جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


زنبق دره


زنبق دره
رمانی از انوره دو بالزاک(۱) (۱۷۹۹-۱۸۵۰)، نویسنده فرانسوی، که در ۱۸۳۵ انتشار یافت. این رمان، که نخستین بررسی صحنه­هایی از زندگی شهرستان(۲)(کمدی انسانی) است، بنیان اصیل و بدیعی دارد: داستان به شکل دو نامه عرضه می­شود.
یکی از این نامه­ها، که نامه­ی بلندی است و تقریباً تمام رمان را می­گیرد، اعتراف­نامه کنت فلیکس دو واندنس (۳) خطاب به کنتس ناتالی دو مانرویل است. نامه دیگر که چهار پنج صفحه است جواب کنتس را تشکیل می­دهد. این دو قهرمان در آستانه ازدواج با یکدیگرند، اما مادام دو مانرویل، که نامزدش را دستخوش خیالها و رؤیاهای دور و دراز و ناگهانی می­بیند، علت این امر را از او می­پرسد. فلیکس دو واندنس با شرح زندگی­اش به این سؤال جواب می­دهد.
ویکنت دو واندنس جوان، که با خشونت و محروم از محبت بزرگ شده است، به مجلس میهمانی که به افتحار دو دانگولم(۵) ترتیب داده شده است، می­رود.
بانوی بسیار زیبایی در گوشه­ای از سالن در کنارش می­نشیند. نوجوان که مجذوب شده است،به او ابراز علاقه می‌کند. اندکی بعد، که در آرزوی دیدار آن زیبای ناشناس است، دوستی او را به خانه­ی کنت و کنتس دو مورسوف(۶) می­برد: در آنجا در می­یابد که این کنتس همان بانویی است که درمجلس میهمانی دیده بود، و بی­درنگ عشق جاودانه­ای به او پیدا می­کند. او را «زنبق دره» نام می­­دهد؛ دره­ای که قصرش، در سواحل رود اندر(۷)، در آن واقع شده است.
همه­ی افسونهایش را به کار می­برد، کنت و دو بچه­اش را فریفته می­کند. بسیار زود، انیس و مونس خانواده می­شود و وارد زندگی خصوصی زن و شوهری می­شود که با هم ناسازگارند: کنت دو مورسوف که سن او از سن زنش بسیار بیشتر است و وضعی نزدیک به جنون دارد، زندگی را بر زنش تحمل­ناپذیر کرده است. زن، محض علاقه­ای که به فرزندانش دارد، با بردباری فرشته آسایی همه­ی این چیزها را تحمل می­کند. رفته رفته، تحت تأثیر احساسات و ملاطفت فلیکس واقع می­شود و برای آنها حدودی بسیار مشخص و مطابق با تکالیف مذهبی تعیین می­کند.
به قیمت فشار بسیار شدیدی که بر خود می­آورد، بر عشق روزافزون خود تسلط می­یابد و در پشت نقاب محبت مادری از آن احتراز می­جوید. «بازگشت خاندان بوربون به سلطنت»(۸) تغییرهای خجسته­ای در وضع ثروت خانواده­ی مورسوف به بار می­آورد.
و فلیکس، در سایه نفوذ پدر و مادر کنتس، یکی از منشیان مخصوص لوئی هجدهم می­شود. بعد از آن تصمیم می­گیرد که سخت به عشق افلاطونی خویش وفادار بماند، اما مارکیزی انگلیسی، که زنی هرزه است، دلباخته او می­شود و او را وادار به ترک این تصمیم می­کند. فلیکس که در میان فرشته و دیو، در میان عشقی پاک و عشقی شهوی، دو دل مانده است نمی­تواند یکی را فدای دیگری کند، تا زمانی که هر دو را از کف می­دهد: کنتس دو مورسوف، که از رابطه­ی او آگاه شده است، چنان بیمار می­شود کهدر عین ناباوری از گرسنگی و تشنگی می­میرد، زیر نمی­تواند هیچ غذایی را تحلیل برد. مارکیز از رفتار او، که رهایش کرده و کلمه­ای سخن نگفته است، آزرده خاطر می­شود و وی را ترک می­گوید.
فلیکس، از طریق نامه­ای که کنتس در دم مرگ به او داده است، آگاه می­شود که این زن از نخستین دیدارشان در مجلس رقص دوک دانگولم، با عشق جسمانی، دوستش می­داشته است. از آن لحظه، زندگی­اش «دستخوش سلطه­ی شبحی می­شود»: و حزن و سودایی که مثل تب بر وی چیره می­شود، همین است. کنتس دو مانرویل، در خلال نامه­ای طنز­آمیز، آزادی­اش را بازپس می­دهد و به او توصیه می­کنند که این گونه رازها را با چهارمین زنی که دوستش بدارد در میان نگذارد، زیرا این زن از تصور مبارزه با سه شبح دل و جرئت خود را از دست می‌دهد.
در این کتاب،‌سیمای فرشته‌آسای مادام دومورسوف –این زنبق دره-، که عصمت خویش را به بهای جانش نگه می‌دارد، تسلط دارد. عشق فیلیکس با جاندارترین رنگها، با رمانتیسمی تند و آتشین وصف شده است. اما استعاره‌هایی که اغلب دور از حسن ذوق است، به این رمانتیسم لطمه می‌زند. لحن جواب ناتالی، با اعتراف فلیکس، تضاد دلنشینی به بار می‌آورد و این سرگذشت دراماتیک را با لحنی طنزآمیز و غیرقابل پیشبینی به پایان می‌برد.
عبدالله توکل. فرهنگ آثار. سروش.
۱. Honore de blazac ۲. Scanes de la Via de Province ۳. Felix de vanenesse ۴. Nathalie de Manerville ۵. d&#۰۳۹;&#۰۳۹;&#۰۳۹;&#۰۳۹;Angouleme ۶. Mortsauf ۷.Indre ۸.Restayratuin
منبع : کتاب نیوز


همچنین مشاهده کنید