سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


جنگ پیش روی مادران داغدیده


جنگ پیش روی مادران داغدیده
مادران سربازان انگلیسی در عراق همواره در این واهمه بسر می برند که روزی مأمور ی در خانه شان را بزند و آن خبر تراژیک را به آنها بدهد. استر ویلسون چنان تحت تأثیر این تجربه هولناک زنانه قرار گرفت که نمایشنامه ای درباره آن نوشته است. خبرنگار گاردین «جان هنلی» با او رودررو می شود:
استر ویلسون می گوید داستانی که بیش از همه او را تکان داد درباره مادری بود که برای پسر سربازش در عراق یک جفت چکمه خرید. آن زن گفته بود: «چکمه هایی که به پسرم داده بودند به درد نمی خورند. جنسشان آنقدر بد بود که در گرما ذوب می شدند و پاهای پسرم آسیب دیده بود در نتیجه برای او یک جفت چکمه نو خریدم.»
این زن آنچنان به لحاظ مالی در مضیقه بود که وسع آن را نداشت تا هر دو لنگه کفش را با هم پست کند. او یک لنگه را اول پست کرد و بعد منتظر دریافت کمک هزینه بعدی دولت شد تا لنگه دیگر را هم برای او بفرستد. ویلسون می گوید: «با خودم فکر کردم چه داستان تکان دهنده ای. آن مردان جوان آنجا بودند در حالی که هر لحظه جانشان در خطر بود و روزانه صحنه های دلخراش بسیاری می دیدند آنها علی رغم میل خود در خاک عراق بودند و دولت بریتانیا حتی یک جفت چکمه درست و حسابی در اختیار آنها نمی گذارد. چطور هیچ کدام از ما این گونه داستان ها و مشابه آنها را نشنیده ایم چرا هیچ کدام از ما از وضعیت آنها خبر نداریم.» و حال به لطف نمایش تازه ویلسون که «ده انگشت کوچک پا» نام دارد افراد بیشتری از تجربیات تلخ اینچنینی آگاه خواهند شد و نه فقط درباره چکمه هایی که مادران مستأصل برای پسرانشان در عراق و افغانستان می فرستند بلکه همچنین پیراهن ها، چسب های زخم، صابون، آب معدنی و چای کیسه ای که همین مادران دلسوز برای آنها پست می کنند، چیزهایی که تصور فراهم نبودن آنها در یک ارتش قرن بیستمی نه تنها سخت بلکه شرم آور است. البته این فقط ظاهر قضیه است و آنچه که نمایش «ده انگشت کوچک پا» به معرض نمایش عموم می گذارد آن اتفاقی است که برای یک خانواده خیلی معمولی و دلبسته به هم می افتد. وقتی جنگ به در خانه آنها می کوبد و از آن پس عشق و غروری که یک زن برای یگانه پسرش دارد تنها با دل نگرانی او برای سلامت و جان پسرش برابری می کند و از ته دل می داند فرزندش برای هیچ و پوچ می جنگد و قربانی بازی سیاست شده است. این چیز شهامت و شجاعت می خواهد! لیلی که این نمایش را با گروهی از مادران سربازان جوان - که گفت وگو ی ویلسون با آنها به خلق این نمایش انجامید - تماشا کرد، اعتراف می کند: «به گریه افتادم. هیچکدام از ما فکر نمی کردیم شخصیت های این نمایش حتی اگر خودمان در آن بازی می کردیم بهتر از این می شد. بعضی چیزهایی که در جنگ می بینید خودشان را در چهره شما نشان می دهند اما این یکی چیزی بود که در دل ما می گذشت. دیدن احساسات مان که روی صحنه جان گرفتند و واقعاً حیرت انگیز بود.»
پسر لیلی سه دوره خدمتش را در بصره گذرانده است و پسر لیندا هم در بوسنی، عراق و افغانستان جنگیده است. این مادر دردمند می گوید: «بیش از حد عصبانی ام. اگر جنگ عراق مشروعیت داشت، اگر تجهیزاتشان کامل بود، اگر سوار ماشین های ضد مین می شدند، شاید وضعیت قابل تحمل تر می شد اما این طور نیست و آنها جانشان را به خاطر یک مشت دروغ و ادعای کذب به خطر انداخته اند. می دانستید که سربازان بریتانیایی را در آنجا «امانت گیرندگان» می نامند. آنها هیچ چیزی ندارند. حتی گاهی دستمال کاغذی.»
«ده انگشت کوچک پا» پس از نمایشنامه قبلی و پرجنجال ویلسون در ذهن او شکل گرفت. کار قبلی او که نمایشنامه ای به نام «بی پناه» بود اثری درام - مستند و با محوریتی اجتماعی بود که بر مبنای مصاحبه با بیش از هزار نفر در لیورپول نوشته شد و در سال ۲۰۰۶ جایزه Amnesty برای آزادی بیان را در جشنواره ادینبورگ از آن خود کرد. ویلسون که بیشتر عمرش را در لیورپول زندگی کرده و دو پسر بزرگ دارد پیش از آن که پنج سال پیش موفق به دریافت بورسیه نمایشنامه نویسی BBC شود یک بازیگر و استاد تئاتر در دانشگاه بود اما پس از نمایش تحسین شده «بی پناه» تماشاخانه های بسیاری از جمله تماشاخانه «Every man» در لیورپول به اجرای آثار نمایش او تمایل نشان دادند. ویلسون می گوید: «می خواستم نمایشی درباره عشق بنویسم و داستان مادران این سربازان مرا تحت تأثیر قرار داد. داستان های بسیاری درباره جنگ گفته شده، اما درباره پشت صحنه آنها نه!»
ویلسون از تابستان سال ۲۰۰۶ با جدیت برای شنیدن ناگفته های این و آن گوش تیز کرد و نتیجه کار حیرت بخش بود. این مادران به او گفتند که چطور در وب سایت های وسایل و تجهیزات مازاد ارتشی می گشتند تا لوازم اولیه مورد نیازشان را تهیه کنند و چقدر به خاطر این که فرزندانشان جان خود را نه به خاطر یک آرمان شرافتمندانه، بلکه به خاطر ادعاهای بی اساس و دروغ های جورج بوش و همدستانش از دست داده اند، داغدیده شده اند و افسوس می خورند. همه این اعترافات صادقانه، ملموس و واقعی است.
بیشتر زنانی که ویلسون با آنها حرف زد، عضو یک انجمن نهادینه برای بستگان سربازان کشته شده در جنگ عراق و یا در حال خدمت به نام «خانواده های نظامیان مخالف جنگ» هستند. این انجمن توسط مادری به نام رز جنتل وقتی که پسرش در سن ۱۹ سالگی در یک انفجار جاده ای در سال ۲۰۰۴ کشته شد، تأسیس شد و پیام این انجمن این است: «سربازان بریتانیایی را از جنگی که تنها برای مقاصد سیاسی و بر مبنای دروغ شکل گرفته، نجات دهید!» اعضای این انجمن به کرات از مقامات سیاسی همچون تونی بلر و گوردون براون وقت ملاقات خواسته اند، اما نه آنها و نه هیچ مقام مسئولی حاضر به رویارویی با بستگان سربازان بریتانیایی در گذشته یا در حال خدمت در خاک عراق نشده اند.
ویلسون می گوید: در این نمایش تمام تلاش خود را بر آن داشته که نگاهی همه جانبه و آزاد به مقوله جنگ عراق بیندازد.
«خیلی از این سیاستمدارها فکر می کنند جنگ با عراق کار درستی بود و این دیدگاه در این نمایش هم به نمایش گذاشته شده است. در پایان کاری که تصمیم گرفتم انجام دهم، تمرکز بر روی یک خانواده و تعمیم دادن آن به کل خانواده های این سربازان بود.»
این خانواده در نمایش ویلسون یکی از خانواده های سنتی لیورپول هستند. گین، مادر دو فرزند به نام های مایکل و کریس است و مایک همسر او به تازگی بیکار شده. پرده اول با بازگشت شادی آفرین مایکل از جنگ عراق و به پایان رسیدن دوره خدمت او در آنجا آغاز می شود، اما در عوض کریس که از یکنواختی کار در یک فروشگاه لباس مردانه در کشوری که «همه به دنبال مصرف کالا هستند و نه تولید» خسته شده است، تصمیم دارد به کارزار برود. «ده انگشت کوچک پا» در بطن خود به بررسی و ریشه یابی دلایل رفتن بسیاری به جنگ و تمایل آنان برای عضویت در ارتش می پردازد. ویلسون می گوید: «در لندن مردم دوست ندارند وارد ارتش شوند و در حقیقت کسانی که به ارتش می پیوندند، از اقلیت های کارگری و مبتلا به افسردگی هستند. کسانی که اگر به ارتش نپیوندند، کاری برای انجام دادن نخواهند داشت و بدتر آلوده مواد مخدر یا گروه های گنگستری می شوند. این نمایش همچنین نشان می دهد که چطور تکنولوژی مدرن تجربه خانواده ها از جنگ را دگرگون کرده است.
ویلسون توضیح می دهد: «اینترنت مستقیماً شما را به منطقه جنگی می برد. در جنگ جهانی دوم مردم باید هفته ها و ماه ها منتظر رسیدن یک نامه از عزیزانشان می ماندند، اما امروز، می توانید وحشی گری و خشونت میدان جنگ را بر روی مونیتورهای خود شاهد باشید. خانواده ها بخصوص مادران از صحنه تلویزیون و کامپیوتر کنده نمی شوند. جنگ به اتاق پذیرایی و نشیمن آنها آمده است.»
ویلسون در خلق این نمایش قابل توجه خود از گروهی از مادران الهام گرفته که تمام خشم و غضب خود را معطوف به یافتن حقیقت و عدالت کرده اند.
او نشان می دهد که چطور آن مهر و عطوفت مادری می تواند به خرمنی از خشم سیاسی تبدیل شود. البته برای این مادران نیز درد دل کردن با ویلسون تجربه ای بود که به مهار خشم درونی آنان کمک بسیاری کرد. یکی از آنها می گوید: «هنوز هم از برگشتن به خانه می ترسم. از این که کسی پشت در منتظرم باشد تا آن خبر بد را به من بدهد. از این که به من بگویند پسرت کشته شده و ما متأسفیم و دیگر هیچ.»
شاید دردناک ترین قسمت ماجرا این است که اعتراض شفاهی این مادران به جنگ عراق و تلاش ناکام آنها برای صحبت با وزرا و مطرح کردن خواسته هایشان حاصلی ندارد، جز آن که برای فرزندانشان دردسرآفرین شود.
ویلسون می گوید: «پاسخ آنها اغلب این است: دیگر درباره چیزی که نمی دانید و نمی فهمید، حرف نزنید. بعضی ها واقعاً عصبانی می شوند، بعضی ها احساس گناه می کنند و بعضی از سربازان دیگر به مادرانشان حرفی نمی زنند، چون با مقامات بالاتر از خود درگیر می شوند.»
ویلسون این نمایشنامه را با یک هدف سیاسی خاص ننوشته و از همین رو معتقد است: «۱۰ انگشت کوچک پا درباره آدم هایی است که دوست داریم و ممکن است اتفاقی برای آنان بیفتد. این نمایش درباره یک ندای درونی است که تحت تأثیر مسائل اجتماعی تبدیل به یک ندای جمعی می شود و حتی می تواند رنگ و بویی سیاسی به خود گیرد.»
در پایان شاید تنها سؤال بی جواب باقیمانده درباره این نمایش این باشد که آیا اراده این مادران برای مبارزه کردن به جای تسلیم شدن تنها کاری است که می توانند برای مهار ترس، خشم و ناراحتی خود انجام دهند
ویلسون در جواب این نیز می گوید: «هیچ کس نمی تواند جواب درستی به این سؤال بدهد، اما شاید این نمایش دستاورد بزرگ این مادران را به نمایش می گذارد. این که آنها از دل این بیم و هراس روزمره یک صدای واحد اعتراض آمیز به جنگ را شکل داده اند که روز به روز پرطنین تر می شود تا آنجا که سرانجام کسی باید پاسخ آنها را بدهد.»
مترجم: پروانه محبی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید