جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


چالشها و فرصتهای الحاق ایران به سازمان جهانی تجارت


چالشها و فرصتهای الحاق ایران به سازمان جهانی تجارت
شاید الحاق به سازمان جهانی تجارت را بتوان از جمله بارزترین نشانه های جهانی شدن برشمرد. الحاق به آن سازمان از آن رو یکی از نشانه های بزرگ جهانی شدن است که نه فقط تجارت بلکه کلیت اقتصاد و قوانین مربوطه در کشور را در هماهنگی و بلکه یکرنگی با قوانین و مقررات جهانی و بین المللی بطور قطع تحت تأثیر جدی قرار می دهد تا آنجا که برخی از این قوانین به حدی تغییر خواهند کرد که موجودی دیگر خواهند شد. همین باعث شده است که جهانی شدن با ابعاد گسترده خویش غالباً به معنی باز شدن درهای اقتصاد و اجتماع کشور و بلکه به یک معنی سیاست آن به روی جهان تلقی شود.
در این تلقی از جهانی شدن، کشور، موجودی دست بسته انگاشته می شود که هیچ اختیاری از خود نداشته و هر بلایی را برای دست یافتن به آتیه ای واهی ناچاراً می پذیرد. در واقع این نگرش به جهانی شدن، چالشهای جهانی شدن برای کشور را بلامنازع دانسته و خود را فاقد هر گونه سلاح و یا ابزار برابر برای رویارویی با آن چالشها می پندارد. به همین جهت است که بدپنداران، الحاق کشورمان به این سازمان را ، حتی اگر موانع پیش روی از جای برخیزند، به صلاح ملک و مملکت ایران زمین ندانسته و آن را باعث بیکاری و نگون بختی اقتصاد کشور میدانند.
اما خوش پنداران چه می‌گویند؟
ایشان بر این باورند که جهانی شدن و در رأس آن، الحاق به سازمان جهانی تجارت، درهای بسته اقتصاد و تجارت دیگر کشورها را به روی ما و بازرگانان ما خواهد گشود و ما که در تولید برخی کالاها و خدمات، خود را دارای مزیت نسبی پنداریم به آسانی آب خوردن به بازارهای جهانی راه خواهیم یافت؛ کالاهای ما فروش خواهد رفت؛ سیل ارز خارجی به حسابهایمان واریز خواهد گشت؛ بیکاری از کشورمان رخت برخواهد بست و همای سعادت بر شانه های نقشه ی گربه نشان خواهد نشست.
پندارهای این دو گروه که ذکر آن آمد هم درست است و هم نادرست. معروف است که جهانی شدن هم چالش آور است و هم فراهم کننده فرصت. الحاق به سازمان جهانی تجارت نیز به عنوان پرچم جهانی شدن همین گونه است یعنی هم دربردارنده چالش است و هم زاینده فرصت. اما خوب است با دقت به این دو مفهوم بنگریم. «چالش» در بطن خود فعلیت را به ارمغان می آورد در حالی که «فرصت» یک موجود بالقوه است که باید آن را دریابی وگرنه از دست تو بیرون خواهد شد. آنچه کشور چه در مذاکرات الحاق و چه در بدو الحاق عملی و چه در زمانی که بازار به الحاق واکنش نشان می دهد به واقع احساس می کند چالش است. چرا؟ چون چالش فعلیت دارد. اما عملی شدن فرصتها نیازمند کار و تلاش دسته جمعی و هماهنگ و موقع شناسی است.
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که فرمودند: فرصتها مانند ابر در گذرند پس آنها را دریابید. تشبیه فرصت به ابر تشبیه لطیفی است چرا که بازگوکننده این حقیقت است که ما می پنداریم ابرها ساکنند و همیشه دست یافتنی، اما در واقع آنها با سرعت درگذرند و اگر غفلت کنیم از چنگمان برون خواهند شد.
تا به این جای حتماً تصور می‌کنید که چالشها بر فرصتها پیشی گرفته اند. اما حق جز این است. حق این است که چالشها و فرصتها در ظروفی همسنگ قرار دارند و این کشور متقاضی الحاق است که با عمل خویش می تواند یکی را به نفع دیگری به پیش اندازد. آگاهی از روندها و علت ها و معلولها و زمان شناسی و زمانه دانی و حرکت سریع و دقیق مدیریت کشور می تواند فرصتهای ما را به حداکثر فعلیت و چالشها را به حداقل آن برساند. این دستان مدیران پرتوان است که خواهد توانست با آگاهی از نیازها و توانمندیهای کشور و شناخت طرفهای مذاکره و احاطه بر روشها و فنون تعامل با اغیار، در مسیر مذاکرات، ما را به پیروز میدان نبرد چالشها و فرصتها مبدل سازد.
پس حقیقت این است که ما باید عصاره تنبلی و خودمحوری و بزرگ بینی را به هر نحو ممکن از خود دور سازیم، تکانی به تن رنجور تجارت و اقتصاد خویش دهیم و حرکتی انقلابی را برای غلبه ی فرصتها بر چالشهای الحاق بیاغازیم. تنها در این صورت است که چالشها ما را نخواهند بلعید. اما من نیز با شما موافقم که اگر به همین شکل پیش برویم، که اکنون می رویم، پایانی جز شکست در انتظارمان نخواهد بود.
پس به عبارت دیگر، فعلیت چالشها و بالقوه بودن فرصتها دلیلی برای ملحق نشدن به این سازمان نخواهد بود چه اینکه جهانی شدن رودی پرخروش است که تنها می توانی، اگر بدانی، بر امواج آن سواری کنی اما کنار امن ندارد که از آن بر امان باشی. با حاشیه گزینی و برج عاج نشینی، موج ما را خواهد برد بی انکه بتوانیم از آن بهره ای ببریم. چین را نگاه کنید، درخواهید یافت با این که قبل از پیوستن به سازمان جهانی تجارت، بازار دنیا را تحت تأثیر قرار داده بود و می توانست به همان صورت به پیش برود خود را ناچار از الحاق دید. لذا پس از ۱۵ سال مذاکره به آن سازمان پیوست. ما قطعاً در اقتصاد و تجارت زورمندتر از چین نیستیم و وضعیت فعلی گواه روشنی بر این مدعاست.
اما درس دیگری نیز باید از چین و ماچینیان آموخت: کار و تلاش بی وقفه قبل از الحاق و بالا بردن کمیت و کیفیت تولید کالا و خدمات در کشور برای آنکه به وقت ورود به سازمانی که همه منتظرند تا شما را ببلعند، چونان شیری غران، رقیبان را به مصلحت اندیشی و امتیاز دهی وادارید.
پس تا اینجا دانستیم که باید ابتدا از خود شروع کنیم و به تمرین فراوان قبل از آغاز زورآزمایی خود را آماده سازیم و سیاست بدانیم و روندها بشناسیم تا راه از بیراه جدا کنیم چه این که این عرصه همانگونه که گفته آمد تنها عرصه تجارت و تعرفه نیست که میدان اقتصاد و سیاست است. گذشته از اینها، قرار نیست که تجارتی آزاد و بدون حد و حصر با دنیا برقرار کنیم.
درست است که حریفان از ما بیش از توانمان طلب خواهند کرد اما چنین نیست که ما همه خواسته های ایشان را بپذیریم و اگر بپذیریم بی شرط متقابل و اخذ امتیازی در خور باشد. گذشته از تمرین تولید و بالا بردن کیفیت، باید بدانیم و بتوانیم با ایشان آنگونه که شایسته ایرانیان است مذاکره کنیم و انشاءالله با وجود کارشناسان و مدیرانی سیاست شناس و دنیا دیده و زبان دان و اقتصاد دان، و با فرصتی چند ساله در مذاکرات چنین خواهد شد.
اما بخش خصوصی چه نقشی دارد؟ اگر تا کنون موانع قانونی برای ورود جدی بخش خصوصی به عرصه اقتصاد کشور وجود داشت، ابلاغ سیاستهای کلی ذیل اصل ۴۴ قانون اساسی این موانع را از پیش پای ایشان برداشت. موافقم که تا اجرای کامل آن راه درازی در پیش داریم اما باید پذیرفت که راه باز شده است واکنون باید گفت که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
در این میان نقش بخش خصوصی برای دست یافتن به جایگاهی شایسته و توانمند برای تعامل مؤثر و سودمند با دنیا به چند «باید» ختم می شود. بخش خصوصی اعم از تولید کنندگان، صادر کنندگان و وارد کنندگان، به عنوان مشاوران امین دولت، ابتدا باید ضمن انتقال خواستهای معقول و قانونی خود به دولت و مذاکره کنندگان، ایشان را حامی خود بداند و به ایشان اعتماد روا دارد تا ثبات سیاستها که سرلوحه کار دولتمردان در الحاق به سازمان است مانعی بر مسیر الحاق تلقی نگردد. دوم اینکه باید خود را با روندهای جهانی، قوانین مربوطه، و روشهای خرد و کلان فتح بازارهای بین المللی آشنا سازد.
لذا بر همین اساس در سومین قدم باید ضمن تغییر روشهای تولید، وابستگی خود را به سیاستهای حمایتی دولت کاهش دهد هرچند دولت بخواهد این سیاستها ادامه یابد. در یک اقتصاد جهانی شده، اگرچه حمایت کماکان حیات دارد اما فضای حیاتی کمی در اختیار خواهد داشت و بهانه های فراوان و محکمی لازم است تا این فضای حیاتی را نگاهبانی کرد. گذشته از بخش کشاورزی که کماکان بطور سنتی تولید می کند و ضرورت تغییر بنیانی در آن احساس می شود، شرکتهای کوچک و متوسط که بیش از ۶۰ درصد کل نیروی کار را در بخش صنعت تشکیل می دهند باید خود را مجهز ساخته و آماده تغییرات شوند تا از روند الحاق گزندی نبینند. همه اینها که گفته شد بخشی از آن تمرینی است که هم دولت و هم صاحبان تولید و تجارت باید صورت دهند تا رستم فرصت بر اسفندیار چالش در میدان مذاکره و عمل ظفر یابد.
در یک کلام، نه تنها بخش دولتی بلکه بخش خصوصی نیز باید با کسب انعطاف لازم خود را به این مدیریتها مجهز سازند: مدیریت شناخت و ارتباط که سیاستهای تجاری و اقتصادی دنیا را می شناسد و به مجموعه تحت امر خویش می شناساند و آنگاه با جهان پیرامونی به نحوی هدایت شده ارتباط برقرار می کند؛ مدیریت تغییر، که برای کسب سود بیشتر، تغییرات بنیادین در عرصه اقتصاد و تجارت را مدیریت میکند و یا سازمان خود را با آن تغییرات وفق میدهد و پایه های جدید آن را مستقل از حمایت های رخوت آور پی ریزی می کند بی آنکه بخواهد به بهانه تغییر، متضرر شود؛ و در نهایت مدیریت سرعت، که سیاستهای اقتصادی و سازمان خود را پا به پای تحولات جهانی به پیش می برد بی آنکه از ارزشها و اصول خود دست بردارد. همه اینها که گفته شد مدیرانی لایق، آگاه، متعهد، دلسوز، کاردان، جوان، نوگرا، و پایبند به اصول را می طلبد که این فرایند پر پیچ و خم را با درایت هدایت کنند.
دکتر محسن طلایی
منبع : خبرگزاری آفتاب


همچنین مشاهده کنید