چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


مرگ در آغوش برف


مرگ در آغوش برف
فیلم سینمایی مرثیه‌ برف «شیوه‌‌نی به‌فر» از کارگردان جوان کُرد جمیل رستمی که بعد از فیلم لاک‌پشت ها پرواز می‌کنند اثر بهمن قبادی به اکران رسید، می‌توان از جمله فیلم‌های معدودی دانست که در مورد کُردها و یا در کردستان تهیه شده، در حالی که خبری از جنگ و جلوه‌ای از ویرانی و صدای زوزه‌ی گلوله‌ها و خمپاره‌ها در آن دیده و شنیده نمی‌شود و شاید بتوان این را از تفکر و وسواس کارگردان در انتخاب موضوع فیلمش دانست که از زاویه‌ای می‌توان آن را پسندیده دانست. هر چند که جنگ‌ها، زخم‌های کاری و عمیقی بر سینه‌ و پهلوی تاریخ کردستان نهاده است و هر از چند گاهی دوباره این زخم‌ تازه می‌شود و نمی‌توان این سیاهی را از روزگار و این درد را از رخسار کردستان، با سرکوب و پس‌زنی روانی فراموش نمود و نادیده گرفت اما موضوعات بسیار دیگری نیز وجود دارد که می‌توان به آنها پرداخت و کارگردان نیز چنین کرده است.
در فیلم، بر روی نکاتی زوم نموده است که هر از چند گاهی مورد توجه دیگر کارگردانان و فیلم‌سازان و حتی ادیبان، شاعران و دیگر هنرمندان نیز قرار گرفته است. زیبایی‌های طبیعت، کوههای افراشته، پاکی برف‌ها، خروش رودها و صدای کبک‌های در قفس وجلوه‌هایی از زندگی روستایی با تمام مشکلات و زیبایی‌های آن، بافت خانه‌های گل‌اندود و اتاقک‌های غیر گونیا و زهوار در رفته و بدون هیچ‌گونه امکانات رفاهی، زندگی و دید و احساسات متمایز و متفاوت مردان و زنان روستا، اعتقادات و باورهایشان، مردسالاری و ظلم بر زنان و ازدواج‌های اجباری، طبقات مختلف اجتماعی و گروهها و طریقت‌های دینی و عشق و نفرت‌ها را می‌توان در فیلم دید و از زاویه‌ی دید کارگردان بازخوانی نمود. آهنگ تقریباً کند فیلم با عروسک‌سازی کودکان برای ساخت عروسی باران ( بووکه‌‌بارانێ ) آغاز و با داستانی عشق روژین و ژیان و فتنه‌انگیزی سعید، همان پارچه‌فروش دوره‌گرد ( کوتالَ ‌فروَش ) و یاری و وسوسه و توبه‌ی درویش و ازدواج اجباری با فایق ادامه و با مرگ روژین و دفن او درکفن برف پایان می‌یابد. نام‌های روژین و ژیان دو محور اصلی فیلم در مقایسه با نام دیگر بازیگران، شکاف میان دو نسل را نشان می‌دهد که نسل‌ قبلی با نام‌های سعید، رحیم، فایق و... نام‌های عربی حضور می‌یابند و جوانترها با نام‌های کُردی. هر چند که در ادامه می بینیم که شکاف میان این دو نسل بیشتر در ظاهر صورت گرفته وگرنه ذهنیت نسل دوم ـ ژیان، بیان، روژین ـ نیز در چند بخش فیلم‌ همان ذهنیت و فرهنگ نسل گذشته است و در واقع ما با نسلی روبرو شده‌ایم با ظاهری غیرهمسان و در باطن ادامه‌دهنده‌ی همان نسل گذشته و محصور در دنیای آنان. روژین با فایق از دو نسل متفاوتند به همین دلیل ازدواج اجباری آنان با سرانجامی شوم مُهر خواهد خورد. و حال فیلم را در سه بخش حشوها و مستند‌سازی‌های فیلم، ضعف‌‌های فیلم، قوت‌های فیلم خواهیم کاوید. حشوها و مستند‌سازی‌های فیلم چه بسیار اوقات که فیلم‌ساز به مستند‌سازی گرایده است و بدون دلیل به چیزهایی پرداخته که لازمه‌ی فیلم نبوده و همچون حشوی و فقط با رویکردی فرهنگی لحظاتی بر فیلم افزوده و در بطن فیلم گنجانده شده است. در حالی که با حذف آن چیزی از فیلم نمی‌کاهد. قوت یک فیلم و اثری هنری در آن است که نتوانیم هیچ قسمت و حتی هیچ دیا لوگی را از آن حذف نماییم. فیلم در حالی با عروسک‌سازی و عروسک‌باران آغاز می‌شود که برف بر زمین نشسته و کوچه‌ها از باران خیس و زنان را پس از اندکی بر روی بام‌ها و کوبیدن آن نشان می‌دهد. کارگردان سعی نموده به هر نحوی که شده گوشه‌ای از فرهنگ و عقاید کُرد را به تصویر بکشاند و آن را در فیلم بگنجاند. هر تأویل و تفسیری برای این بخش بیاوریم می بینیم که در واقع نبود آن ضربه‌ای بر فیلم وارد نمی‌سازد وربطی محوری با متن یا گره‌ها و گره‌گشایی فیلم ندارد. آوردن هیزم از کوه توسط دختران (روژین و بیان خواهر ژیان و دوست روژین) و یا غلطک‌زدن بام ها توسط مادران روژین و ژیان در حالی که فقط بر یک مسیر در حال حرکت و کوبیدن بام می‌باشند و گفتگوی آن‌ها از ازدواج فرزندانشان و خواستگاری فایق به مستند‌سازی گراییده است تا زندگی سخت و مرارت‌بار زنان روستا را نشان دهد وگرنه عدم این تصاویر فیلم را دستخوش بحران نمی‌سازد و از طرف دیگر، امکان برداشت این دیالوگ‌ها در هر شرایط و محیط دیگری نیز وجود داشت. کلاس مدرسه که در یک اتاق و با حضور دانش‌آموزان هر پنج پایه‌ی ابتدایی شکل می‌گیرد می توان از زاوید و حتی از ضعف‌های فیلم دانست. هر چند کارگردان برای نشان دادن شرایط سخت سوادآموزی در روستا آن را به تصویر کشیده‌است تا مشکلات معلم و مخالفت خانواده با تحصیل دختران خود را نشان دهد، اما به ذهن بیننده خواهد رسید که روژین و بیان در سنی نیستند که حتی پنجم ابتدایی باشند و از طرف دیگر دو سالی است که ژیان از روژین خواستگاری نموده است پس در کلاس درس ابتدایی چه کار می‌کند؟ آیا با قبول فرض قبلی او در کلاس سوم نامزد شده است؟ قد و قامت روژین را چگونه باید با این سن متناسب دید؟ در برداشت این قسمت آیا کارگردان مستندسازی نموده یا به اشتباه درافتاده است؟ هر چند جنگ خروس‌ها در روستاها و در بسیاری از نقاط دیگر جهان رایج می‌باشد اما دراین فیلم چه وظیفه‌ای بر عهده دارد. مقدمه‌ی کدامین گره و دامنه‌ی کدامین فرود و گره‌گشایی می‌باشد آن‌هم در حالی که پدر روژین در مرکز حلقه‌ی مردان، بر دور خروس‌ها خود را می‌نمایند. چه لزومی برای پرداشت این قسمت وجود دارد، آیا به مستند‌سازی نپرداخته است؟ زمانی که فایق، خواستگار دوم روژین معرفی می‌شود، او را فردی ثروتمند در مقابل نام ژیان (خواستگار اول) معرفی می‌نمایند و این امر را با منزلی نشان می‌دهند که بر دروازه‌ی آن تبلیغات و برچسب‌های محصولات کونیکا زده شده و حیاط آن از تلویزیون و دیگر محصولات الکتریکی کونیکا انباشته شده است. اما سؤالات مطرح شده بر این بخش:
الف) آیا برای تأمین هزینه‌ی فیلم به تبلیغ محصولات این کمپانی پرداخته شده است؟
ب) آیا می‌خواسته‌اند ثروتمندی فایق را این گونه نشان دهند؟ در حالی که:
۱) روستا، با جمعیت و خانوار محدود خود به چنین مغازه‌ای احتیاج ندارد.
۲) روستا، جاده‌ای ترانزیتی، آسفالته وحتی شنی مناسب و ماشینی ندارد تا محل صدور چنین محصولاتی باشد.
۳) اگر کارگردان قصد قاچاق این محصولات از کردستان عراق به روستا و از آن‌جا به دگر نقاط نموده است ما هیچ‌گونه علائم و شواهد تصویری و یا کلامی دال بر این مورد در فیلم نمی‌بینیم. بنابراین این قسمت را یا باید از حشوهای فیلم دانست که برای پر کردن قسمت‌هایی از فیلم به قصد نشان دادن ثروتمندی فایق تدوین شده است و یا آن را ضعف فیلم دانست که از کم دقتی کارگردان ناشی شده است. ضعف‌های فیلم پرش‌های تصویری یکی از ضعف‌های فیلم می‌باشد که ذهن بیننده را درگیر خود می‌سازد که پلان‌ها و سکانس‌های فیلم با فاصله‌ی زمانی متفاوتی برداشت شده‌اند چرا که به عنوان مثال در سکانس حرکت سعید و روژین به طرف کوه و در تصویر ژیان و پدر روژین به دنبال آنها در میان برف، برف بسیار با برف سطحی ترکیب یافته است. یکی دیگر از ضعف‌های فیلم لحن سرد و لهجه‌های ناهمگون و نامتجانس بازیگران فیلم (حتی در خانواده روژین) می‌باشد. آن جا که پدر به روژین حمله می‌نماید و مادرش میانجی می‌شود، لحن سرد و خشک و تصنعی و دیالوگ‌های کش‌رفته و تکراری یک بازی را به تصویر می‌کشد تا یک فیلم باورپذیر. شاید بازی نسبتاً خوب روژین است که توانسته تا حدودی از فضای سرد و بی‌روح حاکم بر فیلم بکاهد. البته لهجه‌ی خانم معلم کلاس‌ که کلمات فارسی را با لجهه‌ی کُردی ادا می‌نماید فضای طنزی‌آلودی می‌سازد که عمد و زیرکی کارگردان را می‌توان در آن دید و می‌توان از نقاط قوت فیلم به حسابش آورد. ضعف‌های اصلی در متن اصلی فیلم آمده است که ناچاریم با بازگویی خلاصه‌وار سکانس‌ها بپردازیم و پس از آن ضعف‌ها را جستجو نماییم. پس از خواستگاری فایق، روژین نامه‌ای به ژیان می‌نویسد از او می‌خواهد که هر چه سریع‌تر برگردد و با عطر خود آن را خوشبو می‌سازد و به سعید (پارجه‌فروش دوره‌گرد که شخصیتی ساده و این جا نقش قاصد میان ژیان و روژین را بازی می‌کند)، می‌سپارد تا به ژیان بدهد. هنگام بازگشتن،سعید با ظاهری آراسته به مغازه‌ی فایق می‌رود و می‌گوید هدیه‌ی سفارشی تو را برای روژین آورده‌ام. فایق از سعید می‌خواهد که هدیه‌اش را برای نامزدش ببرد و او هدیه‌ی فایق و جواب نامه‌ی ژیان که در هدیه‌ مخفی شده است به روژین می‌دهد.
الف) مراجعه‌ی سعید به فایق از حشوهای فیلم می‌باشد و حتی قوت فیلم به آن بود که کسی نمی‌دانست او قاصد میان روژین و ژیان می‌باشد.
ب) از طرف دیگر برخورد متعصبانه‌ی فایق و پدر روژین در ادامه‌ی فیلم پذیرش این صحنه را دچار مشکل می‌سازد که چگونه فایق از سعید می‌خواهد که او هدیه‌اش را به نامزدش بدهد؟
ج) چگونه سعید نامه را در هدیه مخفی نموده است در حالی که اگر فایق هدیه را از او می‌گرفت، راز نامه برملا می‌شد. ژیان در جواب نامه نوشته است روز پنج‌شنبه برمی‌گردد و صبح زود در خانه‌باغ بیرون ده همدیگر را ملاقات می‌نماییم. سحرگاه پنج‌شنبه که روژین سر قرار می‌رود به جای ژیان، سعید را می‌بیند، سعید به او می‌گوید که ژیان در روستای پایینی منتظر آن‌هاست. روژین به دنبال سعید در میان برف و بوران به طرف کوه خواهد رفت (که یادآور فیلم مشهور «راه» اثر استاد یلماز گونای می‌باشد). روژین به دلیل سرما از حرکت باز می‌ایستد و سعید کت اضافی خود را از میان پارچه‌ها درآورده و به روژین می‌دهد. روژین بوی آشنای عطر خود را احساسا می‌کند نامهِ‌ی قبلی خود را که به ژیان نوشته است درآورده و می‌فهمد که سعید نامه‌ی او را به ژیان نداده است آن‌جا شک نموده و در فرصتی فرار می‌نماید.
الف) چرا در بیرون روستا و در خانه‌باغی و در صبحی زود با هم ملاقات نمایند؟ در حالی که دید متعصبانه‌ی مردم در صحنه‌های قبل هویدا است.
ب) هر چند که بعد‌ها ژیان می‌گوید سعید می دانسته که امروز (پنج‌شنبه) برمی‌گردد، اما از محل قرارشان گویا چیزی به سعید نگفته است و در فیلم چنین القا می‌شود که سعید به دلیل سادگی، سوادی نداشته است تا نامه را خوانده باشد پس چرا سعید درآن صبح، در خانه‌باغ منتظر روژین نشسته است؟
ج) چرا وقتی پنج‌شنبه صبح،ژیان با ماشین تا مرکز روستا می‌آید یک راست به محل قرار نمی‌رود؟ در نزدیکی خانه‌ی خود و از سر و صدای خانواده‌ی روژین به فرار روژین پی‌می‌برد.
د) در حالی که روژین در پی فرار نیست و دید متعصبانه‌ی مردم را می‌داند چگونه بدون هیچ شک و تردیدی دنبال سعید به راه می‌افتد در حالی که محل قرار آن‌جا بوده است نه روستای دیگر.
ه‍) سعید اگر جواب نامه‌ی ژیان را آورده است، پس نامه‌ی قبلی روژین با او چکار می‌کند؟ آیا نامه‌ی ژیان امری اتفاقی و بدون در نظر گرفتن نامه‌ی روژین بوده است؟
و) در صورت قبول اتفاقی بودن نامه‌ی ژیان، با توجه به جریان فیلم که سعید را بی‌سواد نشان داده، چگونه سعید نامه‌ی ژیان را خوانده و بر محل ملاقات آگاه شده است؟ در حالی که گویا ژیان از محل ملاقات خود چیزی نگفته است. ز) پس ناچاریم بر خلاف تمام جریان فیلم به خود بقبولانیم که سعید باسواد بوده و خود جواب روژین را نوشته است و برای او محل ملاقات تعیین نموده و ژیان از این امر بی‌خبر بوده است. دراین حال نیز سؤالی بی‌جواب می‌ماند که چگونه روژین با دیدن نامه دست‌خط ژیان و سعید را از هم تشخیص نداد و بر خط و محل ملاقات و غیره شک ننمود. ح) با تمام این‌ها پس از آگاهی ژیان از فرار روژین و احتمال دخالت سعید چگونه ژیان و پدر روژین یک راست به همان آلونک باغ رفتند؟ در حالی که گویا (از متن فیلم) باد و بوران جاپاهای آن دو را سترده بوده و دیگر نتوانستند راه آن ها را دنبال نمایند. ط) و اصلاً چرا سعید به ناگاه به چنین امری دست می‌زند، در حالی که در متن فیلم هیچ چیزی که گویا عشق او نسبت به روژین باشد نشان داده نمی‌شود. وحتی با قبول چنین چیزی چگونه سعید، پای ژیان را وسط کشیده و از این طریق می‌خواهد روژین را با خود همراه سازد و فریبش دهد. با چنین پرداختن آیا روژین حاضر به ازدواج با سعید می‌شد؟ چگونه سعید دیدگاه جامعه‌ی خود را در نظر نگرفته است؟ به هر حال این سکانس از چنان ضعفی رنج می‌برد که نمی‌توان سؤال‌هایی پی در پی بینندگان را جواب داده و زوایای خالی فیلم را پر نمود. در حالی که فیلم باید از چنان قوتی برخوردار باشد که هیچ سؤالی بی‌جواب و هیچ حرکت و دیالوگی بی‌دلیل نباشد تا بیننده بتواند آن را باور نماید و همراه با فیلم به جریان درآید. روژین پس از تردیدش نسبت به سعید فرار می‌نماید و شب‌ هنگام وارد روستای دیگری می‌شود که گویا سعید نیز اهل و ساکن آن روستا است. صدای ذکر دراویش به گوش می‌رسد. روژین با دیدن سایه‌ی مردی رهگذر فرار نموده و به در خانه‌ها پناه می‌برد. اما همه‌‌ی درها از بیرون قفل شده است تا به یک در باز می‌رسد وارد می‌شود. بخاری چوبی را روشن می‌نماید و جوراب‌های خود را درآورده تا خود را گرم نماید. آن‌جا خلوتکده‌ی درویشی است که می‌خواهد در آن‌جا چله بگذراند. وقتی درویش وارد خانه می‌شود متعجب می‌شود روژین را می‌بیند و به پیش مرشد خود برمی‌گردد وبه پیر (مرشد ـ خلیفه) که دارد بسیار نادرست و غلط قرآن را قرائت می‌نماید می‌گوید: در خلوتکده‌ام دختری می‌بینم نمی‌دانم وهم است یا واقعیت. مرشد او را آرام نموده و برمی‌گرداند. درویش برای دور شدن از وسوسه وارد حیاط خلوتکده شده و آتشی روشن می‌نماید. و به تعمیر کفش‌های خود و کفش سیاه روژین می‌پردازد. روژین می‌خوابد چند بار درویش برای گرم نگه‌داشتن بخاری وارد اتاق می‌شود. وسوسه می‌شود به سوی صورت روژین دست می‌برد اما اذان صبح او را به هوش می‌آورد. درویش نادم با استغفرالله گفتن به حیاط می‌دود و دست راست خود را با آتش می‌سوزاند و بی‌هوش می‌افتد. سحرگاه روژین از اتاق بیرون می‌آید. پیر زنی که تمام شب آن‌ها را دید زده است با هیاهو و لعنت‌کنان و گفتن کلماتی تکراری که از ضعف‌های فیلم است به سوی خانه‌ی مرشد دراویش می‌رود. پدر روژین و ژیان شب‌هنگام به دنبال سعید به این روستا آمده‌اند با دروغ‌های سعید قانع می‌شوند که او از روژین خبری ندارد و در این امر دخالتی نداشته است. صبحگاه درویش را بر روی پل می‌بینند که جلو روژین را گرفته است و با او درگیر می‌شوند. مرشد دراویش جلسه‌ای برای شنیدن سخنان و قسم‌خوردن سعید و روژین و درویش ترتیب می‌دهد. سعید به دروغ قسم می‌خورد اما روژین برای نجات جان سعید قسم نمی‌خورد و متهم می‌گردد و ژیان از همان جا، جلسه را ترک می نماید و با ناراحتی خارج می‌شود. درویش و پیر در حالی که گویا بر ماجرا خبر دارند از عاقبت شوم سعید بر قسم‌ دروغش سخن می‌رانند..
الف) چرا روژین پس از تردید به طرف روستای خود برنگشت.
ب) چرادر خانه‌ها از بیرون قفل شده‌اند؟ آیا همه‌ی آن‌ها شب‌نشینی رفته‌اند؟اگر دراویش در حال ذکر را ساکن آن‌خانه‌ها بدانیم پس افراد دیگر خانواده کجا هستند؟ در حالی که این تصور چنان صادق نمی‌باشد چون درِ خلوتکده‌ی درویش باز است. از طرفی دیگر وقتی جلسه‌ی ذکر تمام می‌شود دراویش به آن خانه‌ها برنمی‌گردند.
ج) چرا درویش در حالی که صدای روژین را شنیده و صورتش را دیده و آثارش را (روشن کردن بخاری، جوراب و...) را مشاهده نموده است برمی‌گردد و به مرشد خود می‌گوید: نمی‌دانم وهم است یا واقعیت.
د) چرا مرشد در حالی که با توجه به خبر دادن درویش از حضور دختری در منزلش، بعد‌ها در جلسه‌ی دادگاهی به درویش کمک نمی‌نماید و درویش متهم می‌گردد. (حداقل از دید ژیان).
ه‍) در حالی که درویش با دست چپ که خود نماد ناپاکی است به طرف صورت روژین دست‌درازی می‌نماید پس چرا دست راست خود را که نماد پاکی‌است در آتش می‌سوزاند و خود را تنبیه می‌نماید.
و ) درویش جانمازی بر دوش انداخته است که در منطقه این نشانه‌ی صوفیان می‌باشد نه دراویش.
ز) اگر درویش و پیر از عاقبت شوم سعید سخن نمی‌گفتند تصویر دیوانه شدن سعید برای بیننده لذت‌بخش‌تر می‌نمود که همین گفتگو تا حدودی فیلم را قابل پیش‌بینی نموده است. پس از بازگشت آن‌ها، تمام خانواده‌ی روژین از طرف مردم روستا در محاصره قرار می‌گیرند با خواهران و پدرش دعوا می‌نمایند آن‌ها را مسخره می‌کنند و جواب سلامشان را نمی‌دهند (که خود بیانگر باورهای مردمی وتعصب آنان نسبت به ناموس می‌باشد). پدر،روژین را دراتاقی محبوس می‌سازد که باز هم به تصاویر و موضوعات فیلم «راه» ساخته‌ی‌یلماز گونای نزدیک می‌شود. بی‌گناهی کم‌گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاکش به زندان رفته است روژین به ناچار و به عنوان ناجی خانواده به طرف منزل فایق خواهد رفت. درراه سعید را می‌بیند که قلاده‌ی سگی را در دست دارد ( ونه با ظاهری مناسب دیوانگان ) بچه‌ها با شعار( کاک سعید دیوانه شده) او را مورد هجوم گلوله‌های برفی قرار داده‌اند. روژین دوباره فداکاری نموده و کودکان را از سعید دور می‌گرداند و به فایق می‌گوید که هر عشقی را از دل برون کرده و زمنیه‌ی ازدواج او را فراهم می‌آورد. سکانس بعدی با مراسم عروسی آغاز می‌شود. زنان در حال آرایش روژین و او در حال اشک ریختن می‌باشد. ژیان همراه با دوستش نقشه‌ای می‌کشد و به پدر روژین (به دروغ خبر می‌دهند که ماموستا (عاقد) بیمار است و آن‌ها مجبورند برای عقد پیش ماموستا در روستای دیگری بروند در حالی که زنان به او می‌گویند سفید بخش شوی روژین را بیرون می‌آورند.در حالی که کفش سیاه کهنه‌ی او و یک جفت کفش سفید نو عروسی کنار هم جلو در قرار گرفته‌اند. روژین در آغاز کفش سفید را به پا می‌کند اما پایش را درآورده و همان کفش کهنه را می‌پوشد. همرا با جماعت و طبال از کوه و بیراهه و از میان برف حرکت می‌کنند. ژیان نیز از دور آن‌ها را تعقیب می‌کند. به ناگاه صدای طبل، غول بهمن را بیدار می‌سازد و به طرف آن‌ها هجوم می‌برد همه فرار می‌کنند. روژین در حالی که به کوه می‌نگرد لبخندی بر لب،دستانش را باز می‌کند و صلیبی رسم نموده و خود را به صلیب می‌کشد و در میان برف غرق می‌شود.
الف) وقتی که سعید به عنوان مجازات قسم دروغ و تهمت بر دختر ی پاکدامن، دیوانه می‌شود چرا مردم روستا و مخصوصاً ژیان از عمل و اشتباه خود پشیمان نمی‌شوند؟ آیا کارگردان می‌خواسته پایانی غر قابل حدس بیافریند؟
ب) چرا وقتی بچه‌ها سعید را دنبال می‌کنند او را کاک سعید می‌خوانند (کا سعی شیَت بووة) در حالی که کاک بر احترام دلالت دارد؟
ج) ژیان با چه دلیلی این دروغ را می‌گوید؟ چه نقشه‌ای در سر دارد؟ آیا از عمل خود پشیمان شده است؟ در فیلم چنین چیزی نشان داده نمی‌شود. ژیان با چه قصدی آن‌ها را از دور و دزدکی تعقیب می‌نماید؟ آیا در فکر کشتن آنان است؟ آیا عشق، او را به دنبال خودمی‌کشاند؟ فیلم جوابی برای آن ندارد.
د) چرا در آن روستا ماموستایی وجود ندارد و مجبورند برای عقد به روستای دیگر بروند؟ در حالی که با فرهنگ مردم کُرد زیاد سازگار نمی‌باشد.
ه‍) با قبول و عادی خواندن نکته‌ی (د) این امر با فرهنگ کردها منافات داردکه در مناطق کردستان عقد را به روز عروسی بکشانند که این از فرهنگ دیگران الهام گرفته شده است. معمولاً مراسم عقد بسیار زودتر از مراسم عروسی صورت می‌گیرد.
و) چرا جلو در اتاق فقط دو جفت کفش دیده می‌شود در حالی که در آنجا زنان و دختران بسیاری حضور دارند؟ وچرا هر دو جفت کفش از آن روژین می‌باشد؟ و چرا کفش کهنه‌ی روژین را کنار کفش نو سفید عروسی او جفت نموده‌اند؟
ز) با توجه به صحنه‌های دیگر فیلم که سعی بر این داشت فایق را فرد ثروتمندی نشان دهد اما چرا بر خلاف دیگر هدیه‌‌ها و لباسی زیبای عروسی، کفش سفید پلاستیکی برای روژین آورده‌اند. آیا این با جنبه‌ی ثروتمندی فایق در تضاد نیست؟ آیا نمی‌شد با کفش سفید مناسبی، این قسمت فیلم را تأیید می‌نمود؟ و از طرف دیگر با ردآن کفش از طرف روژین، خواسته و دیدگاه او را بهتر نشان می‌داد؟
ح) چرا گروه از میانه‌ی کوه می‌روند نه از طریق جاده؟ نقاط قوت فیلم هر چند که ضعفهای چون دیالوگ‌‌های بی روح و تصنعی و نامتجانس(مخصوصاً قسمتهای آغازین فیلم که تا ورود روژین به خلوتکده را در بر می‌گیرد)، پرشهای تصویری در حین برداشت فیلم، جمع و جور نکردن صحنه‌ها، آوردن حشوهای بسیار و بی‌دلیل گذاشتن بسیاری از مراحل تکوین داستان که باور پذیری آن را کاهش داده است بر فیلم سایه انداخته و نشان از تعجیل کارگردان و یا نداشتن نمایش نامه‌ای منسجم و عدم استفاده از دستیاران، ناقدان و تدوین‌گران مناسب تا بر اجرا، فیلم برداری، تدوین و تهیه‌ی نهایی فیلم نضارت نمایند و با مشورتهای خود کار کارگردان جوان و کوشا را آسانتر، هموارتر، دقیق‌تر و عمیق‌تر نمایند اما به هر حال استفاده‌های به‌جا از طبیعت زیبای کردستان و بافت روستایی و سختی‌ها و مشکلات زنان و نمودهایی از پدر سالاری و مرد سالاری بر تفکرات و زندگی زنان، ازدواجهای اجباری آنان و تحصیلات کوتاه مدت و غیر اختیاری آنان و انجام اعمال و وظایف مردانه، باورهای مردمی بر قسم‌های دروغ و بر تعصبات ناموسی و دوری مردم از خانواده‌ی گناهکار و و محاصره‌ی آنان( در فیلم به زعم مردم)، حلقه‌های ذکر و طریقت‌‌های عرفانی کردستان، بر زیبایی کار افزوده است و در کل می‌توان پایان فیلم را از زمان فرار روژین تا مرگ او را نقطه‌ی اوج فیلم به حساب آورد. حال چند مورد از زیبایی‌های فیلم:
۱) شرم زنان هنگام چایی نوشیدن در حضور مردان و در خواستگاری فایق که هر کدام به صورتی به طرف دیگر رو نموده ویا با چیزی جلو صورت و دهان خود را گرفته‌اند که جلوهایی از مرد سالاری و فرهنگ کهن این مرز و بوم است.
۲) هنگامی که پدر، روژین را به زور از مدرسه خارج می‌سازد و او را زندانی می‌نماید پدر را در کنار کبک‌هایی در قفس نشان می‌دهد تا بگوید زیبائی‌ها و پاکی‌ها در قفس زندانی‌اند.
۳) هنگام ورود شب‌هنگام روژین به روستا، از سایه‌ی مردی فرار می‌کندو به هر دری پناه می‌برد بر روی او بسته است که یادآور دنیای مردسالار و ترس روژین از تمام مردهاست اما درِ خلوتکده که گویای تنهایی و انزوای روژین می‌باشد آن هم با حضور درویش (مرد) به هم می‌ریزد.
۴) درویش که به دلیل وسوسه‌ها دست خود را به آتش می‌سپارد یادآوار داستان‌های عرفانی در ادبیات کُردی و فارسی است و زیبائی دیگر آن در این است که دراویش که گویا از آتش نمی‌هراسند و اخگرهای آتش را در دست می‌گیرند و بر بخاری و آهن گداخته زبان می‌کشند و نمی‌سوزند حال چگونه همان آتش دست‌های او را می‌سوزاند.
۵) فداکاری روژین برای نجات جان سعید در زمان قسم‌خوردن و دور کردن بچه‌ها از دور او هنگام دیوانه‌شدن، روحیه‌ای انسانی به فیلم می‌بخشد که گویای پاکی و ارزش درونی روژین می‌باشد. در مرحله‌ی‌ بعد برای نجات خانواده از محاصره و با قبول ازدواج با فایق و پشت‌زدن به عشق خود این فداکاری و پاکی را جلوه‌یی بهتر می‌بخشد.( که می‌توان آن را از دید مردسالار جامعه و عوامل فیلم نیز باخوانی نمود).
۶) هنگام بازگشت به روستا برای دومین بار از طرف پدر زندانی می‌شود. روژین که دراتاق حبس شده است زندان خود را خلوتکده‌ای می‌سازد و به نیایش و تسبیحات خدا می‌پردازد تا بگوید روژین از خود درویش و زندان تنهایی او از خلوتکده‌ی آن درویش مبارک‌تر است.
۷) آزادی کارگردان در به تصویر کشیدن صحنه‌هایی چون آرایش روژین، روابط آزادانه‌تر افراد خانواده دردست زدن به همدیگر در زمان دعوای پدر با روژین و میانجیگری مادر، و حتی روژین نسبت به سعید فیلم را بر خلاف دیگر فیلم‌های ایرانی (در این بخش) باورپذیرتر ساخته است.
۸) کفش‌های سیاه و کهنه و تعمیر شده روژین از گذشته‌ی عشق او به عنوان یک نماد حکایت می‌کند و کفش‌های سفید عروسیش از آینده‌ای دیگر خبر می‌دهد. اما روژین با انتخاب کفش‌های کهنه و سیاه و وصله‌زده‌ی خود به آینده پشت پا می‌زند و بر سفید بخت بودن خود دهن‌کجی می‌نماید. تا نشان دهد از گذشته‌ی خود نخواهد برید و به آینده نخواهد رسید.
۹) هنگام درگیری پدر و ژیان با درویش بر روی پل و میان جوی آب درحالی که سر او را به زور در آب فرو می‌برند و (پرچ) موهای درویش از هم باز شده و همراه با موسیقی و صدای ذکر دراویش یکی از زیباترین صحنه های فیلم را می‌سازد (و شاید بتوان گفت بهترین صحنه).
۱۰) آخرین صحنه نیز که با صدای طبل در راه روستا، بهمن به طرف آنها هجوم می‌آورد دومین صحنه‌ی عالی فیلم را به تصویر می‌کشد. همه‌ی مردان و اطرافیان روژین و حتی ژیان از ترس فرار می‌نمایند اما روژین می‌ایستد، نگاهی و لبخندی و آنگاه دستان خود را باز نموده و همچون یار مهربانی بهمن را در آغوش می‌فشارد و خود را به صلیب می‌کشد و آن‌گاه چیزی جز سفیدی باقی نمی‌ماند. سیاهی‌ها فرار می‌کنند و به دور از نماد پاکی‌ها (روژین) (شاید) می‌میرند. پایان فیلم که بر خلاف پایان بیشتر فیلم‌های ایرانی تکان‌دهنده و غافل‌گیر کننده می‌باشد بیننده را میخکوب نموده و او را مأیوس بیرون می‌فرستد.
۱۱) نکته‌ی آخر این‌که در فیلم از دو نماد، کفش‌ها‌ی سفید و سیاه، دست چپ و راست استفاده شده است. روژین دوبار زندانی می‌شود، برای انصراف از مدرسه و برای مجازات گناه نکرده. روژین دوبار به سعید کمک می‌کند یک بار با قسم نخوردن و بار دیگر با دور کردن کودکان از او. روژین دو خواستگار دارد ژیان و فایق، ژیان دو سال است که برای کار به شهر رفته است و... البته این موارد آن گونه که می‌نمایاند بدون قصد و عمد کارگردان و بدون تفکر در آن‌ها صورت گرفته است که با تغییراتی در آن می‌شد به عمق فیلم افزود. این متن قبلا در سیروان شماره ۳۶۱ در ۱۹ آذر ۸۴ به چاپ رسیده بود.
حامد بهرامی
منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح


همچنین مشاهده کنید