پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
طوفان دیگری در راه است
زینتالسادات که رقاصهی معروفی است؛ ناگهان شبی در میانهی مجلس رقص یکی از درباریان پهلوی، به شهرت و ثروتش پشت میکند و با نوجوانی که در عطش شهوانی دیوانهواری گرفتار شده است؛ فرار میکند. از ترس دربار و اطرافیانش به روستایی پناه میبرد و در آنجا هرچند سخت زندگی تازهای برای خودش و نوجوان دست و پا میکند. پسر را به عقد خادمهاش درمیآورد و او که کمال نام دارد، زینت را مثل مادر خویش میپذیرد. زینت که گویی با کمک به این نوجوان پای در مسیر دیگری گذاشته است؛ رفته رفته تغییر میکند.
کمال به کمک زینت دیپلم میگیرد، و با همراهی برادران زینت که در آمریکا زندگی میکنند؛ برای ادامهی تحصیل به آمریکا میرود. ولی ارتباط عاطفی ــ فکری او با زینت، با نامهنگاری ادامه پیدا میکند. کمال متخصص مغز و اعصاب میشود و زمانی به ایران باز میگردد که میشنود دکتر چمران ــ که کمال با او در آمریکا آشنا شده است ــ در جبههها در خطر است.
او یکسره به اهواز میرود، یکی از اعضای گروه چریکی دکتر چمران میشود و به دنبال جراحت سخت در یک عملیات، در بیمارستانی در تهران شهید میشود. سالها بعد، زینتالسادات با پدر کمال روبرو میشود و این داستان را برایش بازگو میکند.
"طوفان دیگری در راه است"، اولین رمان سید مهدی شجاعی است. شجاعی که به عنوان نویسندهای توانمند در قالب داستان کوتاه شناخته شده، این بار هنر خود را در رماننویسی به نقد میگذارد. سیر داستان زیبا و پر کشش است. اگرچه برخی وقایع را میشود از پیش حدس زد؛ ولی این چیزی از وزن داستان کم نمیکند. فصلها هر کدام به قاعده نوشته شدهاند، که کمتر از این از شجاعی انتظار نمیرفت. ولی در طرح کلی رمان نقطههای تاریک و مبهمی هم دیده می شود. نقطههایی که گاه به مضمون اصلی رمان ضربههای جدی میزند.
شخصیتها، اگرچه غالبا شخصیتند و نه تیپ ــ که این هم از خصایص داستانهای کوتاه اوست ــ خوب از بین کلمات بیرون کشیده شدهاند؛ ولی در این بین، یکی دو نفر با بیمهری نویسنده مواجه میشوند و انگار از میان تاریکی سر بر میآورند و یا در نیمهی راه رها میشوند؛ بدون هیچ رد پایی.
مثلا "خدیجه" یا همان "مش خجه" زنی ست که به عنوان یکی از سالکان گمنام الهی، شناسانده میشود. این زن، سه سال، به عنوان همسر کمال در کنار او و زینت زندگی میکند و قاعدتا باید در این سه سال ناگفتههای زیادی برای خواننده داشته باشد و حداقل دلبستگیای هرچند مختصر برای کمال ایجاد کرده باشد.
ولی نه تنها کلمهای در این باره از خودش یا کمال نمیشنویم، که مرگش هم به راحتی توسط کمال پذیرفته میشود و فقط یک جملهی نیمبند از کمال به گوش میرسد که "به حال خودم گریه کردم که چرا دیر متوجه او شدم و چرا طی سه سال زندگی در کنار مش خجه، درسی از کلاسش نگرفتم." و البته این جملهی نه چندان دردناک در نامهای درج شده است که با شوخی! کمال و زینتالسادات تمام میشود.
یا مشاور جوان پدر کمال، "مهندس سیف"، در میانهی پر التهاب رازگویی زینتالسادات، ناگهان متحول میشود، اعترافات غرایی نزد پدر کمال میکند و بعد دوباره در تاریکی فرو میرود.
فصل بزرگی از رمان، یعنی فصل تحصیل کمال در آمریکا، به وسیله نامههای کمال و زینت، برای خواننده تعریف میشود. این فصل یکی از نقاط درخشان رمان است. زبان نامهها هم واقعیاند و هم روان. کمال در نامههایش شور و اشتیاق یک جوان را دارد که برای کاری بزرگ از مادرش دور افتاده؛ ولی هنوز هم شیطان و بازیگوش است. زینت هم یک مادر دلتنگ ولی عاقل است.
اتفاقات این فصل از زندگی کمال و زینت، به قاعدهی نامه، مختصر ولی به کفایت برای خواننده تعریف میشوند و به او اجازه میدهند از ذهن خودش برای تکمیلشان استفاده کند.
شخصیت کمال، به عنوان دومین شخصیت کلیدی داستان، زیبا شکل میگیرد و پیش میآید. به نحوی که خواننده با اینکه از سه سال همراهی کمال و زینت که در واقع سه سال پیرایش کمال به دست زینت هم هست چیزی نمیداند؛ ولی تغییرات او را به دلیل پایهریزیهای قبلی شجاعی برای این شخصیت، به خوبی میپذیرد.
ولی پیدا شدن ناگهانی دکتر چمران در داستان، عدم پرداخت مناسب رابطهی او و کمال و سپس بروز علاقهی شدید کمال به او و آرزویش برای دیدن دوبارهاش، آخر داستان را لو میدهد. شاید به همین خاطر رفتن کمال به جبهه و نزد دکتر چمران، با وجود تلاش زیاد شجاعی، بیشتر شبیه یک داستان کارتونی میشود. و جالبترین بخش این کارتون، وقتی ست که زینت السادات میگوید که خودش هم از دوستان صمیمی "غاده" همسر چمران است.
شجاعی که در داستانهای کوتاهش مضامین مذهبی را غالبا بسیار خوب و بهجا منتقل کرده است، در این رمان بارها بهجای نمایش یا توصیف همان مضمونها، به خطابهسرایی ــ به وپژه در فصل نامههاــ روی آورده است.
مثلا وقتی پدر کمال در همان فصول ابتدایی داستان، هنگام شنیدن وقایع زندگی پسرش، از بیتابی غش میکند، زینتالسادات در همان حال! خطابهی غرایی دربارهی خداوند سر میدهد. خطابهای که اگر ناگهان و به طریقهی پولس رسول! لو نمیرفت؛ داستان اصلی سعی کرده بود به آرامی، در ذهن خوانندهاش بچیند.
طوفان دیگری در راه است، با وجود تمام اشکالات فنی، اثر به یاد ماندنی ست. اثری که خواندنش به سبب باور کردن قابلیتهای عجیب و غریب انسان، خالی از لطف نیست. رمانی که سعی کرده است موضوعی را طرح کند که نه تنها "عمل کردن" به آن به نظر محال میرسد، که گاه "فکر کردن" به آن نیز سخت و دشوار مینماید.
زهره مرتجی
منبع : کتاب نیوز
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا حجاب کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی پاکستان رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم مجلس
کنکور سیل حقوق تهران شهرداری تهران فضای مجازی هواشناسی پلیس سلامت قتل فراجا زنان
قیمت خودرو دولت خودرو قیمت دلار قیمت طلا دلار بانک مرکزی بازار خودرو ایران خودرو سایپا بورس تورم
نوید محمدزاده ترانه علیدوستی تلویزیون سریال کتاب سینمای ایران تئاتر سینما شعر مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل آمریکا رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه عملیات وعده صادق
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال تراکتور تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا رئال مادرید لیگ برتر
هوش مصنوعی فیلترینگ وزیر ارتباطات تبلیغات همراه اول ایلان ماسک ناسا فناوری اپل نخبگان
سلامت روان کمبود پرستار یبوست سرکه سیب دوش گرفتن