چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


زندگینامه واقعی و تخیلی دوریس لسینگ


زندگینامه واقعی و تخیلی دوریس لسینگ
انتشارات «فورت ایستیت» (Fourth Estate) ، که اصطلاحاً به معنای قوه یا رکن چهارم دمکراسی یعنی مطبوعات است، اخیراً کتاب «آلفرد وامیلی» را در ۲۷۴ صفحه به بهای ۱۶.۹۹ پاوند از دوریس لسینگ (Doris Lessing) منتشر کرده است.
خانم دوریس لسینگ که نویسنده­ای چیره دست است، به رغم انتشار چندین رُمان عمیق، تا سال ۲۰۰۷ که برنده جایزه ادبی نوبل شد، شهرت چندانی نداشت. ما این جایزه، شهرت و (از طریق حق التألیف) ثروت به سراغ او آمد؛ اما به بیان خود او که در مصاحبه­ای مطبوعاتی بلافاصله پس از انتشار خبر برنده شدنش اظهار داشت: خب، خوشحالم، ولی چرا در سالمندی؟
دوریس از پدر و مادری انگلیسی که بعد از جنگ جهانی اول به ایران کوچیدند، درسال ۱۹۱۹ درکرمانشاه به دنیا آمد. به این ترتیب، بهنگام برنده شدن جایزه ادبی نوبل ۸۸ سال داشت و اکنون در آستانه ۹۰ سالگی است.
پدر و مادرش، که از زندگی در انگلستان دل کنده بودند، بعد از ایران به رودزیای جنوبی آن روز، که از زمان استقلال(۱۹۸۰) به بعد زیمبابوه خوانده می شود، رفتند و در آنجا اقامت گزیدند.
هنردوریس، درمرحلة اول، به تصویر کشیدن تفاوت وضع طبقات اجتماعی و نژادهای سیاه و سفید و بخصوص محرومیت زنان در جوامع امروزی است. کمیته نوبل هم به خاطر«روایت حماسی تجربه زن» جایزه ادبی خود را به وی اعطاء کرد:« داستان نویسی که با شکاکیت، شور آتشین، و قدرتی ژرف بین در تمدنی تقسیم شده به دقت کنکاش کرده است.»
کتاب مورد بحث، یعنی «آلفرد وامیلی»، در وهله نخست به نظر می رسد که نوعی خاطره نگاری یا داستان نویسی باشد؛ مثلاً نظیر«آرتور و جورج» اثر جولیان بارنس و «اتل و ارنست» اثر ریموند بریگز در ادبیات متأخر انگلیسی، یا تا حدودی « خسرو و شیرین» یا «شیرین و فرهاد» در ادبیات کلاسیک فارسی.
امـا «آلـفرد وامـیلی» از این جـهت که، در آن واحد، هم داستان (fiction) و هم غیر داستان (non – fiction) است، غیر متعارف می­نماید: به این معنا که ماجرایی واحد به هر دو صورت فوق بازگو می شود.
دوریس لسینگ، پس از حدود ۹۰ سال، هنوز می کوشد پدر و مادر خود را درک کند: آنها چه می خواستند، چرا در رسیدن به خواسته خود موفق نشدند، و شادمانه ترین لحظات آنها چه وقت و در کجا بود.
نویسنده در « آلفرد وامیلی» توسن خیال را به پرواز در می­آورد که هر آینه اگر جنگ جهانی اول دخالت نکرده بود، زندگی پدر و مادرش چگونه می­شد، و درنیمه دوم کتاب به شرح زندگی واقعی آنها می پردازد؛ تجربه ای جسورانه در نویسندگی.
امیلی، مادر دوریس، در یک خانواده مرفه کارگری در ایست اند (East End) از محلات لندن پرورش یافت. مادرش رادر خردسالی از دست داد، در مدرسه شاگرد بسیار خوبی بود، و اگر با پدرش مخالفت نکرده و به پرستاری مشغول نشده بود، بسا که به دانشگاه می رفت.
آلفرد، پدر دوریس، در نواحی روستایی اسکس بزرگ شد، برای دور شدن از والدینش در یک بانک به کار پرداخت، اما در یکی از سنگرهای جبهه های جنگ اول به یکی از پاهایش گلوله خورد و او را به بیمارستانی در لندن بردند.
آشنایی آلفرد و امیلی در همان بیمارستان آغاز شد که امیلی از پرستارهای آن بود. امیلی به تازگی محبوبش را که پزشکی جوان بود از دست داده بود. آشنایی امیلی و آلفرد در جریان پرستاری امیلی از او که پایش را در بیمارستان قطع کردند به عشق و عاشقی کشید و چیزی نگذشت که آن دو ازدواج کردند. پس از آن، همان طور که گفتیم، چون هیچ نوعی دلخوشی در انگلستان نداشتند، نخست به ایران وسپس به رودزیای جنوبی کوچیدند.
اینها ماجراهایی واقعی است که لسینگ در صفحات آغازین نخستین جلد از زندگینامه اش-« زیر پوست من» ، ۱۹۹۴ – به کوتاهی بازگو کرده بود.
در« آلفرد و امیلی» او ماجراها را به ۱۹۰۲ عقب می برد، و به صورتی خیالی شرح می دهد. روزی آفتابی در اسکس، یک مسابقه کریکت درجریان است. امیلی نوجوان که با دوستش دِیسی (Daisy)مسابقه را نگاه می کنند، متوجه آلفرد زیبا می شوند که به ذات خود ورزشکار است و بر زمین کریکت غوغا می کند. دیسی ظاهراً به آلفرد نظر دارد، اما این امیلی است که دل آلفرد را می رباید.
تا اینجا داستانی معمولی است. حتی در انگلستان محافظه کار و سنتی آن روزگار نیز، مثل هر جامعة سنتی یا سنت گرای دیگر، خیلی طبیعی است که دختر وپسری جوان دل به یکدیگر ببازند و بعد ازدواج کنند. اما در روایت خیالی لسینگ چنین نمی شود. آنها ازدواج نمی کنند و هریک به راه خود می رود، در زندگی شکوفا می شود. بخش خیایی داستان لسینگ، شرح ماجراهایی تصوری است که برای امیلی، دیسی، آلفرد، و والدین آنها اتفاق می افتد.
دراین داستان خیالی، در ۱۹۱۶ گلوله ای به آلفرد اصابت می کند. در عین حال، این بخش از داستان واقعی است، زیرا در همان سال است که درست قبل از آغاز یک نبرد سنگین گلوله ای به آلفرد می خورد و احتمالاً باعث نجات جان او می شود چون به جای جبهه نبرد به بیمارستان فرستاده می شود.
احساس نزدیک شدن مرگ، آلفرد را به فکر زندگی و تشکیل خانواده می اندازد، ولی او با امیلی یا دیسی ازدواج نمی کند، بلکه با دوستش که پرستاری است به نام بتسی عروسی می کند. زندگی زناشویی آنها سعادتمندانه است، صاحب دو پسر برومند می شوند، و آلفرد نشان می دهد که هم پدری خوب وهم کشاورزی قابل است...
در بخش دوم کتاب، داستان « واقعی» نقل می شود. آلفرد درگیر پای مصنوعی خود و (بعد) مرض قند است. امیلی هم بیمار شده و یک سال در رودزیا بستری می شود. جنگ ۱۹۱۴-۱۸ باعث آوارگی و فلاکت هر دو می گردد. اما این بخش واقعی داستان، روایت خیالی آن را مختل نمی کند.
آیا باید گفت که واقعیت داستان بیشتر از واقعیت زندگی است؟ معلوم نیست. آنچه مسلم است این است که شاید فقط لسینگ بتواند ویژگی های یک مزرعه را در رودزیا با چنین قدرتی به تصویر کشد، مزرعه­ای با همة خصوصیات و شرایط محیط برآن که لسینگ از کودکی می شناخت و با آ ن بزرگ شده بود: قحطی و خشکسالی، چارپایان گرسنه و تشنه، آلونک های گِلی، حشرات، بی غذایی... .
این «واقعیت ها» در هر دو بخش واقعی و تخیلی داستان حضور دارند - حاصلِ حافظه ای نیرومند که از پس سال ها بازگشت و زندگی در انگلستان، با بیانی پرقدرت و گاه همراه با طنز و کنابه و شوخی­های «تلخ» برصفحه کاغذ منتقل شده است. کاری فوق العاده، که به قول یکی از منتقدان هفته نامه «گاردین»، نمونه ای است از اثری استثنایی در کارراهه نویسندگی استثنایی دوریس لسینگ.
نویسنده : هرمز همایون پور
منبع : دیپلماسی ایرانی


همچنین مشاهده کنید