جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فوران اضطرار در غرب


فوران اضطرار در غرب
برای کسانی که به دنبال یک تحلیل واقعی از محیط امنیتی و سیاست خارجی ایران هستند این روزها نشانه های مهمی در حال شکل گیری یا شکل گرفته است. در روز های اخیر اگرچه غربی ها به لحاظ تبلیغاتی سعی در پر رنگ کردن فضای تهدید کردند اما نشانه های مهمی هست که آنها عملا در حال حرکت به سمت «ایجاد یک فضای مذاکراتی» با ایران هستند. مشخصه اصلی این فضا این است که غرب برای ورود به آن ناچار باید برخی واقعیات را -که قبل از این در مقابل پذیرش آنها مقاومت می کرد- در رفتار مذاکراتی خود لحاظ کند از جمله اینکه «ایران قدرتی موثر در منطقه است که بدون موافقت آن هیچ نظمی در منطقه«استقرار» نخواهد یافت»، و به این ترتیب «ایران طرف مذاکره است نه موضوع مذاکره»، «پیشرفت فنی سریع ایران واقعیتی غیر قابل چشم پوشی و معامله است» و نهایتا اینکه «ایران جمیع مسائل منطقه را هم سرنوشت می داند و این غیر ممکن است که امریکایی ها از هر فرصتی برای فشار به ایران استفاده کنند و آن وقت توقع داشته باشند ایران امکانات خود در منطقه را برای حل مشکلات آنها بسیج کند».
ملاحظه این واقعیات که اکنون بدل به امری ناگزیر شده است، به فضای جدید شکل داده است و این مهم ترین تفاوت آن با موارد مشابه قبلی است. غربی ها اکنون اراده خود برای مذاکره با ایران و غیر اجتناب بودن آن رابه وضوح بیان می کنند. خاویر سولانا ۴ روز دیگر راهی تهران است تا بسته ای را که غربی ها ادعا می کنند نسبت به پیشنهاد های گذشته «بهبود یافته» است به ایران ارائه کند اگرچه خبرهای موثق این «بهبود یافته بودن» را تایید نمی کند و بلکه گزارش های معتبری در دست است که نشان می دهد سولانا در این سفر اهداف مشکوکی را تعقیب می کند. این نکته ای است که در فرصتی دیگر به تفصیل به آن خواهیم پرداخت. در هر حال طراحی غربی ها برای سفر سولانا به تهران هر چه باشد، اصل این سفر علامتی است از اینکه غرب خود را ناچار از تعامل با ایران می یابد و حتی در مورد پرونده هسته ای به این نتیجه رسیده است که هزینه تلاش برای بازداشتن ایران از دستیابی به فناوری صلح آمیز هسته ای بیشتر از هزینه رسیدن به یک توافق راضی کننده با آن است. علاوه بر سفر سولانا به ایران و تلاش ۶ ماهه گروه ۱+۵ برای تدوین بسته ای خطاب به ایران که به قول خودشان «رد کردن آن سخت باشد»، علائم دیگر درباره ناچارشدن غرب از مذاکره با ایران را می توان در سخنان رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا یافت. گیتس این جمله کلیدی را که «امریکا باید ابتدا اهرمی در مقابل ایران به دست بیاورد و بعد با ایران وارد مذاکره شود؛ چون ایران در شرایطی که هیچ چیز از ما نخواهد هیچ چیز هم به ما نخواهد داد» را در یک سال گذشته لااقل ۳ بار تکرار کرده است. معنای روشن این جمله این است که امریکا سخت محتاج مذاکره با ایران است فقط مشکل این است که دست خود را خالی تر از آن می بیند که وارد یک گفت و گوی آبرومندانه با ایران شود. پس اول باید دست خود را پر کند و بعد برای ترتیب دادن مذاکره اقدام کند. خود گیتس زمانی در سال ۲۰۰۴ گفته بود «به جای اینکه آرزو کنیم رژیم ایران سقوط کند باید با آن تعامل کنیم».
شاهد مهم تری که آشکار می کند غرب راهی جز مذاکره ندارد، سخنان چند روز قبل ویلادیمیر پوتین نخست وزیر روسیه است. حرف های اخیر پوتین هم تنها زمانی که از این نظرگاه به آن نگریسته شود، معنای واقعی خود را نشان خواهد داد. او می گوید یقین دارد ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست و هیچکدام از قوانین بین المللی را هم نقض نکرده است. این حرف ها را نباید به حساب رفاقت روسیه با ایران گذاشت. در مخالفت روسیه با قدرتمند شدن مستقلانه ایران هم تردیدی نیست. در مقابل روش ساده ای برای فهم این سخنان وجود دارد. روس ها نسبت به امریکا و صهیونیست ها علاقه و انگیزه بسیار کمتری نسبت به همراهی با پروژه تشدید فشار به ایران دارند که از پیش شکست خورده بودن آن کاملا آشکار شده است. درست است که روسیه تا جایی که به منافع حیاتی اش لطمه نخورد با اقدامات ضد ایرانی غرب همراهی خواهد کرد اما در مقابل روس ها به این حقیقت هم واقفند که در گروه ۱+۵ هر روز به نقطه ای که در آن دیگر اجماع ممکن نباشد نزدیک تر می شوند و در ضمن اصرار بر ادامه فرایندی که نه منجر به صدور قطعنامه های قدرتمندی علیه ایران شده و نه بر اراده ایران تاثیر گذاشته، جز بی اعتبار کردن طراحان آن ثمره دیگری نخواهد داشت. روسیه و بسیاری کشورها احساس می کنند پروژه متوقف کردن ایران پروژه ای امریکایی است که طبعا خود آنها باید هزینه هایش را بپردازند نه دیگران. در این شرایط یعنی در شرایطی که امریکایی ها موضع خود را تا حد لزوم مذاکره فوری با ایران تعدیل کرده اند دیگر عجیب نیست اگر روس ها به گونه ای حرف بزنند که گویی با تداوم برنامه ایران مشکلی ندارند و صرفا خواهان همکاری های جدی تر با آژانس هستند.
بازیگر مهم دیگر در این میان صهیونیست ها هستند که بازی خاص خود را دارند. آنها مدت هاست می خواهند بگویند ایران مسئله کل دنیاست نه مسئله اسراییل به تنهایی؛ اما اگر جهان نتواند برنامه هسته ای ایران را متوقف کند اسراییل مجبور خواهد شد به ایران حمله کند. اگر چه این استراتژی برای امتیازگیری از کشورهایی مثل روسیه و چین تا حدودی جواب داده ولی در دل خود تناقضی دارد: اگر اسراییل می توانست به تنهایی مسئله ایران را حل کند آیا این همه برای اقدام دستجمعی علیه ایران به دیگران التماس می کرد؟
اسراییلی ها در هفته گذشته حتی سعی کردند بر موضع باراک اوباما -کسی که کاندیداتوری او به نمایندگی از حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری امریکا قطعی شده و احتمال پیروزی اش بر کاندیدای جمهوری خواهان چندان دور از انتظار نیست - تاثیر بگذارند. اوباما تا پیش از این به صراحت گفته بود وارد گفت وگویی بدون قید و شرط با ایران خواهد شد اما صهیونیست ها چند روز قبل او را مجبور کردند تعدیل هایی را در موضع خود وارد کند. محتوای اصلی اظهارات اوباما دو چیز بود:
۱) تنها مذاکراتی را با ایران انجام خواهد داد که برای امریکا مفید باشد.
۲) طرف مذاکره اش لزوما محمود احمدی نژاد نخواهد بود.
او با این کار خواست فشارهایی را که دراثر طرح ایده مذاکره با ایران و خصوصا مذاکره با رییس جمهور به او وارد شده بود کم کند. اما پیداست که هر دو این موارد بیش از آنکه نشان از یک تجدید نظر اساسی داشته باشد، رفوکاری هایی برای بیرون آمدن از مخمصه های انتخاباتی بوده است. در مجموع می توان ۲ علت زیر را برای اظهارات اخیر اوباما از میان همه آنچه در این باره گفته شده رصد کرد:
۱) تلطیف فضا درون امریکا و در برخی محافل خاص مهم ترین علت بوده است چون بعد از طرح ایده گفت و گو با ایران، اوباما از جانب محافل پرنفوذ رادیکال مورد هجوم شدید قرار گرفت.
۲) علت بعدی تلاش او برای به دست آوردن رای یهودیان بویژه استفاده انتخاباتی از نفوذ آیپک بوده است. جالب است توجه کنیم که جان مک کین هم روز قبل از آن همین حرف ها را همان جا زده بود.
با این وجود در این باره اتفاق نظر وجود دارد که اوباما نماینده سیستم است. او حرف جدیدی نمی زند. این سیستم امریکاست که به این نتیجه رسیده که باید با ایران مذاکره کند. در واقع مشکل مذاکره ایران و امریکا اساسا در واشنگتن نیست. آنها مدت هاست به این نتیجه رسیده اند که چاره ای جز مذاکره و تعامل با ایران ندارند. این اولا به دلیل حضورمستقیم آنها در منطقه پس از ۱۱ سپتامبر است که آنها را ناچار ساخت با قدرت ایران رویارو شوند و ثانیا محصول این قوت گرفتن این دیدگاه در غرب است که تلاش برای تضعیف شدید قدرت منطقه ای ایران -که برنامه هسته ای فقط بخشی از آن است- به آن سادگی ها هم که زمانی -قبل از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت- می پنداشتند نیست و غرب در این کار با محدودیت های بسیار شدیدی روبروست؛ اهرم هایی هم که در اختیار دارد یا به تدریج سوخته اند و یا اینکه ناکاآمدی آنها در تضعیف ایران به مقدار کافی در عمل نمایان شده است. مشکل مذاکره ایران-امریکا در تهران است. این جمله کاندولیزا رایس متعلق به مدت ها قبل است که می گوید «مشکل اصلی الان این است که چرا ایران با ما حرف نمی زند».
سخنان اخیر شائول موفاز وزیر راه کابینه رژیم صهیونیستی را هم می توان با همین رویکرد تحلیل کرد. اکنون همه اسراییلی ها روی سر جناب وزیر خراب شده اند که تند رفته است و این حرف ها بزرگتر از دهان اوست. موفاز البته به خیال خود درست محاسبه کرده بوده است. مخاطب اصلی او در واقع اساسا نه ایران بلکه اولمرت بود. همچنانکه خود اسراییلی ها هم گفتند او بیش از اینکه کاری با ایران داشته باشد به دنبال جانشینی اولمرت در کادیماست که این روزها موقعیتش سخت متزلزل شده و در آستانه برکناری است.
به این ترتیب می توان دید که درکنار ابراز تمایل های صریح به ورود به مذاکره با ایران، غرب حتی آنجا که بنا به ملاحظاتی لحن خود علیه ایران را تند می کنند جانب احتیاط را از دست نمی دهند. این فضایی است که ایران به خوبی می تواند با اطمینان از اینکه طرف مقابل ابعاد قدرت آن را دریافته، میز بازی را بچیند و بدیهی است که تن دادن ایران به مذاکره با آمریکا نه فقط کمترین سودی برای ایران ندارد بلکه ورود به چنبره فریب شیطان بزرگ است.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید