چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


ابزاری که فناوری برای معرفت شناسان به ارمغان آورده است


ابزاری که فناوری برای معرفت شناسان به ارمغان آورده است
شناخت رسانه را باید از جمله مفاهیمی دانست که در سال ۱۹۷۹ در کتاب «قدرت روشنفکری» در فرانسه خود را نشان داد. بعد از بیان این عنوان، شرایطی از پژوهشهای بنیادی شکل گرفت که در طی آن فلاسفه، مورخان فناوری و پژوهشگران ارتباطات و اطلاعات بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شدند؛ اما در عین حال سوء تفاهمهای کم و بیش مشکل آفرینی این حوزه از پژوهشها را دربرگرفت و متأثر ساخت.
شناخت رسانه، مدعی منزلت یک علم و یا حتی کمتر از آن به داشتن پدیده ای «نو» نیست، چون نمی توان آن را یک کشف تلقی نمود.
مقوله حاضر تلاش می کند تا کارایی این ابزار را در انواع اشکالش از دوره های بسیار دور و از هنگام پیدایش کتابت، بدون لحاظ کردن رسانه های نوین امروزی مشخص کند.
در گام نخست، شناخت رسانه، مربوط به تحلیل «کارکردهای اجتماعی برتر» همچون دین، ایدئولوژی، هنر، سیاست، مورد نظر قرار می گیرد.
ما امروزه دیگر جایگاه ویژه «والتر بنیامین» در بین پیش قراولان شناخت رسانه را درک می کنیم. او از اینکه عکاسی یک هنر تلقی شود، دچار تعجب نشد، بلکه از تحولی که این حرفه در مفهوم هنر به وجود آورده بود، شگفت زده گردید.
رسانه شناسان از سویی به آثار شکل گیری فرهنگی یک ابداع فنی و از دیگر سو به مبانی فنی توسعه اجتماعی یا فرهنگی همچون علم، مذهب یا تغییر عقاید، علاقه نشان می دهند.
پس علاقه ما نه مربوط به یک موضوع و نه به حوزه ای مانند رسانه، بلکه مربوط به رابطه میان موضوعات یا این حوزه هاست. بین نوعی اندیشه گرایی و مادیت، یک اندیشه و یک ماشین، یک طرح و یک ابزار. این امر ناشی از میل به دو بعد این و آن است.
برای مثال، مطالعه در خصوص دوچرخه، به خودی خود هیچ نکته ای پیرامون شناخت رسانه ای درباره این وسیله ندارد، جز آن زمانی که احیاناً بخواهیم ارتباط بین پیدایش دوچرخه به عنوان یک رویداد و ظهور فمینیسم یا جنبشی در هنر، یا فردگرایی دموکراتیک و... را مورد مداقه قرار دهیم. مطالعه ایده یک ملت، زمانی جنبه شناخت رسانه به خود می گیرد که پیوند آن با شبکه های مربوط به آن مثل جاده ها، راه آهن، خطوط پستی، خطوط تلگراف و خطوط برق، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
گرچه پژوهش در مورد میل به جاودانگی به تنهایی مورد قبول است، اما تنها هنگامی جنبه شناخت رسانه به خود خواهد گرفت که فرد تلاش کند نشان دهد چگونه این تمایل ذاتی در اثر چاپ، عکاسی، سینما، تلویزیون و به طور خلاصه، وسایل تخیل جمعی، تغییر کرده است.رضایت از هر گونه ابداع، زمانی افزایش می یابد که زمینه تعامل میان سیستمها را برای ما فراهم آورد.
مثلاً تحولی که ممکن است ظهور عکاسی در نقاشی پدید می آورد و یا دگرگونی که پیدایش برق در معماری ایجاد می کند (آسانسور و آسمانخراش) یا پخش مجموعه تلویزیونی «سفر به اطراف فرانسه» که در آغاز این قرن تولید شد و می تواند بر شمارگان روزنامه های چاپی بگذارد، همه از ضرورت بررسی میان سیستمها حکایت دارد. سرانجام می توان با لحاظ نمودن خطرات به کنش متقابل مابین نظامها (transsystems) پرداخت. برای مثال، روابطی که میان سفر به یک بیابان با مجاهدت توحیدی وجود دارد و یا تفهیم رابطه ای که ممکن است مثلاً میان فرهنگ چاپی با ابداع سوسیالیستی و یا پخش فیلمی سینمایی با ظهور جوامع آرمانی وجود داشته باشد.
توجه به بازگشت تأثیر، دغدغه ای صرفاً امروزی نیست. مردم شناسان و جامعه شناسان به ما آموخته اند که بشر چه چیزهایی را با ابزارهایش ساخته است. تکنولوژیستها و معرفت شناسان به ما آموخته اند که ابزار چه ارمغانی را برای او آورده است. فناوریهای مادی و اشکال نمادین، قطعه های جداگانه تشکیل نمی دهند، جز در ماشینهای غول پیکری که اندیشه «بشر علیه ماشینها» را تقویت کرده اند.
صرف نظر از افتخارهای مربوط به ظهور «فناوریهای فکری» (Pierre levy) و ابزار انتقال، که ما را به نظرهای بزرگان رسانه ای همچون گودی، پستمن، لاتور، هاولوکو دیگران رهنمون می گرداند، رهیافت شناخت رسانه روزی می تواند به شیوه تازه ای از توصیف جهان و بیان داستانهایی، به دور از دوگانه گرایی موروثی، منجر شود. ما می توانیم با کم رنگ کردن برخی از تقابلهای اجدادی که گاه ممکن است همچون یک دستگاه کنترل از راه دور، هر چه را می نویسیم هدایت می کند، از این دوگانگی پا را فراتر بگذاریم. تقابلهایی مانند اصل و کپی، بالقوه و بالفعل، درونی و بیرونی، جوهر بنیادی و پدیدار، معنوی و مادی.
این تسلسلهای کهنه شده، خودشان را دیگر بار به شکلهای تکنیکی تر دیگر باز تولید می کنند. شکلهایی از قبیل: واقعی و مجازی، پشتیبانی و رمز، علامت و پیام. این موضوع در واقع مرگ الهیات غریزی و ناخودآگاهی ما را نشان می دهد و ما را وادار می کند تا در آغاز هر تاریخ و یک مبدا و سپس یک فرایند، یک خالق و سپس مخلوقات و یک ذات و سپس پدیده، یک هدف آرمانی سپس ابزار سلطه را برای خود تصور کنیم.
سبک شناخت رسانه می کوشد با بررسیهای خود نشان دهد خاستگاه آن چیزی است که در پایان مشخص می شود. اینکه رسانه و محیط خارجی با پیام یکی است و اینکه پیرامون، مغز هسته است و به تعبیر دیگر اینکه ماده خام نوشتار شکل نگارش را دیکته می کند، و اینکه به طور کلی، امور غایی ما پیرو شکل خارجی ماست.
پس در یک نتیجه گیری می توان گفت تأثیر یک ایدئولوژی نمی تواند با اصطلاحات ایدئولوژیکی تحلیل شود. دیگر اینکه انتشار یا انتقال اطلاعات در هر زمان، باید با شکل مجموعه ای از ارتباطات یا انتقال اطلاعات در فضا متمایز تلقی شود، حتی اگر آنها در واقعیت هم بتوانند با یکدیگر ترکیب شوند.
مجتبی عظیمی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید