جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تیرانا


تیرانا
تیرانا از آثار نثر استاد "مهرداد اوستا" از نویسندگان وشعرای نامدار معاصر ایران است، که نخستین بار در سال‌های‏نخست دهه پنجاه منتشر شد تا مقدمه‏ای بر مجموعه شعر استاد بانام "شراب خانگی ترس محتسب خورده" باشد.
این کتاب، برگزیده‏ای از بخش‏های خواندنی و زیبای این اثر است ‏که ۹ سال پیش آماده چاپ شده و اینک منتشر می‏گردد. نویسنده باتخیلی شگفت و شاعرانه، اندیشه‏ها و احساسات خود را در زمینه‏های مختلف فلسفه، ادبیات، مسائل اجتماعی و ... بیان نموده ‏است.
مخالفت با مدعیان عرفان و تصوف/ عشق به آزادگی و آزادی/ بیان‏نابسامانیهای اجتماعی، بویژه انحطاط اخلاقی زنان آن روزگار/انتقاد از حکومت وقت/ نا امیدی‏ها و سرگشتگی‏های نسل جوان/ ازبین رفتن ارزشهای اخلاقی و نیز عاطفه و احساس مادری/ از هم‏پاشیدگی خانواده‏ها/ فقر و بی‏عدالتی/ احساسات شخصی نویسنده و... مواردی است که نویسنده در این کتاب به شیوه‏های مختلف درمورد آن‏ها سخن گفته است. این کتاب توسط مرکز آفرینش‏های ادبی تدوین وبا جلد شمیز منتشر شده است.
مرحوم استاد اوستا (۱۳۰۸ - ۱۳۷۰) را بیشتر به عنوان شاعری قصیده پرداز با آثاری استوار و دلنشین می‌شناسند؛ در حالی که او نویسنده‌ای چیره دست و توانا نیز بوده است. با تلاش همکاران، شماری از آثار اوستا همچون "پالیزبان" ، "از امروز تا هرگز" و "حماسه آرش" منتشر شد. در میان آثار استاد، کتاب دیگری بود با نام "تیرانا" که حجمی بیشتر داشت و نثری شکوهمند و خواندنی.
تیرانا محصول طوفان‌های ذهنی نویسنده‌ای است با تخیلی شگفت و شاعرانه و مولف بی آن که آداب و ترتیبی جسته باشد، اندیشه‌ها و احساسات خود را در زمینه‌های مختلف، از فلسفه و ادبیات گرفته تا مسائل اجتماعی و... بر کاغذ آورده است.
نثر تیرانا غالبا تحت تاثیر متون کهن فارسی بویژه تاریخ بیهقی است؛ البته شیوه نثرنویسی امروز نیز در کتاب خودنمایی می‌کند و نشان می‌دهد که نویسنده بر هر دو شیوه تسلط داشته است.
تیرانا را باید به حق ارزشمندترین اثر استاد اوستا درحوزه نثر دانست. تیرانا به یک معنی، حسب حال مهرداد اوستا و شرح اندیشه‌ها، دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های اوست. بخش‌هایی از کتاب که به شرح سوانح زندگانی مولف می‌پردازد، بسیار خواندنی است. در لابه لای این صفحات می‌بینیم که فقر و تنگدستی در کنار عشق و شوری بی پایان به دانستن و بیشتر دانستن، چگونه شخصیت "محمدرضا رحمانی" نام شناسنامه‌ای مولف را صیقل می‌دهد و او را به مهرداد اوستا تبدیل می‌کند.
زندگینامه اوستا، حدیث نفس او به تنهایی نیست ، بلکه سرگذشت سرگشتگی‌ها، تکاپوها و افتادن‌ها و برخاستن‌های یک نسل از اهالی فرهنگ این سرزمین است؛ نسلی که از پس سال‌های جنگ جهانی بالید و در کوران حوادث روزگار، از جمله کشمکش‌های دوران ملی شدن نفت و پس از آن قد راست کرد.
این نسل، نزاع تاریخی سنت و مدرنیته را با گوشت و پوست خویش لمس می‌کرد و می‌کوشید از رهگذر اندیشه‌ها و مکتب‌های گاه متناقض از مارکسیسم و ناسیونالیسم و ایسم‌های دیگر گرفته تا عرفان و تصوف روش زندگی کردن در دنیای امروز را بیاموزد و به روشنایی فردا نقب بزند. اوستا خود بسیاری از این روش‌ها را در دوره‌های مختلف زندگانی خویش آزمود و سرانجام روح او در کرانه‌های آرامش خیز اندیشه دینی که هیچ گاه از دغدغه‌های آن خالی نبود آرام گرفت.
در این کتاب، مخاطبی است آشنا که نویسنده سرگذشت دل مجروح خویش را با او بازمی‌گوید. او یک شخصیت مبهم و اثیری است که در سراسر کتاب، در چهره‌های مختلف و گاه متضاد حضور می‌یابد و در جاهایی کسی نیست جز خود مولف یا گوشه‌ای از سایه روشن‌های روح دردمند او.
هنگام مطالعه تیرانا، جادوی کلمات خیال‌انگیز و دانسته‌های فراوان نویسنده درباره ادبیات، فلسفه، تاریخ، اسطوره شناسی و... خواننده را به فضاهایی شگفت انگیز و متفاوت می‌برد. جریان سیال تخیل و اندیشه اوستا، رودخانه‌ای است که تلاطم‌های آن، روح را به گرداب‌های ژرف احساسات متفاوت پرتاب می‌کند.
اوستا در بخش‌های مختلف کتاب، از بسیاری از نام آوران شعر و ادب و... از کسانی که با آنان به نحوی حشر و نشر داشته یاد می کند و این یادکرد معمولا با داوری هایی همراه است. کلام او درباره شاعران معاصرش ، حتی اگر در همه موارد کاملا درست نباشد، به حکم بصیرتی که او در سخنوری و نقد ادبی داشته ، قابل تامل و اعتنا و در پاره ای موارد تازه و منحصر به فرد است.
اوستا در تیرانا ستایشگر بزرگ طبیعت و زیبایی‌های آن است. او دل آزرده از دود و دم زندگانی امروز، آدم‌ها را به بازگشت به طبیعت می‌خواند. او بهترین درودهایش را نثار فرزندان طبیعت می‌کند؛ همانا که همچون چادرنشینان، شبانان و ماهیگیران و... با زبان طبیعت آشنا هستند و آن را درمی‌یابند.
اوستا خود به زبان طبیعت سخن می‌گوید و از این روست که نظم و ترتیب متداول بر نوشته‌‌های او حاکم نیست:
«پس اگر می‌بینی که مرا در بیان احساس هیچ نظمی نیست، مرا با تو به همان زبانی سخن است که نگاه تو را با من... بدان زبان که نژاده‌ترین و زیباترین زبان‌هاست به زبان آفرینش، زبان برآمدن خورشید به شبگیر و فرونشستن آن در امواج اقیانوس، زبان خاموش و گویای همه فرزندان طبیعت...»
محمدرضا ترکی
منبع : کتاب نیوز


همچنین مشاهده کنید