پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


جنگی که بود


جنگی که بود
▪ جنگی که بود .
▪ کاوه بهمن .
▪ ۲۰۵ صفحه.
▪ نشر صریر ۱۳۷۷ .
«جنگی که بود» داستان اعضای یک خانواده در آغاز جنگ تحمیلی در خرمشهر را روایت می‌کند. رمان اینگونه آغاز می شود: "حبیب بود که گفت برویم سینما." و این نشان‌دهنده‌ی امنیت جانی است گویا جنگی وجود ندارد و یا اوضاع پس از جنگ است. اما داستان که پیش می‌رود مشخص می‌شود که داستان، داستان زندگی دو جانباز به نامهای رضا و حبیب است.
رضا هردو چشم خود را در جبهه از دست داده است و حبیب هردو پایش را، در ادامه داستان، رضا به یاد دوران کودکیش می‌افتد؛ مرگ مادر، گم شدن خواهر و پدرش را هنگام حمله عراقی‌ها به خرمشهر به یاد می‌آورد. در ابتدا خواننده به اشتباه گمان می‌برد که حبیب مورد توجه نویسنده است و گذشته او بازآفرینی می‌شود. در صورتی که پس از به پایان رسیدن فصل اول مشخص می‌شود که رضا و گذشته‌اش، محور اصلی شکل‌دهنده حوادث داستانی است. رضا، مقاومت مردم و مسلح شدن آنها را در تلاش برای دفاع از کشورشان به خاطر می‌آورد. حالا، پس از جنگ، رضا به دنبال خواهرش زهرا به تهران آمده است. و در این حین قبر پدرش را می‌یابد. تمیز بودن قبر پدر، امیدی تازه را در دل رضا می‌تاباند. رضا بالاخره خواهرش زهرا را در سر قبر پدر می‌یابد و شور و شعف آنها از پیدا کردن یکدیگر و عظمت این لحظات، رزمنده دیگری را که در قبرستان است متحول می‌کند و باعث می‌شود تا او هم به سوی خانواده‌اش بازگردد.
موضوع رمان، به روزهای آغازین جنگ برمی‌گردد؛ روزهایی که دشمن خرمشهر را به محاصره درآورده و شهر با وجود مقاومت مردمی، در حال سقوط است. کاوه بهمن با دست‌مایه قرار دادن چنین ایام پرالتهابی، اعضای یک خانواده را محور قصه خود قرار می‌دهد؛ خانواده‌ای که در آن، مادر به شهادت رسیده است؛ از پدر که در آغاز حمله دشمن مفقود شده، خبری نیست و خواهر و برادری که تصمیم گرفته‌اند در شهر بمانند و مقاومت کنند. زهرا و رضا مظهر دو نوجوان مقاوم در حماسه هشت سال دفاع مقدس هستند که به کمک رزمنده‌ها شتافته‌اند.
بخش‌هایی از رمان نمایی نزدیک از مقاومت مردم خرمشهر را ارائه می‌دهد. کاوه بهمن نگاهش به مردم است. این که مردم، به ویژه مردم خرمشهر، از بابت این حمله ناجوانمردانه چه مشکلات و سختیهایی را تحمل می‌کنند. در بخش دیگر به سقوط خرمشهر و اسارت رضا به دست نیروهای بعثی، در حالی که بینایی خود را از دست داده و بعد زمان اسارت رضا و مسائل مربوط به بیمارستان و اردوگاه عراقی‌ها می‌پردازد.
بهمن در توصیف صحنه‌ها و بیان دیدگاههایش نسبت به شخصیتهای داستانی از نثر روانی استفاده نکرده است. جابه‌جایی افعال و تغییر چارچوب جمله‌بندی نه‌تنها نثر را روان نکرده بلکه باعث سکته‌های بی‌مورد در کلام راوی شده است و به طور کلی باعث خسته شدن خواننده می‌شود. و از طرف دیگر پراکنده‌گوییها و از این شاخه به آن شاخه رفتن راوی، مشکل را برای خواننده دوچندان می‌کند. راوی ابتدا می‌گوید که حبیب به عمد می‌خواهد از زیر بار کمک به رضا شانه خالی کند و از سویی می‌گوید که او سالیان متمادی است که به رضا کمک می‌کند. این توصیف‌ها در حالی گفته می‌شود که بهمن به طور منسجم به ارائه شواهد خود نمی‌پردازد.
تنها نکته بسیار زیبا در این ارتباط توصیف محیط و رفتار رضا در لحظه درک محیط پیرامونش است. به عبارت دیگر، نویسنده در نشان دادن جهان از منظر یک فرد نابینا توانسته قدرت قلم خود را نشان دهد. کاوه بهمن به خوبی توانسته همچون یک فرد کور در محیط پیرامونش قدم بزند، اشیاء را لمس کند، و جهان پیرامونش را با همان احساس و همان طریق تجربه کند. خواننده با اینکه با دو شخصیت در همان ابتدا مواجه می‌شود، اما بیشتر از آن که احساس یک فرد فلج را دریابد، به درون ذهن یک فرد کور می‌رود و از دریچه چشمان نابینای او محیط را تجربه می‌کند، و در نتیجه خواننده بیشتر از آنکه با توصیف صحنه‌ها مواجه شود با صداهای مختلف آشنا و از طریق صدای اشیاء و افراد پی به ماهیت وجودی اشیاء می‌برد. درست همان‌گونه که یک فرد کور پیرامونش را درک می‌کند.
رضا همچنین حبیب را دوست دارد و بیش از هرچیز دوست دارد با او معاشرت کند، اما چون نمی‌خواهد وبال گردن حبیب باشد، سعی می‌کند از او فاصله بگیرد. چنین عملکردی با دلیل تناقض موجود میان کلام راوی و گفته‌های دو شخصیت داستانی –رضا و حبیب- آن چنان که باید مطرح نشده است.
نویسنده برای مطرح کردن عشق بی‌پایان مردم جنوب به زادگاهشان فردی به نام صادق را وارد داستان می‌کند و در کنار رضا و حبیب قرار می‌دهد. صادق هم چون حبیب اهل جنوب است و در درگیریهای گذشته شرکت داشته است. در این بخش از داستان به شوق و میل حبیب به سرزمین مادری‌اش و خاطرات و گذشته حاکم بر آن مناطق بیش از حد تأکید شده است. صادق در واقع عامل اصلی تداعی گذشته‌ها و خاطرات جنگ است. پس از مطرح شدن خاطرات گذشته و اوضاع و احوالی که بر مردم جنگ‌زده گذشته است، نوبت به زمان حال می‌رسد و این موضوع عنوان می‌شود که زمانه تغییر کرده است و آنچه امروز می‌گذرد با زمان جنگ بسیار فرق دارد.
کاوه بهمن در رمان «جنگی که بود» بیش از هرچیز، به ارزشهای موجود در هشت سال دفاع مقدس واقف است و تا آن‌جا که توانسته است این موارد را به تصویر کشیده، شجاعت و از خودگذشتگی اهالی بومی منطقه یکی از مواردی است که بسیار دقیق و در نمایی نزدیک به آن پرداخته و به تصویر کشیده شده است. وی برای بیان رخدادهای جنگ و برای رسیدن به مقصود خود انگار که دوربین تصویربرداری را برداشته و نمایی نزدیک ازجنگ و شخصیتهای داستانی آن در قاب‌های متفاوت ثبت کرده است.
در صفحات اولیه داستان فاقد کشمکش است، و بهمن بیشتر سعی داشته تا اوضاع و احوال خانواده رضا و شرایط ناخوشایند اقتصادی آنها را به تصویر بکشد. همچنین وی طی این صفحات دوران و عوالم پاک کودکی را در تقابل با مقوله بسیار خشن و بی‌رحم جنگ آورده است. در چنین حالتی است که هم مظلومیت مردم و هم چهره بی‌رحم جنگ بهتر مشخص می‌شود.
از دیگر نواقصی که در اثر می‌توان دید، فضاسازی نادرست محیط جنگی است. جنگ آغاز شده است، و دشمن در حال نفوذ به شهر است. با این حال در هیچ‌جا، اشاره‌ای به اوضاع جنگی نیست. رضا و زهرا در حالت عادی به سر می‌برند.
کاوه بهمن در این رمان به مسائل و مصائب زنان نیز در جنگ پرداخته است. زنان دوشادوش مردان در مقابل دشمن می‌ایستند. نکته جالب آشنایی زهرا و سیما با تکنیکهای جنگی و شگردهای عملیاتی آن است. به نظر می‌رسد نویسنده به خوبی قدرت به تصویر کشیدن صحنه‌ها را دارد و قادر است صحنه‌های بسیار احساس‌برانگیزی خلق کند.
کاوه بهمن، متولد ۱۳۴۴ تهران است. نویسندگی را از نوجوانی شروع کرده و بیش از یک دهه است که به طور جدی قلم می‌زند. نویسندگی را با همکاری در نشریه‌های ادبی-هنری و عضویت در گروه تحریریه ماهنامه تخصصی ادبیات داستانی آغاز کرده است. اولین اثر داستانی او سال ۱۳۷۰ با نام «بازی آن روزها» و پس از آن «خروس در استوانه سیمانی» در موضوع انقلاب اسلامی منتشر شده و پس از آن نیز کتاب «رمان نور در غیاب انسان» -مجموعه مقاله و نقد ادبی- از او منتشر شده است. «جنگی که بود» اولین رمان جنگی از اوست.
پرویز شیشه‌گران
منبع : کتاب نیوز


همچنین مشاهده کنید