شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تحلیل از اوضاع فلسطین از آغاز تا امروز


تحلیل از اوضاع فلسطین از آغاز تا امروز
در سال ۱۹۴۸، در قلب جهان اسلام و در مرکز حضور ادیان الهی و بروز و طلوع ادیان ابراهیمی رژیمی متولد شد که همگان باور داشتند این حرکت حساب‌شده به خودی خود نمی‌تواند بوجود آمده باشد، بلکه این توطئه شوم در سایه کمک‌های ابرقدرت‌های آن روز شکل گرفت تا همانگونه که بعد‌ها و در سالیان سال تمامی جهانیان شاهد بودند، این موجود مصنوعی با مساعدت اجباری و اختیاری همان‌ها به غولی تبدیل شود که هیکل بزرگ و پوشالی برایش نمایش داده شود ولی در درون خود دچار هزاران مشکل باشد.
امروز که ۵۶ سال از آن واقعه شوم یعنی بنیانگذاری دولت صهیونیسم در قلب کشورهای اسلامی به دست امپریالیسم بریتانیا می‌گذرد، همگان بر این باورند که این حرکت مزدورانه دولت بریتانیا نه از سر اجبار و ناچاری صرف، بلکه تا حدودی با اهدافی عجین گشته که فقط کسانی آن را درک می‌کنند که با دوران حیات نفرت‌‌بار یهودیان در اروپا پس از قرون وسطی آشنایی کامل داشته و نقش مخرب، تأثیرگذار و بر هم زننده آنها را در محاسبات سیاسی و اقتصادی می‌دانند.
صهیونیسم به گواهی اسناد تاریخی از اروپا شروع و با حمایت بریتانیای کبیر در فلسطین حضور یافت و در ابتدا با خرید مقداری زمین و اموال غیرمنقول که بدو امر طبیعی می‌نمود خیلی سریع اهداف استعماری خود را آغاز کرد و شاید اولین کسانی که در مقابل این گروه ایستادند، خود یهودیان فلسطینی باشند. صهیونیست‌ها از همان ابتدای ورود به سرزمین مقدس و دیگر نواحی فلسطین با ممانعت و مقاومت یهودیان و مسلمانان فلسطینی روبرو گشته‌اند و لیکن حمایت‌های همه جانبه و بویژه نظامی انگلیس از این فرقه سیاسی باعث شد تا به تدریج عنان قدرت بخش‌هایی از فلسطین به دست این میهمانان ناخوانده بیافتد. چنانچه به گواهی تاریخ و اسناد معتبر بین‌المللی در سال ۱۹۳۷ جمعیت اندک صهیونیستی با همکاری آمریکایی‌ها دست به مطالعه عمیق و وسیع درباره منابع زیرزمینی بویژه حوزه هیدروپلتیک (منابع زیرزمینی) منطقه خاورمیانه عربی زده و در نتایج خود چنین برآورد نمودند که علاوه بر فلسطین باید به لبنان و سوریه و اردن نیز در راستای اهداف استعماری برای دوران بعد دست‌اندازی شود تا با دست‌گیری منابع غنی منطقه فضای کافی برای ورود یهودیان سراسر دنیا آماده و مهیا گردد و بالاخره این کشمکش‌ها بین مردم فلسطین (ساکنان بومی) و مهاجرین اروپایی و آمریکایی چندان تداوم یافت تا آنکه در سال ۱۹۴۷ در یک اقدام غیرمعمول و متناقض با اصول و حقوق بین‌المللی جامعه ملل (به نام قبلی سازمان ملل فعلی) بدون هیچ نظرخواهی و رفراندوم از ملت‌ها و کشورهای مورد نظر این سرزمین را به سه قسمت (فلسطینی‌ -‌ یهودی ‌-‌ بی‌طرف و بین‌المللی) تقسیم نمود و نام آن را طرح تقسیم فلسطین نهاد.
با این مقدمه در ادامه این نوشتار در تلاشیم تا ضمن ترسیم دورنمایی از گذشته و ارائه چشم‌اندازی از تحولات بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی به برخی عوامل اساسی اشاره کنیم که در خود تاریخ مورد غفلت قرار گرفته و یا در سایه تبلیغات و هیاهوهای رسانه‌ای و خاصی مورد توجه قدرت‌های استعماری به عنوان واقعیات تاریخی به خورد مردم و جهانیان داده شود، امروزه به عنوان یکی از واقعیات مسلم معرفی شده است که از آن جمله مواردی قبل از شکل‌گیری رژیم صهیونیستی به عنوان مقدمه‌ای از تشکیل این رژیم و عوامل چند پس از شکل‌گیری این موجود ساختگی به عنوان دلایل و زمینه‌های قوام و تداوم حیات سیاسی این رژیم می‌توان نام برد.
● بخش اول:‌ بدعت‌ها و انحرافات صهیونیستی قبل از شکل‌گیری رژیم صهیونیستی
۱) ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین
۲) تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین
۳) مستمسک قرار دادن دیدگاه‌های مذهبی به جای سیاسی (ابزار نمودن اندیشه‌های دینی)
۴) نقش بسزای قدرت‌های خارجی در شکل‌گیری این رژیم
اگر بخواهیم توجیهی مناسب برای اهل منطق و استدلال برای نکات فوق‌الذکر به عنوان پیش‌‌شرط توضیحات بعدی ارائه نماییم. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که متذکر شویم یکی از دغدغه‌های فکری بسیاری از کسانی که در طول دهه‌های گذشته از شروع حیات سیاسی رژیم صهیونیستی ذهن خود را به آن متمرکز ساخته ذکر این سؤال اساسی بود که موضوع فلسطین چرا همزمان با تحولات نظام بین‌الملل در اوایل قرن بیستم آغاز و با تحولات بعدی تداوم یافت و تاکنون نیز ادامه دارد. یعنی با توجه به سابقه نزاع و درگیری جوامع یهودی و مسیحی در اروپا و در برخی دیگر از نقاط جهان که از دوران پس از حیات حضرت مسیح شکل‌ گرفته این دو مکتب به دلایل مختلف با هم نزاع و درگیری داشته‌اند و مهمترین عامل آن را بسیاری از مورخین به مسئله نقش اساسی یهودیان در به اصطلاح به صلیب کشیدن خود عیسی داشته‌اند و به نوعی این زمینه تاریخی یعنی بدبینی مسیحیان به یهودیان بر پایه عقاید مذهبی شکل‌ گرفته و هر قدر که از حیات جوامع سیاسی در اروپامی‌گذشته این بدبینی و سوءظن به دلایل مختلف تشدید شده است. از سوی دیگر اگر به روند تحول و گسترش جوامع اروپایی و جنگ‌ها و نبردهای حداقل قرن ۱۷، ۱۸ و حتی ۱۹ اروپاییان نظری بیان کنیم. اهل تاریخ و سیاست می‌دانند که در گذر زمان تکلیف شکل‌گیری جغرافیای سیاسی اروپا معلوم گردید و با عنایت به نیاز، افزون‌طلبی، زیاده خواهی، قدرتمندی اروپاییان، آنها در اواسط قرن ۱۹ به فکر گسترش قلمرو استعماری خود به قاره‌های دیگر به ویژه آفریقا و آسیا افتادند و لذا می‌بینیم که در پایان دهه‌های قرن ۱۹ بیشترین جنگ‌ها و نزاع‌های بوجود آمده در آسیا و آفریقا و دیگر نقاط در اثر حملات و تهاجمات نیروهای اروپایی بوده است. در چنین فضایی است که بسیاری معتقدند با توجه به سابقه ذهنی و بدبینی تاریخ مسیحیان به یهودیان در نقش‌آفرینی در قتل حضرت مسیح از یکسو و نقش مخرب و انحراف‌آمیز آنها (یهودیان) در بازارهای پولی و مالی و بانکی کشورهای اروپایی از سوی دیگر همچنین نقشی که یهودیان در بر هم زدن آداب و اصول اجتماعی داشته‌اند و نوع منش و رفتار اجتماعی آنها در طول حداکثر سه قرن اخیر در حیات سیاسی اروپا تمامی عواملی هستند که سبب شد یک جنگ پنهان ‌بین یهودیان و مسیحیان در اروپا شکل گیرد که نمودار عینی آن فعالیت عیان و آشکار جوامع اروپایی و بیرون راندن یهودیان در کشورهای مختلف در قرن ۱۸ و بویژه قرن ۱۹ باشد که بعدها به عنوان مظلوم‌نمایی و حق‌طلبی ملتی بدون سرزمین در شعارهای رهبران دولت صهیونیستی به ظهور رسید لذا ملاحظه می‌شود که بسیاری از اندیشمندان در فکر این نکته اساسی هستند که چگونه شد، اندیشه شکل‌گیری دولت یهودی همزمان با گسترش سیاست‌های بریتانیای کبیر در خاورمیانه و هم‌راستا با فشار جوامع مسیحی علیه یهودیان شکل می‌گیرد و کشورهای اروپایی به صورت دسته‌جمعی برای حل معضل یک اقلیت مسئله‌دار و مشکل‌ساز به یک تصمیم جمعی می‌رسند و آن اینکه در اسرع وقت نسبت به اسکان و ساماندهی آنها در حوزه جغرافیایی جدیدی در خارج از اروپا دست به فعالیت همه‌جانبه بزنند.
ولی نکته اساسی و در خور تأمل دیگر باز هم در همین زمینه که فکر بسیاری از اندیشمندان منطقه خاورمیانه و دیگر کشورها را به خود مشغول کرده اینکه این منطقه بسیار غنی علیرغم برخورداری از منابع غنی، پول کافی، نیروی کارآمد و فکور، سابقه تمدن دیرینه، چرا هنوز در لیست کشورهای توسعه نیافته و عقب‌مانده از لحاظ استانداردهای امروزی رفاه و توسعه و پیشرفت علمی و تکنولوژی قرار دارد. شاید بسیاری از بدیهیات حیات سیاسی نوگرا و پیشرفته هنوز در بسیاری از این جوامع ظهور نیافته و به همین جهت اکثر اندیشمندان در علت شناسی این معضل بنیادین معتقدند عدم وجود امنیت و مؤلفه‌های سازنده امنیت به عنوان بسترساز و ریشه سامان‌یابی پیشرفت همه‌جانبه و توسعه پایدار می‌باشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی به عنوان پیمانکار اصلی دولت‌های غربی در منطقه خاورمیانه نقش‌آفرینی می‌کند و دلیل روشن این مدعا دست‌نوشته هرتصل به عنوان یکی از رهبران اندیشه سیاسی صهیونیسم می‌باشد که گفته «بریتانیا نخستین کشوری است که نیاز به توسعه استعماری را دریافته است. زیرا مرام صهیونیست که مرامی استعماری است قاعدتاً در انگلستان به سهولت می‌تواند، دریافت گردد.» هرتصل در ادامه در نامه‌ای به یکی از رهبران بریتانیا در آن زمان می‌نویسد که «از شما دعوت می‌کنم در ساختن تاریخ کمک کنید. این مسئله مربوط به آفریقا نیست بلکه مربوط به بخشی از آسیای صغیر (فلسطین) است. این امر به مردان انگلیس ارتباط ندارد. بلکه مربوط به یهودیان است. پس چطور من به شما روی آورم زیرا این امر یک مسئله استعماری است.
▪ گفتار اول: ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین
با توجه به چنین رویکردی که در بالا وصف آن گذشت سران و رهبران جنبش صهیونیستی تلاش کردند تا با بهره‌گیری از برخی ملاحظات و نگرشهای موجود در دین یهود و با تمسک به برخی اصول مذهبی موجود در کتاب مقدس یهودیان، به توجیه حضور و تهاجم خود پرداخته و تلاش کردند تا مردم دیگر کشورها و دولت‌ها را به نوعی با خود همراه کنند. از جمله این ادعاها می‌توان به وعده الهی، ارض موعود و سرزمین پدری اشاره کرد که با توضیح مختصر هر عنوان و با نقد دلایل و اسناد مرام صهیونیستی به صحت و سقم ادعاها آن مکتب خواهیم پرداخت.
الف) وعده الهی
در کنگره صهیونیست‌ها در بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ بر حق تاریخی ملت یهود بر فلسطین و تحقق وعده الهی برای بازگشت یهودیان به ارض موعود تأکید گردید. در سال ۱۸۸۲ در جشن بیلو در شوروی سابق نیز یهودیان سراسر جهان تشویق شدند تا برای تحقق وعده الهی و بازگشت به سرزمین پدری متشکل شد و برای رسیدن به هدف تحقق وعده الهی در اورشلیم (فلسطین) تلاش نمایند. در اثبات تعلق سرزمین فلسطین به قوم یهود بر اساس وعده الهی، آنها به چند آیه تورات استناد می‌کنند که خطاب به ابراهیم و یعقوب آمده است:
- آیه ۷ باب ۱۲ عهد عتیق که خطاب به حضرت ابراهیم می‌فرماید: (به ذریه‌ات این سرزمین را می‌بخشیم)
- آیه ۱۸ باب ۱۵ عهد عتیق خطاب به حضرت یعقوب می‌فرماید: (این زمین را از نهر مصر تا نهر عظیم یعنی فرات به تو بخشیده‌ایم)
حال با عنایت به دو استناد فوق‌الذکر یهودیان مهاجر (صهیونیست‌های اروپایی) معتقدند سرزمین فلسطین به آنها تعلق دارد و آنها در هر صورت بر این سرزمین بر تمامی ابنای بشر اولی‌تر هستند. در همین راستا برای عدم اثبات حق انحصاری یهودیان بر سرزمین فلسطین به برخی دلایل و عوامل اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم.
۱) تمامی وعده‌های کتاب مقدس به ابراهیم و اعقاب آن داده شد که مطمئناً یهودیان اعقاب منحصربفرد حضرت ابراهیم نیستند.
۲) در تورات به صراحت اشاره گردیده که حضرت اسماعیل نیز از اعقاب ابراهیم است که اعراب ساکن فلسطین از فرزندان اسماعیل می‌باشند و لذا بر اساس استناد آیات مذکور حق انحصاری یهودیان بر سرزمین فلسطین اعتباری ندارد.
۳) اسناد معتبر تاریخی حکایت می‌کند که وعده‌های فوق در زمان قربانی کردن حضرت اسماعیل ابلاغ گشته و این در حالی است که حضرت اسحاق (جد یهودیان) متولد نشده بود و لذا باز هم حق تاریخی یهودیان به فلسطین نمی‌تواند صحت داشته باشد.
۴) نکته اساسی دیگر اینکه اولاً یهودیان حاضر و ساکن در سرزمین فلسطین با کسانی که از سایر نقاط جهان به عنوان پیروان دین موسی و با نژادهای مختلف اروپایی با تحریک اروپاییان به فلسطین آمدند بطور حتم از اعقاب ابراهیم نمی‌توانند باشند. بدین معنی که یهودیان فوق‌‌الذکر با توجه به گذر زمان و جغرافیای زیست آنها در اروپا بطور حتم از نژاد خالص وابسته به حضرت ابراهیم نیستند.
۵) بسیاری از یهودیان ضد صهیونیست با تشکیل دولت اسراییل مخالف بودند و معتقدند بازگشت به صهیون و ارض موعود یک فرایند روحی و روانی و روندی تکاملی برای سعادت بشری است و نه تشکیل یک دولت و لذا یکی از روحانیون برجسته یهودیان آمریکا در این راستا اظهار داشته (وعده‌های تورات برای سعادت تمامی بشریت است و نه صرفاً یهودیان و یا صهیونیست‌ها).
۶) نکته حائز اهمیت بسیار اینکه طراحان بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت اسراییل صهیونیست‌ها و حتی یهودیان نبودند بلکه این محافل حاکم بر قدرت‌های استعماری نوظهور در اروپا بودند که به انجام چنین طرحی اصرار بیش از حد داشته‌اند و لذا طرح استعمار جهان بوسیله نیروی سرخورده یهودیان توسط استعمار پیر (بریتانیا) مطرح گشت و فلسطین به عنوان قلب امپراطوری عثمانی (مرکز جهانی قدرت اسلام) مورد هجوم و هدف قرار گرفت.
ب) سرزمین پدری
صهیونیست‌ها در تلاش برای تملک سرزمین فلسطین به هر بهانه و دستاویزی متوسل شده‌اند تا این موضوع را به اثبات رسانند ولی این مسئله یعنی اثبات حق تاریخی از جمله نکاتی است که در بسیاری از منابع و مآخذ برغم تلاش‌های مستمر صهیونیست‌ها به اثبات نرسیده است چرا که بهانه آنها از حق ناشی از ارتباط قوم یهود با حکومت باستانی اسراییل در سرزمین فلسطین نشأت می‌گیرد و اینکه این سرزمین در اصل و بنیان به قوم یهود تعلق داشته است و تأکید بر این نکته که حق ساکنان اصلی این سرزمین به عنوان سرزمین بنی‌اسراییل موجبات امتیازاتی برای قوم یهود است که امروزه از آن بهره‌گیری نمایند. اما در همین جهت به استناد برخی دلایل و مستندات این موضوع در معرض نقد و خلاف واقع بودن قرار می‌گیرد. از جمله دلایل:
۱) بنا به استناد کتب و اسناد تاریخی عبرانی‌ها جزو ساکنان اصلی و اولیه فلسطین بودند که بعدها حکومت باستانی اسراییل را در دوران حضرت داود و سلیمان بنیان نهادند.
۲) بر اساس مدارک معتبر عبرانی‌ها اسلاف اعراب کنونی جزء اولین ساکنان این سرزمین (فلسطین) به حساب می‌آمدند.
۳) محققین معروف و مشهوری چون توین‌بی/ فریدمن/ رود نسون در مطالعات خود پی بردند که ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد قبایل عرب به سرزمین فلسطین مهاجرت کردند که به کنعانی‌ها معروف گشتند و اورشلیم نیز به دست همینان بنیانگذاری شد.
۴) در ۱۲۰۰ قبل از میلاد حضرت موسی، بنی‌اسراییل را از چنگ فرعون نجات داد و به سوی فلسطین حرکت داد. در همین دوران بنی‌اسراییل سالها در بیابانها سرگردان بودند تا اینکه به اریحا حمله کردند که این حملات در طول بیست سال ادامه داشته است.
۵) در ۱۰۰۰ قبل از میلاد حضرت داود اولین حکومت اسراییل را بپا کرد که تا ۹۳۵ قبل از میلاد دوران طلایی حکومت یهود بود در صورت دقت در نکات مذکور می‌توان دریافت که این سرزمین در اصل از ساکنان بومی غیر بنی‌اسراییل برخوردار بوده و از سوی دیگر بنی‌اسراییل اهل این سرزمین نبوده بلکه از مصر به این سرزمین آمده و آنجا را به نوعی اشغال کردند و بدینوسیله ادعای سرزمین پدری بنی‌اسراییل (فرزندان یعقوب) بدینوسیله با چالشی جدی و انتقاد تاریخی طراح گردیده است.
ج) ارض موعود
همانگونه که قبلاً متذکر شدیم یهودیان معتقدند این سرزمین به آنها بر اساس آیات تورات وعده داده شده است و از سوی دیگر برای تأکید بیشتر موضوع آنها معتقدند این سرزمین محل بروز و ظهور امید بزرگ رهایی بخش یهودیان است که در آخرالزمان با ظهور «ماشی» یا منجی موعود همگان و یا تمام قبایل زمین به آن دعوت شده‌اند. البته این دیدگاه از سوی عرفای یهودی به عنوان کانون اشاعه ایمان و فرهنگ یهودی از آن یاد می‌شود ولی همانگونه که قبلا متذکر شدیم اینان اعتقادی با اصل ایجاد حکومت و برافراشتن دولت در سرزمین موعود ندارند و بیشتر از جنبه‌های معنوی به آن توجه و تمرکز دارند و بر همین اساس است که متخصصین مسائل صهیونیسم اعتقاد به ابعاد مختلف این مردم یعنی صهیونیسم مذهبی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارند که آنچه امروزه در سرزمین فلسطین موضوع مناقشه اصلی است بروز صهیونیسم سیاسی است و دیگر ابعاد آن با شرایط اختصاصی در نمودهای مختلفی جلوه‌نمایی می‌کند.
▪ گفتار دوم: تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین
یکی از ابزارهای تسلط رژیم صهیونیستی بر اراضی اشغالی ایجاد انحراف و تحریف در چگونگی بدست‌آوردن این سرزمین‌ها و بکارگیری روشهای مسألت‌آمیز و توجیه قانونی برای اقناع افکار عمومی است ولی درک واقعیات تاریخی چیز دیگری را به اثبات می‌رساند. آنچه در عرصه فلسطین روی داده اینکه مساحت سرزمین فلسطین ۲۷ هزار کیلومتر مربع است که در حال حاضر این میزان به سه بخش قابل تفکیک تقسیم شده است. به این معنی که بخشی از آن کرانه باختری است که ۵۶۹۰ کیلومترمربع مساحت دارد. بخش دیگر نوار غزه است که فقط ۳۶۵ کیلومترمربع مساحت دارد و سایر اراضی که از سال ۱۹۴۸ به بعد به اشغال درآمد به اصطلاح «کشور اسراییل» را تشکیل می‌دهد. جالب است بدانیم که در طول سال‌های گذشته یعنی ۱۹۴۸ و شکل‌گیری رژیم صهیونیستی این رژیم با انواع و اقسام روش‌های معمول و غیر معمول برای اشغال این مناطق برنامه‌ریزی کرده به صورتی که قبل از امضای قرارداد صلح بین دو طرف اسراییلی و فلسطینی تمام این سرزمین را اشغال نموده ولی بر اساس قرارداد صلح غزه اریحا و دیگر قراردادهای صلح فیمابین در حدود ۹% از کل مساحت فوق‌الذکر را به حکومت خودگردان فلسطین واگذار کرده است و در حدود ۹۰% کل این سرزمین را هنوز در اشغال دارد. حال با عنایت به این مهم شاید یک سؤال اساسی این باشد که با گذشت پنج دهه از عمر پوشالی رژیم صهیونیستی چگونه این سرزمین به تصرف آن رژیم غاصب درآمد.
لازم به ذکر است که قبل از تحمیل قیمومیت بریتانیا بر فلسطین یهودیان تنها ۶۵ هزار هکتار از ۲۷ هزار کیلومتر مربع مساحت فلسطین را در اختیار خود داشتند که این مقدار را نیز در زمان تسلط دولت عثمانی بدست آوردند. با ورود ارتش بریتانیا به فلسطین در سال ۱۹۱۷ عملیات غصب زمین‌های فلسطینی آغاز شد. نیروهای استعمارگر بریتانیا برای تحقق اهداف خود به روش‌هایی همانند تشویق یهودیان به سکونت در اراضی سلطنتی و متعلق به دولت، تعدیل قوانین عثمانی مربوط به تملیک اراضی در راستای تأمین منافع یهودیان، دادن اختیارات فوق‌العاده به مدیر اراضی وقت که از یهودیان بوده، تصویب قانون «انتزاع مالکیت» برای مصادره زمین‌های مردم فلسطین، تحمیل عوارض و مالیات‌های سنگین که در نتیجه عدم پرداخت آن، اصل زمین از سوی دادگاه مصادره می‌شد، استفاده کردند. البته روش‌های دیگر نیز در این خصوص مورد بهره‌گیری قرار گرفت که اهم آن و مقدار زمینی غصب شده به شرح ذیل می‌آید:
۱) ۶۵ هزار هکتار بطور عادی در زمان حکومت عثمانیان در مالکیت یهودیان قرار گرفت.
۲) ۷/۵۹ هزار هکتار توسط بریتانیا به طور رایگان یا به قیمت ارزان به آژانس یهود و شرکت‌های صهیونیستی داده شد.
۳) ۸/۶۷ هزار هکتار نیز توسط خانواده‌های عرب غیر فلسطینی به یهودیان فروخته شد (فلسطین سرزمین بسیار خوش آب و هوایی بود که بسیاری از ثروتمندان و فئودالهای کشورهای عربی مانند سوریه، لبنان و مصر در آنجا زمین داشتند که با شروع نزاع و درگیری این زمین‌ها را به درخواست صهیونیست‌ها به قیمت بالا فروختند.)
۴) ۸/۶ هزار هکتار نیز به دستور وزیر مختار انگلیس و سرپرست اداره امور فلسطین به زور و به صورت قهر‌آمیز به یهودیان داده شد.
آنچه از بقیه سرزمین‌های فلسطینی باقی مانده بود، با روند مهاجرت و تشدید فعالیت صهیونیست‌ها و در قالب روش‌های متعددی همچون جنگ، درگیری مسلحانه، فرار دادن مردم بی‌دفاع، بمب‌گذاری منازل و تخریب مزارع و باغات و در طول جنگ‌های متعدد به اشغال درآمد.
به هرحال طبق اسناد موثق تاریخی مورد توجه در میان مردم فلسطین، برخلاف شایعات موجود، بسیاری کم دیده شد کسانی که زمین‌های خود را به فروش یهودیان و شرکت‌های صهیونیستی برسانند و پس از آن زنده بمانند چرا که افرادی که چنین معامله‌ای با صهیونیست‌ها به انجام رسانده‌اند به اتهام خیانت توسط ملت فلسطین به سزای اعمال خود رسیده و به همین مناسبت نیز مردم به جشن و پایکوبی می‌پرداختند و نکته حائز اهمیت اینکه در همین رابطه فتوای شرعی مبنی بر حرام بودن فروش زمین به یهودیان و مباح بودن خون کسانی که چنین کاری را انجام دهند، یا واسطه این اقدام شدند، از سوی اغلب علما و مراجع دینی صادر شده بود.
▪ گفتار سوم: سوء استفاده از دیدگاه‌های مذهبی
همانطور که در سطور گذشته اشاره کردیم، بخش مهمی از توجیهات حضور، اشغال و سلطه‌طلبی رژیم صهیونیستی بر اراضی فلسطین به طرح دیدگاه‌های مذهبی وام گرفته از دین یهود برمی‌گردد. آنها تلاش کردند تا با بهره‌گیری از نمادها، دیدگاه‌ها و باورهای موجود و مورد استناد در راستای توجیه فعالیت‌ها و اقدامات خود سوء استفاده کنند و به همین جهت با طرح برخی شعارها همانند آنچه که در خصوص وعده الهی، سرزمین پدری و ارضی موعود در گذشته شرح آن رفت، کوشیدند تا با ایجاد گرایش و تمایل در میان آحاد جوامع یهودی در جهان آنها را با این انگیزه‌های دینی ولی با اهداف نهانی سیاسی به فلسطین بکشانند و به اصطلاح خود اولین دولت یهودی را سامان دهند. در این شرایط است که سران صهیونیسم که به گواهی تاریخ خود کمترین باور و اعتقاد را به دین و آیین داشته و اصولاً خودافرادی لامذهب بودند در پوشش شعارهای مذهبی دین یهود درصدد احیای حقوق به اصطلاح از دست رفته قوم یهود در طول تاریخ برآمدند. همچنانکه در خصوص سابقه ارادت و دلبستگی هرتصل به دین یهود همین بس که اصالتاً او اهل اروپای شرقی بوده و به شغل روزنامه‌نگاری مشغول بود و در جریان عیان شدن جاسوسی یک سرباز یهودی عضو ارتش فرانسه وارد سیاست گردید و در چنین فضایی که تبلیغات ضد یهودی سراسر اروپا را فرا گرفت او تلاش کرد از هم‌کیشان خود دفاع نماید. آنچه در خصوص شخصیت این رهبر صهیونیستی در طول تاریخ مورد توجه است اشاره به سه نکته اساسی است. اول آنکه وی انسانی دین‌دار و مؤمن نبوده و نه تنها به مستحبات یهود اهمیت نمی‌داد بلکه به واجبات آن نیز بی‌علاقه می‌نمود. دوم اینکه وی نسبت به فلسطین بیگانه بود و اساساً فکر تشکیل دولت یهود در سرزمین فلسطین را در این دوران در سر نداشت. سوم آنکه نام صهیونیسم را برای تشکیلات خود در نظر نداشت. زیرا وی نسبت به اهمیت صهیون در ادبیات دینی یا سیاسی آن زمان غافل و بی‌انگیزه بوده است و لذا با مطالعه ژورنال خاطرات هرتصل می‌توان به نکات فوق به درستی واقف گردید. از سوی دیگر از میان دیگر موارد مورد بهره‌گیری صهیونیسم از عقاید و باورهای موجود در دین یهود آنها به آیات و نشانه‌هایی اشاره می‌کنند که بر قوم یهود نازل گردیده ولی آنچه مسلم است اینکه آنها به چیز‌هایی ارادت نشان می‌دهند ولی نسبت به بقیه امور موجود در یهود هیچ تمایل و گرایشی ندارند و این موضوع بر ابزاری بودن استفاده از دین و عقاید مذهبی از سوی صهیونیسم اشاره کاملی دارد. در این مقال ما به دو نمونه به عنوان شاهد مثال بسنده می‌کنیم. از جمله آنها معتقدند که فلسطین سرزمین بدون ملت برای قوم بدون سرزمین یا به بیان دیگر این کشور مأمنی برای قوم بدون سرزمین در مقابل سرزمین بدون قوم می‌باشد و این بدان معنی است که یهود قومی بدون سرزمین است که برای سرزمین بدون قوم یعنی (فلسطین) در نظر گرفته شده است. اینکه ادعا شود یهود قومی بدون سرزمین است، از جمله تحریفات موجود در تاریخ است. چنانچه این مسئله مورد پذیرش واقع شود می‌توان گفت که اگر این قوم بدون سرزمین می‌باشد پس محل بروز و ظهور آن و استمرار حیات سیاسی و اجتماعی این قوم بی‌ریشه در کدام حوزه جغرافیایی تداوم یافته است و در حقیقت این شعار نافی اصل و بنیان قوم یهود و بنی‌اسراییل است. از سوی دیگر در طرف قضیه با طرح سرزمین بدون قوم آنها در تلاش‌اند اینگونه وانمود نمایند که این سرزمین خالی از سکنه و مالک بوده است و هیچ مقاومتی در برابر آنها برای اشغال صورت نگرفته است و در صورتی که این مسئله مورد پذیرش واقع شود ادعای دیگر آنها یعنی خرید این سرزمین مورد چالش جدی واقع می‌شود که آنها می‌گویند این سرزمین بدون سکنه و خالی از هرگونه تملک بوده است. از سوی دیگر آنها مدعی هستند بخش‌هایی از این سرزمین را خریداری کرده‌اند و در نتیجه این سؤال اساسی بوجود می‌آید که اگر این سرزمین خالی بوده این خرید از چه کسی صورت گرفته است. همچنین اگر این سرزمین سکنه و مردم بومی داشته است پس از تکلیف این شعار دروغین چه می‌شود.
علاوه بر اینها شعار دیگری که مطرح است موضوع حاکمیت از نیل تا فرات و استناد آن به آیات تورات می‌باشد یعنی آنها می‌گویند بر اساس آیات کتاب مقدس حاکمیت و شکل‌گیری حکومت بنی‌اسراییل از نیل تا فرات بوده و اگر بپذیریم که این حوزه جغرافیایی (از نیل تا فرات) مربوط به گذشته بوده که در گذر زمان دستخوش تغییرات شده، پس دیگر اصرار و پافشاری بر این موضوع با توجه به تحولات مرزهای جغرافیایی در سراسر جهان موضوعیت ندارد. از سوی دیگر اگر این ادعای مورد توجه یهودیان و صهیونیست، مربوط به زمان حاضر است پس چرا آنها در تلاش برای بدست‌گیری قطعه‌ کوچکی چنان در تنگنا هستند که فرجام آن معلوم نیست تا چه رسد به ایجاد حکومت بنی‌اسراییل از نیل تا فرات. به علاوه در خصوص این عرصه پهناور حکومت یهود عده‌ای بر این باورند که این گستره جغرافیایی با توجه به تأکید آیات تورات به سرزمین فلسطین به نوعی زیاده خواهی رهبران صهیونیسم برای بدست آوردن حداقل امتیازات ممکن از شرایط موجود است و دیگر اینکه این حوزه جغرافیایی گسترده دلیل بر این مطلب دارد که رهبران صهیونیست با توجه به خوی سلطه‌جویی و توسعه‌طلبی هیچ زمان نمی‌کوشند تا مرزی برای حکومت خود قائل شوند و به نوعی خود را پایبند حدود مرزی نمی‌دانند و به همین جهت همچنانکه در گذشته یادآوری نمودیم، این عامل موجبات ناامنی و بی‌ثباتی در مناطق حضور این قوم می‌باشد و در حقیقت قوم یهود حیات سیاسی بالنده خود را مدیون بی‌ثباتی و کشمکش می‌باشد و در غیر این صورت در جوامع با ثبات و توسعه یافته نمی‌توانند دارای جایگاه آنچنان والائی باشند. پس همانگونه که ملاحظه کردید تکیه بر اندیشه‌های مذهبی در راستای توجیه افکار سیاسی همواره مورد توجه رهبران و مکتب صهیونیست بوده و خواهد بود و در این زمینه آنها ید طولانی در سوء استفاده از علایق و گرایشات مذهبی بویژه رشد افراطی‌گرایی در میان اقشار پایین جامعه و افراد معتقد دارند.
▪ گفتار چهارم: تأثیر محوری کشورهای غربی در شکل‌گیری رژیم صهیونیستی
آنچه بطور مختصر قبلاً به آن تأکید شد نقش‌آفرینی برخی خانواده‌های سلطنتی و سلسله‌های پادشاهی و برخی حکومت و خاندان‌های معروف جهان در برپایی حکومت یهودی در قلب سرزمین‌های اسلامی بعد از جنگ جهانی اول بوده است چنانکه ملاحظه می‌شود پس از جنگ جهانی اول تمامی هم و غم غرب تلاش برای تجزیه جهان اسلام و تجزیه مناطق تحت تسلط امپراطوری عثمانی و تغییر نقشه سیاسی آن بوده است. و در این راه می‌توان گفت که شاهکار امپریالیسم ایجاد علقه و رابطه با صهیونیسم برای برپایی یک حکومت در مرکز حیات سیاسی ادیان و یکی از کانون‌های مهم کشورهای اسلامی است. آنچه در گفتار و کردار رهبران صهیونیسم در متون مختلف به آن اشاره می‌شود بدرستی از دلالت همکاری و همراهی همه‌جانبه قدرت‌های بزرگ در شکل‌گیری این حکومت اشاره دارد. همچنانکه قبلاً یادآوری نمودیم در سالهای پایانی قرن نوزدهم گسترش روابط رهبران صهیونیست با حکومت بریتانیا و قول و قراردادهای متقابل مبنی بر همکاری همه‌جانبه دلیل بر این مدعاست که آنها در فکر ساماندهی فرآیندی بودند که بتوانند در یک بازی سیاسی و اجتماعی به آن دست یابند که حداقل امتیازات را برای طرفین به ارمغان آورد و به همین جهت است که هرتصل معتقد است که یهودیان بهترین پیش ‌قرولان تهاجم بریتانیای کبیر به سرزمین‌های خاورمیانه هستند که در سایه قدرت مالی بریتانیا و نیروی انسانی یهودیان تکمیل می‌گردد. در سال‌های اولیه قرن بیستم بویژه دو دهه اول با همکاری بریتانیا و فرانسه و امضای قرارداد سایکس بیکو و تقسیم اراضی امپراطوری عثمانی بین دو قدرت اروپایی بدرستی حرکت هدفمند آنها در مسیر تحولات خود قرار گرفت و در سال‌های بعدی با گسترش علاقات و به خصوص با امضای اعلامیه بالفور و اعطای تضمین برای ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین این همراهی به اوج خود رسید و در دهه‌های بعدی این روند، شتابی غیرقابل پیش‌بینی گرفت تا اینکه در سایه نزول موقعیت بریتانیا در نظام جهانی و ظهور قدرت جدید غربی در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی، مسئولیت هدایت و نقش‌آفرینی این مسئله به آمریکا رسید.
ایالات متحده از بدو شکل‌گیری رژیم صهیونیستی بدلیل حضور پررنگ یهودیان در سیستم تصمیم‌گیری این کشور و حضور در منابع مهم قدرت اقتصادی همواره از ایده‌ و سیاست‌های این رژیم پشتیبانی کرده است. همچنانکه این کشور اولین کشوری بود که تأسیس رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته و بویژه در سال ۱۹۴۲ با برگزاری کنفرانس بالتیمور در نیویورک -‌ که این کنفرانس نقطه عطفی در سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه و پیوند دیدگاه‌های اروپایی -‌ آمریکایی به صورت بسیاری واضح و روشن مطرح گردید -‌ بر این طرفداری جبارانه همت گذاشته است.
از سوی دیگر حمایت واشنگتن از تل‌آویو در برابر انواع قطع‌نامه‌های محکومیت یا هشدار به رژیم صهیونیستی از دیگر صفحات همکاری این دو طرف است تا آنجا که شورای امنیت تا کنون نزدیک به ۳۰۰ قطع‌نامه در خصوص مسائل فلسطین ارائه داده و بسیاری از آنها که مربوط به محکومیت رژیم صهیونیستی بود، که با وتوی کاخ سفید مواجه گردیده است. از سوی دیگر حجم کمک‌های مادی و معنوی ایالات متحده در راه استقرار این رژیم جعلی نیز از اسباب مهم تداوم و قوام این رژیم در خاورمیانه بوده است. حضور واشنگتن در جنگ ۱۹۶۷ و تغییر کفه ترازو به نفع این رژیم، وتوی بیش از حدود ۴۰ قطع‌نامه علیه رژیم صهیونیستی، حفظ برتری نظامی و امنیت این رژیم، ارسال سلاح پیشرفته و انواع مهمات مورد نیاز و ارائه طرح‌های بسیار برای ایجاد صلح تحمیلی (سازش) از جمله اقدامات دهه‌های اخیر واشنگتن در مسئله فلسطین می‌باشد.نکته جالب توجه دیگر اینکه حضور و نقش‌آفرینی ابرقدرت‌ها در طول حدود پنج دهه گذشته تاکنون به دلایل مختلف نه تنها مشکلی از مردم فلسطین کم نکرده بلکه هر روز با گذشت زمان حضور و دخالت آنها و ارائه دیدگاه‌های خاص خود برای حل مشکلات، هر روز مصائبی را ببار آورده است که هزینه‌های آن را مردم بی‌دفاع و مظلوم فلسطین هر روز بیشتر از دیروز می‌پردازند که بطور مشخص پس از دوران اولیه سال‌های نیمه اول قرن بیستم بیشتر تحرکات و فعالیت‌ها بر محور رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی از یکسو و مردم فلسطین و برخی دولت‌های عربی در منطقه از سوی دیگر بوده است. در این دوران با توجه به شروع منازعات و درگیر‌ی‌های فیما بین، بیشتر منازعه و درگیری نظامی و بهره‌گیری از قوه قهریه بوده است و نقش‌آفرینی کشورها و ملت‌های مختلف بدلیل روند استقلال و شکل‌گیری جوامع مختلف روند صعودی بخود داشته است. ولی هرچه از دهه پنجاه دور می‌شویم از نقش‌آفرینی جبهه عربی و فعال شدن جبهه ملی در فلسطین موضوعات فراوانی به گوش می‌رسد تا آنجا که در اواسط دهه شصت میلادی بیشتر مبارزات بر عهده مبارزان فلسطینی بوده و آنها با گسترش جنگ‌های چریکی سعی در بین‌المللی کردن سطح مبارزات خود دارند و لذا در این دوره به بعد نقش‌آفرینی مؤسسات بین‌المللی نیز افزایش یافته و فلسطین جنبه جهانی به خود می‌گیرد و لذا از دهه هفتاد به بعد تقریباً تمامی توجهات جهانی به مسئله فلسطین معطوف گشته است. در این زمان ما وارد دوران جدیدی از تعاملات نظام بین‌الملل می‌شویم که با صحنه قبلی تحولات تفاوت‌های اساسی دارد. در این مقطع تاریخی کشورها، سازمان‌های بین‌المللی احزاب سیاسی و حتی بازیگران عرصه‌های ملی -‌ منطقه‌ای و بین‌المللی هر کدام با ارائه نسخه‌های متفاوت در تلاشند تا بر اساس دیدگاه‌های خاص خود این مسئله را به پیش برند و لذا در سطوح مختلف شاهد تغییر روش‌ها، تاکتیک‌ها و حتی نوع مبارزات هستیم ولی همزمان با شروع دهه هشتاد و اوج‌گیری اندیشه بیداری اسلامی تحت تأثیر انقلاب اسلامی، یکباره ادبیات مبارزه سیاسی تغییر شگرف کرده و خط مشی جدیدی بر احزاب، گروه‌ها و بسیاری از اقشار مردم حاکم می‌شود و لذاست که بازیگران عرصه فلسطین نیز همزمان به تغییر دیدگاه‌ها و تطبیق مشی خود با اوضاع و احوال روز دارند و لذا حرکت بنیادین در دو سوی مبارزه و کشمکش صورت می‌گیرد که از یکسو مبارزات مردم از رنگ و بوی تازه‌ای برخوردار می‌گردد و از سوی دیگر در جبهه مقابل نیز در واکنش به این خواست عمومی تلاش می‌شود این حرکت خودجوش و متکی به اراده مردمی را از مسیر خود منحرف سازند و به گونه‌ای مردم فلسطین را به انفعال بکشانند. همانگونه که همگان می‌دانیم با ظهور مفهوم بسیار تأثیرگذار انتفاضه در ادبیات مقاومت، در سرزمین فلسطین انقلابی بپا گردید تا آنجا که جبهه دشمن در یک حرکت هماهنگ و هدفمند در صدد ایجاد وقفه و سکون به هر قیمت ممکن در برابر این حرکت تلاش کرده است. جالب‌تر از خود مفهوم انتفاضه، تأثیرات بسیار عمیق و اساسی این حرکت مردمی در تحولات سرزمین‌های اشغالی است که در سال‌های پایانی قرن بیستم و آغاز قرن ۲۱ می‌توان گفت بیش از هر چیز دیگر این مفهوم فضای کلیه تحولات را تحت تأثیر خود قرار داده است. نکات اساسی که حکایت از عمق تأثیرگذار انتفاضه دارد از مسائلی نشأت می‌گیرد که شاید به جرأت بتوان گفت تاکنون در میان مردم فلسطین مطرح نشده بود و لذاست که انتفاضه برغم سادگی خود در عمق جان مردم فلسطین جای گرفته و هنوز هم به پیش می‌رود. از مهمترین دلایل عوامل پویایی و پایایی انتفاضه می‌توان به عواملی چند اشاره کرده از جمله:
۱) پس از شکست مذاکرات و توافق‌های پنهان و آشکار برخی سران فلسطینی با طرف اسراییلی، ملت فلسطین پی برد که تنها سلاح مؤثر در کسب هویت و اعتبار خود، تداوم مبارزه با تمام قدرت توسط فرزندان خود بدون اتکاء به قدرت‌های خارجی است.
۲) رمیدن روح اندیشه اسلامی و بیداری خواهی مسلمانان و تکیه بر فرهنگ شهادت‌طلبی کلید فتح بسیاری از سنگرهای صعب و سخت دوران مبارزات بود به گونه‌ای که عملیات شهادت‌طلبانه در میان تمامی مردم فلسطین به عنوان یک واجب مورد توجه جدی قرار گرفت.
۳) بر خلاف سال‌ها و دوره‌های قبلی با شروع انتفاضه حرکت مردم فلسطین از یک حرکت تدافعی به یک فرهنگ تهاجمی تبدیل شد که این خود در نهایت از لحاظ امتیاز و نتیجه‌گیری به نفع آنها بوده است و برای اولین بار کفه ترازو منافع و عواید حاصل از نبرد نابرابر به نفع مردم فلسطین تمام شده است.
۴) انتفاضه بر خلاف دوره‌های قبلی نبرد و کشمکش دوجانبه و چند جانبه، در این دوره رژیم صهیونیستی را به سوی یک جنگ فرسایشی کشانید که این موضوع همان مسئله‌ای است که رژیم صهیونیستی را در لبنان با شکست مواجه نمود و در صورت تداوم در فلسطین نیز این مهم به سرانجام خود خواهد رسید.
۵) انتفاضه بر خلاف مبارزات قبلی چه از جنبه کمی و چه کیفی تغییراتی اساسی در فرایند مبارزات فراهم ساخت. شاید بتوان گفت کانون توجه رژیم صهیونیستی در جلوگیری از انتفاضه به هر روش ممکن ترس از سازماندهی و انسجام این حرکت از درون باشد چرا پس از شروع انتفاضه سطوح عملیات، کیفیت سلاح‌ها، میزان تلفات دشمنان و تسلط روحیه اسلامی در مقاومت، بسیار عیان گشته است.
۶) در گذشته مبارزات فلسطینی، جنبه‌های قومی،‌نژادی، ملی و ناسیونالیستی داشته که با فراز و نشیب‌های بسیار در نتیجه توام گردیده است ولی با ظهور انتفاضه مثلت ایمان، جهاد و شهادت محور مبارزات مردم قرار گرفت و ملت فلسطین دریافت تنها راه بدست‌گیری مجدد عظمت خود و کسب اعتبار و حیثیت جایگاه والای گذشته در حرکتی است که هیچ بازگشتی در آن نمی‌توان یافت.
به هر صورت ظهور انتفاضه تغییراتی در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی مردم فلسطین و جهانیان بوجود آورده که به نظر می‌رسد این فضای جدید تا سالیان سال بتواند محور حرکت مردم فلسطین باشد چرا که:
۱) انتفاضه فضای کلی حرکت مردم و حیات سیاسی و اجتماعی آنها را تغییر داد
۲) انتفاضه گرایشات سیاسی مردم و احزاب و گروه‌های قبلی در فلسطین را بصورت اساسی دچار تحول کرده است
۳) انتفاضه برای نخستین‌بار تمامی افراد از جمله زن و مرد و جوان را به صحنه مبارزه داوطلبانه کشانید
۴) انتفاضه به عنوان یک مفهوم در مبارزات اسلامی وارد ادبیات مردم فلسطین و واژه‌نامه فرهنگ جهانی گردید
۵) انتفاضه به عنوان یک الگوی مبارزاتی مؤثر و موفق می‌تواند به الگویی برای جهانیان مبدل گردد.
۶) انتفاضه نشان داد در سخت‌ترین شرایط نیز راهی برای تحمل فشار و القای خواست خود علیه دشمنان وجود دارد
۷) انتفاضه عمق تأثیر خواست مردم و اراده یک ملت را برای اعاده حیثیت و اعتبار خود نشان داد
۸) انتفاضه چنان ضربات سنگینی بر پیکره رژیم صهیونیستی وارد کرد که آن رژیم حاضر به پرداخت هزینه‌های گزافی شده است.
۹) انتفاضه آنچنان بر غربی‌ها تأثیرگذار بوده که هر کسی ولو نادرست در مظان کمک و مساعدت فلسطینی‌ها قرار گیرد، متهم به تروریسم می‌گردد.
۱۰) انتفاضه باعث تأمل و تفکر جدی بسیار از محافل آکادمیک در حوزه مطالعات خاورمیانه‌شناسی برای درک آن شده است.
۱۱) انتفاضه به سبب انسجام و سازماندهی در سطوح مختلف مبارزات از جمله ثبت نیروی انسانی، کادر رهبری، سلاح و مهمات و آموزش نیروهای رزمنده بسان الگوی موفق نظامی گردید.
۱۲) انتفاضه باعث ایجاد باور عمومی به کارآیی مبارزات حتی برای بسیاری از کشورهای منطقه که تاکنون به آن اعتقاد نداشته، گردیده است.
۱۳) انتفاضه بسیاری از کشورها، ملت‌ها و سازمانهای جهانی را به صحنه مبارزات مردمی فلسطین کشانید.
۱۴) انتفاضه روح امید و پشتکار را به مردم خسته و رنجور فلسطین دمید و آنها را به آینده هرچند نامعلوم تا حدودی‌ امیدوار نمود.
۱۵) انتفاضه از اسراییل به عنوان کشوری قدرتمند و صاحب تجهیزات پیشرفته، ارتشی ناتوان و غیر کارآمد بروز داد.
