جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آخرین بار کی درخشیدی؟


آخرین بار کی درخشیدی؟
یک نامه سرگشاده از سوی علی کریمی خطاب به مردم ایران، ‌این یعنی شماره ۸ می‌خواهد از محبوبیت بالایش برای بازگشت به تیم ملی استفاده کند و حاضر نیست در این راه صبر کرده و با فوتبالش طرف مقابل را شکست دهد. این اتفاق در حالی می‌افتد که علی دایی سفت و سخت مقابل همه درخواست‌ها مقاومت کرده و همان حرف همیشگی را می‌زند: «من تیم خودم را دارم، تیمی که نتیجه می‌گیرد و از یک سری جوان تشکیل شده، علی کریمی در تفکرات من جایی ندارد.» این در حالی است که روزگاری خود علی دایی همین مشکل را با سرمربی وقت تیم ملی پیدا کرده بود؛ محمد مایلی‌کهن آن روزها شمشیر را برای مهاجم بین‌المللی ایران از رو بسته بود و ترجیح داد تا به جای اسطوره شماره ۱۰ از علی‌اصغر مدیرروستا دعوت کند؛ اما مقایسه این روزها با اتفاقات خردادماه ۷۶ از دو منظر اشتباه است. آن روزها علی دایی یک بازیکن فوق‌العاده آماده بود، یک مهاجم خطرناک که دروازه هر تیمی را باز می‌کرد و هیچ خط دفاعی‌ای قادر به مهار او نبود اما علی کریمی در حال حاضر فقط یک «نام» است، یک سایه از روزهای باشکوهی که مدت‌هاست گذشته، از روزهایی که برای به خاطر آوردنش باید خیلی به ذهن فشار آورد. دوم اینکه علی دایی یک بازیکن بی‌جانشین بوده و هست، هنوز هم کسی را در فوتبال ایران پیدا نکرده‌ایم که بتواند جای خالی آقای گل جهان را پر کند اما کریمی و فقدانش اصلا به چشم نمی‌آید. فوتبال ایران پر است از بازیکنان فانتزی با تکنیک بالا که قادرند به خوبی از عهده جانشینی جادوگر سابق آسیا بربیایند؛ نام‌هایی چون مسعود شجاعی، جواد کاظمیان، ایمان مبعلی، مجتبی جباری و احسان حاج‌صفی در این قاب قرار می‌گیرند.
۱) اریک کانتونا در تمام جزیره یک استثنا بود، فوتبالیستی با مهارت بالا که در لیدز و منچستریونایتد منشاء یک عصر جدید بود که با قهرمانی‌های پیاپی در سطح جزیره توأم شد. کانتونا و علی کریمی اما در یک خصوصیت شباهت فراوانی داشتند؛ اعتمادبه‌نفس فراوانی که گاهی اوقات اعصاب‌خردکن می‌شد. کانتونا در اوج دوران آمادگی قرار داشت اما به واسطه اینکه فکر می‌کرد بازیکنی «بزرگ‌تر» از امه ژاکه است، از تیم ملی کنار گذاشته شد. خودش می‌گوید: «قرار بود من و ژاکه در مورد حضورم در تیم ملی با هم صحبت کنیم اما وقتی من سر قرارمان حاضر شدم، پنج ساعت از لحظه مقرر گذشته بود.» کانتونا یک اصل را زیر پا گذاشت و تاوان داد و حالا هم دایی تشخیص داد که کریمی به درد نمی‌خورد و همین کفایت می‌کند، سرمربی در همه حال ارجح است حتی اگر طرف مورد غضب او، محبوب‌تر و تکنیکی‌تر باشد، این اصل فوتبال است که تیم بر بازیکن ارجحیت دارد. نایک در یک آگهی تبلیغاتی در مورد کانتونا چنین نوشت: «انگلیسی‌ها سال ۱۹۶۶ را دوست دارند، چون کانتونا در این سال به دنیا آمد.» کریمی اینقدر که محبوب نبود؟
۲) رائول گونزالس یک فصل رویایی را با رئال مادرید سپری کرد، فصلی که همگان را متوجه تولد مجدد شماره ۷ ابدی قوهای سپید کرد اما آراگونس این‌بار مرتکب اشتباه نشد. فیل‌بال جزء معدود نویسندگانی بود که در این مجادله طرف سرمربی را گرفت: «اندکی واقع‌گرا باشیم، تیم ملی در همه سال‌های حضور رائول به کدام افتخار رسیده است؟ این نکته را قبول داریم که رائول این فصل آماده‌ترین رائول تمام قرن بیست‌ویکم بود اما حق را به آراگونس بدهیم. او برای ادامه حیاتش در تیم ملی به یک‌سری جوان و بازیکن جدید نیاز داشت که اشباع نشده باشند، که جو تیم ملی را خراب نکنند و رائول در این قاب قرار نمی‌گرفت پس با او خداحافظی کرد تا جا برای امثال ویا، تورس و گوئیسا باز شود.» آیا علی کریمی صاحب چنین آمادگی‌ای بود؟ دایی خودش می‌داند که پافشاری بر حضور او در تیم ملی چه ستاره‌هایی را خاموش کرد پس به این دلیل نخواست یک دایی یگر را تحویل فوتبال ملی ایران بدهد.
۳) علی کریمی برای فوتبال ایران چه کرد؟ روزگاری با دیدن بازی‌های او در تیم ملی و الاهلی همه غرورمان را به آسیایی‌ها می‌فروختیم، آن روزها کریمی نه یک فوتبالیست معمولی که یک اسطوره بود. بازی او مقابل رم، مقابل آلمان، مقابل کره‌جنوبی و مقابل بحرین نمونه‌هایی هستند که هرگز از یاد ایرانی‌ها نمی‌رود اما پس از جام ملت‌های چین،‌کریمی کرکره را پایین کشید و خواست تا کسی مزاحمش نشود، حتی تیم ملی. او تیم ملی را یک‌تنه روی پله سوم جام ملت‌ها نشاند، اما مقصر اصلی عدم راهیابی ایران به جام جهانی ۲۰۰۲ بود. او دو فرصت مسلم گلزنی را در ایرلند از دست داد که با گل کردن یکی، ما در کره و ژاپن حضور می‌یافتیم. کریمی توپ‌هایی را گل نکرد که فقط با اندکی غرور کمتر و تلاش بیشتر به تور دروازه شی‌گیون بوسه می‌زد اما او «حال» این کار را نداشت. همان «حالی» که خداداد داشت. چهار سال است که تیم ملی و طرفداران فقط با یک خاطره زندگی می‌کنند. روزهایی که تیم ملی بازی دارد، مطبوعات پر است از آرزوی مشاهده یک علی کریمی، یک بازیکن تمام‌عیار که مثل سالیان قبل همه کار بکند اما پس از پایان بازی از دفعه بعد حرف می‌زنیم، مرتبه بعدی که مدت‌هاست تکرار نشده و به همین جهت حماقت است اگر باز هم منتظر آن بمانیم، در انتظار یک غبار بی‌سوار.
۴) دیوید ترزگه در اوج است اما ریموند دومنک او را حتی در لیست ۳۰ نفره یورو ۲۰۰۸ هم قرار نمی‌دهد، به یک دلیل ساده و شاید به نظر خیلی‌ها احمقانه: «تاکتیک تیم من به یک مهاجم نیاز دارد، مهاجمی که دونده باشد و بتواند برای خودش موقعیت گل فراهم کند. من به امثال ترزگه که منتظرند توپ جلوی پایشان بیفتد، نیازی ندارم.» به بازی‌های کریمی در چهار سال گذشته بنگریم. کریمی با توپ می‌دود اما خیلی زود آن را از دست می‌دهد و سپس محو می‌شود. بازی ایران و امارات در دور برگشت مرحله پلی‌آف جام جهانی ۲۰۰۲ را به یاد بیاوریم، تیم ملی با اخراج پژمان جمشیدی مجبور بود ۷۸ دقیقه ۱۰ نفره بازی کند اما علی کریمی ما را صاحب یک بازیکن کرده بود که توپ‌ها را از پشت مدافعان جمع می‌کرد و تا دروازه حریف جلو می‌آورد. آن علی کریمی چه شد؟ بر سر آن بازیکنی که در آزادی از بالاک و یارانش یک سری مبهوت ساخته بود، چه آمد؟ چرا دیگر شاهد آن هافبک طلایی بایرن نیستیم؟ با این وصف نیازی به کریمی حس می‌شود؟ مسعود شجاعی بهتر است یا دوباره به انتظار نشستن؟ فعلا با کلیپ‌های قدیمی کریمی بسازیم و از بازی مسعود شجاعی و مجتبی جباری لذت ببریم.
علیرضا خطیبی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید