چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


با شیطان دست نده!


با شیطان دست نده!
«نشانی از شر» با نام اصلی «Toch of evil» که با نامهای دیگری مثل «ضربه شیطان» یا «با رقه شیطانی» هم ترجمه شده بدون شک یکی از بهترین آثار (اورسن ولز) کارگردان و بازیگر شهیر سینمای جهان است. فیلمسازی که فیلمهایش سرشار از خلاقیت و نوآوری از لحاظ ساختاری، فرم و روایت می باشد.
این فیلم متعلق به ژانر «نوآر» یا «سیاه» و محصول سال ۱۹۵۷ است که خیلی از منتقدان بعد از «همشهری کین» آن را کاملترین ساخته استاد ولز به شمار می آورند. در حالی که با نگاهی کوتاه به کارنامه پرفراز و نشیب ولز آثار برجسته دیگری مثل «خانواده اشرافی آمبرسون» (۱۹۴۲)، «بیگانه» (۱۹۴۶)، «بانویی از شانگهای» (۱۹۴۶)، «محاکمه»(۱۹۶۲) هم مشاهده می شود. «نشانی از شر» در کارنامه این فیلمساز اثر ویژه ای محسوب می شود، زیرا وی آن را پس از یک غیبت ۱۰ ساله در هالیوود ساخت و البته ساختن این فیلم ماجراهای عجیب و حاشیه های جالبی دارد که خود می تواند یک مطلب مجزا باشد.
فیلم با مجموعه ای غریب از بازیگران طراز اول هالیوودی ساخته می شود و ولز از «چارلتون هستون»، «جنت لی»، «مارلین دیتریش»، «آکیم تامیروف»، «جوزف کاتن» و «مرسدس مک کمبریج» بهره می گیرد که به رغم ناهمگون بودن جنس بازی آنها، همه در فیلم بازی و حضور چشمگیری دارند. البته بازی در نقش اصلی فیلم یعنی «هنک کوئینلن» را خود «اورسن ولز» می پذیرد و به رغم بازی خوب بازیگران دیگر، خود وی با تسلطی چشمگیر همه بازیها را تحت الشعاع حضور سنگین خود قرار می دهد. فیلم مثل دیگر آثار برتر ولز سرشار از نوآوریهای تکنیکی و ساختاری سینماست.
بخصوص نمای طولانی تک برداشتی فصل افتتاحیه فیلم، بسیار درخشان و مبتکرانه می باشد.
این نما یک حرکت «تراولینگ» دوربین است که کار گذاشتن بمبی درون اتومبیل و عبور آن از مرز و گمرک مرزی را با عبور اتومبیل حامل وارگاس (چارلتون هستون) و همسرش (جنت لی) از پشت تران ترکیب می کند.
اگر ولز این سفر دوگانه را در یک نمای پیوسته فیلمبرداری نکرده بود، تنش حاصل از حس تعلیق از دست می رفت و همچنین این احساس از کف می رفت که آنچه وارگاس و همسرش انجام می دهند از بلایی که بر سر آن ماشین می آید جدا نشدنی است و انگار از اینجا به بعد سرنوشت حضور آنان با انفجار این ماشین گره خورده است.
اگر ولز این سکانس را پی در پی از نماهای این زوج به نماهای ماشین حامل بمب و بالعکس قطع می کرد، در آن صورت باید نوعی توازن یا تضاد را در عمل عرضه می کرد.
این فیلم به طور وسیعی فیلم «ضد قهرمان» است. «هنک کوئینلن» بازرس فاسد پلیس با وجود داشتن همه ابعاد شیطان و شر و فتنه از «مایکل وارگاس» بعنوان کارآگاه مکزیکی مثبت پلیس شخصیتی دوست داشتنی و سمپاتیک تر دارد. فیلم به طور وسیعی به رویارویی آنها تکیه می کند و در تمام این برخوردها «برگ برنده» در دست «کوئینلن» می باشد.
ولز تمام نماهای خود در این فیلم را با زاویه سرپائین دوربین که اصطلاحاً «لوانگل» به آن می گویند گرفته است و با استفاده زیرکانه از این زبان ساده تصویری، تسلط و احاطه شیطانی «کوئینلن» را بر محیط به وضوح نشان می دهد. یا در صحنه های دو نفره «کوئینلن» و «وارگاس» (هستون) وی بخش بیشتری از کار در تصویر را اشغال کرده که این نشان دهنده تسلط و برتری وی بر رقیب خود می باشد. ولز در این فیلم بار دیگر به مقوله قانون باز می گردد که در اثر قبلی اش «بانویی از شانگهای» به فرمی نقیضه مانند با آن برخورد کرده بود.
وی در (نشانی از شر) شخصیتی خلق می کند با نام «هنک کوئینلن» (سروان پلیس) که به طرز ماهرانه ای قدرت رسمی خود را برای نیل به اهداف شخصی و پلید خود به کار می گیرد و بار دیگر به مضمون مورد علاقه اش «قدرت به عنوان عامل اصلی فساد» شاخ و برگ می بخشد. فیلم در حد وسیعی «شخصیت پردازانه» است که دقیق ترینش در قطب مثبت و منفی فیلم می باشد.
انگار که جای قهرمان و ضد قهرمان در فیلم عوض شده است. «هنک کوئینلن» ضد قهرمان و قطب منفی ماجراست، اما با پرداخت درست و ماهرانه فیلمساز از پیشینه اش آدمی موجه جلوه می کند. همسر کوئینلن سالها قبل به دست مردی کشته شده است و چون کوئینلن، که در آن موقع پلیسی ساده دل بود نتوانسته علیه او مدارک کافی گردآورد، قاتل از سوی دادگاه تبرئه می شود. با این اتفاق وی سخت تحت تأثیر بی کفایتی آشکار قانون قرار می گیرد.
از اینجا به بعد او برای تمامی مظنونین خود مدرک جعلی درست می کند تا بتواند آنها را مجازات کند. اما ظاهراً قطب مثبت ماجرا «مایک وارگاس» است که مأمور پلیس موادمخدر مکزیکی است. وی حاصل اندیشه های درست و سخنگوی اصول صحیح است.
اما او آدمی خشک و رسمی و فاقد هر گونه شوخ طبعی است و فقط خودش را محق می داند. وقتی رو در روی کوئینلن قد علم می کند انگار با آدمی از خود راضی طرف هستیم که در برابر کوئینلن رنگی ندارد و به رغم آرمانگرا بودن، نچسب جلوه می کند.
اما کوئینلن طناز، شوخ و بذله گوست و گهگاهی آرام و رمانتیک هم جلوه می کند. در این فیلم هم مانند «همشهری کین» ولز استفاده بسیار قابل توجهی از سایه روشن ها و نورهای تند و پرکنتراست می کند که در صحنه های درگیری (کشته شدن گراندی به دست کوئینلن در اتاق هتل) این بازی با نور به کمک مونتاژ سریع و متقاطع، صحنه های کابوس وار بسیار تأثیرگذاری خلق می کند.
هم چنین در سکانس پایانی فیلم که «منزیس» به کمک وارگاس و دستگاه ضبط صوت می خواهد از کوئینلن اعتراف بگیرد ما با زاویه دوربین های بسیار عجیب و غریب و نامتعارف رو به رو هستیم و کادربندی قاب های تصویری بی نظیر و خارق العاده اند و طوری هستند که جلو و عمق کادر هر دو از اهمیت ویژه ای برخوردارند که این مؤلفه (استفاده از عمق میدان) از مهارت های اختصاصی ولز محسوب می شود.
اما جدای از ساختار، سکانس پایانی فیلم از لحاظ مضمون نیز اهمیت ویژه ای دارد. ولز در این فیلم، بهایی را که باید بابت قدرت غیرمشروع، به رغم پاک بودن انگیزه ها پرداخت، بررسی می کند. وارگاس با ایمانی عظیم، ایمانی که ما هم خود را در آن سهیم می دانیم، خطاب به کوئینلن چنین می گوید: «وظیفه هر پلیس فقط در جامعه ای پلیسی ساده است. این اصلی ترین نکته است جناب سروان کدام مهم ترند، پلیس یا قانون»، اما برای آدمی چون کوئینلن، حال و هوای انتزاعی «جامعه ای پلیسی» کمترین اهمیتی ندارد.
تاریکی و تلخی مخوف ضرباهنگ «نشانی از شر» به زیبایی و کمال هر چه تمامتر تباهی و ویرانی خاصی را که کوئینلن چون لفافه ای به دور جهان اطراف خویش کشیده است توصیف می کند.
کوئینلن در دنیای دغلکارانه ای جان می بازد که کینه دیرینه اش، به خاطر صفا و خلوص بی دریغ او، به ظاهر چون فضیلت به نظر می رسد. از نکات جالب توجه حاشیه ای فیلم این است که این فیلم، ۲ نسخه دارد که یکی ۹۵ و دیگری ۱۱۴ دقیقه است. نسخه دوم را ولز با افزودن مقادیری از سکانسهای کنار گذاشته شده مونتاژ مجدد کرده است. در پایان حیف است از موسیقی عالی «هنری منچینی» یادی نکنیم که با استفاده از یک ملودی کولی مکزیکی در سکانس درخشان اولیه با حجم بالای جاز و تومبا بر تعلیق فیلم افزوده است.
برنامه سینما یک و فیلم «نشانی از شر» سه شنبه شب بعد از ساعت ۲۲ برای بار دوم پخش می شود.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید