جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


سفاهت و پشیمانی


سفاهت و پشیمانی
یادداشت های روزانه هم مثل نامه های عاشقانه خطرناک اند؛باید آنها را سوزاند.
تاوان ،گویی بر بال فرشته آرامش ،در خانه ای مجلل در انگلستان سال ۱۹۳۵ آغاز می شود .عمارتی که محل زندگی خانواده ای از طبقه بالادست جامعه است .و دو دختر خانواده ،در یک روز مطبوع تابستانی در محوطه سرسبز آن دراز کشیده اند .
یکی سسیلیــا (با بازی کیه را نــایتلی )بزرگتر ،تاج جوانی بر سر ،متکبر اما پرشور و پرحرارت و شاداب و دیگری ،برایونی (سااوارس رونان ) کوچکتر ،سیزده ساله ،نویسنده ای تازه کار اما با پشت کار ،معلق میان دو دنیای کودکی و بلوغ و زمین و هوای آگاهی و خیال و قله و دره رستگاری و گمراهی ؛آماده لغزش .
خیال پرداز است و نگاهش به جهان هنوز کودکانه ؛و قوای تحلیل کودکانه هم ،هر لحظه ممکن است اشتباه کند .
رابی هم هست(با بازی جیمز مک اووی ) ؛پسر خدمتکار عمارت که با سخاوتمندی اربابش ،به تازگی از اکسفورد فارغ التحصیل شده و بازگشته و هر دو خواهر مشتاق او هستند .اما برایونی کودک است .کسی رویش از این حساب ها نمی کند .اگر چه یک بار محض ابراز علاقه ،خودش را در رودخانه تقریبا غرق کرده باشد تا رابی نجاتش دهد .اما از همین کارش هم فقط معلوم شد که هنوز خیلی کودک است .رابی رویش از این حساب ها نمی کند .
یک کودک سیزده ساله دنیایی دارد پر از خیال ها و تصورات که کسی نمی داند چند تایشان ریشه در واقعیت دارد و این گیاهان سریع الرشد ،هر لحظه و با هر اتفاقی از دنیای بیرون ،آبیاری می شوند .ناگهان برایونی از پنجره ،از دور چیزی را می بیند که هر چه حساب و کتاب می کند معنای خوبی ندارد ؛اصلا هم معنی خوبی ندارد و از همین نقطه همه چیز برای او به هم می ریزد .
سوء تفاهم همه چیز را به هم می ریزد .ما به عنوان بیننده لحظه ای بعد،در نمایی نزدیک اتفاقات را دوباره مرور می کنیم و از اصل ماجرا آگاه می شویم .اما زندگی که نمای دور و نزدیک و بازگشت ندارد و آن طرف تر ،پشت پنجره طبقه بالا ،برای برایونی همه چیز به خیالش مثل روز روشن است :رابی با خشونت و بی احترامی با خواهرش رفتار کرده .لحظه ای هم شک نمی کند .
آدم که به چشم هایش شک نمی کند .چند ساعت بعد ،وقتی نامه خصوصی رابی به سسیلیا را می خواند ،آتش وهم و بدگمانی در ذهنش شعله ورتر می شود .
آدمی مثل رابی اگر قرار باشد بد شانسی بیاورد ،چند تا چند تا ،پشت سر هم می آورد و اگر ناظر ،بدگمان باشد یک نامه اشتباه نوشته شده ،یک نامه اشتباه فرستاده شده می تواند تا سر حد یک آبروریزی و رسوایی فاجعه آمیز شود .برایونی که توان تحلیل این اتفاقات را ندارد می لغزد .
اگر نادانی ،پیش داوری و حسادت در یک فرد جمع شود و او هم به یک نفر بد گمان شود ،تیرگی عاقبتش روشن است .بی آنکه چیزی دیده باشد ،به صبح نرسیده ،به گناهکاری رابی شهادت می دهد و رابی بنا به گناهی که مرتکب نشده زندانی می شود و به گناهکار واقعی حتی مظنون هم نمی شوند و لغزش برایونی ،مثل غلتیدن ریگی که بهمنی به راه انداخته باشد ،مسیر زندگی هر سه آنها را از آن پس زیر و رو می کند .رابی از زندان به عنوان سرباز به جنگ جهانی فرستاده می شود و سسیلیا از خانواده اش جدا می شود و به عنوان پرستار خدمت می کند .
اما برایونی که حالا هجده ساله شده ،به اشتباه خود پی برده است؛رسیدن به بلوغ چشم هایش را باز کرده و قصد جبران اتفاقات گذشته را دارد و کیست که نداند ،درد های آدمی و زخم های عمیق روحی قابل جبران و التیام نیستند و زندگی بازگشتی ندارد .
حال که انسان های نادان با آستین هایی پر از قضاوت های سطحی و پیش داوری و سوء ظن دنیا را پر کرده اند ،بانوی پیر تقدیر می تواند با خیال راحت خود را یازنشسته کند .نتیجه و انعکاس اعمال برایونی در یک نیم روز تابستانی ،در نهایت رابی و سسیلیا ،دو جوانی که از هر نظر شایسته ی وصال هم بودند را ،نه تنها از هم دور می کند بلکه در مسیری سخت به ورطه ی نابودی مطلق می کشاند .
برایونی بنا به سنت شخصی اش ،وقتی دستش از همه جا کوتاه می شود پناه می برد به خیال و در رویا آن دو را در ساحل آرامش به هم می رساند .انگار که دنیای واقع امیدی به بهبود و اصلاح ندارد و خیال تنها تسکین دهنده آلام و دردها و فراموشی اشتباهات گذشته است .
می توان گفت ،جو رایت یک بار دیگر از پس تبدیل یک اثر ادبی موفق با ساختار داستانی مستحکم به فیلمی تاثیر گذار به خوبی برآمده و موفقیت های فیلم قبلی اش ،غرور و تعصب ،را تکرار کرده .رمان تحسین شده یان مک اوان ،با نام تاوان ،سراسر حسرت و افسوس و خسران است و جو رایت ،با درایت این شکست و تراژدی را در لابلای یک داستان عاشقانه با احساساتی عمیق که گاه به داستانی حماسی تنه می زند ،با ملایمت و ظرافت تصویر می کند .
این گونه در جایی از فیلم که مربوط به تخلیه نیروهای انگلیسی است ،در یک ترکینگ شات چهار دقیقه ای مبهوت کننده –که به قول منتقدی هم خشونت عریان نجات سرباز رایان را با خود دارد و هم سوررئالیسم فلینی را –وضعیت اسف بار مردی را ترسیم می کند که نه با دشمن ،بلکه با تقدیر می جنگد و دقیقه ای بعد با نمای مربوط به ایستادن رابی مقابل تصویر یک فیلم ،بیننده را میخ کوب می کند .
فیلم تاوان داستانی است مجذوب کننده و روان در باب تفاوت میان تصور و حقیقت و چگونگی ایجاد شدیدترین جراحت قلبی بدون رفتن به جنگ .
منبع : مجله اینترنتی نگاهانه


همچنین مشاهده کنید