۱۶) انتفاضه به موازات گسترش ابعاد مختلف خود به نوعی خود اتکایی و خودباوری در میان مردم فلسطین بوجود آورد.
۱۷) انتفاضه برای اولین‌بار در تاریخ ملت فلسطین آنچنان تأثیراتی بر مردم مهاجر اراضی اشغالی داشته که رژیم صهیونیستی را به مهاجرت معکوس و فرار بسیاری از مهاجرین یهودی از سراسر جهان به سرزمین قبلی خود وادار نموده است.
۱۸) انتفاضه برغم تلخی‌های بسیار برای مردم فلسطین آثاری به مراتب سخت‌تر و ویرانگر برای رژیم صهیونیستی در ابعاد مختلف سیاسی اجتماعی و فرهنگی داشته است.
۱۹) انتفاضه بدرستی قلب رژیم صهیونیستی را نشانه گرفته و تداوم آن توانست بسیاری از رهبران صهیونیست را به معضلاتی مواجه سازد.
۲۰) انتفاضه سرفصل جدیدی در حیات سیاسی مردم فلسطین بود که بسیاری از مناسبات قدیمی و سنتی خود را بهم زد.
به هر صورت ظهور و بروز مفاهیمی همچون انتفاضه -‌ عملیات شهادت‌طلبانه، استشهادیون و گروه‌های جهادی از جمله مفاهیم و واقعیاتی در عرصه تحولات فلسطین بودند که جهانیان را به واکنش وا داشته‌اند و کشورها،‌ دولت‌‌ها و سازمانهای مختلف هر یک به نوعی در مقابل این واقعیات موجود جامعه فلسطین از خود مجبور به حرکت و واکنش شده‌اند تا آنجا که بسیاری از جهانیان با درک شرایط فعلی فلسطین با خواست مردم آن همراه شدند و به عنوان نمونه فقط می‌توان به این هم‌آوایی جهانی به نظرسنجی سال گذشته در اروپا اشاره کرد که حدود ۶۰% مردم اروپا معتقدند رژیم صهیونیستی و آمریکا به ترتیب خطرناک‌ترین کشورها برای امنیت جهانی هستند و رهبران آنها نیز جزء خطرناک‌ترین افراد حاضر در جهان هستند که رفاه و امنیت عمومی را به مخاطره افکنده‌اند.
به هر صورت همانگونه که همگان می‌دانند انتفاضه اول سبب فعل و انفعالات بسیار درونی و بیرونی در رژیم صهیونیستی گردید و شرایط بگونه‌ای پیش رفت که آن رژیم تمام هم و غم خود را مصروف توقف این حرکت نمود که از آن جمله می‌توان به وادار شدن رژیم صهیونیستی پس از سال‌های متمادی برای امضای قرارداد صلح با ساف اشاره کرد که خود امتیاز بزرگی برای مبارزات مردم فلسطین بود هرچند که به دلیل عدم بهره‌گیری مناسب از این قراردادها، آنچنان نتایج مطلوبی برای فلسطینی‌ها نداشته است ولی به هر صورت حرکت توفنده انتفاضه اول چندان تحول‌آفرین بود که بسیاری از کشورها و سازمانهای بین‌المللی و احزاب و گروه‌های اسراییلی به عمق حرکت مردم فلسطین پی برده و به چارچوبی متوسل گشتند و در نهایت با امضای قرارداد صلح غزه -‌ اریحا و تشکیل دولت خودگردان به اعتراف خود، کنترل مردم فلسطین را به برخی از دیگر گروه‌‌های فلسطینی سپردند و به نوعی جنگ فلسطینی با فلسطینی را به راه انداختند ولی مردم به زودی دریافتند که گروه‌ها و احزاب سیاسی نیز در این مسیر به درک بیشتری از شرایط دست یافتند.
به بیان دیگر می‌توان گفت که از قرارداد صلح و گفتگوی مادرید تا اسلو و دیگر قراردادهای صلح همانند طابا، وای ریور، شرم‌الشیخ و کمپ‌دیوید دوم تمامی این بازیهای سیاسی برای یک هدف اساسی طراحی گردیده بود که همانا توقف انتفاضه اول مردم فلسطین بوده است و لذا پس از گذشت چندین سال، این دوره به دلیل عدم اجابت خواست بر حق مردم فلسطین و پوشالی بودن وعده‌ها و عدم صداقت در تعهدات، در کنار تشدید فشارهای رژیم صهیونیستی همراه با افزایش فشار علیه مردم در ابعاد مختلف سیاسی -‌ اقتصادی، فرهنگی، معیشتی و تحت تأثیر قرارگرفتن بسیاری از مسائل اساسی همانند استاندارهای زندگی، حق حیات، آزادی‌های طبیعی و مدنی و از بین رفتن حداقل حقوق انسان در ابعاد آموزشی، بهداشتی و عدم برخورداری از حقوق اولیه حیات، تمامی عواملی بودند تا در ابتدای هزاره سوم میلادی مردم فلسطین بار دیگر بپا خیزند و حرکتی طوفانی را علیه رژیم صهیونیستی به راه اندازند که به مراتب از حرکت قبلی از تمامی جهات تأثیرگذار بوده بگونه‌ای که تمامی ابعاد رژیم صهیونیستی را به چالش کشیده است و به نوعی آن رژیم را به موضع انفعال و واکنش رسانیده است و لذا از ابتدای سال ۲۰۰۰ هر روز با ابعاد جدید‌تری از مبارزات مردم در صحنه فلسطین مواجه هستیم و در جبهه مقابل نیز تلاش‌های جدیدی برای کنترل و اعتراف این حرکت همانند دوره قبل ملاحظه می‌شود ولی هوشمندی مردم فلسطین تاکنون برغم تمامی سختی‌ها و مشتقات طاقت‌فرسا این حرکت را به جلو برده و به دلیل تداوم خواست مردم در اماکن و شهرها و مناطق مختلف این حرکت همچنان به جلو می‌رود ولی آنچه پیش از هرچیز قابل تأمل است سطح مقابله و رویارویی رژیم صهیونیستی در انتفاضه دوم در برابر مقاومت مردمی است که نسبت به انتفاضه اول از شدت و تخریب بسیار بالایی برخوردار بوده است. به جهت آشنایی با آخرین تحولات مسئله فلسطین قابل ذکر است که آنچه سال‌های گذشته به ویژه از ۲۰۰۰ به بعد از طرف طرفین منازعه مطرح، پیگیری و درخواست شده است، به نوعی یک حرکت تقریباً متوازن در مبارزات با کیفیات خاصی بوده است و به همین جهت ملاحظه می‌شود که رژیم صهیونیستی در ابتدای این قرن با تغییر کابینه خود به کسی روی می‌آورد که بدترین و سیاه‌ترین پرونده را نزد مردم مقاوم فلسطین داشته است و از سوی دیگر سلاح‌ها و تجهیزاتی به کار گرفته شده از سلاح‌های مدرن و پیشرفته به حساب آمده و روش‌های ترور، تخریب، ایجاد رعب و وحشت، حملات هوایی،‌ بمباران و بمب‌گذاری و ایجاد جنگ روانی خود هر کدام به شرح مفصلی را می‌‌طلبد.
بسیاری از تحلیل‌گران در خصوص علت چنین سطوح بالای وحشی‌گری و درنده‌خویی رژیم صهیونیستی را نسبت به حجم عظیم جنایات و تلفات وارده بر آن رژیم در سال‌های گذشته انتفاضه می‌دانند چرا که انتفاضه الاقصی چنان بنیادهای محوری رژیم صهیونیستی را دچار چالش و تزلزل نمود که تاکنون این رژیم این حوادث و تهدیدات را به خود ندیده بود از جمله در ابعاد اقتصادی در زمینه‌های مختلف درآمد ملی، رشد اقتصادی، کاهش تولیدات صنعتی، رکود بی‌سابقه اقتصاد، افزایش نرخ تورم، کاهش ارزش پول، خروج سرمایه از بازارهای این رژیم، افت سهام شرکت‌ها و کاهش سطوح رفاه ملی، ورشکستگی بسیاری از شرکت‌های فعال، ضررهای مالی میلیاردی در حوزه‌های فنی و تکنولوژیک، افزایش سطح بیکاری، کاهش قدرت خرید مردم -‌ افزایش شکاف طبقاتی، کمبود شدید بودجه و افزایش مشکلات اجتماعی از جمله روی آوردن جوانان به اعتیاد -‌ رشد شتابان روند مهاجرت معکوسی یهودیان به سرزمین قبلی خود به گونه‌ای که تاکنون بیش از ۵/۱ میلیون نفر اراضی اشغالی را ترک کرده‌اند، افت شدید صنعت تروریسم و مسائل حاشیه‌ای آن از جمله هتل‌ها، رستورانها و ... بروز بیکاری در شرکت‌های هواپیمایی، ایجاد بحران امنیتی و تخلیه بسیاری از شرکت‌های صهیونیست‌نشین در کرانه باختری و نوار غزه، به خطر افتادن اعتبار و وجهه بین‌المللی این رژیم بدلیل سطح و عمق جنایات اعمالی، به چالش کشانیدن ارتش و نیروهای بظاهر بسیار کارآمد این رژیم، افزایش تلفات انسانی و کاهش روحیه درگیری و ایجاد جو روانی نامناسب میان سربازان و افزایش نافرمانی نظامی و در نهایت تسری روح سیر قهقرایی در جامعه اسراییل از سوی نخبگان این رژیم یاد شده است.
نظر به ابعاد بسیار تأثیرگذار انتفاضه الاقصی در ابتدای قرن ۲۱ و اهتمام مردم فلسطین به تداوم آن، رژیم صهیونیستی تلاش کرد که برای خنثی نمودن این اراده پولادین همانند گذشته به ابزار و عواملی متوسل شود که از جمله مهمترین آنها ‌می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.
● بخش دوم: بهانه‌ها و ترفند‌های رژیم صهیونیستی در دوران جدید
۱) طرح صلح نقشه راه پیشنهادی از سوی کمیته چهارجانبه
۲) طرح تداوم ساخت دیوار حائل با اهداف خاص سیاسی و نظامی و امنیتی
۳) ارائه طرح‌های دیگر همانند طرح ژنو برای ترزیق روح سازش و کاهش مقاومت
۴) طرح شارون مبنی بر خروج از غزه و چند شهرک کرانه باختری با اهداف خاص
۵) مانور سیاسی و امنیتی بر طرح خاورمیانه بزرگ به عنوان نقشه راهنمای تحولات آینده خاورمیانه
▪ گفتار اول: طرح نقشه راه
همانگونه که می‌دانیم این طرح صلح پیشنهاد کمیته‌ای چهارجانبه متشکل از سازمان ملل، اتحادیه اروپا، روسیه و آمریکا بوده است و علت این همراهی کشورهای مختلف به اذعان طراحان آن ملاحظه کلیه جوانب برای ارائه طرح صلح همه‌جانبه ذکر شده است. این طرح که در سال ۲۰۰۲ ارائه گردید دارای یک برنامه زمان‌بندی شده سه مرحله‌ای برای حل مشکل منازعه و کشمکش بین فلسطین و اسراییل است که طی آن در مراحل اولیه برخی اصلاحات و تغییرات در ساختارهای عملکردی دوطرف بویژه طرف فلسطین همانند ایجاد پست نخست‌وزیری،‌ انجام انتخابات عمومی و اصلاحات در دستگاه‌های امنیتی صورت می‌گیرد و در مقابل نیز رژیم صهیونیستی به رعایت حقوق بشر تن در می‌دهد. در مرحله دوم نیز با عنایت به تغییرات اعمالی موضوع امنیت و بدست آوردن شرایط ثبات و آرامش در دو طرف مورد ملاحظه جدی است که کمیته چهارجانبه برخی تسهیلات را در راستای برقراری امنیت عهده‌دار خواهد بود. در نهایت نیز با شکل‌گیری یک کشور مستقل فلسطین در سال ۲۰۰۵ به نوعی خط مرزی بین دو طرف فلسطین و اسراییل با نظارت و کمک سازمان ملل ارائه و با پیشرفت امور درگیری طرفین با مساعدت کشورها و سازمان‌های بین‌المللی به سرانجام خواهد رسید و از آن پس نیز بقیه امور اختلافی با مذاکره و گفتگوی متقابل به نتیجه خواهد انجامید.
برغم تمامی خوش‌بینی‌های حاصله، به دلیل حمایت کمیته چهارجانبه از این طرح و امیدواری جهانیان به ملاحظه جمیع جهات حملات بویژه حقوق دو طرف به خصوص فلسطین در این طرح، متأسفانه این طرح نیز از ایرادات و اشکالاتی برخوردار بوده که طرح‌های قبلی از آن رنج می‌برده است. از جمله این نواقص می‌توان به مواردی همچون دلایل ذیل اشاره کرد:
۱) این طرح همانند تمامی طرح‌های صلح قبلی امتیازات مورد نیاز طرفین به ویژه فلسطینی‌ها را مورد ملاحظه جدی قرار نداده بود
۲) طرح نقشه راه برغم تمامی نکات مثبت به نوعی با ادبیات جانبدارانه تهیه شده بود که بیشتر قصور و کاستی را به عهده فلسطینی‌ها می‌دانست.
۳) از آنجا که طرح نقشه راه مسائل و مشکلات اساسی را بدون تکلیف رها کرده بود و نامی از آنها نبرده بود در همان روزهای اول اعلام با عدم استقبال بویژه از طرف اسراییلی‌ها‌ و حتی مخالفت آنها مواجه شده و به نوعی در همان اوایل ناکارآمد نشان داد.
۴) نقشه راه در تلاش بود که با اجرای اولین شرط یعنی توقف انتفاضه به هدف اصلی کشورهای غربی نائل آید و با این شگرد و در صورت ایجاد وقفه در انتفاضه جایگاه تضعیف شده اسراییلی‌ها نیز به نوعی تقویت می‌گردید.
۵) به دلیل عدم موازنه نظامی و سیاسی و انجام برخی اقدامات مزورانه، رژیم صهیونیستی در تلاش بود تا تمامی کاستی‌ها و نواقص عدم نتیجه این طرح را به گردن مردم فلسطین بیاندازد ولی برغم تمامی کاستی‌ها مردم فلسطین بیشترین بهانه‌ها را از رژیم صهیونیستی گرفتند تا آنجا که شارون مجبور شد که اعتراف کند نقشه راه از ابتدای طرح ، خود راه حلی غیر معقول بود و حتی آن را طرح مرده توصیف کرد.
۶) نقشه راه که در دوران جدید مبارزه با تروریسم به گونه‌ای راه ارتقای جایگاه منطقه‌ای اسراییل را مورد نظر داشت با هوشیاری کشورهای اسلامی بویژه ملت فلسطین به اهداف نهایی خود نرسید و در مرحله اول خود همچنان درجا می‌زند.
۷) برغم امتیازات هرچند ناکافی به مردم فلسطین بر اساس نقشه راه انتفاضه همچنان به راه خود تداوم می‌بخشد.
۸) نقشه راه در بطن خود اساساً طرح صلح نامتناسب با خواست طرفین برای حل مشکل‌شان بوده است.
با توصیف شرایط فوق‌الذکر برغم تمامی تلاش‌ها و کوشش‌های مقطعی و گذرای مقامات اروپایی این طرح در حال حاضر از حیث موضوع بی‌فایده می‌نمایند و به نوعی این نقشه مرده محسوب می‌شود.
▪ گفتار دوم: دیوار حائل نژادپرستانه
پس از افزایش روز افزون عملیات شهادت‌طلبانه رژیم صهیونیستی به بهانه نفوذ و رخنه مبارزان مسلمان به مناطق اشغالی و انجام عملیات شهادت‌طلبانه در یک نقشه حساب شده و با طرح ایجاد و احداث دیوار حائل در ظاهر و به قصد ایجاد امنیت ولی در باطن با قصد و غرضی بسیار عمیق‌تر از ایجاد امنیت طرح احداث دیوار حائل در بسیاری از مناطق اشغالی بویژه کرانه باختری را عنوان نمود. اگرچه این اقدام رژیم صهیونیستی با توجه به تحولات خاورمیانه بویژه جنگ عراق کمتر مورد توجه جدی قرار گرفت ولی با فروکش کردن بحران عراق جامعه جهانی در پی تداوم این اقدام جنایت‌بار و نژادپرستانه رژیم صهیونیستی در یک اقدام بی‌سابقه در شورای امنیت به این اقدام اعتراض کرد و خواستار توقف این روند گردید و به نوعی این اقدام رژیم صهیونیستی با واکنش بسیار تند و منفی افکار عمومی دنیا مواجه گردید. آنچه مسلم است رژیم صهیونیستی بهانه‌ای جز طرح مسائل امنیتی برای احداث دیوار نژادپرستانه حائل ندارد. اما برخی عوامل و مسائل پشت پرده حکایت از اهدافی بیشتر از مسائل امنیتی دارد که از جمله می‌توان به آن اشاره کرد:
۱) طرح دیوار حائل به سبب ایجاد یک حالت روانی و آرامش روحی برای ساکنان مناطق اشغالی می‌شد، و به نوعی رژیم صهیونیستی را در اجرای عملیات نظامی علیه فلسطینی‌ها موفق ظاهر می‌نمود.
۲) با اجرای طرح دیوار حائل مناطق بسیاری از سرزمین‌ها، باغات و مزارع در درون این طرح قرار گرفته و به نوعی در ظاهر ناظران و در باطن بر اساس نقشه قبلی نبودن هیچ مانعی به اشغال رژیم صهیونیستی در می‌آمد.
۳) رژیم صهیونیستی با احداث دیوار حائل پس از چند دهه سرگردانی و نابسامانی صاحب یک حوزه جغرافیایی یعنی بنام موطن یهود یا کشور یهودی شده است که به نوعی برای حل بحران هویت آن و حفظ توازن جمعیتی برای آن بسیار مؤثر است.
۴) در صورت اجرای دیوار حائل، این رژیم می‌توانست از کمک‌های مالی و پولی برخی کشورهای غربی بویژه آمریکا بهره‌مند شود.
۵) دیوار حائل بخودی خود می‌توانست مانعی بزرگ در محصور نمودن و کنترل عملیات‌های مردم فلسطین بشمار آید. اگرچه در همین اثنا نیز عدم کارآیی این دیوار به اثبات رسید و چند تن از مردان و زنان فلسطینی موفق به عبور از این دیوار و انجام عملیات استشهادی شدند.
▪ گفتار سوم: طرح صلح ژنو
با عدم توفیق طرح نقشه راه برخی کشورها برای ایجاد تحرک در این زمینه به ارائه طرح حلی برای ایجاد حرکت و نشاط در این خصوص همت گمارند که بدین نام شهرت یافت. این موضوع از آنجا اهمیت یافت که پس از به نتیجه نرسیدن طرح نقشه راه که اجماع بین‌المللی را نیز به همراه داشت، برخی دیگر طرح‌های صلح همانند طرح سری نسیبه -‌ ایالون و یا طرح شارون و حتی پیشنهاد حزب رقیب کارنیز به هیچ موفقیتی نرسید و لذا این طرح جدید با هدف عبور از بحران موجود و یافتن یک آلترناتیو برای برون رفت از بحران گریبانگیر حزب لیکود ارائه گردید که اهم موارد آن بشرح ذیل می‌باشد.
- شناسایی متقابل دو طرف مبنی بر اینکه اسراییل با به رسمیت شناختن کشور فلسطین از آنها می‌خواهد که آن رژیم را نیز به رسمیت بشناسند.
- مرز طرفین بر اساس خط چهارم ژوئن و پیش از ۱۹۶۷ خواهد بود که در این صورت ۹۷% غزه و ۵/۲% از سرزمین‌های ۱۹۴۸ از کرانه باختری به فلسطین عودت می‌شود.
- شهرک‌های صهیونیست‌نشین در سرزمین‌های اشغالی در غزه به سرزمین‌های ۱۹۴۸ منتقل ولی شهرک‌های اطراف بیت‌المقدس حفظ می‌شوند.
- در مورد آوارگان اسراییل با ضروری خواندن توافق متقابل، حق بازگشت آوارگان ۱۹۴۸ به سرزمین‌شان را تأیید نمی‌کند.
- بیت‌المقدس پایتخت دو طرف خواهد شد که فلسطینی‌ها بر بخش شرق و بقیه مناطق از جمله، منطقه یهودی‌نشین،‌ دیوار براق و شهرک‌های ۱۹۶۷ زیر نظر اسراییل خواهد بود.
- دو طرف تمامی اشکال تروریسم را محکوم کرده و یک نیروی در چند ملیتی تشکیل شده تا این موضوع را تضمین نماید.
آنچه حائز اهمیت بود اینکه این طرح در حالی ارائه شد که بن‌بست فراگیری در سیاست‌های آمریکا و اسراییل در منطقه خاورمیانه بوجود آمده بود. یعنی مبارزه به اصصلاح با تروریسم بوش در افغانستان و عراق به نتایج چشم‌گیری نرسیده و آینده روشنی از اقدامات بوش در منطقه وجود نداشت و اوضاع سیاسی -‌ اجتماعی و اقتصادی آمریکا نیز نابسامان بود و رژیم صهیونیستی نیز به دلیل فقدان توانایی در کنترل انتفاضه و گسترش اعتراضات عمومی در جهان در لاک دفاعی فرو رفته بود و برغم سرکوب، ترور رهبران تخریب منازل استشهادیون و هزاران جنایت دیگر نتوانست کاری از پیش برد.
▪ گفتار چهارم: طرح خروج از غزه شارون
با عنایت به مشکلات مطرح شده در طول حکومت شارون، او در تصمیمی عوام‌فریبانه با اعلام طرح خروج از غزه تلاش کرد افکار عمومی را که بر ضد اقدامات و وجهه مخدوش خود ترسیم سازد و این در حالی است که آگاهان سیاسی و اهالی تاریخ می‌دانند که طرح خروج از غزه از سالیان پیش به دلایل مختلف سیاسی و اعتقادی از سوی رهبران اسراییل مورد توجه جدی بوده است. دلیل اساسی رهبران رژیم صهیونیستی برای خروج و عقب‌نشینی از غزه بدین دلیل است که این سرزمین از سرزمین‌های مقدس و مورد علاقه آنها نیست و دیگر اینکه غزه مرکز تجمع و به پرورش بیشترین افراد گروه‌های جهادی است و بیشترین مقاومت‌ها را علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی داشته است و از سوی دیگر این منطقه با تراکم جمعیتی بسیار زیاد از لحاظ اجتماعی و اقتصادی همیشه معضلی برای توسعه‌طلبی‌های تل‌آویو بوده است و لذا شارون پس حدود ۴ سال از عدم موفقیت در کنترل و مهار انتفاضه بار دیگر در تلاش برآمد همانند انتفاضه اول با طرحی به عنوان یک اقدام سیاسی ولی با اهداف پنهان امنیتی موضوع کنترل و سرکوب فلسطینی‌ها را بدست خود آنها بسپارد و لذا طرح عقب‌نشینی از غزه را مطرح کرد که مورد استقبال جهانیان نیز قرار گرفت.
در این طرح رژیم صهیونیستی شهرکهای صهیونیست‌نشین نوار غزه را تخلیه و ساکنان آن را به دیگر مناطق از جمله کرانه باختری منتقل می‌کند و کلیه این منازل مسکونی را یا تخریب و یا به سازمان ملل واگذار و یا می‌فروشند و دیگر اینکه آن رژیم قبل از خروج کلیه بنیانهای اساسی و استراتژیک را تخریب نموده و شرایط بسیار اسف‌بار اجتماعی را در این مناطق ایجاد کرده است. بعلاوه در طرح فوق که با کمک مصر انجام خواهد شد. بخش اعظم امور امنیتی غزه بدست مصر خواهد افتاد تا از اقدامات گروه‌های جهادی ممانعت کند و از سوی دیگر با تغییراتی که سازمان‌های امنیتی فلسطین بوجود می‌آورند در مجموع عملیات نظامی علیه رژیم صهیونیستی را به صورت بسیار زیادی کاهش می‌دهند. همچنین اسراییل قصد دارد با احداث یک منطقه حائل و ایجاد یک فضای جغرافیایی خالی، فاصله مناطق صهیونیست‌نشین را با غزه توسعه دهد تا از تیررس حملات احتمالی رزمندگان مقاومت فلسطینی دور باشد.
اما نکته حائز اهمیت در این طرح ابعاد روانی و روحی مؤثر و مثبت برای کابینه افراطی شارون است چرا که از یکسو پس از حدود چهار سال تا حدودی شعار تأمین امنیت را فراهم می‌سازد و از سوی دیگر در مقابل حزب رقیب از موقعیت خود در راستای ارائه این طرح بعنوان یک حرکت سیاسی بهره‌گیری می‌نماید. از سوی دیگر این حرکت باعث همراهی حزب رقیب در فعالیت‌های سیاسی آن حزب می‌شود ولی نکته حائز اهمیت که شارون با عقب‌نشینی از غزه با آن مواجه خواهد شد این است که صهیونیست‌های افراطی که از هرگونه امتیازدهی به فلسطینی‌ها معترض هستند در این رابطه به اقدامات خشونت‌آمیز دست بزنند از جمله مهمترین آن تهدید شارون به ترور همانند ترور رابین است که در هفته‌های گذشته چندبار توسط خاخام‌های افراطی و برخی گروه‌ها و افراد به صورت آشکارا اعلام گردید.
▪ گفتار پنجم: طرح خاورمیانه بزرگ
همانگونه که مستحضرید ایالات متحده در راستای برنامه‌های بلندمدت خود در مناطق مختلف بویژه در راستای سیاست‌های یکجانبه گرایانة خود در سال ۲۰۰۲ در خاورمیانه طرحی بنام «خاورمیانه بزرگ» را مطرح نموده است که ابعاد مختلف سیاسی -‌ اقتصادی و اجتماعی را در بر می‌گیرد. این طرح از دو جهت کلی مورد توجه است. یکی از جهت تغییراتی که در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ساختاری در کشورهای این منطقه رخ می‌دهد و دیگری الگویی که ایالات متحده در سایه این طرح برای کشورهای مختلف در نظر گرفته است. در بعد مسائل درون منطقه‌ای برخی تغییرات همانند ترغیب به دمکراسی و حکومت‌های شایسته، تغییر در اوضاع جغرافیایی منطقه، اجرای انتخابات آزاد، کوشش برای مبارزه با فساد و شکل‌گیری جوامع مدنی، مبارزه با معضلات اجتماعی همانند بی‌سوادی و اصلاح سیستم آموزشی و گسترش فناوری روز را مورد نظر دارد و از بعد بیروی نیز قضیه ساختاری رژیم‌های منطقه و اجرای الگوهای توسعه سازمانهای بین‌المللی و تسری یافتن برنامه‌های بین‌المللی همانند تجارت جهانی و مناطق آزاد و نقش‌گیری امور به نفع کشورهای هوا خواه ایالات متحده بویژه اسراییل از نکات اساسی این طرح می‌باشد.
اگرچه این طرح با اشتیاق و علاقه وافری از سوی ایالات متحده مطرح شد، ولی اشکالات عدیده طرح و عدم استقبال کشورهای منطقه از این طرح بومی داشتن اصلاحات و رد و نقض هرگونه اصلاحات وارداتی و تحمیلی و موضع واحد بر نقش‌آفرینی کشورها در تغییرات مورد نیاز جوامع از جمله عواملی بودن که طرح خاورمیانه بزرگ را با یک «نه» بزرگ مواجه ساختند. در هر صورت آنچه مسلم است باید منتظر زمان ماند تا دولت بعدی در کاخ سفید استقرار یابد و در آن صورت برای تداوم برنامه‌های این طرح می‌توان از درون اهداف و ثبات حاکمیت جدید واشنگتن دورنمایی برای این طرح تجسم نمود.
در هر صورت کلیه طرح‌ها و نقشه‌هایی که به عناوین مختلف در دور جدید فعالیت‌های رژیم صهیونیستی به کمک و همدستی برخی قدرت‌‌ها و کشورهای همراه ارائه شده است در مجموع به این سوی حرکت می‌کند تا آنجا در یک حرکت خاموش و خزنده بتوانند با کلیه مخالفین خود به چالش و مواجهه برخاسته و هر صدای مخالف را به هر وسیله ممکن خاموش سازند ولی همانگونه که می‌بینیم در سایه بیداری اسلامی و ندای حق‌طلبی ملت مقاوم فلسطین و عزت‌خواهی ملل مسلمان هر روز دامنه مقاومت و مقابله با ستم و ظلم جباران زمانه بیشتر شده تا آنجا که امروزه مقاومت در فلسطین علیرغم تمامی هزینه‌های سنگین و غیرقابل باور آن به صورت یک فرهنگ درآمد و ملت فلسطین به این نتیجه بسیار اساسی دست یافته که جز مقاومت گزینه دیگری را برای احقاق حقوق حقه خود دنبال نکند.
منبع : جمعیت دفاع از ملت فلسطین


همچنین مشاهده کنید