سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


مادری یعنی چه


مادری یعنی چه
«مادری» نقشی است که سنت، فرهنگ و اجتماع به زن محول کرده، در حالی که مردان هم می توانند مادری و به عبارتی پدری کنند. الهه حجازی روانشناس اجتماعی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران مادری را از بعد روانشناسی تحلیل می کند؛ اینکه مادری امری زنانه نیست و فراجنسیتی است اما به آخر گفت وگو که می رسیم از بحث های تئوریک و دانشگاهی دل می کند و از واقعیت امروزی ایران و حضور زن در آن سخن می گوید؛ واقعیتی که او دل خوشی از آن ندارد.
▪ مادری یعنی چه؟
ـ در نظریه های روانشناسی مادری یعنی فردی که مراقبت از کودک را بر عهده می گیرد. حال ممکن است مادر بیولوژیک باشد یا نباشد؛ کسی است که به نیازهای کودک به موقع جواب می دهد و ارتباط عاطفی و جسمانی با کودک دارد. بعدها هم که کودک بزرگ می شود و ویژگی های رفتاری اش تغییر می کند، مادر هم پا به پای کودک متحول می شود و روی آینده کودکش اثر می گذارد. از این نظر که کودک بعدها چگونه می خواهد وارد جامعه شود و چگونه با همسالان خود ارتباط برقرار کند. حتی پیشرفت تحصیلی، زندگی حرفه ای و ازدواج فرزند نیز به رابطه اولیه کودک با مادر ارتباط دارد.
▪ آیا مادری جنس می شناسد؟
ـ تحقیقات نشان داده که مادری جنس نمی شناسد یعنی نمی توانیم بگوییم فقط زن می تواند مادر باشد، مرد هم می تواند مادر باشد. اگر مردی در شرایطی قرار بگیرد و بتواند همان ارتباط را با فرزند برقرار کند و نیازها را به موقع جواب دهد می تواند همان اثر مادری را روی فرزندش داشته باشد. بنابراین اینکه بگوییم مادری صرفاً یک بحث زنانه است، این طور نیست و نمی تواند معتبر باشد. از بعد فرهنگی مادری بحثی زنانه است اما از بعد علمی و روانشناختی مرد هم می تواند نقش مادری را ایفا کند.
▪ پس تقدس نقش مادری و نسبت دادن این نقش به زنان که در حال حاضر هم تبلیغ می شود بحثی فرهنگی است و یک مرد هم می تواند «مادری» یا «پدری» کند؟
ـ در تمام دنیا این بحث فرهنگی است. به خاطر ویژگی های جسمی زنان و توانایی اش برای حمل جنین، فرهنگ و اجتماع مسوولیت بزرگ کردن کودک را نیز برعهده زن گذاشته است. اگر این ویژگی های جسمانی را حذف کنیم، ویژگی های روانی می ماند که پدر هم می تواند این نقش را ایفا کند. +به مناسبت هفته زن که هفته گذشته بود، برخی از مسوولان در سخنرانی هایشان بر خانه نشینی زنان به منظور تربیت فرزند سالم تاکید می کردند، از جمله یکی از مسوولان دولتی گفت اشتغال مادر بر تربیت فرزندان صدمه می زند. می خواهم بدانم تحقیقات در این باره چه می گوید؟ بیشتر تحقیقات انجام شده نشان می دهد اشتغال مادران نتوانسته اثر منفی روی رابطه مادر و فرزند داشته باشد و حتی برخی نتایج حاکی از آن است که مادران شاغل، دختران موفق تری داشته اند چون مادران شاغل حضور کمتری در خانه دارند و دختران مستقل ترند. بنابراین تاثیر اشتغال مادران روی رابطه مادر و فرزند منفی نیست. در حال حاضر بسیاری از زنان خانه دار هستند اما نمی توانند با فرزندشان ارتباط برقرار کنند. در حالی که مادرانی هستند که فقط چهار ساعت در خانه حضور دارند اما در این مدت کم می توانند ارتباط عاطفی درستی با فرزندان شان برقرار کنند. بنابراین اشتغال نمی تواند فاکتور مخربی باشد. اشتغال زمانی مخرب است که مادر فرزند را فراموش کند مثل مادر خانه داری که فرزندش را نادیده می گیرد.نظریه دلبستگی در روانشناسی نیز در همین زمینه کار کرده است و نشان می دهد عامل حضور مدام مادر در کنار کودک عامل رشد خوب فرزند نیست. کمیت تاثیرگذار نیست بلکه کیفیت اثرگذار است. زن خانه داری که خسته است و بچه را نمی بیند به همان اندازه زیان می زند که مادر شاغل، فرزندش را نمی بیند.
▪ منظورتان از کیفیت چیست؟
ـ کیفیت را به قبل از تولد برمی گردانم. فرزند باید خواسته باشد. اگر با برنامه ریزی به دنیا بیاید روی کیفیت تاثیر می گذارد چرا که مادر در مقابل کار انجام شده قرار نمی گیرد چون این کودک خواسته است، مادر نیز نسبت به او پذیرش دارد بنابراین در برابر گریه ها، نیازها و بیماری کودکش احساس مسوولیت می کند و به موقع آن را پاسخ می دهد چرا که این مادر از نظر روانی یک زن سالم است. زنی که خودش افسردگی یا اضطراب بالایی دارد نمی تواند رابطه خوب و کیفی با فرزندش برقرار کند.
▪ منظورتان از مادر سالم چه کسی است و چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
ـ مادری که احساس توانمندی می کند. زنی که نسبت به خودش احساس توانایی می کند در مادری اش هم این احساس توانمندی را منتقل می کند. او فرزندش را خوب می شناسد و می داند چه زمانی نیاز به محبت دارد و چه زمانی در کنارش بنشیند و کتاب بخواند یا زمان های دیگر.
▪ مادر توانمند یک عنوان کلی است. آیا می توان تیپ های مختلف مادری را در ایران طبقه بندی کرد؟
ـ آن قدر زنان ما متنوع هستند که طبقه بندی غیرممکن است. تجربه های زنان آن قدر با هم متفاوت است که قابل طبقه بندی نیستند. نمی توانم بگویم فرضاً زنی که دیپلم دارد مادری بد است و زنی که دکترا دارد مادر خوبی است. به نوع نگاه مادر بستگی دارد. اگر مادری فرزندش را موجودی مستقل بار بیاورد با مادری که از سر وظیفه بچه ای به دنیا آورده، خیلی فرق می کند. در حال حاضر ما به مادر نوع اول نیاز داریم؛ مادری که بچه را بپذیرد و بگوید این بچه قرار است یک فرد اثرگذار در جامعه شود اما نگاه دوم بچه را ابزار می بیند اینکه به خاطر حفظ زندگی بچه ای به دنیا بیاید.در عمل هم بچه هایی که با نگاه ابزاری به دنیا آمده اند، رشد خوبی ندارند چون ارتباطی میان زن و شوهر وجود نداشته و این بچه به دنیا آمده تا این ارتباط را حفظ کند.به نظر من طبقه بندی به سختی امکان پذیر است ولی می توانیم با دادن آگاهی و اینکه یک مادر باید ابتدا خودش را بسازد و بعد بچه ها را، نقش مادر را در تربیت فرزندش برجسته تر کنیم یعنی مادر باید قابلیتی پیدا کند که فرزندانش هم به اثرگذاری مادرشان اعتقاد داشته باشند. مثلاً برنامه آموزش مادران که چندی پیش سازمان ملل انجام داد به مادر این آموزش را می داد که دوران بارداری را چگونه بگذراند تا بچه سالم تر شود. مادری که فرصت پیدا کردن آگاهی داشته، بچه اش هم بچه بهتری خواهد بود. به نظر من مادری فقط در زایمان و بچه به دنیا آوردن نیست. مسوولیت های بعدی آن اهمیت بیشتری دارد.
▪ چقدر از زنان «مادری» را از سر وظیفه انجام می دهند و چقدر از آ نها از سر انتخاب و علاقه این نقش را می پذیرند؟
ـ نمی توان گفت خصوصاً اینکه در جامعه ما «مادری» یک نقش محوری است و طبق سنت مادری به زن داده شده است بنابراین شما نمی توانید بگویید چه تعداد مادر خوب یا مادر متوسط وجود دارد چون بیشتر زنان می خواهند این نقش را داشته باشند. +به نظر شما چه دلیلی وجود دارد که زنان می خواهند نقش مادری را برعهده بگیرند؟ آیا این نقش از سر وظیفه است یا انتخاب؟ در یکی از کلاس های رشته مطالعات زنان، دانشجویان درباره باروری زنان تحقیقی انجام دادند. براساس آن تحقیق بسیاری از زنان علت حضورشان در این مراکز و درمان ناباروری شان را حفظ زندگی عنوان کرده اند. اینکه «اگر بچه نباشد زندگی ام از هم می پاشد» یعنی این زن تداوم وجود خود را در نقش مادری می بیند. اینها کسانی هستند که نقش های چندگانه ندارند بنابراین تداوم خود را با نقش مادری پیوسته اند. به همین دلیل می خواهند حتی با چنگ و دندان هم که شده این بچه را به دست بیاورند. در جامعه ما داشتن نقش مادری مهم است.از آن طرف هم شرایط اجتماعی به گونه ای شده که مادر به نفع فرزند نقش اش را کمتر کرده است. از یک طرف روی نقش مادری تاکید می شود و از طرف دیگر فرزندمحوری باعث شده مادر و خواسته هایش وجود نداشته باشد.تحولات اجتماعی و مدرنیته باعث شده که زنان بخش هایی از مدرنیته را بگیرند مثل اینکه حتی اگر خانه دار هم باشند فرزندان شان را به مهدکودک ببرند اما از آن طرف در خلال این مدت نه تنها کاری برای توانمندی شان نمی کنند بلکه حضور کیفی و برقراری ارتباط با فرزندان شان هم بسیار کم شده است. مدرنیته باعث شده که ما کودک را در جامعه سنتی مان رها کنیم. از طرف دیگر هم تربیت بچه فقط بر عهده مادر گذاشته شده و پدر به خاطر شرایط سخت زندگی در تربیت کودک حضور ندارد در حالی که حضور مشترک پدر و مادر ضروری است. این جمله که پدر «نان» می آورد و مادر «تربیت» می کند در دنیای امروز جواب نمی دهد.
▪ برای حضور پدر و ایفای نقش صحیح پدری (که همان مادری در جامعه ما تعبیر شده) چه باید کرد؟
ـ فرهنگ سازی. به نظر من به جای تاکید روی مادری، روی والدین تاکید کنیم. یک زن زمانی می تواند احساس مادری کند که همسرش در کنار او باشد و برعکس پدر هم زمانی احساس پدری دارد که همسرش در کنارش باشد. وقتی روی مادری تاکید کنیم جنسیتی می شود اما وقتی روی هر دو تاکید داشته باشیم نگاه متعادل به خانواده می شود. معمولاً بچه هایی هم موفق اند که رابطه پدر و مادرشان خوب بوده است.
▪ چندی پیش محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری گفت مدیریت خانه را به دست زنان بسپارید. این جمله را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ به نظر من این جمله که مدیریت خانه در دست زنان است یعنی کنار گذاشتن حق زنان. هر زنی حق دارد خودش تصمیم گیری کند یعنی یک نفر می تواند بگوید که هم خارج از خانه کار کند و در عین حال یک مدیر کامل در خانه هم باشد. این حق انتخاب اوست اما محدودکردن این زن یعنی گرفتن حق طبیعی و حق کنترل و تسلط بر شرایط از این زن و این با حقوق بشر نیز موافق نیست.زن باید خودش تعیین کند که در چه اموری بهتر و تواناتر است و چند نقش را می تواند همزمان ایفا کند. اگر زنی دید که نمی تواند چند نقش را ایفا کند انتخاب می کند که یک زن خانه دار موفق باشد بنابراین من موافق محدودکردن زنان نیستم.
▪ آیا مادری هم یک حق است؟ یعنی یک زن حق دارد که این نقش را انتخاب نکند؟
ـ بله، این هم یک حق است. فرهنگ ماست که می گوید هر ازدواجی باید منجر به تولد یک بچه شود. در بسیاری از ازدواج ها در کشورهای دیگر افراد به خود حق انتخاب می دهند اینکه می خواهند پدر و مادر شوند یا نه.
▪ خانم دکتر، شما در صحبت هایتان به این نکته اشاره کردید که زنان ایرانی بخشی از ویژگی های مدرنیته را گرفته اند و در بخشی دیگر در سنت و چارچوب های سنتی باقی مانده اند. لطفاً کمی مصداقی تر بگویید.
ـ در حال حاضر اعتقاد ندارم که زنان ما توانمند شده اند. احساس می کنم آنها ظاهرشان بهتر شده است و آنچه تغییر نکرده چارچوب های فکری آنهاست. در حال حاضر وقتی در خیابان راه می روم توانایی زنان را در اتومبیل، مانتو و آرایش می بینم. حتی این نکته را در کلاس های درس نیز می بینم که به رغم آموزش ها، چارچوب های فکری عوض نشده و دانشجویی که در دانشگاه بسیار خوب است به محض اینکه پایش را از دانشگاه بیرون می گذارد همان می شود که انگار هیچ تحصیلی نکرده است. آن لحظه است که احساس می کنی تمام تلاش ها بی اثر بوده است.الان افتخار در نوع اتومبیل، شوهر پولدار و نوع آرایش است. وقتی به آرایشگاه می روی و می بینی که یک نفر به خاطر درست کردن ناخن هایش سه ساعت وقت می گذارد این نشان می دهد که زنان ما به دنبال توانمند شدن واقعی نیستند. ما ظاهراندیش و ظاهربین شده ایم. فرهنگ کامل مصرف گرایی در جامعه مسلط شده و مصرف در زندگی شخصی و بیرونی برخلاف توانمندسازی زنان است. توانمندی یعنی کارآمد دانستن، فکر کردن و نقد کردن یعنی اگر زنی را به تنهایی در جایی رها کردند، بتواند زنده بماند. آنقدر توانایی در خود ببیند که چند بچه را دورش جمع کند و درس بدهد و بتواند زندگی کند. در حال حاضر من این توانمندی را نمی بینم. دیدن دختر ۱۸ ساله ای که این قدر رنگ و روغن روی صورتش می مالد و فقط دغدغه اش پیدا کردن آدم متمولی است که از طریق آن بتواند به اهدافش برسد مرا ناراحت می کند و فکر می کنم این دختر با این طرز تفکر نمی تواند مادر توانمندی شود. این یعنی بی توانمندی، ناتوانمندی که در زمانه هزاره سوم مفهومی ندارد. کشورهای پیشرفته به این دلیل پیشرفت کرده اند که سطح اشتغال زنانش روزبه روز بالاتر می رود. زنی که شاغل است احساس توانمندی می کند و خودش می تواند زندگی اش را اداره کند. او وابسته نیست اما بیشتر زنان و دختران ما الان با طرز فکر کنونی شان نمی توانند توانمند شوند چون «من» نمی گویند و در فردی دیگر خلاصه می شوند. چند سال پیش مرکز مشارکت زنان تحقیقی انجام داد که نشان می داد اولین دغدغه دختران اشتغال بود اما حالا اولین دغدغه و اولویت دختران ازدواج شده است. واقعاً چه اتفاقی افتاده که این چرخش رخ داده است؟ تحقیقی میان دانشجویانم انجام دادم، اولین اولویت آنها نیز ازدواج بود.
▪ دلیل چرخش اولویت دختران از اشتغال به سمت ازدواج را در چه می دانید؟
ـ در حال حاضر ما برای زن شاغل و تحصیلکرده احترام قائل نیستیم. این باور نیز وجود دارد که این زن شاغل جای یک مرد را در بازار کار و تحصیل گرفته است. بنابراین وظیفه اصلی زن می شود شوهر کردن و به دنیا آوردن بچه و این تفکر که کارکردن به زن چه مربوط است؟ جامعه این شرایط را فراهم کرده و می کند. زمانی بحث مشارکت اجتماعی داغ بود اما حالا مدام روی بحث مشارکت خانگی تاکید می شود.
فریده غائب
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید