جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

هشتادسالگی چه گوارا


هشتادسالگی چه گوارا
در هشتادمین سالروز تولد او، در هر کشوری از قاره آمریکا که برای آینده ای متفاوت مبارزه می کند، او حاضر است . بدین مناسبت ما به انسانی که خود را در سال ۱۹۵۳ بعنوان انسان فولادین ، شکم خالی همراه با ایمان عمیق به آینده سوسیالیستی تعریف کرد، ادای احترام می کنیم.
زندگی راحت، همراه با ریخت و پاش «چه گوارا» در دوران بلوغ در شهر کوردوبای آرژانتین دلیلی بود که مردم شهر او را "چانچو گوارا" Chancho Guevara صدا کنند. اما، پسری که بازی شطرنج و خواندن اشعاری مانند اشعار « شارل بودلر» در کتاب گلهای شیطان، یا شعرهای « پاپلو نرودا» را همپای آثار فیلسوفان اگزیستانسیالیست مانند سارتر و کامو دوست داشت، هنگامیکه به بیماری آسمی که در تمام زندگی گریبانگیرش بود تا جائیکه اورا وادار به ماندن در تخت می کرد، دچار شد، براحتی آنرا پذیرفت. او در باره بیماری آسم خود در خاطرات روزانه ای که در بولیوی نوشت، می گوید: "آسم زندگی را بر من بسیار سخت کرده است، داروهای ناچیزم هم در حال تمام شدن است."
او القاب دیگری هم داشت: مانند ارنستیتو Ernestito، که برای تمیز دادن او از پدرش «ارنستو رافائل گوارا لینچ» بکار برده می شد؛ یا اینکه «ته ته» Teté که لقبی بود که کارمن آریاس، "له له" خانواده به او داده بود و یا لوکو Loco (دیوانه)، نامی که بعضی ها به خاطر رفتارهای افراطی اش به او داده بودند.
چندی بعد زمانیکه او با آنتونیو نیک لوپز، در گواتمالا ۱۹۵۴ که چند ماه پیش از آن کودتا در آن اتفاق افتاده بود، آشنا شد، لوپز به خاطر استفاده دائم ارنستو گوارا از کلمه "Che" که از River Plate بعاریت گرفته بود، شروع کرد به اینکه او را با همان کلمه "چه" Che مورد خطاب قرار دهد.
در آن زمان، "چه" مدرک خود را در رشته پزشکی از دانشکده پزشکی دانشگاه بوئینس آیرس دریافت کرده بود و دو سفر نیز در اطراف آمریکای لاتین انجام داده بود – اولی را با دوستش "آلبرتو گرانادو" در سال ۱۹۵۲ ، همانگونه که در فیلم " خاطرات یک موتورسیکلت ران" به کارگردانی والتر سالس Walter Salles به نمایش درآمد و دومی را با "کارلوس کالیکا فرر" در سال ۱۹۵۳ انجام داد که او نیز دوست دوران کودکی او بود و کتاب De Ernesto al Che ( از ارنستو تا چه ) را درباره او منتشر نمود. به خاطر این سفرها، او با وضعیت وحشتناک و شرایط زندگی مردم بومی و طبقه کارگر قاره آمریکا آشنا شد. همچنین، کار کردن در اردوگاه جزامیان سن پابلو در ساحل رود آمازون تاثیر عمیقی در آگاهی او نسبت به ضرورت یک انقلاب اجتماعی عاجل در سراسر آمریکا، بوجود آورد.
زمانیکه به آرژانتین بازگشت، در یکی از خاطرات روزانه سفرهایش نوشت " پرسه زدن در اطراف آمریکای America با "آ" ی (A) بزرگ مرا بیش از آنچه که فکر می کردم متحول کرده است."
در آنزمان، آثار خوزه کارلوس ماریاتگی José Carlos Mariátegui و کارل مارکس، دیگر به بخشی از بستر فرهنگی و ایدئولوژیک او بدل شده بود.
پس از کودتای نظامی در گواتمالا، او به مکزیک رفت، در آنجا "چه" با گروهی از تبعیدیان جوان کوبایی ، کسانیکه در حمله به قرارگاه مونکادا Moncada دست داشتند، آشنا شد و در جلسات آنها شرکت جست. او رائول را هم، که در انتظار رسیدن برادرش به مکزیک بود، در همین زمان ملاقات نمود. پس از آنکه فیدل کاسترو در فوریه ۱۹۵۶، از او برای پیوستن به جنبش ۲۶ جولای، بعنوان پزشک نیروی پیشقراول در جنگ علیه دیکتاتوری باتیستا دعوت کرد، ارنستو گوارا به گروهی از کوبائیان که جهت فراگیری آموزش نظامی گرد آمده بودند، پیوست. برغم مشکلات جدی تنفسی که البته قادر بود آنرا کاملا مخفی کند، او برجستگی مبارزاتی خود را آشکار کرد. او به قایق " گرانما" Granma سوار شد و بدین ترتیب زندگی او بعنوان یک چریک آغاز شد...چرا که برای یک " پزشکِ انقلابی بودن" یا حتی اصلا یک "انقلابی بودن"، اول باید یک انقلاب وجود داشته باشد.
در کوههای سیرا مائسترا، شخصیت چه گوارا خود را بیشتر آشکار ساخت. یک پزشک و یک جنگجو، سختگیر نسبت به دیسیپلین و انضباط گروه ، گذشت ناپذیر نسبت به اعمال خیانت آمیز، توجه پزشکی داشتن به مردم محل ، داشتن رفتار عادلانه و مساوات گرایانه، آموزش دادن به کسانیکه علاقمند به خواندن و نوشتن ادبیات سیاسی بودند، مجموعه ای بود که احترام جنبش چریکی را به او جلب کرد. او مقالاتی را که برای روزنامه El Cubano Libre( کوبای آزاد) که در کوههای سیرا مائسترا بنیان گذاشته بود را تحت عنوان مستعار francotirador( تک تیرانداز) امضا می کرد.
با پیروزی انقلاب، "چه" فعالانه در تمامی عرصه های فعالیت انقلابی درگیر شد: از شالوده ریزی و اجرای انقلاب کشاورزی گرفته تا ملی کردن صنایع و کمپانی ها در بخش های کلیدی افتصاد، برنامه ریزی مرکزی اقتصاد و توسعه صنایع سنگین تا سازماندهی کارهای داوطلبانه.
آرمانهای انترناسیونالیستی "چه" او را به سمت سازماندهی و تقویت جنبش چریکی نه فقط در آمریکای لاتین بلکه در کنگو [در] آفریقا کشاند، چرا که از دیدگاه او مبارزه مسلحانه راه را برای انقلابات اجتماعی باز می کرد.
او در نامه اش تحت عنوان " سوسیالیزم و انسان در کوبا" به روزنامه نگار اروگوئه ای ، کارلوس کیخانو Carlos Quijano ، که در کوبا بعنوان یک سوسیالیست شناخته شده بود، نوشت:" ما سوسیالیست ها آزادترینیم زیرا کاملترینیم ؛ ما کاملترینیم زیرا آزادترینیم."
دیدگاه ضد امپریالیستی، و درک او از فرد در ساختمان یک جامعه سوسیالیستی عادلانه و بدون "تبعیض" و "از خود بیگانگی" که آزادی انسان را به خطر می اندازد، در یک کلمه : "جامعه سوسیالیستی"، به روشنی در عنوان نامه فوق الذکر او متبلور است. شخصیت او سمبول: شرافت، دیسپلین فردی، ریاضت ، تعهد اخلاقی به انسانی که رنج می کشد و آینده ای بهتر می خواهد، است.
امروز، در هشتادمین سالگرد تولد او، در هر کشوری از قاره آمریکا که برای آینده ای متفاوت مبارزه می کند، او حاضر است . بدین مناسبت ما به انسانی که خود را در سال ۱۹۵۳ بعنوان انسان فولادین ، شکم خالی همراه با ایمان عمیق به آینده سوسیالیستی تعریف کرد، ادای احترام می کنیم.
گرفته از دنیای ما
ینیلا سدنو
برگردان المیرا مرادی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید