جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین


ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین
▪ کارگردان: استیون اسپیلبرگ
▪ فیلمنامه: دیوید کوئپ بر اساس داستانی از جورج لوکاس، جف ناتانسون و شخصیت های خلق شده توسط جورج لوکاس و فیلیپ کافمن.
▪ موسیقی: جان ویلیامز.
▪ مدیر فیلمبرداری: یانوش کامینسکی.
▪ تدوین: مایکل کان.
▪ طراح صحنه: گای دیاس. بازیگران: هریسون فورد[ایندیانا جونز]، کیت بلانشت[ایرینا اسپالکو]، کارن آلن[ماریون ریونوود]، شیا لا بئوف[مات ویلیامز]، ری وینستون[مک جورج مک هال]، جان هارت[پروفسور اوکسلی]، جیم برادبنت[دین چارلز استنفورث]، ایگور جیکین[داوچنکو]، آلن دیل[ژنرال راس].
▪ ١٢٤ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٨ آمریکا.
▪ نام دیگر: Indiana Jones ٤. نامزد جایزه بهترین فیلم تابستان از مراسم MTV.
▪ ژانر: اکشن، ماجرا.
سال ١٩٥٧. سروان دکتر ایرینا اسپالکو فرماندهی گروهی از مامورین شوروی را برعهده دارد که به داخل پایگاه ارتش آمریکا در صحرای نوادا نفوذ کرده اند. آنها که ایندیانا جونز را اسیر کرده اند، از او می خواهند تا در یافتن بقایای شی ناشناخته پرنده ای که ده سال قبل در رازول سقوط کرده بود، به آنان کمک کند. جونز بعد از درک خیانت دوستش جورج مک هال با اکراه می پذیرد، اما دست به فرار می زند. بعد از بازجویی توسط FBI جونز بار دیگر به کالج بازمی گردد، اما برخوردش با پسری جوان به نام مات ویلیامز بار دیگر او را به میانه ماجرایی تازه پرتاب می کند.
ویلیامز به او می گوید که همکار قدیمی اش پرفسور آکسلی بعد از کشف جمجمه ای بلورین در پرو ناپدید شده است. در پرو، جونز و مات کشف می کنند که آکسلی در آسایشگاه روانی نگهداری می شده تا اینکه سر و کله مامورین شوروی پیدا شده و او را می دزدند. جونز در اتاق آکسلی سرنخ هایی درباره مقبره فرانسیسکو د اولانای فاتح پیدا می کند که در جستجوی آکاتور(یا الدورادو/سرزمین طلا)ناپدید شده بود.
جونز به آنجا رفته و جمجمه بلورینی را پیدا می کند که آکسلی در مقبره پنهان کرده است. اما به محض خروج از مقبره خود را بار دیگر در محاصره ایرینا و افرادش می یابند. چون ایرینا باور دارد که جمجمه بلورین متعلق به انسان های فرازمینی واجد قدرتی فراروانی است. ایندیانا و مات در اردوگاه شوروی ها با پروفسور آکسلی و مادر مات برخورد می کنند و مادر مات کسی نیست جز محبوب سابق ایندیانا جونز به نام ماریون ریونوود و خیلی زود مشخص می شود که مات نیز پسر ایندیانا است.
این چهار نفر به همراه مک هال مدتی بعد از چنگ ایرینا و افرادش می گریزند و خود را به معبد آکاتور می رسانند. اما بار دیگر مک هال مامورین روس را با به جا گذاشتن رد، به سوی معبد راهنمایی می کند. بعد از ورود به معبد، جونز با استفاده از جمجمه موفق به باز کردن در مقبره می شود. همزمان روس ها از راه می رسند. داخل مقبره ١٣ اسکلت بلورین نشسته روی تخت وجود دارد که یکی از آنها فاقد جمجمه است. بعد از اینکه اسپالکو جمجمه گمشده را روی اسکلت قرار می دهد، اسکلت ها شروع به یکی شدن می کنند. جونز با ترجمه حرف های آکسلی که به زبان کهن مایاها حرف می زند، به ایرینا می گوید که بیگانه ها قرار است هدیه ای بزرگ به آنها بدهند. اسپالکو آرزوی دانشی بی پایان دارد و اسکلت ها شروع به انتقال دانش به مغز ایرینا می کنند. همزمان دریچه ای به بعدی دیگر بر بالای مقبره باز می شود و آکسلی می گوید که موجودات فرازمینی قادر به سفر در بعدهای دیگر هستند و در گذشته قوم مایا را با تکنولوژی پیشرفته آشنا کرده اند.
ایرینا بعد از دریافت دانش بیش از توانش آتش گرفته و شروع به تبخیر شدن می کند و بقایای او به درون دریچه کشیده می شود. مقبره شروع به تخریب شدن می کند و ایندیانا، مات، ماریون و آکسلی از آن خارج می شوند. اما مک طماع جا مانده و او نیز به درون دریچه کشیده می شود. با تخریب کامل معبد از زیر آن بشقاب پرنده ای عظیم ظاهر شده و به فضا بازمی گردد. ایندیانا نیز در بازگشت به خانه با ماریون ازدواج می کند.
● چرا باید دید؟
استیون اسپیلبرگ ٦٢ ساله نامی بی نیاز از معرفی برای هر سینما دوستی است. خیلی ها او را سرگرمی ساز بزرگی می دانند که در کنار هم ردیف خود جورج لوکاس چهره سینمای دنیا را عوض کرده اند. اما اسپیلبرگ در کنار قصه های راز و خیال و سرگرم کننده اش، گاه دمی به خمره درام های جدی تر مانند رنگ ارغوانی، امپراتوری خورشید، فهرست شیندلر، آمیستاد، اگر می توانید مرا بگیرید، ترمینال و مونیخ زده است تا تبحر خود را در کارگردانی اثبات کند. فیلم هایی که به شکلی روتر دغدغه های او را به نمایش گذاشته اند، هر چند این اواخر فیلم های سرگرم کننده او نیز بار معنایی بیشتری یافته اند که می توان از میان آنها به هوش مصنوعی، گزارش اقلیت و جنگ دنیاها اشاره کرد. نگاهی به کارنامه فیلمسازی او کافی است تا هر کسی را به اعجاب بیفکند. بسیاری از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما را می توان در آن یافت و فیلم هایی که بیش از صد جایزه بین المللی مانند جایزه اسکار، بافتا، سزار، دیوید دوناتللو، امی، اتحادیه کارگردان ها و گولدن گلاب برایش به ارمغان آورده اند. کارنامه ای شگفت انگیز که هر کسی را از دوست و دشمن مرعوب می کند.
او نیز مانند قهرمان قصه اش-ایندیانا جونز- مسن تر و عاقل تر شده است. شاید به همین خاطر است پس از نزدیک به ١٩ سال و تعویض چندین فیلمنامه نویس، نوشتن فیلمنامه را به شخصی چون کوئپ سپرده است. کوئپ نیز با همکاری جورج لوکاس فیلمنامه پر از جزئیات و سرگرم کننده تدارک دیده تا لایق بازگشت یک اسطوره سینمایی باشد. اگر در دو فیلم قبلی سه گانه ایندیانا جونز نازی ها به عنوان دشمنی قوی در برابر قهرمان حضور داشتند، این بار در گذر ایام جای خود را به دشمنی قدرتر داده اند: اتحاد جماهیر شوروی که مانند سلف خود دشمنی ایدئولوژیک نیز هست.
هر چند بعد از فروپاشی شوروی این فیلم به نظر بسیاری دیر هنگام و حکم چوب زدن به مرده را دارد، اما نباید فراموش کرد که جهان تک قطبی امروز نتوانسته دشمنی در خور قهرمانان سینمایی چون جیمز باند یا همین پروفسور جونز فراهم کند. بنابر این چاره ای جز دست اندازی به گذشته نیست، که بهانه لازم با وقوع داستان در گذشته فراهم است. اما فراموش هم نباید کرد که هنوز شبح کمونیسم و شرایطی که برای رونق مجدد این تفکر در اروپا و دیگر کشورهای نیا وجود دارد، بسیاری از نظام های ایدئولوژیک و حتی غیر ایدئولوژیک را تهدید می کند. چنین اتفاقی نشان از قدرت این ایدئولوژی دارد که حتی بعد از فروپاشی بزرگ ترین سمبل قرن بیستمی اش، برای برخی مایه نگرانی است.[به قول یکی از ظریفی: هنوز مرده ما بر زنده شما سوار است!].
اسپیلبرگ فیلم را با بودجه ای متواضعانه-فقط ١٨٥ میلیون دلار!- ساخته و واقعاً برای خرج کردن هر دلار آن راهی مناسب یافته است. از گرد آوردن عوامل جلو و پشت دوربین فیلم های پیشین گرفته تا بازیگرانی قدر چون کیت بلانشت و ری وینستون که خونی تازه در رگ های فیلم تزریق کرده اند. بدون شک ایرینا اسپالکو می تواند با بسیاری از شرآفرین های سری باند یا سینمای دوران جنگ سرد هماوردی کند. البته برخی نیز مانند جان هارت نقش چندانی در فیلم ندارند و حکم زینت المجالس را پیدا کرده اند که لازمه تولید فیلم های پر فروش است.
ایده بنیادی دیگری که کوئپ، لوکاس و اسپیلبرگ به فیلم افزوده اند، حضور ایندیانا جونزی جوان تر و بازنشسته کردن هریسون فورد است که مژده بخش ادامه این چهارگانه در سال های بعد است. این کار می تواند قدمی در تحقق بخشیدن به قرارداد اولیه آنها با پارامونت در دهه ١٩٧٠ برای ساختن پنج فیلم بر اساس ماجراهای ایندیانا جونز باشد.
قلمرو جمجمه بلورین که حال و هوایی مانند کتاب های اریک فون دنیکن یافته، از نظر اجرا در اوج کمال است. فیلمنامه با دیالوگ های طنزآمیزش، تیم بازیگری قدرتمند، موسیقی خاطره برانگیز ویلیامز و فیلمبرداری فوق العاده کامینسکی و .... یک ضیافت بصری خیره کننده برای مشتاقان این نوع فیلم هاست. فیلم که نمایش افتتاحیه آن در روز ١٨ مه در جشنواره کن تماشاگران بی شماری را به سالن کشاند، هم اکنون در ٢٥ کشور جهان روی پرده سینماهاست و منتقدان-غیر از طرفداران اردوگاه چپ- نیز نقدهای ستایش آمیزی درباره آن نوشته اند. فیلم باید بیش از ٤٠٠ میلیون دلار فروش کند تا کمپانی تولید کننده را به سود برساند، اتفاقی محتمل که شما هم می توانید با حضور در سینما برای خوش آمد گویی به ایندیانا جونز سالخورده سهمی در آن داشته باشید!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید