پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


با هم، فقط همین Ensemble, cest tout


با هم، فقط همین   Ensemble, cest tout
▪ کارگردان: کلود بری.
▪ فیلمنامه: کلود بری بر اساس رمان آنا گاوالدا.
▪ موسیقی: فردریک بوتون.
▪ مدیر فیلمبرداری: آنیس گودار.
▪ تدوین: فرانسوا گیدیگه.
▪ طراح صحنه: لوران اُت، هوانگ تانه آت.
▪ بازیگران: اودری تاتو[کامیل فوکه]، گیوم کانه[فرانک]، لوران استوکر[فیلیبرت مارکه د لا توبلیه]، فرانسواز برتن[پولت]، فرمن ریشار[مامادو]، بئاتریس میشل[کارین]، کاهنا سایقی[سامیه]، هلن سورگر[ایوون]، آلن ساش[دکتر].
▪ ٩٧ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٧ فرانسه.
▪ نام دیگر: Hunting and Gathering. برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/گیوم کانه از جشنواره فیلم های عاقانه شربورگ، برنده جایزه بهترین بازیگر تازه کار/لوران استوکر و نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/لوران استوکر و بهترین فیلنامه اقتباسی از مراسم سزار، برنده جایزه بازیگر سال/گیوم کانه از مراسم NRJ Ciné.
▪ ژانر: درام، عاشقانه.
کامیل که شغلی به عنوان نظافتچی پیدا کرده، در طبقه زیر شیروانی آپارتمانی بزرگ زندگی می کند. یک شب هنگام باگشت به خانه با یکی از ساکنان آنجا به اسم فیلبرت آشنا می شود. به زودی رابطه ای دوستانه میان آن دو شکل می گیرد و فیلبرت بعد از بیماری کامیل از او می خواهد تا در آپارتمان وی زندگی کند.
اما فیلبرت با فرانک نیز هم خانه است و به نظر می رسد فرانک از این اتفاق چندان خوشحال نیست. کامیل که در کنار کار خود به شکل آماتور نقاشی می کند، به زودی با فضا کنار می آید.
فیلبرت نیز که فروشنده کارت پستال است بعد از آشنایی با دختری زیبا تصمیم به بازی در تئاتر می گیرد و شروع به درمان لکنت خویش می کند.
فرانک که در رستورانی بزرگ آشپزی می کند، روزهای تعطیلی خود را به سکس با دخترها و رسیدگی به مادربزرگش می پردازد. تا اینکه مادربزرگش بیمار و به خانه سالخوردگان فرستاده می شود. پس از مدتی کامیل و فرانک با همدیگر دوست می شوند و کامیل از او می خواهد تا از مادربزرگش نگهداری کند. اما مادربزرگ فرانک فردای روز بازگشت به خانه فوت می کند. بعد از دفن وی، فرانک که کسی را ندارد تصمیم به رفتن از پاریس می گیرد. اما در روز حرکت کامیل به ایستگاه رفته و از او می خواهد تا با وی بماند...
● چرا باید دید؟
کلود لانگمان بری متولد ١٩٣٤ پاریس است. ابتدا بازیگر بود و بعدها به کارگردانی-همچنین تهیه کنندگی و فیلمنامه نویسی- روی آورد. اولین فیلمش مرغ نام داشت که در ١٩٦٢ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه زنده شد.
دو سال بعد اپیزودی فیلم بوسه ها را با نام بوسه در ١٦ سالگی را و اپیزود شانس جنگجو را از فیلم شانس در عشق کارگردانی کرد. سرانجام در ١٩٦٧ اولین فیلم بلندش به نام پیرمرد و بچه را با شرکت میشل سیمون درباره دوستی میان پسربچه ای یهودی و پیرمردی روستایی-طرفدار پتن و ضد یهود- در اثنای جنگ جهانی دوم، جلوی دوربین برد که ٣ جایزه از جشنواره برلین به چنگ آورد. رگه های کمدی موجود در آثار اولیه بری با فیلم های بعدی پر رنگ تر شد.
با من ازدواج کن! با من ازدواج کن! یا مردی با روابط زیاد، سکس شاپ، مرد قرن، اولین بار و یک لحظه دیوانه وار همه در ژانر کمدی قرار داشتند که گاه ته رنگی از درام یا رومانس به خود می گرفتند. تا اینکه در ١٩٨٠ با فیلم دوستت دارم پیرنگ عاشقانه فیم هایش رو به پر رنگ تر شدن گذاشت و با خداحافظ عروسک در ١٩٨٣ تمایل وی به سوی درام های صرف نیز آشکار شد. حاصل این تمایلات در سال های بعد نقاط اوجی چون آن دو فلوره و مانون چشمه ها، اورانوس و ژرمینال و در ١٩٩٧ لوسی اوبراک یکی از بزرگ ترین نام ها در نهضت مقاوت فرانسه بود.
این ٥ فیلم که جزو تولیدات عظیم و موفق سینمای فرانسه نیز محسوب می شوند، کلود بری را به جایگاه فیلمسازی بزرگ و صاحب سبک و با شهرتی بین المللی رساندند. جایزه بافتا، نامزدی خرس طلای برلین و سزار با این فیلم ها به کارنامه هنری او اضافه شدند. بری پس از این دوره باشکوه، با فیلم درهم شکسته(١٩٩٩) بار دیگر به سراغ کمدی های عاشقانه رفت و تا امروز فیلم های زن خدمتکار، یکی می ماند دیگری می رود و با هم، فقط همین را کارگردانی کرده است.
با هم، فقط همین که با نام نچسب شکار و جمع آوری پخش جهانی یافته، با وجود بهره مندی از بازیگرانی خوب و داستانی از یک خانواده جایگزین اروپایی و حتی با ته رنگی نامحسوس از عشق سه نفره، در اندازه های کارنامه بری نیست. شاید علت را لازم باشد در قالب درام عاشقانه آن جستجو کنیم. و از همه مهم تر پرداخت نشدن معقول و به اندازه رابطه کامیل و فرانک که تماشاگر نیز گاه در وجود عشق میان آن دو شک می کنند. آنها فقط با همند و همین!
فیلم هم قرار نیست که یک داستان عاشقانه معقول میان دو جنس مخالف باشد. اقتباس بری از کتاب پرفروش گاولدا هوشمندانه است، اما پایان کلیشه ای آن چندان به مذاق من سازگار نیست. رابطه میان مادربزگ فرانک و کامیل پذیرفتنی تر و انسانی تر است و حتی رابطه او با فیلبرت که هرگز در او به چشم یک زن نمی نگرد. شاید اگر کمی طنز و کمدی به فیلم افزوده می شد، این حدیث تنهایی انسان امروزی در قلب فرانسه متمدن را که کار روزانه اسیرشان کرده، فرجامی بهتر از این داشت. اما برای تماشاگر فرانسوی فیلم آینه ای راست نماست که تصویر خود را در آن می بیند و شاید افسوسی هم بر جوانی خویش بخورد!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید