چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


بازگشت به تروبریاندها


بازگشت به تروبریاندها
سال گذشته هفتاد و پنجمین سالگرد انتشار کتاب مالینوفسکی یعنی « جنایات و آداب و رسوم جامعه وحشی» بود بندرت چنین کتاب کوچکی چنین تأثیرات فکری بزرگی برجای گذاشته است. این کتاب کوچک دارای هفت صفحه مقدمه و ۱۲۹ صفحه متن می باشد که در صفحاتی به اندازه ۵۷/۴ با فونت بزرگ و حاشیه نویسی‌های زیاد، چاپ شده است. هیچ شکی در تأثیرات این کتاب نمی توان داشت . تا پس از جنگ جهانی دوم به خوبی احساس می‌شد که تقریباً هر اثر نامداری در زمینة انسانشانسی نیاز داشت تا از این کتاب مطالبی را نقل قول کند. و یا اینکه به شکل گسترده‌تری تأثیر بپذیرد.حتی اکنون این کتاب به عنوان یکی از عناصر اصلی حقوقی ادبیات پایه‌ای انسانشناسان مطرح است.
به نظر ما و نیز خودش، مالینوفسکی مهمترین شخصیت در تاریخ انسانشناسی حقوقی است که برای اولین بار روش مردم نگاری را برای مطالعه نظم اجتماعی بکار برد. قبل از او هیچ شخص دیگری پرسش‌های جدی انسانشناسانه‌ای را در مواردی همچون ماهیت حقوق، اشکال متفاوتی که حقوق می توانست به خود بگیرد، استراتژی‌هایی که مردم توانستند برای استفاده از حقوق بکار ببرند، مقاومت کردن و واکنش نشان دادن در برابر آن مطرح نکرده بود و همچنین هیچ کس روش‌هایی را که می‌شد این موارد را به وسیلة آنها مطالعه کرد آشکار نساخته بود. انسانشناسان حقوقی هنوز به دنبال همان سئوالات هستند. در واقع، اگر چه تئوری فرهنگ مالینوفسکی به بی‌اعتباری متهم شده است و شیوه گزارشی او اکنون تقریباً مضحک آور به نظر می‌رسد. اما بخش اعظم تاریخ انسانشناسی حقوقی بعدی به گونه‌ای نسبی ادامه همان مباحث مالینوفسکی است. او همه این سوالات را در این کتاب کوچکش پاسخ داده است. هدف این مقاله عبارت است از مروری بر کتاب جنایات و آداب و رسوم در جامعه وحشی نقد و بررسی آنچه که در این کتاب وجود دارد، بررسی مجدد میزان نفوذ و تاثیرگذاری آن، و تعمیق در این مسئله که چگونه و چرا این کتاب چنین تأثیراتی بر جای گذاشت.
در ابتدا ، از شخصیت مالینوفسکی شروع کنیم. بسیاری از انسانشناسان زندگی شخص و حرفه‌ای جالب توجهی داشتند، اما داستان مالینوفسکی حقیقتاً چیز دیگری است. علاوه بر این، داستان سرگذشت زندگی او به مراتب بیشتر از آن چیزی که خود مالینوفسکی آرزو داشته بر همگان روشن شده است. مسائل اساسی که در مورد بررسی زندگی هر انسانشناسی با آن مواجه می شویم عبارتند از اینکه آن انسانشناس به عنوان شخصی که تأثیرات گسترده‌ای گذاشته است، کیست، چه چیزی می‌بینید و به چه چیزی اعتقاد دارد، ما نیز در مورد مالینوفسکی همین مباحث را مطرح می‌کنیم.
● مالینوفسکی، از منظر خودش و دیگران
مالینوفسکی، در شهر کراکوف لهستان (بخشی از امپراطوری اتریش ـ مجارستان آن زمان) در سال ۱۸۸۴ به دنیا آمد. پدرش زبانشناس برجسته‌ای بود که مطالعة لهجه های لهستانی را ابداع کرد. پدر مالینوفسکی در سال ۱۸۹۸ مرد اما مادرش زندگی خود را در خوابگاه دانشگاه معروف به برونیو ادامه داد. جایی که دوره نوجوانی مالینوفسکی که همراه با شور و حال فکری خود سرانه‌ای بود در جنبش نوگرای (لهستان جوان) سپری شد.مضیقه مالی مادرش سبب شد که او به منظور تحقق بخشیدن با آمال و آرزوهایش دو سفر تقریباً طولانی را به آفریقا انجام دهد.
مالینوفسکی مدرک دکترایش را از دانشگاه جاگیلونین در کراکوف در سال ۱۹۰۸، نه در یک رشته علوم انسانی بلکه در رشته علوم طبیعی و ریاضیات اخذ کرد. علایق درسی او بیشتر ریاضیات و فیزیک بود اما بتدریج به طرف موضوعی فلسفی با عنوان«مسئله‌ای در مورد اقتصاد فکر»کشیده شد. دیدگاههای مالینوفسکی در زمینة ریاضیات و علوم طبیعی، بعدها خودشان را در استعداد خارق العاده او در تحلیل الگوهای زبانی و گرایش انسانشناسی کارکرد گرایانة او نشان دادند. انسان‌شناسی کارکرد گرایانه او، عامل فرهنگ را در رفع نیازهای بیولوژیکی فردی مورد مطالعه قرار می داد.
در دوره فارغ التحصیلی‌اش نیز دو مورد از تجارب زندگیش‌، تأثیرات مهمی بر توسعه فکری او بر جای گذاشت: نخست اینکه، او با جمعی از همقطاران و دوستان قدیمی پدرش ارتباط داشت که اینها به موضوعاتی مانند: تاریخ حقوقی، مطالعات مربوط به اسلاوها، مردم شناسی و زبانشناسی علاقمند بودتد و بر روی آنها کار می کردند.
دو اینکه، او در یکی از دوره های بیماری‌اش، که افکارش با آن درگیر بود، کتاب شاخه زرین سِر جمیز فریزر (] ۱۸۹۰[ ۱۹۱۱) را مطالعه کرد. رسالة نمادین فریزر در میان کتابهایی که مالینوفسکی مطالعه کرده بود یک اثر جالب توجه زبانی بود، این کتاب اولین اثر انگلیسی مهمی بود که او در این زمینه مطالعه کرد. مهمتر اینکه ، زمانیکه او به چاپ کتاب بعدی اش اقدام کرد. اثر فریزر، او را به سمت مطالعات انسانشناسی رهنمون کرد و نطفه تغییرات برجسته ای را در مطالعات او ایجاد کرد.
بعد از سلامتی و اقامت گزیدن در جزایر قناری به همراه مادرش، مالینوفسکی این انگیزه را بدست آورد که سه نیم سال تحصیلی را در دانشگاه لایپزیک یعنی جایی که پدرش تحصیل کرده بود به مطالعه روانشناسی بپردازد. سپس به دلایلی که هنوز مشخص نیست او برای انجام یک تحقیق به انگلستان رفت تا در این زمینه مطالعات بیشتری را در مدرسه اقتصادی لندن انجام دهد. او در سال ۱۹۱۰ به لندن وارد شد و تا سال ۱۹۱۲ تحت راهنمایی ادوارد وسترمارک جامعه شناس مطالعات تطبیقی که در زمینه تاریخ ازدواج انسان برجسته ترین تکامل‌گرا محسوب می‌شد، فارغ التحصیل شد. در فاصله سالهای ۱۹۱۳ و ۱۹۱۴ او به عنوان یک سخنران در موضوعات خاص مثل جامعه شناسی مذهب و روانشناسی اجتماعی انجام وظیفه کرد.
سرانجام فرصتی پیش آمد تا در زندگی مالینوفسکی تغییر حاصل شود. در سال ۱۹۱۴، اسلیمگن به او کمک کرد تا در یک تیم مسافرتی برای انجام پژوهش میدانی در گینة نو عضو شود. او سپس از گروه بیرون آمده تا به استرالیا رفت و به عنوان دبیر بخش انسانشناسی اجلاس انجمن بریتانیا برای پیشرفت علم در ملبورن برگزیده شد. زمانی که جنگ جهانی اول در آگوست شروع شد، مالینوفسکی یک سوژه علمی اتریشی محسوب می شد چرا که او در منطقه‌ای که امروزه لهستان نامیده می شود و زمانی بخشی از امپراطوری اتریش ـ مجارستان بود، متولد شده بود. بنابراین او یک رد بیگانه و دشمن در سرزمین بریتانیا محسوب شد. اما حاکمان استرالیایی مهمان نواز بودند و حتی به او کمک مالی کردند، و قضیه توقف کمک به پروژه تحقیقاتی جزیره‌ای مالینوفسکی، موضوعی دروغین و ساختگی بود.
مالینوفسکی در سپتامبر ۱۹۱۵ به گینة نو وارد شد. او در بندر عورسبی در حالیکه منتظر کشتی بود، تا او را به شرق ببرد، کار میدانی خودش را میان ساکنان منطقه جنوبی گینه نو که حدود ۶ ماه قبل اشغال شده بود آغاز کرد. این گونه علاقه‌مندی او از همان روزهای اول ورودش شروع شد، به طودی که به جمع‌آوری اطلاعات و داده‌هایی در زمینة ساختار اجتماعی پرداخت. در طول دو هفته نخست به دو نقص اساسی در کارش پی‌برد. یکی اینکه او زبان نمی‌دانست دوم اینکه وقت زیادی را برای مشاهده مردم مورد مطالعه صرف نمی‌کرد. تلاش برای بر طرف کردن این نقایص باعث شد تا او موضوع مورد مطالعه‌اش را در کارهای بعدی اش و مسلماً در زمینة تاریخ مردم‌شناسی بهتر تعریف کند. در هر حال تااو این کار را به پایان رساند، که در سال ۱۹۱۵ منتشر شد و برای او مدرک D.Sc از مدرسه اقتصادی لندن را در پی‌داشت.
بعد از بازگشت به استرالیا در فوریه سال ۱۹۱۵، دوباره در می همان سال به گینه نو آمد. یک توقف کوتاه در جزایر تروبریاند، مجمع الجزایری در شرق گینه نو، او را متقاعد کرد که تلاشهای خودش را در اینجا متمرکز کند. او برای مدت دو سال از ژوئن ۱۹۱۵ تا می ۱۹۱۶ و از اکتبر ۱۹۱۷ تا اکتبر ۱۹۱۸ مواد اطلاعاتی لازم را برای کارش و ایدة جدید کار میدانی مردم شناختی اش فراهم کرد.
هیچ پروژة مهمی در تاریخ انسانشناسی از حیث مستند بودن مانند کار تروبریاندها مالینوفسکی نیست. نخستین بار برای شروع در آوریل ۱۹۱۶ او یک سری جامع از کتاب‌ها و مقالات که مطالعه جنبه های مختلف تروبریاندها را پوشش می‌داد، منتشرکرد. شاهکار این مجموعه از کارهای انسانشناختی کتاب « آرگوناتهای ارام غربی» (۱۹۲۲)است که داستان سفر دریایی بزرگ حلقه کولا را شرح می دهد. سایرتک نگاریهای معروف او در زمینه‌کار تروبریاند عبارتند از: افسانه در روانشناسی انسانهای ابتدایی
(۱۹۲۶)؛‌پدر در روانشناسی انسان ابتدایی (۱۹۲۷)؛ زندگی جنسی وحشیان ملانز‌های شمال غربی(۱۹۲۹)؛ و موضوع این مقاله یعنی جنایات و آداب و رسوم در جامعه وحشی گزارش های کوتاه او در این زمینه عبارت بودند از : ارواح مردگان (۱۹۱۶)، ماهیگیری (۱۹۱۸)، جنگ و اسلحه (۱۹۲۰) و زبان (۱۹۲۳).
اما کار تروبریاند مالینوفسکی به اینجا محدود نشد. او خواننده عصر مدرن را با یادداشت‌های شخصی خارق‌العاده‌اش یاری کرده است. یکی از یادداشت‌های او دوره تاریخی سپتامبر ۱۹۱۴ تا آگوست ۱۹۱۵ و اکتر ۱۹۱۷ تا جولای ۱۹۱۸ را پوشش می‌دهد و یک مجموعه‌ از نامه‌های او در طول همان دوره به السی ماسون یک پرستار استرالیایی که اولین زنش بود نوشته شد. یادداشت‌های او در سال ۱۹۶۷ به همت والتا مالینوفسکا که بعد از مرگ السی با او ازدواج کرد ، منتشر شد.
نامه‌هایی نیر اخیراً به وسیله دختر مالینوفسکی والسی ماسون یعنی هلنا واینه ویرایش و منتشر شده است.
یادداشتهایی که در لهستان نوشته شد، یک مجموعه ۲۹۸ صفحه‌ای است که E.A.Hoebel دقیقاً آن را خود درمانی بومی می‌نامد. مالینوفسکی ظاهراً این نوشته‌ را تنها برای خودش نوشته و افکارش را در این نوشته آشکار ساخته است، که شامل شرح جزئیات لحظه به لحظه زندگیش. در مواردی همچون وضعیت دهنی‌، مریضی‌، تصورات، شرح محیط اطراف او، گاهی اوقات ویژگی های بومیان با لقب‌های نژادی، مطالعه اروپائیان متنوعی که با او ارتباط داشتند، و در مواردی شرح کاراو می شود، این یادداشت‌ها وجهه ارزشی دارند و تصویری از یک مرد جوان تنها و مریض را عرضه می کنند که به طور دائم در وضعیت رقت انگیزی است، و در آن احساس کم و بیش تحقیر و بی‌احترامی به مردمی است که مطالعه می‌شوند . این یادداشت‌ها کمتر هدف واقعی خود یعنی چیزی که مالینوفسکی برای انجام آن تلاش‌ می کرد را نشان می‌دهند. بر اساس معیارهای کنونی بسیاری از تفسیرهایش مستقیماً نژاد پرستانه است.
انتشار این یادداشت‌ها سیلی از تفاسیر انتقاد آمیز را در پی داشت که حتی بر اساس معیارهای انسانشناسی نیز این نوشته‌ها از حد اعتدال علمی خارج بود. دانشجویان همفکر مالینوفسکی حمله به زندگی خصوصی دوست محبوبشان را تقبیح و بر ریمون فیرث که خود در انجام پروژه همکاری داشت حمله کردند ( فیرث، ۱۹۶۷). «فیرث با منتشر نشدن این یادداشت‌ها موافق نبوداما معتقد بود که برای همگون کردن آنها باید مقدمه‌ای بر آن نوشته شود».
سایرین با استفاده از وجهه ارزشی آن، مالینوفسکی را مورد حمله قرار دادند که او گزارشگری عینی و منطقی نیست یکی از این نمونه‌ها نقد شتابزده کلیفورد گیرتز است که مالینوفسکی را یک شخص بدعنق، خودبین و نگران می‌خواند . نگاهی به گذشته از ۳۰ سال پیش تا کنون نشان می دهد که این مسئله خیلی کوچک در نوشته‌های مالینوفسکی خیلی بزرگ نشان داده شده است. درست است که این یادداشت‌های روزانه کاری عجیب و غریب و مغرضانه و خوبینانه به نظر می‌رسد. اما اینکه این نوشته‌ها را معیار عادلانه سنجش افکار مالینوفسکی قلمداد کنیم، احمقانه است. این کج خلقی و غرض ورزی ( که ادعا می‌شود در یادداشت‌های روزانه مالینوفسکی خود را نمودار ساخته است) به وسیله هیچیک از همسرانش، فرزندان، دانشجویان و همکارانش به خاطر آورده نمی‌شود. هابل در تفسیرش از کار مالینوفسکی به حق آن را ” خود درمانی طبیعی “ نامید. مالینوفسکی آشکارا از یادداشت های روزانه به عنوان تخلیه هیجانی استفاده می کرد، یعنی همان طورکه افراد مثلاً با بازی گلف هیجانات درونی خود را تخلیه می کنند،یا به همان شیوه‌ای که دیگران غم و اندوه درونی خود را برای یک درمانگر (کشیش) بیان میکنند.تمام سعی مالینوفسکی این بود که پریشان گویی هایش (قضاوت‌های شخصی‌ مربوط به روان پریشی او) از چهار چوب ورقة‌کاغذی که بر آن کار می کرد فراتر نرود. اما عمل او موفقیت آمیز نبود، چرا که حرفه درمانگری او سبب می‌شد که به سری ماندن آن پایبند نباشد.
با نگاهی به این اظهارات نژادی متوجه می‌شویم، اینها داده های تاریخی هستند،که شایستگی باز اندیشی و بازنگری تدارند، زیرا که با رسوم آن زمان سازگار بودند. استفاده او از واژة وحشی در کتاب جنایت و آداب و رسوم در جامعه وحشی و سه سال بعد هم در کتاب زندگی وحشیان در ملانزیای شمال غربی این نکته را خاطرنشان می‌کند. با وجود این؛ ممکن است این واژه برای آگاهان معاصر وحشتناک باشد. در حالیکه در اوایل قرن ۲۰ یک اصطلاح علمی به لحاظ هنری با استفاده تقریباً جهانی تلقی می شد در سال ۱۸۷۷ لونیس هنری مورکان که از وکیل شرکت راه آهن آمریکا به مردم نگاری تغییر شغل داده بود، درکتاب جامعه باستان ، فرض می‌گیرد که جامعه انسانی بر اساس سه «دوره مردم شناختی» عمده تحول پیدا کرده است ـ توحش بربریت ، تمدن ـ و آن ده‌ها قبل از سنخ شناسی توصیف شده بود.
با وجود رضایت بخش بودن کار مالینوفسکی، او مقدار زیادی نگرانی داشته است، با توجه به اینکه هر پژوهشگر میدانی قطعاً به خاطر جدایی ناگهانی از خانوداه‌اش قطعاً ناراحت می‌شود اما مالینوفسکی مقیم انگلیس در طول زندگی دو بار از لهستانی بودنش امتناع کرده است. از طرفی خواننده نا آشنا، باید میل درونی او را مورد توجه قرار دهد و خواننده امروزی نباید متعجب شود. او در خصوص توانائیش برای به پایان رساندن یک روش تحقیق ابداعی، متزلزل بود. سرانجام اینکه خصوصاً اگر ما نامه‌های غم انگیز او را به السی بخوانیم ـ بلافاصله می‌توانیم به جنبه رمانتیک جدایی او از همسرش با توجه به اینکه او عشق به زندگیش را آشکار نساخته بود، پی‌ببریم . به عبارت زیرکانه گیرتز بر می‌گردیم که مالینوفسکی را یک انسان گرفتار، خودشیفته و نگران میخواند، که کج خلق به نظر می‌رسد. به عبارت بهتر (فیرث) اینکه او می‌خواست به وجود خودش پی بیرد یا خودش را درک کند، از عیوبش بود نه محاسن او. در میان جزئیات شخصی یادداشت‌های روزانه مالینوفسکی تقریباً برخی سرنخ‌های مهم برای موضع تکامل عقلانی او وجود دارد. طبق متن، مثلاً مقایسه کردن نارضایتی جنسی‌اش با برخی افکار تاریخی از دیدگاه پس‌امدرنها از پیشگویی حیرت‌انگیزی خبر می‌دهد:
من مجبورم شهوت رانی ذهنی مزاحمم را کنترل کنم و میل جنسی را با عشقبازی سطحی محدود کنم. برای مثال: تمایلم به گرفتن یک زن زیبا به عنوان مطلع و راهنما(به ویژه زن جا افتاده) ... ملاحظه‌ها : نوشتن یادداشت روزانه مربوط به گذشته بسیاری از چیزها را آشکار می‌سازد: یک یادداشت روزانه تاریخی است از حوادث، که به طور کامل برای مشاهده کننده قابل دسترس است، و هنوز نوشتن یادداشت روزانه به دانش اساسی و آموزش دقیق نیازمند است. تغییر به لحاظ نظری، تجربه الگوهای نوشتاری با نتایج کاملاً متفاوت است حتی اگر مشاهده کننده بر همان الگو باقی بماند، یا تنها اگر مشاهده گران مختلف وجود داشته باشند ! در نتیجه ما نمی‌توانیم به طور عینی از واقعیت‌های موجود صحبت کنیم. بنابراین چیزی بنام تاریخ به عنوان یک علم غیر وابسته وجود ندارد. تاریخ مشاهده واقعیت هاست با تئوری مطمئن ، استفاده از این تئوری برای بیان واقعیت‌ها، زمان تولد آنها را به دست می‌دهد.
در متن بعدی او دربارة ماهیت زبان به تأمل می‌پردازد به شیوه ای که بنیامین لی‌ورف دربارة روابط بین زبان و اندیشه انجام می‌دهد:
من صبح در آب پیاده روی می‌کنم و دربارة زبان به عنوان یک محصول روانی جمعی فکر می‌کنم ، زبان به عنوان سیستم ایده‌های اجتماعی یک آفریدة عینی و دقیقاً با نهاد در معادله زیر منطبق است:
▪ تخیل اجتماعی = ایده‌های شخصی + نهاد
از طرف دیگر ، زبان یک ابزار است ، یک وسیله برای ابراز ایده‌های شخصی و بنابراین باید قبل از مطالعه دیگر عناصر تفکر یعنی ایده‌های شخصی مورد بررسی قرار گیرد. در مرحله بعد او به انتقادی که درباره شناخت تعصب جنسیتی بومی که ویژگی برخی تحقیقات بعدی او به عنوان یکی از کوتاهی‌های عمده مردم نگاری اش پاسخ داد.
مالینوفسکی در مورد تلقی شخصی اش در مورد زندگی بومیان می نویسد: من زندگی بومیان را کاملاً عاری از علاقه و اهمیت می‌بینم. برخی چیزها در اینجا برای من بی‌اهمیت و جزئی است مانند زندگی یک سگ. در طول پیاده روی، من درباره آنچه که برای انجام دادن دارم فکر می‌کنم مثلا درباره نیاز به جمع آوری بسیاری از مدارک . من یک ایدة کلی دربارة زندگی‌شان و مقداری شناخت از زبان آنها دارم و اگر بتوانم به گونه‌ای همه این مدارک را جمع آوری کنم، اطلاعات گرانبهایی خواهم داشت ـ باید حواسم را بر روی اهداف و کارم جمع کنم. باید اطلاعات زبانشناسی را سازماندهی کنم و مدارک را جمع‌اوری نمایم، بهترین روش‌های مطالعه زندگی زنان را ] ابزارهای روزمره و کالاهای خانگی[ و نظام اعتراض اجتماعی را پیدا کنم.
در حالت عادی، یادداشت های روزانه مالینوفسکی نباید زیر نفوذ تلقی از کار تروبریاند او باشد . از نظر روانشناسی او عصبی‌تر از مردمی که در همان اوضاع و احوال بسر می‌بردند نبود. او برای اظهار نمودن شناختش قضاوت کاملاً بدی داشت. مضمونهای نژاد و جنسیت او مانند هر شخص دیگر با توجه به معیارهای زمانش ناموفق بود. اما به لحاظ نظری، یادداشت‌های روزانه و آنچه ]که[ از مجموعه چاپ شده مالینوفسکی مشخص است اینست که او مردم نگاری مدرن را در تروبرویاندها ابداع کرده بود. خصوصاً اینکه او ظاهراً برای اولین بار دیده بود که نظریه و عمل، ذهنیت و عینیت ، مشاهده و تفسیر از هم جدانشدنی‌اند و انسانشناسی حال حاضر آن را مد نظر قرار می‌دهد.
مالینوفسکی بعد از اتمام دومین اقامتش در تروبریاندها، مدتی را در ملبورن زندگی کرد. جایی که او با السی ازدواج کرد، بنابراین یک خویشاوند را جهت فرصت مطالعاتی همراه خود به جزایر قناری برد، جایی که او کار آرگونات‌ها را به اتمام رسانید. در سال ۱۹۲۱ او به موقعیت پیش از جنگ به مناسبت سخنرانی مردم شناسی در مدرسه اقتصادی لندن برگشت. او در مدرسه اقتصادی لندن عنوان سخنران دائمی را برای سالها بدست آورد و در سال ۱۹۳۷ نخستین کرسی انسانشناسی را در دانشگاه لندن پایه‌گذاری کرد. او تا سال ۱۹۳۸ در این جایگاه باقی ماند اگر چه او به سرتاسر اروپا، جنوب شرق افریقا و چندین بار به آمریکای شمالی سفر کرد.
کارش در مدت اقامت در لندن چشمگیر بود، بدلیل اینکه به طور فوق العاده‌ای به کسب دانش ، اخلاق و آموزش پرداخت. کارهای متعدد که بر پایه کار تجربی تروبریاند قرار گرفت در بالا فهرست شد. در سمینار‌های مشهور لندن از میان دانشجویان سابق دانشگاه و تقریباً تمام انسانشناسان اجتماعی بریتانیا در نیمه اول قرن ۲۰، فقط مالینوفسکی به دنبال تغییر شکل انسانشناسی بود. عمده دانشجویانش از دست نوشته‌هایش انتقاد می‌کنند. او با موفقیت، معیارهای شخصی دقیق مردم نگاری اش را به این رشته (مردم شناسی) تحمیل می‌کند. دانشجویانش همچنین گزارش می‌کنند که او همیشه برای کلی گویی کردن و رسیدن به یک "تئوری علمی درباره فرهنگ" تلاش می کرد (عنوان سری مقالات چاپ شده مالینوفسکی در سال ۱۹۴۴ یعنی دو سال بعد از مرگش). راه حل مالینوفسکی احساس نیاز به تئوری بود. از منظر کارکرد گرایی او واقعیت‌های اجتماعی باید به عنوان بخش‌های جدا نشدنی و متقابلاً وابسته به هم که در یک جامعه وجود دارد، تفسیر شوند. او خلاصه‌ای از تئوری را به صورت کوتاه قبل از مرگش بیان کرده است. ”قوانین رفتاری، در جنبه‌های مختلف فنی، اقتصادی، حقوقی، اخلاقی و حتی افسانه که یک کل سازنده را تشکیل می‌دهد واکنش‌های هر فردی را در گروه تعیین می‌کنند. کارکردگرایی ـ و بدین ترتیب خود مالینوفسکی ـ برای بیشتر از یک نسل بر انسان‌شناسی اجتماعی بریتانیا مسلط شد.
بعد از زوال کارکرد‌گرایی، بزرگترین آرزوی مالینوفسکی برای یک تحول نظری تحقق نیافت. با وجود این خیلی از مسائل نظریه علمی فرهنگ بوسیلة انسانشناسان معاصر مطرح شده است . در عوض یک موضع تفسیری خودآگاهانه برگزیده شده، اما تأثیر مالینوفسکی بر روش انسانشناسی اساسی و پایدار بوده است. برای نشان دادن جزئیات بیشتر، آنها _ یعنی انسانشناسان از جمله خود ما ـ جستجوی علمی قوانین جامعه بشری که هنوز با روش مردم نگاری که مالینوفسکی آنرا شناخت و تعیین کرد، عمل می‌کنند.
با شروع جنگ جهانی دوم، مالینوفسکی بار دیگر خود را در مقابل یک جنگ خانمانسوز دید. در این زمان او در ایالات متحده مقام استادی دانشگاه ییل را بدست آورد. او در این سِمَتْ تا زمان مرگش بر اثر سکتة قلبی در سال ۱۹۴۲ باقی ماند. زمان کوتاه اقامتش در سرزمین جدید برای توسعه قانون آمریکا با اهمیت تلقی گردید. مدرسه قانون ییل در آن زمان مرکز جنبش واقع‌گرایی حقوقی بود که به دنبال روشن نمودن قانون و درک آن در متن فرهنگی و سیاسی اش بود. انتشار کتاب جنگ چین، اثر لِولین وهابل (۱۹۴۱)، مالینوفسکی را به فعالیت وا داشت تا مقالة مفصل انتقادی در مجلة قانون ییل بنویسد. بلافاصله بعد از مرگش،این مقاله همراه با عقاید متنوع مالینوفسکی دربارة ماهیت قانون در «مجله قانون ییل» چاپ شد و ارتباط مطالعات حقوقی ابتدایی با سؤالات حقوق شناختی پیشرفته‌تر نشان داده شد. او از دو گروه محققان و سیاستگزاران درخواست کرد تا به دیدگاه مردم نگاری درباره قانون توجه نشان دهند، از آن به بعد پایه قانون بین المللی آینده، رفاه و امنیت عمومی گذاشته شد و تبادل عمومی خدمات انسانی به صورت جهانی برای نظم و ترتیب ایجاد شد. بعد از این استدلالات، جایگاه این مقاله به خاطر اهمیت مردم نگاری حقوقی در تجدید نظر قانون آمریکا مشخص گردید، و بنابراین موقعیتی برای لولین ایجاد شد تا از مفاهیم حقوقی ابتدایی در کار عظیم پیش نویس قانون خصوصی کلی آمریکا استفاده کند.
تحولات در قانون و جامعه باعث شد اهمیت اجتماعی و فرهنگی حقوق مشخص شود، در اواخر دهه ۶۰ میلادی آغاز گردید و تعداد قابل توجهی از طرفداران و علاقه‌مندان را در مدارس حقوق آمریکا در دهه ۷۰ را به خود جلب نمود. دانشکده حقوق دانشگاه ییل ، علیرغم اینکه مرکز سابق و قدیمی نهضت واقع‌گرایی قانون در دهه ۳۰ و ۱۹۴۰ بوده است، امروزه به عنوان یک مرکز برای تحقیق حقوق و جامعه شناخته نمی‌شود. جالب است که نگاهی به این داشته باشیم که حضور مالینوفسکی در دانشگاه ییل ۱۵ تا ۲۰ سال دیگر به عنوان یک سیاستمدار قدیمی (وی هنگام فوت ۵۸ ساله بود) ـ که از نزدیک در جریان کارهای دانشکده حقوق بود ـ چگونه در پایه‌گذاری و توسعة رابطه حقوق و اجتماع تأثیر گذار بوده است. تا همین سالهای اخیر، قانون کار اجتماعی به طور کلی و انسان‌شناسی حقوقی به صورت خاص، جایگاه کاملاً حاشیه‌ای در دانشگاههای حقوقی آمریکا داشته است. آنها به طور کلی رشدی نداشته‌اند، تا به نوعی از تحقیقات منجر شوند که نتایج تحقیقات در مشهورترین مدارس حقوق آمریکا مورد قبول واقع شوند. البته با ظهور مکاتب گوناگون نظریة انتقادی همیچنین با جذابیت معمولی آنها برای نویسندگان نخبه (که قانون را بازنگری می‌کنند) این وضع تغییر کرده است. اگر چه مالینوفسکی و دانشگاه ییل، به طور کلی آغازگر رشته جامعه و حقوق بوده‌اند، اما این موضوع ممکن است به طرق مختلف ملال آور باشد. از یک طرف نوشتن درباره جامعه و قانون ممکن است خیلی زودتر از آنچه که پیامد مثبتی برای اصلاح قانون داشته باشد، یک روند کلی حقوقی را در نظر گرفته باشد.
از طرف دیگر، کسب زود هنگام منزلت ممکن است یک خلاقیت را سرکوب کند که ویژگی ناخوشایند‌تر قانون و جامعه است. اذهان استدلالی ممکن است نتیجه‌گیری کنند که این شیوه مناسب تر خواهدشد.به عبارت دیگر ، مامی‌توانیم تنها بیاندیشیم.
● جنایت و آداب و رسوم ازدیدگاه مردم نگاری
مسئله اصلی در کتاب « جنایت و آداب و رسوم» که به مطالب آن نظم می بخشد، این است که نظم اجتماعی در جامعة ابتدایی چگونه شکل می‌گیرد. مالینوفسکی در پاسخ به این سوال آن را موضوع قوم شناختی معرفی کرد و معتقد بود که چنین فرایندی یعنی شکل گیری نظم اجتماعی در قالب شاخص‌های (اجتماعی) آن زمان، عملی انقلابی بود. مالینوفسکی در پایان فصل مقدماتی کتاب جنایت و آداب و رسوم در یک پاراگراف مستقل، پیشنهاد می‌کند که انسان‌شناسی حقوقی باید به جای بررسی شکل و صورت ظاهری (جامعه) به بررسی عملکردها (یا کارکردهای اجتماع) بپردازد، و رهیافت انسانشناسانه به سمت بررسی زندگی روزمره میل کند.
در جستجوی قانون و ضمانت‌های اجرایی، ما سعی خواهیم کرد صرفاً قوانین اثبات شده و اجرا شده را به عنوان تعهدات الزام‌آور، برای فهم ودرک طبیعت عوامل الزام آور، و طبقه بندی قوانین مطابق بارویه ای که این قوانین معتبر شناخته می‌شوند، کشف و تجزیه و تحلیل کنیم. ما خواهیم دید که با یک بررسی استقرایی حقایق ، بدون هیچگونه پیشداوری یا تعاریف از پیش آماده شده ، قادر خواهیم بود که به یک طبقه بندی رضایت بخش از هنجارها و قوانین یک جامعة ابتدایی دست پیدا کنیم که در این طبقه بندی تمایز قانون ابتدایی از اشکال دیگر سنت، آشکار می‌شود، و در شکل جدید آن، برداشتی پویا از سازماندهی اجتماعی و جوامع بدوی بدست می‌آید.
با معیارهای امروزین، باور طبیعی مالینوفسکی در مورد علوم اجتماعی عینی، به خارق العادگی آرزوهایش است. کارکردگرایی که در مباحث او اشکار است کاملاً کهنه شده است. با وجود این ، ما براین باور خواهیم بود که این بیانیه واضح، انسانشناسی حقوقی را دوباره شکل می بخشد و تأثیر آن تا به امروز ادامه دارد. به این دلیل دو مبحث ذکر شده با اهمیت‌ترین موضوع در تاریخ این رشته باقی ماندند. تحلیل انسان شناسانه مالینوفسکی در برگیرنده سه نگرش اصولی است:
۱) نخست اینکه جامعه تروبریاند به طور کلی دارای نظم است.
۲) دوم اینکه این نظم بدون مشخص‌ههای اروپایی آن همچون پلیس و دادگاهها حفظ می‌شود.
۳) سوم اینکه علیرغم عمومیت کلی نظم، مردم به طور منظم محدودیت‌های ناشی از نظم را با اعمال خودخواهانه ای مانند کجروی و مقاومت در برابر آنها محک می‌زنند. به عبارت دیگر ، تروباندها نه جوامع ابتدایی بودند و نه برده‌های مرسوم برخی از معاصران مالینوفسکی ، بلکه به عنوان اعضای جوامع سنتی مشخص شده بودند.
مالینوفسکی معتقد است که کلید نظم اجتماعی در تروبریاندها در نیروهای به هم وابسته روابط متقابل در زندگی روزمره نهفته است. او با اهمیت‌ترین شواهد را برای این مدعا در حوزة اقتصادی پیدا کرد. او مبادلات مناسکی ماهی و سیب‌زمینی را که به واسی معروف است، توصیف می‌کند که روزانه بین ساکنین روستاهای ساحلی و روستاهای محصور در خشکی انجام می‌شود. هنگام صیدهای بزرگ، ماهیگیرانی که در ساحل زندگی می‌کردند به نواحی داخلی (روستاهای محصور در خشکی) برای اعطای بخشی از صید (هدایاشان) به شرکای تجاری شان می‌رفتند در عوض وقتی که سیب زمینی‌های شیرین برداشت شد ساکنین باغبان روستاهای داخلی قسمتی از محصول را به شرکایشان که در ساحل (روستاهای ساحلی) زندگی می‌کنند، می‌بخشند. نفع شخصی شرکای مبادله در دو بعد اقتصادی و اجتماعی، اساس عمل است. گاهی اوقات آنها نیاز فوری به غذایی که آنها از طریق مبادله واسی بدست می‌آوردند، داشتند. مگر نه اینکه وجود یک رابطه پایدار مبادله با شخصی در محیط دیگر، به شخص در هنگام شرایط سخت اطمینان می‌دهد. چنین مشارکت‌هایی به شرکای مبادله ، شأن اجتماعی می‌بخشد. به این ترتیب مالینوفسکی نشان داد که پیوستگی بین جاه طلبی و خودبینی با نمایش خوراک وثروت ، بر ذهن و اندیشه ساکنان ملانزی حاکم نیست.
جان ام. کونلی و ویلیام ام. ابار
مترجم: رضا حقیقی
منبع : خانه انسان شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید