چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اگر پدیده خیانت نبود!


اگر پدیده خیانت نبود!
حتماً همه آن کسانی که در سنین کودکی، نوجوانی و یا بطور کلی قبل از موقع پدر یا مادر خود را از دست داده و یتیم مانده اند، اگر نه بارها و بارها، حداقل یک بار در زندگی در وضعیتی گرفتار آمده اند که با سوز دل، آهی از نهاد خویش برآورده و بگویند: ایکاش پدرم زنده بود، ایکاش مادرم زنده بود، ایکاش یتیم نمی ماندم، آنوقت وضعیت طور دیگری می شد. من خود که از این زمره ام و بکررات چنین ایکاشی را زیر لب و برای خود گفته ام، امروز، با گذشت زمان و گذر عمر، این آرزو را به طور دیگر، در مقیاسی وسیع تر، مکرراً تکرار می کنم: ایکاش پدیده خیانت نبود!
به وضعیت امروزی جهان نگاه کنید. در پایان روز، در خلوت و تنهائی، دقایقی با خود بیاندیشید، حوادث روزمره را از نظر بگذرانید و آنوقت، حتما این فکر بر وجود هر جوینده حقیقتی، سنگینی خواهد کرد و با آه جگرسوزی خواهد گفت: ایکاش خیانت نبود! ایکاش، چهره حقیقت را این گونه و تا حد غیر قابل شناسائی، آلوده نمی کردند و هر کسی می توانست بوضوح کامل آن را ببیند.
جامعه آمریکا و انگلیس را از نظر بگذرانید. به بلژیک، فرانسه، آلمان، ایتالیا، یونان، پرتقال و...را نگاه کـنید که در اثر اعتراضات عمومی به یک باره فلج می شوند. نظری به فقر، گرسنگی، بی خانمانی و دربدریهای انسانها در سرتاسر جهان بیاندازید، به آمار کشتار روزمره انسان بدست انسان، ویرانی کشورها بدست دولتهای خودی و غیر خودی توجه کنید، آنوقت، به ابعاد فاجعه ای که امپریالیسم جهان و بشریت ساکن آن را گرفتار کرده است، می توان پی برد!
سرمایه داری، این منحوس ترین نظام اجتماعی- اقتصادی که بشریت از سر می گذراند، چه وحشیانه می تازد، چه بی امان می کوبد و کل جهان و ساکنان آن را به ورطه نابودی سوق می دهد. امروز، سرمایه داری هیچ مطلب تازه ای برای گفتن ندارد. همه حرفها را گفته است و همه راه ها را رفته است. هیچ چشم انداز دیگری برای دوام و بقاء خویش باقی نگذاشته است. با این حال، دست و پا می زند. با خون و عرق جبین استثمار شوندگان، جهان را به باتلاق خون تبدیل کرده است. در چنین وضعیتی است که، هر روز، بارها و بارها، آرزو می کنم: ایکاش خیانت نبود!
نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایه به بن بست کامل رسیده است. هیچ راهی برای برون رفت از بحران اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره که خود مسبب و عاملش می باشد، برایش باقی نمانده است. در اینجا، فقط عامل خیانت و تحمیق، یگانه یاریگر و مددکارش می باشد. خیانتی که مخالفان دیروزی آن، بخود و هم نوایان خویش کرده اند و راه تحمیق توده ها را در پیش گرفته اند.
بنده، اکیدا و قویا، مخالف خودزنی هستم. چنان مخالفم که نگو و نپرس! حتی منزه طلبانه هم باشد، حاضر نیستم رفیقی مرتکب اشتباه غیر قابل اغماضی بشود. ولی چه کنیم که، بسیاری از یاران دیروزی، راهی را در پیش گرفته اند که چاره ای جز آن، نمانده است. این کاش، در شرایطی که سرمایه داری در باتلاق خود ساخته گرفتار آمده است، بخش قابل ملاحظه ای از نیروهای منتسب به جنبش چپ، با در پیش گرفتن راه ارتداد و خیانت، شانه خویش را تکیه گاه ستونهای لرزان سرمایه داری نمی کردند و با طرح مجدد تئوریهای نخ نما، با تکرار ناشیانه بافته های سیاستگزاران سرمایه داری، به یاری خشن ترین سیستم اقتصادی- اجتماعی تاریخ نمی شتافتند. آنها هستند که، جامه "نو"، "دموکرات"، "سوسیالیسم دموکراتیک" و غیره برتن جنبش چپ پوشانیده و با بهره گیری از این قبیل عناوین، خود را به چوب زیربغل امپریالیسم تبدیل کرده اند. آنها هستند که، قاتلین میلیونها انسان را دموکرات می نامند و در درون کشورهای اشغالگر و استعمارگر، بدنبال دموکراسی و حقوق بشر می گردند و بشریت را به سردرگمی سرسام آوری گرفتار ساخته اند. بلی، هر چند این خود زنی و تیغ بر خود کشیدن است ولی، واقعیتی است تلخ و نگفتن آن، ممکن نیست. در حالیکه، سیاستگزاران نظام سرمایه داری حرفی برای گفتن ندارند، آنها هستند که، گفته های گندیده سیاست پردازان امپریالیسم را در ورقهای عایق پیچانده و بنام تئوریهای "نوین"، مردم را از مبارزه برای بدست آوردن حق خویش باز داشته اند. جنبش چپ را شقه- شقه کرده اند تا امپریالیسم، به بقای خود ادامه دهد.
امروز، سرمایه داری دیگر قائم به ذات خویش نیست، بلکه، تنها با تکیه بر خیانت مرتدان و منحرفانی که جو سیاسی جهان را آلوده اند، روی پا ایستاده است. در شرایطی که فقر و گرانی ناشی از بحرانهای ساختاری و ایدئولوژیکی در جبهه سرمایه، اعتراضات گسترده جهانی را سبب می شود، در شرایطی که کارمندان امپریالیسم بدون اجازه لابی صهیونیسم حق آب خوردن ندارند، محبور شده اند با شعار «تغییر» وارد میدان شوند، در شرایطی که جنگهای استعماری امپریالیسم برعلیه خلقها، با تئوریهای بی بنیانی مثل؛ «صدام بهانه به دست آمریکا داد»، توجیه و تفسیر می شود، باز هم این آرزو را تکرار می کنم: ایکاش پدیده خیانت نبود! ولی، افسوس و صد افسوس که، وجه شرطی، در تاریخ جائی ندارد. «اگر و اما»، دیگر کار ساز نیست. و گرنه، اگر، وحدت جنبش چپ، چه در زمینه ایدئولوژیک و چه در زمینه تشکیلاتی، حفظ می گردید، اگر در مبارزات طبقاتی، اگر در جنگ بین طبقات متخالف و متخاصم، جبهه انحرافی باز نمی کردند، اگر شوراها و کشور شوروی بدست خائنان داخلی و با دستور و حمایت اربانان خارجی آنها شهید و تکه پاره نمی شد، جهان امروز، که در بحران همه جانبه فرو برده شده است، چهره دیگری بخود می گرفت و امپریالیسم هار نمی توانست به حیات جنایتکارانه خویش ادامه دهد.
کجاست مارکس، بار دیگر بگوید که با دموکراتیزه کردن سرمایه و با حفظ استثمار انسان از انسان، نمی توان به عدالت اجتماعی رسید و بشریت را از فقر، بیکاری، گرسنگی، گرانی نجات داد! کجاست لنین که حکم ارتداد آنان را صادر کند! کجایند آن بزرگان تاریخ که بگویند؛ استثمار و استعمار، جنگ و اشغال، با عدالت اجتماعی و حقیقت جوئی، با دموکراسی و حقوق بشر منافات دارد و بیگانه است!
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید