پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


فیلم‌های بی‌مصرف، قهرمانان کشباف


فیلم‌های بی‌مصرف، قهرمانان کشباف
حالا دیگر با نگاهی به گذشته دقیقا می‌توانم بگویم از چه زمانی عشق خود به فیلم‌های تابستانی را از دست دادم: بعد از ظهر سوم می‌ سال ۲۰۰۳ زودتر از موقع از کارم جیم شدم تا در صف انتظار اولین روز نمایش اولین بلاک باستر تابستانی منتظر بمانم. یادم می‌آید اطرافم در اشغال گروهی از هواداران فیلم بود که از مدرسه در رفته بودند و با اینکه هیچ از آنها خوشم نمی‌آمد و حاضر بودم گلوله‌ای حرام‌شان کنم، شکی در تصمیم خود برای تماشای فیلم نداشتم. در سال‌های گذشته خاطرات چندان خوبی از فیلم‌های تابستانی نداشتم: سوم جولای ۱۹۹۱ و اولین روز نمایش «ترمیناتور ۲» سوم ژوئن سال ۱۹۹۳ و فیلم «پارک ژوراسیک»، سوم جولای سال ۱۹۹۶ و فیلم «روز استقلال». اما این بار در حالی که ته بلیتم را در دست می‌فشردم منتظر تماشای «مرد عنکبوتی» بودم. در سالن تاریک سینما نشسته بودم و اعصابم از نق و نوق پیتر پارکر (توبی مگوایر) تازه‌بالغ خرد شده بود و در حالی که سعی می‌کردم جلوی خمیازه خود را بگیرم شاهد لحظات عاطفی وی با ماری جین واتسون (کریستین دانست) در آن صحنه بی‌احساس بودم که نزدیک بود شوک دیابتی به من وارد کند و واقعا‌ بیشتر از آن نمی‌توانست جعلی و تقلبی به نظر بیاید. احساس... خب! واقعا احساس بی‌حوصلگی می‌کردم. اواخر آن ۱۲۱ دقیقه بی‌پایان از شدت خستگی جایم را عوض کردم و وقتی تیتراژ فیلم بالا رفت و صدای خوشحالی تماشاگران بلند شد، فهمیدم که دوران فیلم‌های تابستانی محبوب من هم به پایان رسیده است.
آخر هفته آن‌سال «مرد عنکبوتی» ۱۱۴ میلیون دلار فروش کرد که تاکنون بیشترین فروش در سه روز آخر هفته بوده است. کمی که گذشت احساس کردم سران تمام استودیو‌ها تحت تاثیر موج فروش «مرد عنکبوتی» قرار گرفته‌اند و به همین دلیل چیزی نگذشت که میز ریاست آنها پر از کامیک بوک‌هایی شد که اغلب به دردبخور نبودند. در این فرآیند حتی انتقام‌جویان درجه‌سومی مانند «بی‌‌باک»، «مجازات کننده» و «شبح موتورسوار» هم بی‌نصیب نماندند. هر ابرقهرمان بی‌ارزش و مزخرفی از گنجه بیرون آمد و با زرق و برقی تصنعی‌ به یکی از فیلم‌های متورم تابستانی تبدیل شد.
بهتر است همین‌جا به بعضی چیزها اقرار کنم. شخصا هیچ مشکلی با توبی مگوایر ندارم و تصور می‌کنم کارگردانی سام ریمی در «مرد عنکبوتی» شایسته تحسین است. در واقع من تمام ۳۰۷ نسخه فیلم «‍The Evil Dead» را روی DVD دارم. اما هرگز از آن بچه‌هایی نبودم که در دوران کودکی با چراغ‌قوه در رختخواب کامیک می‌خواندند؛ هیچ وقت روپوش سبز رنگی برای هالووین به تن نکردم و برعکس بعضی‌ بچه‌های آن دوران هرگز در زمین بازی بی‌زمان و مکان و تخیلی‌ام با سگم رابطه نداشتم. برایم مهم نبود سوپرمن، ‌برنده ماجرا باشد یا بتمن و صرفا خوره فیلم‌های بزرگ و پر سر و صدای تابستانی بودم و هر چه فیلم بزرگ‌تر و پر سر و صدا‌تر بود بیشتر از آن خوشم می‌آمد. دوست داشتم این فیلم‌ها را درست مانند رنگ طلایی و قرمز برگ‌ها در فصل پاییز، شیپور شروع فصل جدید بدانم. غافل از اینکه مدتی بعد قبل از اینکه تابستان فرا برسد آدم‌رباهایی که همه‌شان شنل‌های چسبان به تن داشتند این فیلم‌ها را دزدیدند و با خود بردند. بستگی دارد که تحمل‌تان چقدر باشد و تا کی بخواهید باج بدهید و دائما شاهد فیلم‌هایی با قهرمان‌های کشباف باشید اما من فکر می‌کنم تابستان امسال متروک‌ترین تابستان سینمایی عمرم باشد. درست مانند سال وحشتناک ۲۰۰۶ که «مرد پولادین» در قالب «سوپرمن بازمی‌گردد» و با بازی تازه‌کاری به نام برندان راث به روی پرده می‌رود (واقعا چگونه این فیلم پر فروش شد؟). امسال هم که اول مجبور به تماشای «مرد آهنی» شدیم که از تماشاگران می‌خواست برای ماشین جنگی از خودراضی و ثروتمند هورا بکشند. از طرف دیگر قرار است چند روز دیگر «شوالیه تاریکی» که نسخه جدیدی از سری فیلم‌های بتمن است به روی پرده بیاید (کریستوفر نولان کارگردانی فوق‌العاده با استعداد است اما شوالیه تاریکی ششمین فیلم از سری فیلم‌های بتمن در ۲۰ سال گذشته است!). «هالک شگفت‌انگیز» هنوز در حال اکران است اما چند وقت دیگر جای خود را به «پسر جهنمی ۲» می‌دهد (نسخه جدید «پسر جهنمی» در حالی قرار است نمایش داده شود که نسخه اولش چیزی حدود ۱۷ میلیون دلار فروش کرد).
«هالک شگفت انگیز» واقعا مرا کفری می‌کند. پنج سال پیش استودیوی یونیورسال ۱۳۷میلیون دلار خرج نسخه اولیه فیلم به کارگردانی آنگ لی کرد اما فیلم در گیشه تنها به فروش ۱۳۲ میلیون دلاری دست یافت. اگر من یکی از حسابرس‌های خرده‌پای یونیورسال بودم حتما در برابر این آمار عکس‌‌العمل نشان می‌دادم. کاری ندارم که فیلم اول صرفا نامزدی اسکار برای پشت صحنه نصیبش شد اما نمی‌توانم قبول کنم که کارگردان فیلم جدید همان کارگردان فیلم شکست خورده «ترنسپورتر» است. چیزی را از قلم انداخته‌ام؟
اگر می‌بینید کمی عصبانی‌ام به این دلیل است که بارها وقتم برای تماشای این جور فیلم‌ها هدر رفته است. «سایه»، «قاضی درد» و «زن گربه‌ای» را تا انتها تحمل کرده‌ام و در یکی از سفر‌های پروازی ناخواسته به دام «الکترا» افتاده‌ام. بعد از اینکه «مرد آهنی» در اولین روزهای نمایش ۱۰۲ میلیون دلار فروخت شرکت مارول یک فهرست لباسشویی از فیلم‌های ابرقهرمانی را اعلام کرد که همگی در نوبت تولید قرار دارند. علاوه بر «مرد آهنی ۲»، نام‌هایی همچون «ثور»، «کاپیتان آمریکا»، «انتقام‌جو» و «مرد مورچه‌ای» در آن فهرست به چشم می‌خورد. درسته! چند وقت بعد شاهد فیلمی خواهیم بود که ابرقهرمانش با حشرات حشر و نشر دارد!
فقط کافی است به ۱۰ سال قبل بازگردید تا با فیلم‌های تابستانی حقیقی مواجه شوید که خوشبختانه جهش ژنتیکی نداشته‌اند. در تابستان سال ۱۹۹۸ می‌توانستید به یک مولتی پلکس بروید و به تماشای «نجات سرباز رایان»، «خارج از دید» و نمایش «ترومن» بنشینید و اگر هم مشتاق تماشای فیلمی پر زرق و تو خالی بودید «آرماگدون» به دردتان می‌خورد. نخندید اما فیلم مایکل بی‌ در مقایسه با محصولات این روزها شبیه فیلم‌های آنتونیونی است!
اگر کمی عقب‌تر بروید و تابستان سال ۱۹۸۳ را به یاد آورید به یک بهشت گمشده می‌رسید. ۲۵ سال پیش کسی چیزی از «میثاق کامیکی» نمی‌دانست. در آن سال فیلم‌ها برای همه‌کس در هر سنی پیدا می‌شد و مانند الان نبود که تولیدات هالیوود صرفا به درد پسر بچه‌های ۱۴ ساله‌ای بخورد که اشتهای سیری‌ناپذیری برای خوردن قرص‌های ریتالین دارند: «فلش دنس»، «محل‌های تجاری»، «بازگشت جدای»، «National Lampoon’s Vacation»، «جنس خوب»، «بازی‌های جنگی»، «آقای مام»، «کاسبی پرخطر» و دو فیلم از مجموعه فیلم‌های جیمز باند «اختاپوس» و «هرگز نگو هرگز» تنها بخشی از فیلم‌های متنوع آن سال هستند؛ فیلم‌هایی که این روزها جای خود را به محصولات یکدست و تکراری و بی‌مصرف داده‌اند.
کریس ناشاواتی
منبع: اینترتینمنت ویکلی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید