جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


ابرقهرمانی که احمق نیست


ابرقهرمانی که احمق نیست
بالاخره یک نفر راه پول درآوردن از فیلم‌های مدرن جنگی خاورمیانه‌ای را پیدا کرد؛ فقط کافی است ابرقهرمان داستان خود را با ظاهر شگفت‌انگیز وسط معرکه بفرستید تا چندین و چند شورشی را گوشمالی دهد! کامیک بوکی که منبع الهام اکشن «آدم آهنی» بوده است برخلاف فیلم کمتر به این مسائل پرداخته است و حداقل تماشاگران خود را آزار نمی‌دهد و آنها را مجبور نمی‌کند سرگرم مجموعه‌ جلوه‌های ویژه بیش از حد اغراق‌شده فیلم باشند و از آنها لذت ببرند. در حالی که نسخه سینمایی، رابرت داونی جونیور را در قالب شخصیتی تقویت‌شده و قدرتمند در مرکز ماجراهایی تکنیکی قرار داده است که قابلیت نمایشی بالایی هم دارند.
البته کمپانی پارامونت با اکران این فیلم آمار فروش بالایی کسب می‌کند چرا که یک قالب دستمالی شده و مستعمل سینمایی را در سر و شکلی جدید و قابل اعتنا بازسازی کرده است. جای شکرش باقی است شخصیتی که در این فیلم به طور اتفاقی صاحب قدرتی برتر و مثال‌زدنی می‌شود برخلاف فیلم‌های مشابه یک نوجوان احمق و دست و پا چلفتی نیست و جای خود را به نابغه‌ای میانسال داده است که خودش هم در به دست آوردن ابزارهای پیشرفته‌ای که با کمک آنها به جنگ حریفانش می‌رود سهیم است.
به عبارتی می‌توان شخصیت اول این فیلم را باهوش‌تر از آخرین بتمن سینمایی و یا یک سوپرمن خودساخته نامید. از سوی دیگر هر چقدر در فیلم‌های قبلی صورت‌های نقاب‌پوش و قهرمان‌های ضدجاذبه دیده‌ایم در این فیلم با شخصیتی مواجه هستیم که با بدن کاملا پوشیده خود تجهیزات پیشرفته‌اش را به رخ تماشاگران می‌کشد.
در واقع نقش اول این فیلم به قدری ظاهر جذاب و گیرایی دارد که تماشاگر ممکن است تصور کند یکی از کارخانه‌های سازنده کفش اسکی آن را ساخته است! مضمون «دزدیده شدن کودکان توسط خارجی‌ها و انتقام گرفتن از آدم‌ربایان» یکی از خطوط داستانی نسخه سینمایی است که از کامیک بوک سال ۱۹۶۳ وام گرفته شده است. البته در آن کامیک بوک ضدقهرمان‌های داستان، شورشیان ویت‌کنگی هستند که در نسخه سینمایی جای خود را به شخصیت‌های بی‌نام و نشانی داده‌اند که نماینده دین و یا ایدئولوژی خاصی نیستند. تنها در بخشی از فیلم است که رهبر آنها (فرن طاهر) که سر بی‌مویی دارد اعتراف می‌کند آرزویش این است که تبدیل به چنگیزخان جدید شود.
قهرمان فیلم طبق معمول در پایان همه شیطان‌صفتان خارجی را تار و مار می‌کند اما با همکار سابقش استن (جف بریجز) مواجه می‌شود که در صف مخالفان قرار گرفته است. به احتمال زیاد کودکان از صحنه مبارزه آن دو با یکدیگر که شبیه نبرد دو غول آهنی با یگدیگر است حسابی لذت می‌برند. صحنه مبارزه این دو غول آهنی که می‌توان آن را نقطه اوج فیلم دانست بیشتر یادآور صحنه‌هایی از فیلم «تغییر شکل‌دهنده‌ها» است و به همین دلیل تنها صحنه مایوس‌کننده فیلم هم محسوب می‌شود.
فیلمبرداری هوشمندانه فیلم که تمام اجزای تصویر را پوشش می‌دهد نماهای آشنا اما پرانرژی خلق کرده است که با تکنیک‌های سبک‌شناسانه هم تزئین شده است. دو گروه فیلمنامه‌نویسان فیلم یعنی مارک فرگوس و هاوک استبی (فرزندان بشر) در گروه اول و آرت مارکوم و مت هالووی در گروه دوم پیرنگ فیلم را شکوفا کرده‌اند و دیالوگ‌های خلاقانه‌ای را در دهان رابرت داونی جونیور قرار داده‌اند.
جان فاوریو هم در مقام کارگردان گزیده‌کار فیلم هم که کارش را در سینما از مشاغل پیش‌افتاده شروع کرده است کارگردانی شسته رفته‌ و کنترل‌شده‌ای بر فیلم داشته است و به اتفاق فیلمبرداری همچون متیو لیباتک و طراح تولیدی مانند مایکل ریوا و یک گروه جلوه‌های ویژه درجه یک، در کمال ناباوری یک فیلم خوش‌ساخت تولید کرده است که البته کاملا در راستای ژانر حرکت می‌کند.
رابرت داونی جونیور با بازی در این فیلم با فاصله گرفتن از شخصیت‌های کله‌شق نقش دوم وارد مسیر جدیدی شده است که دیگر بازیگران کمتر در آن پا گذاشته‌اند. جف بریجز هم با سر تراشیده و ریش انبوه و شبیه شدن به بروس ویلیس یک ضد قهرمان با ابهت را خلق کرده است. اما بقیه شخصیت‌ها به خصوص شخصیت نظامی ترنس هاوارد بر خلاف دو نقش اول فیلم تک‌بعدی هستند و عمقی ندارند.
تاد مک‌کارتی
منبع: ورایتی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید