سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


خانواده از خداوند اعتبار می گیرد


خانواده از خداوند اعتبار می گیرد
بی شک آن چه حضرت فاطمه را، به رغم کوتاهی عمر و محدودیت اسناد تاریخی، الگویی بی بدیل ساخته است، «جامعیت شخصیت» و هماهنگی کامل نقش های فردی، خانوادگی و اجتماعی اوست. فروغ شخصیت معنوی، آثار جاویدان علمی، استقامت رأی و خودباوری در حیات سیاسی و اجتماعی، فضایل و کمالات اخلاقی و حضور مؤثر در خانواده به عنوان «همسر» و «مادر» چنان ترسیمی از شخصیت فاطمه (س) ارائه می دهد که می توان از ترکیب عناصر ماندگار شخصیت او با ظرفیت ها و ویژگی های زمان و مکان، به الگویی جامع از شخصیت زن دست یافت.
امروزه به جرئت می توان ادعا کرد که منشأ بسیاری از مشکلات اجتماعی، ناکارآمدی خانواده است.
این که در ادبیات دینی ما از تشکیل خانواده با عنوان دوست داشتنی ترین و گرامی ترین بنیان ها و زمینه ساز حفظ شخصیت دینی، یاد می شود و مقدمه سازی برای ازدواج، از وظایف اولیای خانواده و اجتماع، شمرده می شود، از آن روست که خانواده زمینه ساز شکل گیری بنیان های شخصیت فرزندان، عامل مؤثر در ایجاد تعادل روانی و نشاط روحی، مهم ترین عامل توسعه انسانی جوامع به دلیل پرورش انسان های کارآمد و مقاوم، مهم ترین محل بازپروری عاطفی و ایجاد کننده تعادل در روابط جنسی، زمینه ساز پویایی اقتصادی و عامل انتقال فرهنگ و ارزش ها به نسل بعدی است. خانواده سالم و کارآمد، همواره مهم ترین عامل حفظ هنجارها و مقاوم ترین سد در مقابل تهاجم فرهنگ بیگانه بوده و هست و صد البته زن در نقش خطیر «همسری» و «مادری» مهم ترین رکن حیات و بالندگی خانواده است.
آن چه خانواده را در نگاه دین از جایگاهی رفیع برخوردار کرده، کارکردهای منحصر به فردی است که از خانواده، بنیانی مقدس و از ازدواج، پیمان الهی می سازد. در این نگرش، خانواده از یک سو اعتبار همیشگی خویش را از خداوند می گیرد و از سوی دیگر، حلقه اتصال میان حیات جسمانی و معنوی و تعادل بخش به زندگی بشری است و به همین دلیل نه صرفاً سرپناهی برای هم سفرگی که پایگاهی برای امنیت، آرامش و رشد است و باید آن را مهم ترین پایگاه فرهنگی هر جامعه دانست.
خانواده کارآمد، خانواده ای است که کانون محبت، انعطاف و رحمت باشد. از این رو آرامش روانی و کاهش اضطرابات، مهم ترین کارکرد خانواده سالم است. در ادبیات دینی زمینه های پیوند عاطفی از سوی خداوند در زن و مرد نهاده شده است.
اقناع نیازهای جنسی زوجین، وجهی دیگر از کارآمدی خانواده و نیز مؤثر در افزایش پیوندهای عاطفی است. از آن جا که آموزه های دینی و اخلاقی ارتباط جنسی را تنها در چارچوب خانواده مجاز دانسته و برای روابط آزاد جنسی، محدودیت های جدی مقرر کرده اند، توجه به ارتباط جنسی سالم میان زوجین اهمیت بیشتری می یابد.
کارکرد زیستی خانواده ضامن بقای جامعه انسانی است و کارکرد پرورشی آن، زمینه ساز تربیت فرزندانی است که برای ساختن جامعه فردا آماده می شوند. تعادل روانی، استحکام شخصیتی و قوت اراده، دیگرگرایی، قدرت رویارویی با مشکلات و صبر بر ناملایمات، میل به تلاش و تمایل به سازندگی و ابتکار، ارتباط با خداوند و میل به عبودیت، همگی صفاتی اند که در شکل گیری و تقویت آنها، خانواده مهم ترین نقش را ایفا می کند و در یک کلام می توان خانواده سالم را بهترین بستر رشد فرهنگی و سلامت جسم و روان و مهم ترین عامل انتقال ارزش ها و پرورش عاطفی و مهم ترین عامل کاهش آسیب های اجتماعی و ارتقای امنیت هر جامعه دانست و زن به عنوان عنصری پرورش دهنده و فرهنگ ساز مهم ترین عامل در تحقق این آثار شگرف است. اگر توسعه انسانی مهم ترین عامل توسعه جوامع شمرده می شود، خانواده به دلیل موقعیت منحصر به فرد آن که کانون پرورش و آموزش با محوریت عاطفه و نظارت است، بهترین زمینه ساز توسعه انسانی است و زن می تواند در این فرآیند، نقش آفرین ترین عامل باشد.
آسان سازی تشکیل خانواده، متعادل ساختن انتظارات از یکدیگر، رابطه مسئولانه والدین نسبت به یکدیگر، رابطه مسئولانه والدین نسبت به یکدیگر و فرزندان، به ویژه ایفای نقش مدیریت فعال و شایسته توسط پدر و ایفای نقش سازنده عاطفی و تربیتی توسط مادر، تلطیف روابط حقوق با حسن خلق، ارتباط خویشاوندی مسئولانه به منظور برخورداری از حمایت ها و هدایت ها و تقویت نشاط در زندگی، توجه به شرایط اجتماعی و انعطاف در فعالیت ها و نقش ها به منظور حل مشکلات اجتماعی، توجه به پرورش دینی و اخلاق و آداب اجتماعی، و هماهنگی با نهادهای آموزشی و پرورشی از مواردی است که خانواده ها را برای انجام رسالت تاریخی خود توانمند می سازد.
اما نقش عوامل بیرونی را در استحکام و کارآمدی یا تزلزل و ناکارایی خانواده، هم به عنوان مانع یا تقویت کننده عملکرد والدین و هم به عنوان عامل تأثیر گذار در شخصیت و کارکرد آنان، نمی توان از نظر دور داشت. آن چه امروزه برای نظام اسلامی حائز اهمیت است، اتخاذ سیاست ها و روش هایی است که فعالیت کلیه نهادها را در جهت ارتقای جایگاه خانواده ، هماهنگ و تقویت کند و موانع کارآمدی را تا حد امکان از میان بر دارد.
● ناکارآمدی خانواده و نمودها
نتایج نگران کننده انجام شده در مجامع علمی و آمارهای مختلف، نشان از آسیب پذیری خانواده ایرانی دارد.
نمودهای ناکارآمدی را می توان در موارد زیر مشاهده کرد:
۱) کم شدن تمایل به تشکیل خانواده:
آمارها نشان می دهد که سن ازدواج دختران به مرز ۲۴ سالگی و پسران به مرز ۲۷ سالگی رسیده است. مهم ترین عوامل افزایش سن ازدواج، تغییر فرهنگ اقتصادی، افزایش سطح انتظارات از ازدواج، نظام تحصیلی موجود، بیکاری مردان و اشتغال زنان، ترویج فرهنگ بیگانه، به ویژه در رسانه های جمعی مبنی بر لزوم حفظ استقلال و آزادی های فردی و فرار از محدودیت های ازدواج است.
۲) عدم تناسب در ازدواج:
طبق آمار ارائه شده از سوی برخی نهادهای دولتی زنان، در سال ۱۳۸۰، ۴۱ درصد از دختران روستایی زمینه ازدواج را از دست داده اند. به نظر می رسد مهم ترین عامل آن، مهاجرت پسران به شهرها برای تحصیل، اشتغال و میل به همسر گزینی از جامعه شهری است. از سوی دیگر، استقلال پسر و دختر در تصمیم گیری و کم شدن نقش سازنده و هدایت گر والدین در ازدواج آنان که هم در کم شدن نقش حمایتی والدین از فرزندان مؤثر است و هم در رعایت نشدن تناسب خانوادگی، از جمله عوامل بروز ناسازگاری و آسیب پذیری خانواده هاست. امروزه یکی از عوامل رشد آمار طلاق، کاهش یافتن نقش والدین در ازدواج ها و در ایجاد روابط فرهنگی و خانوادگی است.
۳) عدم تعادل در پیوندهای جنسی و عاطفی:
امروزه، به دلیل ناآشنایی با تأثیر روابط جنسی سالم در تقویت پیوندهای عاطفی و نشاط روحی، اشتغالات خسته کننده زوجین، به ویژه در مورد زنان که بار سنگین فعالیت خانگی را نیز بر دوش می کشند؛ فقدان آموزش های موثر و صحیح، و حاکمیت نگاه منفی و زهد گرایانه به روابط جنسی، زوجین در ایجاد روابط جنسی سالم و ایجاد رابطه کلامی و برقراری ارتباط موثر با یکدیگر ناتوانند و این خود در کاهش رضایت مندی از زندگی تأثیر گذار است.
رشد ۴۶ درصدی طلاق در سال ۸۱ نسبت به سال ۷۶ و رشد ۱۳ درصدی آن در سال ۸۱ نسبت به یکسال قبل نشان گر ازدواج های ناهمگون، تغییر سطح انتظارات از زندگی، عدم موفقیت زوجین در برقراری پیوندهای عاطفی، ناآشنایی آنها با چگونگی مواجه شدن با مشکلات و بحران های زندگی، تنهایی و عدم برخورداری از حمایت خویشاوندان در موقعیت های خطیر است. گرچه مهم ترین عامل افزایش طلاق را اعتیاد شمرده اند، اما فراموش نکنیم که اعتیاد نیز می تواند معلول شرایط نابسامان در خانواده ها و حس تنهایی و شکست در زندگی باشد. آمار ۸۰-۸۵ درصد درخواست های طلاق از سوی بانوان علاوه بر آن که نمایان گر سنگینی مشکلات زناشویی بر دوش آنان است، نشان از ناآگاهی آنان از پیامدهای طلاق دارد. در جوامع پیشین، زن پس از طلاق، غالباً به خانه خویشان باز می گشت. تحت حمایت آنان قرار می گرفت و زمینه ازدواج مجدد، به سهولت برای وی مهیا بود، اما امروزه چنین سیستم های حمایتی چون گذشته موجود نیست و زنان سرپرست خانوار با مشکلات بسیاری از جمله فقر و بی سوادی اعضای خانواده دست به گریبانند و حمایت های دولتی تنها بخش کمی از نیازهای آنان را پاسخ می دهد.
۴) ضعف بنیان های پرورشی و تربیتی:
خانواده هایی را مشاهده می کنیم که فاقد مدیریت منسجم و عنصر هماهنگ کننده، نظارت و هدایت صحیح است و والدینی را می یابیم که رسیدگی به معیشت و سپردن فرزندان به مراکز رسمی آموزشی، تنها دغدغه آنان است. آموزش «چگونه زیستن»، «چگونه آموختن»، «چگونه ساختن» و «چگونه شکیبا بودن» کم کم از صورت ذهنی والدین محو می شود. دستگاه های فرهنگ ساز نیز به جای آشنا کردن والدین با مسئولیت های خود و ایجاد پیوند میان دو نسل، بی تفاوتی و تک روی را به نسل جوان می آموزند.
از سوی دیگر عدم حضور کافی والدین در کنار فرزندان، به کاهش بعد نظارتی و هدایتی و ضعف پیوندهای عاطفی می انجامد.
تغییر الگوی اقتصادی خانواده، بالا رفتن سطح توقعات، به فراموشی سپردن فرهنگ ساده زیستی و تمایل به حضور در عرصه های اقتصادی، زمان حضور پدر و مادر را در خانه کاهش داده است. اما رشد ۱۵ درصدی فرار دختران از خانه که بیشتر آنها در سنین ۱۴-۱۷ سالگی اند و به ۷۰ درصد آنان تعرض جنسی می شود و بسیاری از آنان در خانواده های آسیب دیده (به ویژه خانواده هایی که مادر به حضور در کنار فرزندان و ارتباط با آنان اهتمام نمی ورزد) پرورش یافته اند، زنگ خطری در گوش خانواده ها و سیاستگذاران نظام است.
آن چه بر نگرانی ها و بار مسئولیت نظام اسلامی می افزاید آن است که گروه زیادی از پدران و مادران به دلیل اعتماد به رسانه ها و نهادهای فرهنگی نظام، بخشی از مسئولیت تربیتی خود را به آنها واگذار کرده اند، حال آن که برخی نهادها در انجام وظایف خود موفق عمل نمی کنند و برخی نیز خود از عوامل انحطاط خانواده اند. نتیجه ضعف عملکرد والدین و نهادها: شخصیت شکننده و آسیب پذیر نسل جوان، بالا رفتن سطح انتظارات و توقعات آنان، و کاهش رضایت مندی از زندگی است.
منبع : کلوب


همچنین مشاهده کنید