شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چرخش قدرت


چرخش قدرت
یکی از مجادله برانگیزترین منازعات فکری در حوزه نظریه های سیاسی بحث پیرامون چرخش مفهوم قدرت در دیدگاه متفکرانی نظیر میشل فوکو است. این که متفکران هم سلک فوکو با عدول از دیدگاه های رایج، قدرت را نه صرفاً در ارتباط با سازوکارهای ساختارهای رسمی یا در قالبی صرفاً سیاسی، بلکه منتشر درتمام حوزه های اجتماعی می دانند. فوکو خود می گوید که می خواهد راه دیگری پیشنهاد کند که ما را زودتر به «اقتصاد جدید روابط قدرت » برساند، راهی که تجربی تر ، دارای ارتباط نزدیک تر با وضعیت جاری ما و متضمن رابطه بیشتری میان نظریه و عمل است.
این راه عبارت است از این که اشکال مقاومت در مقابل انواع مختلف قدرت را به عنوان نقطه عزیمت خود اتخاذ کنیم.
در تحلیل فوکو، قدرت به معنای عملی است که موجب تغییر و یا جهت دهی (راهبری) به رفتار دیگران می شود. از این منظر، قدرت، ساختار کلی اعمالی است که بر روی اعمال ممکن دیگر تأثیر می گذارد. قدرت برمی انگیزاند، امری را تسهیل می کند یا دشوار می سازد، محدودیت ایجاد می کند یا مطلقاً منع و نهی می کند؛ با این حال، قدرت همواره شیوه انجام عمل بر روی فاعل عمل است، زیرا فاعل عمل، عمل می کند و یا قادر به انجام عمل است.
« من می خواهم راه دیگری پیشنهادکنم که ما را زودتر به «اقتصاد جدید روابط قدرت» برساند، راهی که تجربی تر ، دارای ارتباط نزدیک تر با وضعیت جاری ما و متضمن رابطه بیشتری میان نظریه و عمل است. این راه عبارت است از این که اشکال مقاومت در مقابل انواع مختلف قدرت را به عنوان نقطه عزیمت خود اتخاذ کنیم.»
با بهره گیری فوکو از روش تبارشناسی، مطالعات وی پیرامون قدرت جدی تر می شود. به عبارتی، شاهد آن هستیم که علایق و دغدغه های فکری او از اواخر دهه ۱۹۶۰ و به طور دقیق تر، پس از سرکوب جنبش دانشجویی در مه ،۱۹۶۸ دچار تحولی اساسی می شود و در راستای «تحلیل روابط قدرت» تغییرمی کند. کتاب «مراقبت و تنبیه» که در آغاز دهة ۱۹۷۰ نوشته شد، حاصل توجه فوکو به قدرت در این مقطع است. هرچند فوکو، خود این امر را نمی پذیرد و می گوید: « من از تئوری پردازان قدرت نیستم، حداقل می توانم بگویم که قدرت به عنوان یک مسئله مستقل، مورد علاقه من نیست».
باید به این نکته توجه داشت که دیدگاه فوکو درباره قدرت، در چارچوب نظریه خاصی، که توصیفی فارغ از متن، غیرتاریخی و عینی عرضه کند؛ مطرح نمی شود. بلکه وی درصدد برمی آید به تحلیل منظم روابط قدرت یا به گفته خودش «تحلیلات قدرت» بپردازد. به اعتقاد او، « اگر بکوشیم نظریه ای درباره قدرت برپا کنیم، در آن صورت همواره مجبور خواهیم بود که آن [قدرت] را به عنوان پدیده ای که در مکان و زمانی خاص پدید می آید، درنظر بگیریم »؛ که پیامد این امر، درانداختن نظریه هایی کلی و ارائه تبیینی یک دست و یکپارچه از قدرت است که با روش تبارشناسانه فوکو (که بر تحلیل کردارها به صورتی خاص و توجه به متن فرهنگی کردارهای انجام شده مبتنی است) در تقابل است.
فوکو ، تحلیل روابط قدرت را مستلزم اثبات چند نکته می داند:
۱) نظام تمایزهایی نظیر شئون و امتیازات سنتی، تمایزهای ایجادشده توسط قانون، زبان و فرهنگ، که به فرد امکان می دهد تا به نحوی بر اعمال دیگران تأثیر بگذارد.
۲) انواع اهداف و مقاصدی که اعمال کنندگان قدرت تعقیب می کنند، نظیر حفظ امتیازات، انباشت سود و...
۳) وسایل برقراری روابط قدرت:
برحسب این که آیا قدرت به واسطه تهدید کاربرد وسایل قوه قهریه، به واسطه اثرات ترغیبیِ کلام، با کاربرد وسایل کم وبیش پیچیده کنترل یا کاربرد سیستم های مراقبتی، با به کارگیری بایگانی ها، به موجب قواعدی که آشکار یا ضمنی، ثابت یا قابل تغییر هستند، با کاربرد وسایل تکنولوژیکی برای اجرای همه اینها و یا بدون کاربرد این وسایل اجرا می شود.
۴) اشکال نهادمندی:
این اشکال ممکن است گرایش های سنتی، ساختارهای حقوقی و پدیده های مربوط به رسوم و شیوه های رایج را با هم درآمیزند (مانند نهاد خانواده) . همچنین ممکن است به شکل چارچوبی بسته ظاهر شوند که دارای کانون های دقیق، قواعد و ساختارهای سلسله مراتبی و شخصی، و استقلال نسبی در عملکرد هستند؛ به علاوه این اشکال، ممکن است عبارت از نظام های بسیار پیچیده ای باشند که واجد دستگاه هایی چندگانه ( نظیر دولت) است و کار ویژه آن، اعمال سیطره بر همه امور، ایجاد نظم و مراقبت سراسری، اعمال تنظیم و نظارت و تا اندازه ای هم توزیع همه روابط قدرت در درون نظام اجتماعی است.
۵) درجات عقلانی شدن:
اجرای روابط قدرت به عنوان عمل در حوزه ای از امکانات، ممکن است به نسبت تأثیرگذاری ابزارها و قطعیت نتایج آنها و نیز به نسبت هزینه احتمالی (خواه هزینه اقتصادی وسایل مورد استفاده و یا هزینه به مفهوم مقاومتی که برانگیخته می شود) پیچیده تر شود.
فوکو با توجه به این نکات، درصدد تحلیل روابط قدرت برمی آید. در تحلیل فوکو، قدرت به معنای عملی است که موجب تغییر و یا جهت دهی (راهبری) به رفتار دیگران می شود. از این منظر، قدرت « ساختار کلی اعمالی است که بر روی اعمال ممکن دیگر تأثیر می گذارد. قدرت برمی انگیزاند، اغوا می کند، تسهیل می کند یا دشوار می سازد، محدودیت ایجاد می کند یا مطلقاً منع و نهی می کند؛ با این حال، قدرت همواره شیوه انجام عمل بر روی فاعل عمل است، زیرا فاعل عمل، عمل می کند و یا قادر به انجام عمل است ». در این تعبیر، از آنجایی که اعمال طرف «الف» توانسته است حوزه عمل طرف «ب» را تعیین کند، طرف «الف» بر طرف «ب» اعمال قدرت کرده است.
● رابطه دانش و قدرت
فوکو، سازوکارهای قدرت را متضمن ابزارهای کارآمد برای تولید و انباشت معرفت می داند و چنین می نویسد: «در اغلب نوشته ها، قدرت با صفاتی منفی همراه بوده است: قدرت محروم می کند، سرکوب می کند، سانسور می کند، ممانعت می کند، پنهان می کند و می پوشاند ». در حالی که قدرت، تولیدکننده است و وقتی که قدرت از طریق سازوکارهایی همچون مشاهده، شیوه های ثبت و روندهای تحقیق و پژوهش اعمال می شود، بدین معناست که قدرت راهی ندارد، جز آن که دستگاه هایی را برای شناخت پدیدآورد، سازمان دهد و به کار اندازد. اعمال قدرت، ضرورتاً دستگاه های دانش را به حرکت درمی آورد و فضاهایی را ایجاد می کند که در درون آن ها دانش شکل می گیرد.
این طرز تلقی از رابطه قدرت و دانش، در برابر این تصور رایج در نگرش مدرن قرار می گیرد که در آن، شکل گیری دانش، موکول به عقب نشینی حوزه قدرت دانسته می شد؛ زیرا قدرت به عنوان امری منفی و سرکوبگر مورد توجه قرار می گرفت. اما فوکو مطرح می کند که آیا اگر قدرت صرفاً سرکوبگر بود، ما پیوسته از آن اطاعت می کردیم او چنین پاسخ می دهد که قدرت، از آن رو موقعیت خود را حفظ کرده است که صرفاً مانند نیرویی ظالمانه، یا بار سنگینی که در برابر آن مقاومت صورت می گیرد، عمل نکرده است. قدرت عملاً وسیله ای بوده است که به آن، همه چیز، یعنی تولید دانش، شکل های گفت و گو و لذت رخ داده است. درنتیجه، فوکو رابطه قدرت و دانش را از منظری بیرونی مورد توجه قرار نمی دهد و یا یکی از آن ها را نتیجه و پیامد یکی دیگر نمی داند، بلکه معتقد است که قدرت و دانش، مستقیماً بر یکدیگر دلالت می کنند و «هیچ رابطه قدرتی بدون تشکیل حوزه ای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی هم نیست که متضمن روابط قدرت نباشد ». به نظر فوکو، علوم انسانی و اجتماعی به عنوان جزئی از فرآیند اعمال قدرت و اعمال سلطه بر انسان، چگونگی شکل گیری گفتمان های مختلف را در بستر روابط قدرت مورد تبیین قرار می دهد.
در این رویکرد، تکنولوژی قدرت دربردارنده مجموعه ای از گفتمان های علمی است؛ زیرا ضرورت تشخیص، طبقه بندی، تعیین انواع مجازات ها و شناخت خصال مجرمان و روحیات آن ها، موجب پیدایش حوزه تازه ای از دانش، یعنی «آناتومی سیاسی بدن» شده و آن را در خدمت تکنولوژی های انضباطی قدرت قرار می دهد. بر این اساس، بهره گیری تکنولوژی های قدرت از دانش، در راستای تمییز بهنجاری ها از نابهنجاری ها و شکل گیری نوعی «حصربندی گفتمانی» و «توزیع» و «انضباط» موجب می شود که مسائل اساساً سیاسی به زبان فنی- علمی و بی طرفانه مورد تحلیل قرارگیرد. پس می توان چنین نتیجه گرفت که، « وقتی که قدرت از طریق سازوکارهایی ظریف اعمال می شود، راهی ندارد جز آن که دستگاه هایی را برای شناخت به وجود آورد، سازمان دهد و به کاراندازد».
● رابطه قدرت و مقاومت
توجه حوزه مقاومت های صورت گرفته در برابر قدرت، ما را در فهم هرچه بهتر روابط قدرت یاری می دهد. به اعتقاد فوکو، « هیچ قدرت و یا اقتداری نمی توان یافت که در برابر خود مقاومت نیافریند» و در برابر هر رابطه ای از قدرت، می توان حوزه کاملی از « پاسخ ها، واکنش ها و تدابیر ممکنه» را مشاهده کرد. پس«نحوه اعمال قدرت ممکن است از طریق ماهیت مقاومتی که در برابر آن ایجاد می شود، شناخته شود. مقاومت همیشه در روابط قدرت به عنوان «تقابل غیر قابل تقلیل» مورد نظر قرار می گیرد. درواقع، قدرت صرفاً در جریان مبارزه ها، واکنش ها و مقاومت هایی جریان می یابد که انسان ها جهت به هم ریختن مناسبات قدرت صورت داده اند. از این رو، مورد توجه قراردادن اشکال مقاومت صورت گرفته در برابر قدرت، ضرورتی اجتناب ناپذیر محسوب می شود.
فوکو، هدف خود را در مطالعه و تحلیل دقیق تر قدرت، ارائه نوعی تحلیل تجربی تر از قدرت می داند که در آن، اشکال مقاومت در برابر انواع مختلف قدرت، به عنوان نقطه عزیمت مورد توجه قرار می گیرد. او به جای این که، قدرت را از نقطه نظر عقلانیت درونی آن و نظارت عقل بر قدرت تحلیل کند (چنان که از زمان کانت مطرح شده بود)، روابط قدرت را بر پایه مبارزات صورت گرفته در برابر آن مورد ارزیابی قرار می دهد. از این رو، ایستادگی در برابر قدرت را در اشکال زیر به عنوان نقطه عزیمت خود برمی گزیند، زنان در برابر مردان، فرزندان در برابر والدین، بیماران روانی در برابر روانکاوان و ... فوکو، این مبارزات را «سراسر جهانی» می داند که محدود به کشوری خاص نیست، دارای ماهیتی مبارزه طلبانه و اقتدارگریزانه است و در مخالفت با اثرات قدرت صورت می گیرد.
فوکو معتقد است که اشکال مبارزه در بستر زمان، دچار تغییر شده است و دیگر مانند گذشته، درصدد مورد تردید قراردادن نهاد قدرت (در قالب پادشاه) نیست، بلکه در این مبارزات، هدف، مورد سؤال قراردادن رابطه قدرت و دانش، و به تعبیری، اشکال قدرت و تکنیک های آن است. او سه شکل این مبارزه را به صورت مبارزه علیه اشکال سلطه (قومی، مذهبی و اجتماعی)، استثمار و یا علیه آن چیزی که فرد را به خود مقید می کند و بدین شیوه وی را تسلیم دیگران می سازد، مورد شناسایی قرار می دهد، که با هدف رهایی از بند سلطه و دستیابی به ارائه تعریفی از سوژه (خود) صورت می گیرد. نتیجه آنکه اعمال قدرت معمولاً به خاطر تمرد اتباع در معرض خطر قرار دارد و تکنیک های اعمال قدرت به دلیل مواجهه با مقاومت، تمرد و هزینه های پیش رو با نوعی پالایش و اصلاح مداوم همراه است.
مطالعات تجربی فوکو درباره مدرنیته، بر مسئله چگونگی ظهور و متمایزشدن اشکال مدرن قدرت از سایر اشکال سنتی قدرت، متمرکز است. از نظر وی، بقا و استمرار مدرنتیه (حداقل در برخی از وجوه آن)، مرهون عملکرد رژیم جدید قدرت‎/دانش آن است. این رژیم، دربردارنده فرآیندها، عملکردها، موضوعات تحقیق، موقعیت های نهادی و فراتر از همه اینها، مقدرات (ضوابط) سیاسی ای است که آن را به طور قابل ملاحظه ای، متفاوت از رژیم های پیشین می کند.
به اعتقاد فوکو، باید اعمال قدرت را نه از نظر «حق»، بلکه از نظر تکنیک، نه به لحاظ قانون بلکه به لحاظ بهنجارسازی، و نه از نظر سوءاستفاده بل از نظر مجازات و کنترل بفهمیم. به زعم وی اندیشه سیاسی مدرن از آنجایی برای اندیشیدن درباره شکل های نوین قدرت نارساست که پرسش های فلسفی ـ سیاسی را چون پرسش هایی حقوقی ـ قانونی طرح می کند؛ مانند اینکه حدود قدرت کدام است چگونه می توان استفاده و سوءاستفاده از آن را محدود کرد فوکو می گوید اندیشه سیاسی مدرن با سخن گفتن از حقوق «حکمران» و وظایف «اتباع» این واقعیت را از نظر پنهان کرده که گفتارهای مربوط به حق و مشروعیت نه صرفاً راه هایی برای حفظ وجود افراد از وجود قدرت، بلکه اعمال منضبط کننده ای هستند که سوژه های انسانی را در روابط نوین قدرت می سازند او در این باره می گوید: «به حضور ثابت حقیقت یا خود قدرت توجه نکنید، بلکه آنها را همچون استراتژی تصور کنید که به موجب آن می توانید ببینید تأثیرات سلطه آمیز آن استراتژی، نه بازیابی حقیقت بلکه به گرایش ها، حرکت ها، تاکتیک ها، ابزارها و کارکردهای قدرت نسبت داده می شوند؛ باید در آن استراتژی، شبکه ای از روابط [قدرت] را کشف کرد که دائماً در حال تنش و فعالیت هستند.»
برطبق نظر فوکو، قدرت مدرن برخلاف اشکال پیشین قدرت، محلی، تولیدکننده، متداوم، شبکه ای و جامع است که این امر، متأثر از فضایی است که قدرت مدرن در آن ظهور کرده است. فوکو معتقد است که برخلاف تصور ما، رژیم قدرت‎/دانش مدرن، از بالا بر افراد تحمیل نمی شود، بلکه به طور تدریجی، از اواخر قرن هیجدهم، در اشکال محلی و خرد، در قالب نهادهای انضباطی، توسعه یافته است. به زعم وی، گونه های مختلفی از خرده تکنیک های قدرت که از طریق مراقبت های پزشکی و کنترل و مراقبت، در قالب نهادهایی نظیر بیمارستان، زندان و مدرسه اعمال می شود، شکل مدرن قدرت را از اشکال قدیمی آن، که تابع مراکز بزرگ و متمرکز قدرت بود، متمایز می کند.
از دیدگاه فوکو، غایت نهایی قدرت تنظیم رفتار افراد و کنترل آنها است و حکومت در این معنا به تنظیم رفتار از طریق کاربرد بیش یا کم عقلانی ابزارهای مناسب تکنولوژیک دلالت دارد. براین اساس، نهادهای انضباطی قدرت مدرن، مواجه با مسائلی نظیر سازماندهی، مدیریت، کنترل و نظارت جمعیت زیادی از افراد بودند. در مواجهه با این مسائل، تکنیک ها و تاکتیک هایی در اروپای قرن ۱۷ مطرح شد که در بردارنده عنصر محاسبه و شناخت هدف مورد نظر بود. یکی از این تاکتیک ها، نظارت یا مراقبت مستمر بود که به عنوان تکنیک دانش‎/قدرت از سوی اداره کنندگان جامعه در نهادها انعکاس می یافت و از طریق اعمال کنترل، شناسایی و نظارت مستمر بر تابعین، عمل می کرد. این تکنیک های انضباطی قدرت که از طریق نظارت و مشاهده اعمال می شد، قدرت را در پیوندی عمیق با دانش قرار می داد و خشونت و خصلت نظامی قدرت را تعدیل کرده و با درونی نمودن نظارت و کنترل مستمر، افراد را پذیرای آن می کند. این نحوه نظارت از طریق فرآیندهای فردی سازی یا نظارت سراسربینانه ای که از طریق سبک معماری و نوآوری های سازمانی، به صورتی سلسله مراتبی اعمال می شد و افراد را در رده های خاصی نظیر زن‎/ مرد، سالم‎/ بیمار طبقه بندی می کرد تا آنچه که فوکو«بدن های مفید و منقاد» می نامد، محقق شود. این شکل انضباطی قدرت، بر یک یا چند نفر با اهداف ذیل اعمال می شد: «توانایی آنها برای کنترل خود را شکل دهد، توانایی آنها برای عمل هماهنگ را افزون کند، آنها را در برابر فرمان و دستور منعطف کند، یا در مسیرهای دیگری خصوصیات آنها را قالب ریزی کند»
فوکو به منظور ارائه توصیفی دقیق از این شکل قدرت، مفهوم «قدرت مشرف بر حیات» را مورد توجه قرار می دهد و از این طریق، موضوعات پیش روی قدرت‎/ دانش را در ارتباط با فاعل شناسا، جمعیت، بهداشت، زندگی شهری و جنسیت مطرح می کند. به زعم وی، گسترش انضباط در این دوره همگام با ابداع فاعل شناسا به پیش می رود؛ یعنی برداشتی از انسان که دارای روح و ذهن، آگاهی، ندامت و دیگر وجوه درونی است که می تواند توسط عاملان دیگر شکل گیرد. در نتیجه، هر یک از ما به عنوان کسانی تصویر می شویم که یاد گرفته ایم نظارت، سخت گیری و طبقه بندی را مسئله ای عادی بدانیم و براساس خواست قدرت و در راستای پروژه های انضباطی، رفتار و شخصیت مان را قالب بندی کنیم. چیزی که برای فوکو حائز اهمیت است نشان دادن این نکته است که سوژه مخلوق قدرت است. یعنی سوژه مخلوق سازوکارهای میکروفیزیک قدرت و فرآیند بهنجارسازی است. در این شکل اعمال قدرت، الگوهای انضباطی به صورت های جزایی و کیفری آن تا روزگار ما به زندانی کردن جسم و مطیع نمودن روح ادامه داده است، شکلی که در آن قدرت از درون و به صورتی مخفیانه بر فرد و پیکر اجتماعی اعمال می شود و موجب تثبیت زوایای قدرت بر بدن و انقیاد آن می شود فوکو دستگاه کیفری جدید را در بردارنده مراکز بی شماری از مجاری اعمال قدرت در چارچوب «میکروفیزیک قدرت» می داند که در آن سوژه، گفتمان های علمی ـ اجتماعی و ترتیبات سیاسی با هم تلاقی پیدا می کنند و به شکل ظریف همدیگر را ساخته و تقویت می کنند. براین اساس، فرد واقعیتی است که پرورده فناوری های ویژه قدرت در غالب تکنیک های انضباطی است.
مکتوب حاضر گزیده ای تلخیص شده از مقاله مفصل و جامع دکتر علی اشرف نظری است .
دکتر علی اشرف نظری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید