعقاب حضرت امام حسین(رضی الله عنه) می باشد; چنان که در ص ۲۸ ملل ونحل آمده است: و منهم من اجری الوصیة فی اولاد الحسین و قال بعده بامامة علی بن الحسین زین العابدین نصّاً علیه ثم اختلفوا بعده فقالت الزیدیة بامامة زید; یعنی گروهی قایل به بقای امامت در اعقاب حضرت امام حسین(رضی الله عنه) می باشند، اما پس از حضرت زین العابدین(رضی الله عنه) باز هم اختلاف دارند و زیدیه قایل به امامت زید(رضی الله عنه) هستند. برخی نیز قایل به امامت محمد بن علی الباقر نصاً علیه می باشند و پس از آن حضرت جعفر بن محمد الصادق(رضی الله عنه) ـ وصیةً الیه ـ که ذکر همه این اختلافات به درازا خواهد کشید.[۴]
اما شعیه امامیه به امامت دوازده امام معتقدند که همگی از اولاد حضرت امام حسین(رضی الله عنه) می باشند; به ترتیب از حضرت علی(رضی الله عنه) و حسن و حسین(رضی الله عنه) و زین العابدین(رضی الله عنه) تا امام مهدی، می باشند که این گروه موسوم به شیعه امامیه اثناعشریه می باشند.
● اختلاف در اصول
در اواخر دوران صحابه بحث هایی درباره «قدر» در گرفت و اختلافاتی پدید آمد که از آن میان، بدعت معبد جهنی و غیلان دمشقی و یونس... نمایان تر می باشد،در ملل و نحل آمده است:
فی القول بالقدر و انکار اضافة الخیر و الشر الی القدر و نسج علی منوالهم واصل بن عطاء الغزال و کان تلمیذ الحسن البصری;[۵] یعنی ایشان مسأله قدر را ایجاد کردند و اضافه خیر و شر به قدر را نپذیرفتند کسی که به خط مشی ایشان رفت، واصل بن عطا از شاگردان حضرت حسن بصری(رضی الله عنه) بود. در حاشیه، رمضان افندی بر شرح عقاید نیز آمده است: المعتزلة لانهم اول فرقة اسّسوا قوائد الخلاف ای المخالفة لما ورد به ظاهر السنة و جری علیه جماعة الصحابة و ذلک ای بیان اساس قواعد الخلاف لان رئیسهم ای رئیس المعتزلة واصل بن عطاء المعتزل ای رجع عن مجلس الحسن البصری(رحمه الله) و هو من ائمة اهل السنة و الجماعة یقرر ای یقول ان مرتکب الکبیرة لیس بمؤمن و لا کافر و یثبت المنزلة بین المنزلتین ای بین الکفر و الایمان;[۶] معتزله نخستین گروهی بودند که اساس و قواعد مخالفت با ظاهر سنت و شیوه صحابه را بنا نهادند. رئیس معتزله، واصل بن عطا، از مجلس حسن بصری(رضی الله عنه)کناره گیری کرد و گفت که مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر.او قایل به منزلة بین المنزلتین، یعنی بین کفر و ایمان بود. عمرو بن عبید هم بدو پیوست و با هم پای ستونی از ستون های مسجد بصره رفتند و از آن انجمن کناره گرفتند، ایشان و پیروان آنها را معتزله می نامند. لذا می بینیم که متأخران صحابه، مانند عبدالله بن عمر(رضی الله عنه)، جابر بن عبدالله(رضی الله عنه)، ابوهریرة(رضی الله عنه)، ابن عباس(رضی الله عنه)، انس بن مالک و دیگران از عقبة بن عامر جهنی بیزاری جستند و به فرزندان خود وصیت کردند که «قدریه» را سلام نگویند و بر جنازه ایشان نماز نگذارند و از بیمارانشان عیادت نکنند; بنابراین قدریه و معتزله در زمان حضرت حسن بصری پدید آمدند و در زمان مأمون که فلسفه از یونانی به عربی ترجمه شد و در اسلام رواج پیدا کرد، بیشتر مسائل فلسفی را داخل مذهب خویش کردند.[۷]اکنون پس از این اجمال، چهار فرقه متعزله، اشاعره، ما تریدیه و امامیه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
● معتزله
در زمان بنی امیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵ ـ ۸۶ هـ..ق.) «قدریه» یا «معتزله» ظهور کردند. فرقه مخالف آنان، «جبریه» معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خدا نسبت می دادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی می شمردند،اما «معتزله» یا «قدریه» طرفدار قدرت و حرّیت انسان بودند و آدمی را در کردار و رفتار خویش آزاد می پنداشتند. مخالفان «قدریه» را مجوسان یا زرتشتیان اسلام می خواندند و می گفتند که رسول(صلی الله علیه وآله) فرمود: «القدریة مجوس هذه الامة; آنان قدریه، زرتشتیان امت اسلام اند.»
نخستین کسی که با «جبریه» مخالفت کرد و سخن از قدر گفت، «معبد بن عبدالله بن عویم جهنی بصری» بود. وی می گفت: «هر کس مسئول رفتار خویش است و خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذاشته است» و از این جهت، پیروان او را «قدریه» نامیدند.معبد در سال ۸۰ هـ..ق. به جرم فساد عقیده کشته شد و این عقیده را غیلان دمشقی و یونس و جعد بن درهم از وی فراگرفتند. مقارن همین زمان، عالمی زاهد در بصره می زیست که او را حسن بصری می خواندند. وی شاگردی به نام «ابوحذیفه واصل بن عطاء الغزال» داشت که از موالیان ایرانی بود. او عقیده معبد و غیلان را در «قدر» تأیید کرد و مؤسس فرقه فلسفی «معتزله» شد. شهرستانی می نویسد: «در زمان حسن بصری(رضی الله عنه) فتنه «ازارقه» از خوارج پدید آمد. ایشان می گفتند، هر مسلمان یا غیر مسلمان که مرتکب گناه کبیره شود، مشرک و قتل او به نص قرآن واجب است. ]امکان دارد این عبارت از خود استاد محمدجواد باشد; زیرا در الملل و النحل آمده است:
فقال یا امام الدین لقد ظهرت فی زماننا جماعة یکفرون اصحاب الکبائر و الکبیرة عندهم کفر یخرج به عن الملة و هم وعیدیة الخوارج[[۸] روزی یکی از شاگردان حسن بصری عقیده او را درباره ازارقه پرسید: حسن(رضی الله عنه) سر به جیب تفکر فرو برد و هنوز پاسخی نداده بود که یکی از شاگردانش به نام واصل بن عطا گفت که به عقیده من، مرتکبان گناه کبیره نه کافر مطلق اند و نه مؤمن مطلق، بلکه در «منزلة بین المنزلتین»، یعنی در میان دو مرحله کفر و ایمان جای دارند. سپس از پیش استادش دور شده، به ستونی از ستون های مسجد تکیه کرد. حضرت حسن(رضی الله عنه) گفت:
اعتزل عنا واصل;واصل از ما کناره گرفت.
از آن روز او و پیروانش را معتزله خواندند.[۹]
● اشاعره
در کتاب الملل و النحل آمده است: اصحاب ابی الحسن علی بن اسماعیل الاشعری المنتسب الی ابی موسی الاشعری(رضی الله عنه) عنهما،[۱۰] و در کتاب فرهنگ فرق اسلامی آمده، اشاعره پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند که در سال ۲۶۰ هـ..ق. در بصره تولد یافت و در سال ۳۲۴ هـ..ق. در بغداد درگذشت. وی از نوادگان ابوموسی اشعری، از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است که تا چهل سالگی، در محضر ابوعلی جبائی به آموختن اصول و روش استدلال «معتزله» می پرداخت. سرانجام روزی در مسأله «صلاح و اصلح» بر وی اعتراض کرده، از استاد خود جدا گشت و با اینکه جبائی شوهر مادرش نیز بود، او را ترک کرد و در مسجد بصره از طریقه «معتزله» آشکارا کناره گرفت (۳۰۰ هـ..ق.) مسأله مورد اختلاف چنین بود که ابوالحسن اشعری از استاد خود پرسید: چه گویی درباره سه برادر که بمردند; یکی از ایشان مطیع و فرمان بردار دیگری عاصی و گناهکار و سومی خردسال و کودک بود. جبائی گفت: برادر نخست به بهشت می رود، دومی به دوزخ می افتد و سومی نه ثواب بیند و نه عقاب. اشعری گفت: اگر سومی به خدا اعتراض کند که چرا مرا عمر دراز ندادی تابالغ شوم و از فرمان تو اطاعت کنم و به بهشت اندر آیم، چه جواب خواهد داد؟ جبائی گفت: خدا جل و علا می گوید، من از تو داناترم; چه اگرتو بزرگ می شدی، گناه میورزیدی و به دوزخ می افتادی; اصلح و بهتر آن بود که در کودکی بمیری. اشعری گفت که اگر اولی گوید چرا مرا در کودکی نمیراندی، خداوند چه خواهد گفت؟ جبائی از پاسخ فرو ماند و در نتیجه، اشعری مذهب معتزله را ترک کرد.[۱۱] اشعری در مقابل روش معتزله که استفاده از شیوه برهان و کلام بود، طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود و بر خلاف معتزله، به «قدم قرآن» و تفاوت بین ذات و صفات خدا و ضرورت رؤیت خداوند در آخرت معتقد گردید. همچنین درباره مرتکبان گناهان کبیره که معتزله آنان را در «منزلة بین المنزلتین» نه مؤمن و نه کافرـ قرار می دادند، قایل به خلاف اعتقاد آنان شده، در تبیین و تأیید اعتقاد سنت و جماعت، بر خلاف براهین و تأویلات معتزله به اقامه حجت و برهان پرداخت.[۱۲]
● ماتریدیه
پیروان محمد بن محمدبن محمود ابومنصور ماتریدی بودند که از ائمه بزرگ کلامی سنت و جماعت به شمار می رود. وی منسوب به «ماترید»، محله ای در سمرقند است.[۱۳] استاد ابوزهره از قول شیخ محمد عبده نقل کرده است که مسائل مورد اختلاف بین اشاعره و ماتریدیه از ده مسأله تجاوز نمی کند که آن هم اختلاف لفظی است.[۱۴] و در حاشیه رمضان افندی بر شرح عقاید نیز چنین آمده است: الشیخ ابومنصورالماتریدی و هو تلمیذ ابی الحسن بابطال رأی المعتزلة و مضی علیه الجماعة; شیخ ابو منصور ماتریدی، از شاگردان شیخ ابوالحسن اشعری در ردّ مذاهب معتزله و اثبات ما ورد به السنة و الجماعة می باشد. بنابراین، ائمه اهل سنت در کلام پیرو این دو نفر، یعنی ابوالحسن اشعری و ابومنصور ماتریدی می باشند.[۱۵]
● امامیه
امامیه نام گروهی است که به امامت بلافصل حضرت علی بن ابی طالب(رضی الله عنه) و فرزندان او معتقدند و گویند که جهان از امام تهی نتواند بود. آنان منتظر خروج یکی از علویان اند که در آخرالزمان ظهور کند و جهان را پس از آنکه مملّو از ستم و بیداد شود، پر از عدل و داد فرماید. امام از ریشه «ام»، به معنی قصد کردن است و امام کسی است که مقتدا و پیشوای دیگران باشد. قافله سالار را نیز امام گویند و در قرآن کریم به معنی راهنما و دلیل و مثل آمده است. پیش نماز را نیز امام گویند و به این معنی، نخستین امام مسلمین حضرت ختمی مرتبت بود و پس از وی، پیشوایی و پیش نمازی به جانشینان او رسید. این امامت را امامت صغرا خوانند; اما امامت کبری که پیشوایی همه مسلمین است، به قول اهل سنت و جماعت، پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای خلفای راشدین است.
امامت به نظر شیعه، ریاست عامّه، مسلمانان است در امور دین و دنیا، و آن نیابت از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) است و بر پیامبر واجب عقلی است که برای خود جانشینی تعیین نماید; زیرا امامت «لطف خداوند» بر بشر است. اگر برای مردمان، رئیس و پیشوایی باشد که از او اطاعت کنند تا حق مظلوم را از ظالم بستاند و ستمگران را از بیداد و ستم باز دارد و مردم را به صلاح و سداد درآورد، موجب خیر دنیا و آخرت ایشان خواهد بود. کسانی که نصب امام را بر خداوند واجب عقلی دانسته اند، شیعه امامیه اثنا عشری اند که بر اساس «قاعده لطف»، آن را عقلا و نقلا بر خداوند واجب می دانند.[۱۶]
[۱]. ر.ک: عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل .
[۲]. همان، ص۲۸.
[۳]. همان.
[۴]. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: شهرستانی، ملل و نحل، ص ۲۹.
[۵]. شهرستانی، ملل و نحل، ص ۳۰.
[۶]. حاشیه افندی بر شرح عقاید، ص۲۱ ـ۲۲.
[۷]. بغدادی، ترجمه الفرق بین الفرق، ص۱.
[۸]. الملل و النحل، ص۴۸.
[۹]. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۱۵ـ ۴۱۶.
[۱۰]. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص ۹۴.
[۱۱]. فرهنگ فرق اسلامی،ص۵۵، حاشیه افندی بر شرح عقاید، ص ۲۳.
[۱۲]. فرهنگ فرق اسلامی،ص ۵۵.
[۱۳]. همان، ص ۳۷۹.
[۱۴]. فرهنگ فرق اسلامی،ص ۳۸۰.
[۱۵]. حاشیه رمضان افندی بر شرح عقاید، ص ۲۴.
[۱۶]. فرهنگ فرق اسلامی، ص۶۸.
منبع : سایت موسسه آموزشی - پژوهشی مذاهب اسلامی


همچنین مشاهده کنید